بخش ۹ - حکایت ماضیه
چون درآمد به شهر دوست فقیر
کرد اوصاف حسن او تقریر
اندر آمد به مسجد جامع
زو کرامات اولیا لامع
بعد از آن چون نماز جمعه بکرد
با جماعت، فقیر صاحب درد
از مصلی فراز منبر شد
مجلس عاشقان منور شد
بر زبان سری از حقیقت راند
که از آن فهم خلق عاجز ماند
گفت: کافهام اگرچه در ماند
آخر این چوب پاره میداند
منبر از جای خویشتن برخاست
وز زمین در هوا همی شد راست
شیخ گفتش: ادب نگه میدار
حرکت را به عاشقان بگذار
منبر، آنجا که بود، باز استاد
قریب پنجاه مجلسی جان داد
شیخ گفت: آنکه نور مجلس ماست
چون به مجلس نیامده است کجاست؟
مجلسم بیلقاش تاریک است
سخن عشق نیز باریک است
عذر دارد هرآنکه باریکی
در نیابد میان تاریکی
صحن جان را چراغ پیدا نیست
مگر آن دل شکار اینجا نیست؟
چون نیامد به مجلس عشاق
جان بدادند عاشقان ز فراق
یاد او بر زبان با برکت
چون نبخشد جماد را حرکت؟
داند آن کس کزو نشان دارد
که ز شوقش جماد جان دارد
عاشقانش چو در حدیث آیند
در و دیوار گوش بگشایند
عاشق از هجر او همی میرد
چوب منبر هوا همی گیرد
گر ندانی تو این سخن به یقین
رو سریرش به صحن مسجد بین
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون درآمد به شهر دوست فقیر
کرد اوصاف حسن او تقریر
هوش مصنوعی: وقتی به شهر محبوبم رسیدم، ویژگیهای زیبایی او را با ناچیزی وصف کردم.
اندر آمد به مسجد جامع
زو کرامات اولیا لامع
هوش مصنوعی: او به مسجد جامع وارد شد و کرامات و نشانههای بزرگان و ولیان را مشاهده کرد.
بعد از آن چون نماز جمعه بکرد
با جماعت، فقیر صاحب درد
هوش مصنوعی: پس از آن که نماز جمعه را با جماعت به جا آورد، فرد فقیر و دردمند.
از مصلی فراز منبر شد
مجلس عاشقان منور شد
هوش مصنوعی: از مکان نماز جمعه، بر روی منبر، محفل عاشقان روشن و پرنور شد.
بر زبان سری از حقیقت راند
که از آن فهم خلق عاجز ماند
هوش مصنوعی: سخنی را به زبان آورد که حقیقتی عمیق در آن نهفته بود و مردم نتوانستند به درستی آن را درک کنند.
گفت: کافهام اگرچه در ماند
آخر این چوب پاره میداند
هوش مصنوعی: گفت: اگرچه مشکلات زیادی دارم، اما در نهایت این چوب خشکی میفهمد که چه بر سر من آمده است.
منبر از جای خویشتن برخاست
وز زمین در هوا همی شد راست
هوش مصنوعی: منبر از جای خود بلند شد و به حالت عمودی در هوا قرار گرفت.
شیخ گفتش: ادب نگه میدار
حرکت را به عاشقان بگذار
هوش مصنوعی: شیخ به او گفت: ادب را رعایت کن و حرکاتت را کنترل کن، بگذار عاشقان به راه خود ادامه دهند.
منبر، آنجا که بود، باز استاد
قریب پنجاه مجلسی جان داد
هوش مصنوعی: منبر جایی بود که استاد قریب حدود پنجاه مجلس را به جان خود گذراند و از آنجا خارج شد.
شیخ گفت: آنکه نور مجلس ماست
چون به مجلس نیامده است کجاست؟
هوش مصنوعی: شیخ پرسید: آیا آن کس که نور و روشنی مجلس ماست، چرا هنوز به مجلس نیامده است؟
مجلسم بیلقاش تاریک است
سخن عشق نیز باریک است
هوش مصنوعی: زمانی که عشق در دل نباشد، مجلس و محفل من تاریک و بیروح است و گفتگو در مورد عشق نیز کمجان و کممعنا خواهد بود.
عذر دارد هرآنکه باریکی
در نیابد میان تاریکی
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند تمایزی میان تاریکیها برقرار کند، به نوعی توجیهی برای خود دارد.
صحن جان را چراغ پیدا نیست
مگر آن دل شکار اینجا نیست؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در دل و جان انسان، روشنایی و راهنمایی وجود ندارد، مگر اینکه عشق و علاقه واقعی در آنجا حضور داشته باشد. در واقع، تنها زمانی میتوانیم نور و روشنایی در درون خود پیدا کنیم که احساسات و دلباختگی واقعی را تجربه کنیم.
چون نیامد به مجلس عشاق
جان بدادند عاشقان ز فراق
هوش مصنوعی: وقتی معشوق به مجلس عشق نیامد، عاشقان از درد جدایی جان خود را از دست دادند.
یاد او بر زبان با برکت
چون نبخشد جماد را حرکت؟
هوش مصنوعی: یاد او بر زبان مانند برکتی است که میتواند اشیای بیجان را به حرکت درآورد.
داند آن کس کزو نشان دارد
که ز شوقش جماد جان دارد
هوش مصنوعی: کسی که نشانهای از محبت او در دل دارد، میداند که عشقش تا چه حد تاثیرگذار است، بهگونهای که حتی اشیای بیجان به خاطر این عشق جان و زندگی پیدا میکنند.
عاشقانش چو در حدیث آیند
در و دیوار گوش بگشایند
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی درباره او صحبت میکنند، تمام دیوارها و فضا به شنیدن آنها توجه میکنند.
عاشق از هجر او همی میرد
چوب منبر هوا همی گیرد
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر دوری محبوبش به شدت رنج میکشد و مثل چوبی که به منبر تکیه داده شده، همیشه در جستجوی عشق و وصال اوست.
گر ندانی تو این سخن به یقین
رو سریرش به صحن مسجد بین
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی این حرف چیست، یقیناً باید بروی و دقت کنی که سر او در کجا قرار دارد، مثلاً در صحن مسجد.
حاشیه ها
1400/12/04 06:03
پریسا رفائی
در بیت نهم با توجه به وزن شعر کلمهی «قریب» نادرست است
صورت صحیح آن «قُرب» است به معنای نزدیک و قریب