برگردان به زبان ساده
در میکده با حریفِ قَلّاش
بنشین و شراب نوش و خوش باش
هوش مصنوعی: در میخانه با دوستان خود وقت بگذران و از نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی غافل نشوید.
از خطِّ خوشِ نگار، بر خوان
سِرّ دو جهان، ولی مکن فاش
هوش مصنوعی: نوشتههای زیبا و خوشخط، رازهای دو عالم را در خود دارند، اما این رازها را فاش نکن.
بر نقش و نگار، فتنه گشتم
زان رو که نمیرسم به نقاش
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییهای هنری و جلوههای آن، دچار آشفتگی و حیرت شدم، زیرا به هنرمند و کسی که این زیباییها را خلق کرده، دسترسی ندارم.
تا با خودم، از خودم خبر نیست
با خود نفسی نبودمی کاش
هوش مصنوعی: من از خودم بیخبرم و نمیدانم چه احساسی دارم، ای کاش لحظهای با خودم خلوت میکردم و به درون خود نگاهی میانداختم.
مخمور میم، بیار ساقی
نُقل و مَی از آن لبِ شکرپاش
هوش مصنوعی: شراب خوشمزه و خوشگوار بیاور تا از لبان شیرین تو نوش جان کنیم.
در صومعهها چو مینگنجد
دُردیکِش و مَیپرست و قَلّاش
هوش مصنوعی: در صومعهها، جایی که معمولاً جای افرادی معنوی و زاهد است، جایی برای کسانی که به شراب و لذتهای دنیوی علاقه دارند، وجود ندارد.
من نیز به ترک زهد گفتم
اینک شب و روز همچو اوباش
هوش مصنوعی: من هم به زندگی بیزهد روی آوردهام و حالا شب و روز مانند افراد بیپروا و بیخیال زندگی میکنم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه مشغول هستم و میخواهم آغوشی باشد تا از عشق تو نشانهای بیابم.
ای روی تو شمع مجلس افروز
سودای تو آتش جگرسوز
هوش مصنوعی: ای چهرهات مانند شمعی است که مجلس را روشن میکند و عشق تو همچون آتش، دل را میسوزاند.
رخسار خوش تو عاشقان را
خوشتر ز هزار عید نوروز
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلانگیز تو برای عاشقان از هزار عید نوروز نیز دلپذیرتر است.
بگشای لبت به خنده، بنمای
از لعل، تو گوهر شب افروز
هوش مصنوعی: لبخند بزن و دهانت را باز کن، زیباییات را نشان بده که مثل گوهر درخشان است.
زنهار! از آن دو چشم مستت
فریاد! از آن دو زلف کینتوز
هوش مصنوعی: مراقب باش! آن دو چشم سرخوش و مست تو چقدر دردسرسازند! و آن دو زلفی که همچون ابزار کینه عمل میکنند چقدر خطرناک هستند.
چون زلفِ تو کج مباز با ما
از قدِّ تو راستی بیاموز
هوش مصنوعی: وقتی که موهای تو پیچ و تاب دارد، با ما صاف و راست رفتار کن و از قامتِ مستقیم خود درس بگیر.
ساقی بده، آن مَیِ طرب را
بستان ز من این دل غم اندوز
هوش مصنوعی: ای ساقی، جام شادی را به من بده و از من این دل پر از غم را بگیر.
آن رفت که رفتمی به مسجد
اکنون چو قلندران شب و روز
هوش مصنوعی: آن دوران که به مسجد میرفتم اکنون مانند قلندران (درویشان) شدهام که شب و روز در حال سفر و بینصیباند.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه نشستهام و مینوشم، با این امید که بو و عطر تو را پیدا کنم.
ای مطرب عشق، ساز بنواز
کان یار نشد هنوز دمساز
هوش مصنوعی: ای نوازنده عشق، شروع به نواختن کن، زیرا هنوز آن کسی که با من همنوا باشد، نیامده است.
دشنام دهد به جای بوسه
و آن نیز به صد کرشمه و ناز
هوش مصنوعی: بهجای اینکه با محبت و عشق بوسهای بدهد، با دشنام و言حرفهای ناپسند بهسراغم میآید و این کارش بهطرز عجیبی همراه با ناز و فریبندگی است.
پنهان چه زنم نوای عشقش؟
کز پرده برون فتاده این راز
هوش مصنوعی: یک راز عشقش را چگونه پنهان کنم؟ چراکه این راز از پس پرده خارج شده است.
در پاش کسی که سر نیفکند
چون طُرهٔ او نشد سرافراز
هوش مصنوعی: کسی که در برابر پای کسی دیگر سر فرود نیاورد، مانند شخصی است که موهایش را به زیبایی نمیبندد و در نتیجه درخششی ندارد.
در بند خودم، بیار ساقی
آن می که رهاندم ز خود باز
هوش مصنوعی: من در اسارت و زنجیر خودم هستم، ای ساقی، آن شرابی را بیاور که مرا از خودم آزاد کند.
عمری است کز آرزوی آن می
چون جام بماندهام دهنباز
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر آرزوی نوشیدن آن نوشیدنی مانند جامی، با دهانی باز ماندهام.
گفتی که: بجوی تا بیابی
اینک طلب تو کردم آغاز
هوش مصنوعی: گفتهای که: بگرد و دنبال چیزی بگرد تا پیدا کنی. حالا من هم شروع کردهام به جستجو برای خواستهات.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه مینوشم تا شاید از عطر و بوی تو بهرهمند شوم.
ساقی، بده آب زندگانی
اکسیر حیات جاودانی
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب زندگی و اکسیر جاودانگی را به من بده.
می ده، که نمیشود میسر
بیآبِ حیات، زندگانی
هوش مصنوعی: بده نوشیدنی، زیرا بدون آب زندگی ممکن نیست.
هم خضر خَجِل، هم آب حیوان
چون از خط و لب شکرفشانی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف احوالات و ویژگیهای دو موجود میپردازد. خضر، نماد زندگی و جاودانگی است که از روی شرم و خجالت نمیتواند به راحتی ظاهر شود. از طرفی، آب حیوان، نمادی از زندهکنندگی و حیات است که زیبایی و طراوت دارد، اما به دلیل نازکی و لطافتش از خط و لبهای شکرین احساس شرم و حیا میکند. در مجموع، این تصویرها بیانگر نوعی توازن و پیچیدگی در مسأله حیات و زیبایی هستند که هر دو از محدودیتهای خود رنج میبرند.
گوشم چو صدف شود گهرچین
زان دم که ز لعل در چکانی
هوش مصنوعی: گوشم مانند صدف میشود و گوهرها را جمعآوری میکند، در آن لحظه که تو از سنگ قیمتی سخن میگویی.
شمشیر مکش به کشتن ما
کز ناز و کرشمه در نمانی
هوش مصنوعی: سلاح را برای کشتن ما بیرون نکش، چون از زیبایی و لطف ما ناامید میشوی.
هر لحظه کرشمهای دگر کن
بِفْریب مرا، چنان که دانی
هوش مصنوعی: هر لحظه به طور جدیدی مرا فریب بده، همانطور که میدانی چطور این کار را انجام دهی.
در آرزوی لب تو بودم
چون دست نداد کامرانی
هوش مصنوعی: در انتظار بوسهی تو بودم، اما چون به دست نیامد، خوشبختی نصیبم نشد.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه، نوشیدنیای مینوشم که به یاد تو عطر و بوی تو را حس کنم.
وقت طرب است، ساقیا، خیز
در ده قدح نشاط انگیز
هوش مصنوعی: زمان شادی و خوشحالی است، ای ساقی، بلند شو و مینوشی خوش و مفرح به ما بده.
از جور تو رستخیز برخاست
بنشان شر و شور و فتنه، برخیز
هوش مصنوعی: از ظلم تو قیام و شورش به پا شده، پس شر و آشوب را کنار بگذار و برخیز.
بستان دل عاشقان شیدا
وز طُرّهٔ دلربا درآویز
هوش مصنوعی: باغ دل عاشقان شیدا را بچین و از زیباییهای دلربا استفاده کن.
خون دل ما بریز و آنگاه
با خاک درت بهم برآمیز
هوش مصنوعی: دل ما را به زحمت و رنج زیاد آلوده کن و سپس با خاک درت بیامیز تا نشان یابد که چقدر غم و درد کشیدهایم.
وآن خنجر غمزهٔ دلاور
هر لحظه به خون ما بکن تیز
هوش مصنوعی: این خنجر جذاب و نیرومند هر لحظه ما را بیش از پیش به درد و رنج وامیدارد.
کردم هوس لبت، ندیدم
کامی چو از آن لب شکرریز
هوش مصنوعی: تمنا کردم که طعم لبت را بچشم، اما هیچ لذتی مثل آن لب شیرین نیافتم.
نذری کردم که: تا توانم
توبه کنم از صلاح و پرهیز
هوش مصنوعی: نذری کردهام که هر زمان بتوانم، از کارهای درست و پرهیزکارانه توبه کنم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در نوشگاه، من مشغول نوشیدن هستم و امیدوارم که از تو نشانهای یا بویی به دست آورم.
ساقی، چه کنم به ساغر و جام؟
مستم کن از این مَیِ غمانجام
هوش مصنوعی: ای ساقی، من چه کار کنم با این جام و ساغر؟ مرا از این شراب تلخ غمانگیز سیراب کن.
با یاد لب تو عاشقان را
حاجت نبود به ساغر و جام
هوش مصنوعی: با یاد لب تو، عاشقان دیگر نیازی به می و شراب ندارند.
گوشم سخن لب تو بشنود
خشنود شد، از لبت، به دشنام
هوش مصنوعی: گوش من سخن تو را میشنود و از حرفهایت حتی وقتی که دشنام میدهی، خوشنود میشوم.
دل زلف تو دانه دید، ناگاه
افتاد به بوی دانه در دام
هوش مصنوعی: دل به زیباییهای زلف تو captivated شد و ناگهان با بوی آن زیبایی در دام احساسات گرفتار شد.
سودای دو زلف بیقرارت
برد از دل من قرار و آرام
هوش مصنوعی: شوق و دلبستگی به دو زلف زیبای تو، از دل من آرامش و قرار را گرفت.
باشد که رسم به کام، روزی
در راه امید میزنم گام
هوش مصنوعی: امیدوارم که در آینده، با گامهای استوار به سوی آرزوهای خود پیش برویم و در این مسیر از دوستی و محبت بهرهمند شویم.
ور زان که نشد لبِ تو روزی
دانی چه کنم به کام و ناکام؟
هوش مصنوعی: اگر روزی لبهای تو به من نرسد، نمیدانی که در این حالت چه خواهم کرد؛ آیا شادمان میشوم یا غمگین؟
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: من در میکده شرابی مینوشم تا بوی تو را بیابم.
دست از دلِ بیقرار شستم
و اندر سر زلف یار بستم
هوش مصنوعی: دست از دل ناآرامم برداشتم و به عشق و زیبایی موی معشوقهام فکر کردم.
بیدل شدم و ز جان به یکبار
چون طُرّهٔ یار برشکستم
هوش مصنوعی: بیاحساس شدم و به یکباره جانم را از دست دادم، مانند رشتهای که بهخاطر محبوبم پاره میشود.
گویند چگونهای؟ چه گویم؟
هستم ز غمش چنان که هستم
هوش مصنوعی: میپرسند که حال و احوالت چطور است؟ چه بگویم؟ در اثر اندوهش به وضعی رسیدهام که وصفش دشوار است.
خود را ز چه از غمش برآرم
گر طُرّهٔ او فتد به دستم
هوش مصنوعی: نمیتوانم خودم را از اندوه او آزاد کنم اگر موهایش به دستم بیفتد.
در دام بلا فتاده بودم
هم طُرّهٔ او گرفت دستم
هوش مصنوعی: در چنگال مشکلات گرفتار شده بودم و موهای او باعث شد که دستم را بگیرد.
ساقی، قدحی که از مَیِ عشق
چون چشمِ خوشِ تو نیممستم
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی که از شراب عشق پر شده، شگفتی و زیبایی چشمان تو را به یادم میآورد و من نیمهمست هستم.
شد نوبت خویشتن پرستی
آمد گهِ آنکه مَیْ پرستم
هوش مصنوعی: وقت آن رسیده است که به خودخواهی بپردازم، زمانی که من هم باید مورد پرستش قرار گیرم.
فارغ شوم از غم عراقی
از زحمت او چو باز رَستم
هوش مصنوعی: من از غم عراقی آزاد میشوم و از زحمت او رها میگردم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه مشغول نوشیدن هستم و امیدوارم که سبویی پیدا کنم که بوی تو را به یادم بیاورد.
ساقی، مَیِ مِهر ریز در کام
بنما به شب، آفتاب از جام
هوش مصنوعی: ای ساقی، نوشیدنی عشق را در جام بریز تا شب فرارسد که همه چیز در این دورانی که آفتاب به دل شب میرسد، روشن و آباد شود.
آن جام جهاننما به من ده
تا بنگرم اندرو سرانجام
هوش مصنوعی: به من آن جامی را بده که بتوانم در آن به تماشا بنشینم و آیندهام را ببینم.
بینم مگر آفتابِ رویت
تابان سحری ز مشرق جام
هوش مصنوعی: میبینم که آیا چهرهات مانند آفتاب میدرخشد و صبحی زیبا از سمت شرق به من میتابد.
جان پیش رخ تو برفشانم
گر بنگرم آن رخ غمانجام
هوش مصنوعی: اگر به چهرهی تو نگاه کنم، جانم را فدای تو میکنم، حتی اگر این کار به معنای از دست دادن زندگیام باشد.
خود ذره چو آفتاب بیند
در سایه دلش نگیرد آرام
هوش مصنوعی: اگر این ذره که خود را مانند آفتاب ببیند، در سایه قرار گیرد، به راحتی نمیتواند آرامش داشته باشد.
در بند خودم، نمیتوانم
کازاد شوم ز بند ایام
هوش مصنوعی: من در قید و بند خودم هستم و نمیتوانم از محدودیتهای زمانی رها شوم.
کو دانهٔ می؟ که مرغ جانم
یک بار خلاص یابد از دام
هوش مصنوعی: کجاست آن دانهٔ می که پرندهٔ جانم یک بار از قفس رهایی یابد؟
کی بازرهم ز بیم و امید؟
کی پاک شوم ز ننگ و از نام؟
هوش مصنوعی: کی میتوانم به آرامش برسم و از ترس و امیدها خلاص شوم؟ کی میتوانم از شر ننگ و بدنامی رهایی یابم؟
کی خانهٔ من خراب گردد؟
تا مهر درآید از در و بام
هوش مصنوعی: وقتی که خانهام خراب شود، یعنی وقتی مهر و محبت از در و دیوار و فضای زندگیام حذف گردد.
در صومعه مدتی نشستم
بر بوی تو، چون نیافتم کام
هوش مصنوعی: مدتی در خانهی عبادت نشستم و بوی تو را استشمام کردم، اما چون به خواستهام نرسیدم، رنجیدم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه، سبویی را مینوشم تا بوی تو را در آن پیدا کنم.
ساقی بنما رخ نکویت
تا جامِ طرب کشم به بویت
هوش مصنوعی: ساقی، زیباییهای چهرهات را نشانم بده تا با بوی خوش تو، لیوان شادی را پر کنم.
ناخورده شراب مست گردد
نَظّارگی از رخ نکویت
هوش مصنوعی: اگر شراب نخورده هم باشی، زیبایی تو به قدری جذبکننده است که دیگران را مست میکند.
گر صاف نمیدهی، که خاکم
یاد آر به دُردیِ سبویت
هوش مصنوعی: اگر به من محبت نمیکنی، لااقل به یاد آور که من خاکی از عشق تو هستم، به تلخی عشق تو.
مگذار ز تشنگی بمیرم
نایافته قطرهای ز جویت
هوش مصنوعی: مگذار به خاطر تشنگی بمیرم، چرا که حتی یک قطره از آب محبتت هم نصیبم نشده است.
آیا بود آن که چشمِ تشنه
سیراب شود ز آبِ رویت؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که تشنه است، از دیدن چهرهات سیراب شود؟
یا هیچ بُوَد که ناتوانی
یابد سحری نسیم کویت؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که ضعفی از وزش نسیم تو تأثیر بپذیرد و سحر و جادو کند؟
از توبه و زهد، توبه کردم
تا بو که رسم دمی به سویت
هوش مصنوعی: من از توبه و زهد خود برگشتم تا به یاد تو لحظهای نزدیک شوم.
دل جست و تو را نیافت، افسوس
واماند کنون ز جست و جویت
هوش مصنوعی: دل به جستجوی تو رفت و نتوانست تو را پیدا کند، افسوس که اکنون از این جستجو و تلاش برای یافتن تو ناامید مانده است.
خوی تو نکوست با همه کس
با من ز چه بَد فتاد خویت؟
هوش مصنوعی: خوی تو با همه افراد خوب است، پس چرا با من اینطور رفتار کردی؟
میگریم روز در فراقت
مینالم شب در آرزویت
هوش مصنوعی: در روز به خاطر دوری تو گریه میکنم و در شب به خاطر آرزوی تو ناله میزنم.
بر بوی تو روزگار بگذشت
از بخت نیافتم چو بویت
هوش مصنوعی: روزها در یاد تو سپری شد، اما از شانس من هیچگاه به بوی تو دست نیافتم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه مشغول شمی هستم که شاید از معشوق بویی بگیرم.
ساقی، بده آب زندگانی
پیش آر حیات جاودانی
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من آب زندگی را بده تا بتوانم به حیات جاودان برسم.
می ده، که کسی نیافت هرگز
بی آب حیات زندگانی
هوش مصنوعی: بیا شراب بنوش که هیچکس تا به حال بدون آب حیات زندگی نکرده است.
در مجلس عشق مفلسی را
پر کن دو سه رَطْل، رایگانی
هوش مصنوعی: در مجلس عشق، شخص نیازمندی را با دو یا سه ظرف شراب پذیرایی کن، بیهیچ هزینهای.
شاید که دهی به دوستداری
آن ساغر مهر دوستگانی
هوش مصنوعی: شاید که تو هم به عشق و محبت این لیوان، که نماد دوستی و مهربانی است، نگاه کنی.
برخیزم و ترک خویش گیرم
گر هیچ تو با خودم نشانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از خودم دست بکشم و به سمت تو بروم، باید نشانهای از تو داشته باشم.
ور از غم من غمت درآید
جان پیش کشم ز شادمانی
هوش مصنوعی: اگر غم من باعث ناراحتی تو شود، جانم را برای شاد شدنت فدای تو میکنم.
جان را ز دو دیده دوست دارم
زان رو که تو در میان آنی
هوش مصنوعی: من جانم را به دو چشمان تو دوست دارم، زیرا تو در میان آنها قرار داری.
از عاشق خود کران چه گیری؟
چون با دل و جانْش، در میانی
هوش مصنوعی: چه انتظاری میتوانی از کسی که عاشق توست داشته باشی؟ چون او تمام وجودش با تو در ارتباط است.
از بهر رخ تو میکند چشم
از دیده همیشه دیدهبانی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، چشمها همیشه بر تو نظارت دارند و از دیدن دیگران غافل ماندهاند.
در آرزوی رخ تو بودم
عمری چو نیافتم امانی
هوش مصنوعی: من عمری در آرزوی چهرهات بودم و هیچگاه آرامشی نیافتم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: من در میکده مشغول نوشیدن هستم و امیدوارم سبویی پیدا کنم که از تو بویی به مشامم برسد.
ساقی، ز شرابخانهٔ نوش
یک جام بیاور و ببر هوش
هوش مصنوعی: ای ساقی، از میخانه یک جام شراب بیاور و مرا از دنیا و نگرانیهایم غافل کن.
مستم کن، آنچنان که در حال
از هستی خود کنم فراموش
هوش مصنوعی: مرا بهقدری غرق شادی و سرور کن که فراموش کنم وجود خودم را و در حال زندگی کنم.
ور خود سوی من کنی نگاهی
بیباده شوم خراب و مدهوش
هوش مصنوعی: اگر به من نگاهی بیندازی، بیشراب هم مست و خراب میشوم.
سرمست شوم چو چشم ساقی
گر هیچ بیابم از لبت نوش
هوش مصنوعی: اگر از لبانت شدهای نوشی به من برسانی، خوشحال و سرمست میشوم مانند کسی که در شراب غرق شده است.
کی بُد که ز لطفِ دلنوازت
گیرم همه کامِ دل در آغوش؟
هوش مصنوعی: چه کسی بود که از مهربانی دلنواز تو بهرهمند نشود و همه آرزوهایم را در آغوش تو نگیرد؟
دارد چو به لطف دلبرم چشم
میدار تو هم به حال او گوش
هوش مصنوعی: وقتی که دلبرم با لطف به من مینگرد، تو هم به حال او توجه کن.
مگذار برهنهام ز لطفت
در من تو ز مهر جامهای پوش
هوش مصنوعی: مگذار که از محبت و لطف تو بیپناهم بگذاری، بر من که به مهر تو نیاز دارم، لباسی از محبت بپوشان.
چون نیست مرا کسی خریدار
مولای توام، تو نیز مَفْروش
هوش مصنوعی: وقتی هیچکس مرا نمیخرد، پس من هم به کسی وابسته نیستم. تو نیز خودت را برای دیگران نعرضه کن.
دیگ دل من، که نیز خام است
بر آتشِ شوق، سر زند جوش
هوش مصنوعی: دل من مانند دیگی است که هنوز نپخته و بر آتش شوق میجوشد.
در صومعه حشمتت ندیدم
اکنون شب و روز بر سر دوش
هوش مصنوعی: حالا که در صومعهی تو حشمت و بزرگواریات را نمیبینم، شب و روز بر دوشم سنگینی میکند.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در مکانی که شراب سرو میشود، مینوشم تا شاید بتوانم بوی تو را حس کنم.
ساقی، بده آب آتش افروز
چون سوختِیَم، تمامتر سوز
هوش مصنوعی: ای ساقی، آب بیاور تا آتش را خاموش کنم، زیرا که من به شدت میسوزم و این سوختن هرچه بیشتر است.
این آتش من به آب بنشان
وز آب من آتشی برافروز
هوش مصنوعی: این آتش درون من را با آب خاموش کن و از آب من آتشی ایجاد کن.
می ده، که ز بادهٔ شبانه
در سر بودم خمار امروز
هوش مصنوعی: مرا باده بده، زیرا شب گذشته در اثر نوشیدن آن حالتی مست داشتم و امروز از آن حال بدجوری خمارم.
در ساغر دل، شراب افکن
کز پرتو آن شود شبم روز
هوش مصنوعی: در دل خود نوشیدنی بریز، زیرا که با نور آن، شبهایم روز میشود.
گفتی که: بنال زار هر شب
ماتم زده را تو نوحه ماموز
هوش مصنوعی: تو گفتی که هر شب باید برای کسانی که در غم هستند، نالهای سر بدهم و آنها را دلداری دهم.
چون با من خسته مینسازی
چه سود ز نالهٔ من و سوز؟
هوش مصنوعی: وقتی تو مرا خسته نمیکنی، پس فایدهای ندارد که من از درد و شکایت خود بگویم.
دل را ز تو تا شکیب افتاد
بر لشکر غم نگشت پیروز
هوش مصنوعی: دل از تو صبر و تحمل پیدا کرد، اما در برابر دردها و غمها نتوانست پیروز شود.
بخشای بر این دلِ جگرخوار
رحم آر بدین تن غم اندوز
هوش مصنوعی: به دل زخمخوردهام رحمی کن و به این بدن پر از غم کمک کن.
من میشکنم، تو باز میبند
من میدِرَم، از کرم تو میدوز
هوش مصنوعی: من آسیب میبینم و تو دوباره سعی میکنی اوضاع را سامان بدهی، من درد و غصه میآورم و از لطف تو، آرامش و خیالی تازه میگیرم.
از توبه و زهد، توبه کردم
اینک چو قلندران، شب و روز
هوش مصنوعی: من از ترک لذتها و توبه کردن دست برداشتم و اکنون مانند درویشان، شب و روز زندگی میکنم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه نشستهام و در جستجوی پیامی از تو هستم؛ شاید سبویی پیدا کنم که بوی تو را به من منتقل کند.
ساقی، سرِ دردِسر ندارم
بشکن به نسیمِ مَی، خمارم
هوش مصنوعی: ای ساقی، من حال و روز خوشی ندارم، بنابراین میخواهم بطری را بشکنی و برایم شراب بریزی تا سرم را به خاطر این خمار بودنم تسکین دهد.
یک جرعه ز جام مَی به من ده
تا دُرد کشم، که خاکسارم
هوش مصنوعی: یک جرعه از می به من بده تا بتوانم دردهایم را تحمل کنم، چرا که من فردی humble و فروتن هستم.
از جام تو قانعم به دُردی
حاشا که به جرعه سر درآرم
هوش مصنوعی: من از جام تو راضیام و از شراب تو لذت میبرم، اما هرگز به اندازهای نمیخواهم بنوشم که سرشار از آن شوم.
یادآر مرا به دُردیِ خُم
کز خاکِ در تو یادگارم
هوش مصنوعی: به یادم بیاور با آن شرابی که در خمرهات هست، چرا که من از خاک تو به یادگار ماندهام.
بگذار که بر درت نشینم
آخر نه ز کوی تو غبارم؟
هوش مصنوعی: اجازه بده که برای مدتی جلوی در خانهات بنشینم، زیرا من دیگر از کوی تو دور افتادهام و به گرد و غبار آنجا آلوده شدهام؟
از دست مده، که رفتم از دست
دستیم بده، که دوستدارم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هرگز چیزی را که داری از دست نده و اگر میتوانی کمکم کن، زیرا به تو بسیار علاقهمند هستم.
زنده نفسی برای آنم
تا پیش رخ تو جان سپارم
هوش مصنوعی: من فقط به خاطر تو زندهام تا جانم را در پیش چشمانت فدای تو کنم.
این یک نفسم تو نیز خوش دار
چون با نفسی فتاد کارم
هوش مصنوعی: این یک نفس من هم به تو وابسته است، پس آن را پاس بدار، زیرا کار من به تو ربط دارد.
نایافته بوی گلشن وصل
در سینه شکست هجرْ خارم
هوش مصنوعی: در دل من بویی از باغ وصال نمیآید و درد جدایی مانند خارهای تند و آزاردهنده است.
در سر دارم که بعد از امروز
دست از همه کارها بدارم
هوش مصنوعی: من در ذهنم تصمیم دارم که پس از امروز دیگر هیچ کاری نکنم و از همه چیز کنارهگیری کنم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه مینوشم، تا شاید کیسی بیابم که از عطر وجود تو خبری بگوید.
ساقی، دو سه دم که هست باقی
در ده مددِ حیات باقی
هوش مصنوعی: ای ساقی، تا زمانی که زندگی ادامه دارد، چند جرعهای بیاور تا از آن لذت ببریم.
قَد فاتَنیَ الصَّبوحُ فَادْرِک
مِن قَبلِ فَواتِ الْاغْتِباقِ
هوش مصنوعی: من صبح را از دست دادهام، پس فرصت را غنیمت بشمار قبل از اینکه لذت آن به پایان برسد.
در کیسهٔ نقد نیست جز جان
بستان قدحی، بیار ساقی
هوش مصنوعی: در کیسهٔ پول چیزی جز جان و نفس من ندارد، پس ای ساقی، قدحی بیاور و بگذار تا لحظهای زندگی کنم.
کَم أَصْبِرُ؟ قَد صَبَرتُ حَتّیٰ
روحی بَلَغَت إلَی التَّراقى
هوش مصنوعی: چقدر باید صبر کنم؟ من آنقدر صبر کردم که روحام به گلویام رسید.
دردا! که به خیره عمر بگذشت
نابوده میان ما تَلاقی
هوش مصنوعی: ای کاش! که عمر باطل و بیفایدهای را در میان ما گذراند.
فَاسْتَعْذَبَ مَسْمَعی حَدیثاً
مُذْ، طابَ بِذِکْرِکم مَذاقى
هوش مصنوعی: طعم گفتار شما برای من بسیار دلپذیر است و صحبتهایتان به من لذتی خاص میدهد.
من زانِ توام، تو هم مرا باش
خوش باش به عشقِ اتّفاقی
هوش مصنوعی: من تابع تو هستم و تو هم میتوانی با من خوب باشی. با عشق و احساسات طبیعی، زندگیات را بگذران.
أَشْتاقُ إِلی لِقاکَ، فَانْظُرْ
لِی وَجْهَکَ نَظْرَةَ الْإلاقِ
هوش مصنوعی: دلم تنگ شده برای دیدن تو، پس نگاهی به من بینداز، همچنان که به کسی که مدتهاست با او دیدار نکردهای.
بگذار که بر درِ تو باشد
کمتر سگک درت عراقی
هوش مصنوعی: اجازه بده که در ورودی تو، کمتر از سگکی که تو را محدود میکند، باشد.
أَسْتوطِنُ بابَکُم عَسیٰ أَنْ
یَحْظیٰ نَظَراً بِکُم حِداقى
هوش مصنوعی: من در کنار دروازهٔ شما سکونت میگزینم، شاید با دیدن شما، خوشبختی نصیبم شود.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه، جامی مینوشم که بوسهای از تو در آن حس کنم.
ساقی، قدحی، که نیمْ مستیم
مخمورِ صبوحیِ اَلَسْتیم
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی به ما بده که نیمه مست هستیم، در حالی که در خوشی صبحگاهی غرق شدهایم.
از صومعه پا برون نهادیم
در میکده، مُعْتَکِف نشستیم
هوش مصنوعی: ما از دنیای زهد و عبادت خارج شدیم و به دنیای خوشی و لذت روی آوردیم، مثل کسانی که در میکده جمع شدهاند و به آنجا پناه بردهاند.
از جور تو خرقهها دریدیم
وز دست تو توبهها شکستیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر ظلم و ستم تو، لباسهای خود را پاره کردیم و از دست تو، وعدههای خود را نقض کردیم.
جز جان گروی دگر نداریم
بپْذیر، که نیک تنگ دستیم
هوش مصنوعی: ما فقط جان خود را داریم و چیز دیگری برای ارائه نداریم. پس بپذیر که ما در وضعیت سخت و محدودی هستیم.
ما را برهان ز ما، که تا ما
با خویشتنیم، بت پرستیم
هوش مصنوعی: ما را از خودمان نجات بده، چون تا زمانی که درگیر خودمان هستیم، مانند بتپرستان هستیم.
ما هرچه که داشتیم پیوند
از بهر تو آن همه گسستیم
هوش مصنوعی: ما هر چیز با ارزشی که داشتیم را به خاطر تو رها کردیم و از همهی آنها دل بریدیم.
بر درگه لطف تو فتادیم
در رحمت تو امید بستیم
هوش مصنوعی: ما در درگاه مهربانی تو قرار گرفتهایم و به رحمت تو امید داریم.
گر نیک و بدیم، ور بد و نیک
هم آن توایم، هر چه هستیم
هوش مصنوعی: چه خوب باشیم و چه بد، در هر حال تو هستی که ما را میسازی. ما هر چه هستیم، از تو داریم.
در ده قدحی، که از عراقی
الا به شراب وا نرستیم
هوش مصنوعی: در آن محفل که در آن شراب نوشیدیم، از عراقیها تنها به خاطر نوشیدن شراب نرسیدیم.
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
هوش مصنوعی: در میخانه، من نوشیدنیای مینوشم که بویی از تو داشته باشد.