گنجور

لمعۀ بیست و پنجم

محب خواست که بعین الیقین جمال دوست بیند، عمری در این طلب سرگشته می‌گشت، ناگاه بسمع سر او ندا آمد:

بیت
رباعی
بیت
بیت
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است، لیکن انباشته‌ای

چون بعین الیقین در خود نظر کرد، خود را گم یافت، آنگه دوست را باز یافت، چون نیک نگه کرد، خود عین او بود، گفت

ای دوست ترا بهر مکان می‌جستم
هر دم خبرت از این و آن می‌جستم
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی
خجلت زده‌ام کز تو نشان می‌جستم

این دیده هر دیده‌وری را حاصل است، الا آنست که نمی‌داند که چه می‌بیند هر ذره که از خانه به صحرا شود، ضرورت آفتاب بیند، اما نداند که چه می‌بیند؟ عجب کاری همه بعین الیقین جمال او می‌بیند.

ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است

چه در حقیقت جز آن ذات مجرد نیست، اما نمی‌داند که چه می‌بیند، لاجرم لذت نمی‌یابد، لذت آن یابد که بحق الیقین بداند که چه می‌بیند؟ و به چه می‌بیند؟ و بهر چه می‌بیند؟ و لکن لیطمئن قلبی، مگر اشارات بچنین یقینی حاصل بود، اطمینان قلب و سکون نفس جز بحق الیقین حاصل نیاید. از سهل پرسیدند: ما الیقین؟ گفت: الیقین هوالله، پس تو نیز: و اعبدربک حتی یأتیک الیقین

در این ره گر بترک خود بگوئی
یقین گردد ترا کو تو، تو اوئی
لمعۀ بیست و چهارم: طلب و جستجوی عاشق نمونۀ طلب معشوق است، خود هر صفت که عاشق بدان صفت متصف شود، چون حیا و شوق و فرح و ضحک، بل هر صفتی که محب بر آن مجبول است، باصالت صفت محبوب تواندبود، در پیش محب امانت است، او را در آن هیچ شرکتی نیست،‌ چه مشارکت در صفات دلیل کند بر مباینت در ذات، و در چشم شهود در همه وجود بحقیقت جز یک ذات موجود نتواند بود.لمعۀ بیست و ششم: محب چون خواهد که مراقب محبوب باشد، چارۀ او آن بود که محبوب را بهرچشمی مراقب باشد و بهرنظری ناظر،‌چه او را در هر علمی صورتی است و در هر صورتی وجهی است، و در همه اشیاء ظهور او را مراقب بود، چه ظاهر همه اشیاء اوست، چنانکه باطن اوست. هوالظاهر و الباطن. هیچ چیز نبیند که او را پیش از آن یا پس از آن یا درآن یا با آن نبیند. محب اینجا بیش خلوت نتواند نشست، عزلت نتواند کرد، چه او را عین اشیاء بیند، مقامی بر مقامی نگزیند، و از هیچ چیز عزلت نتواند کرد؛ چه غایت عزلت آن بود که در خلوتخانه نابود وجود نشیند و از جملۀ اسماء و صفات حق و خلق عزلت گزیند. لیکن پس از آنکه ناظری او جویان منظوری دوست آمد و دانست که مرتبۀ معشوقی را به عاشقی او تعلق گونه‌ای است، عزلت چگونه کند که: الربوبیة بغیر العبودیة محال. اینجا عاشق هم بحسابی درمی‌آید، چه اگر عاشق کرشمۀ معشوقی را قابل نیاید تهی ماند. ان للربوبیة سراً لو ظهر لبطلت الربوبیة، هرچند معشوق را حسن و ملاحت به کمال است و از روی کمال هیچ در نمی‌یابد.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محب خواست که بعین الیقین جمال دوست بیند، عمری در این طلب سرگشته می‌گشت، ناگاه بسمع سر او ندا آمد:
هوش مصنوعی: محب آرزو داشت تا زیبایی واقعی دوستش را ببیند و سال‌ها در این جستجو سرگردان بود. ناگهان ندا یا ارتباطی از طرف او به گوشش رسید.
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است، لیکن انباشته‌ای
هوش مصنوعی: چشمه‌ای که پیامبر خضر از آن آب حیات را پیدا کرد، در خانه تو وجود دارد، اما تو آن را پر از چیزهای اضافی کرده‌ای.
چون بعین الیقین در خود نظر کرد، خود را گم یافت، آنگه دوست را باز یافت، چون نیک نگه کرد، خود عین او بود، گفت
هوش مصنوعی: زمانی که به دقت در دل خود نگریست، خود را گم کرده دید و سپس به یار خود دوباره رسید. وقتی به خوبی نگاه کرد، متوجه شد که خود او عین دوستش است و گفت:
ای دوست ترا بهر مکان می‌جستم
هر دم خبرت از این و آن می‌جستم
هوش مصنوعی: ای دوست، من همیشه هر لحظه به دنبال تو بودم و خبرت را از هر جا که می‌توانستم می‌پیدا کردم.
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی
خجلت زده‌ام کز تو نشان می‌جستم
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه کردم، فهمیدم که خودم را در تو می‌بینم. اکنون خجالت‌زده‌ام که به دنبال نشانه‌ای از تو بودم.
این دیده هر دیده‌وری را حاصل است، الا آنست که نمی‌داند که چه می‌بیند هر ذره که از خانه به صحرا شود، ضرورت آفتاب بیند، اما نداند که چه می‌بیند؟ عجب کاری همه بعین الیقین جمال او می‌بیند.
هوش مصنوعی: هر نگاهی به زیبایی‌های جهان، به نوعی نتیجه‌گیری دارد، جز کسانی که نمی‌دانند که در حال تماشای چه هستند. هر ذره‌ای که از خانه خارج می‌شود، نیاز به نور خورشید دارد، اما نمی‌داند که چه چیزی را می‌بیند. جالب اینجاست که همه با یقین کامل زیبایی او را می‌بینند.
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است
هوش مصنوعی: از هر ذره‌ای به سمت دوست راهی وجود دارد، و یا در چشمت، جهانی تاریک است.
چه در حقیقت جز آن ذات مجرد نیست، اما نمی‌داند که چه می‌بیند، لاجرم لذت نمی‌یابد، لذت آن یابد که بحق الیقین بداند که چه می‌بیند؟ و به چه می‌بیند؟ و بهر چه می‌بیند؟ و لکن لیطمئن قلبی، مگر اشارات بچنین یقینی حاصل بود، اطمینان قلب و سکون نفس جز بحق الیقین حاصل نیاید. از سهل پرسیدند: ما الیقین؟ گفت: الیقین هوالله، پس تو نیز: و اعبدربک حتی یأتیک الیقین
هوش مصنوعی: آنچه در حقیقت وجود دارد، فقط ذات مجرد است. اما اگر فردی نداند چه چیزی می‌بیند، در نتیجه لذت نخواهد برد. او تنها هنگامی لذت می‌برد که به درستی و با یقین بداند که چه چیزی را می‌بیند، با چه چیزی می‌بیند و برای چه چیزی می‌بیند. اما این اطمینان قلبی تنها در صورتی حاصل می‌شود که نشانه‌هایی از چنین یقینی وجود داشته باشد. اطمینان قلبی و آرامش نفس بدون یقین واقعی به دست نمی‌آید. از سهل پرسیدند: یقین چیست؟ او پاسخ داد: یقین همان خداوند است. پس تو نیز باید عبادت پروردگارت را ادامه دهی تا یقین به سراغت بیاید.
در این ره گر بترک خود بگوئی
یقین گردد ترا کو تو، تو اوئی
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر، خودت را بشکنی و از خودت بگذری، یقیناً به حقیقت وجودی‌ات پی می‌بری که تو همان او هستی.