شمارهٔ ۹ - مثلث
ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی
در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین
شکر ز لبش میچین، تا چند ز کفر و دین؟
در زلف و رخ او بین، گبری و مسلمانی
گفتم که: مگر جستم، وز دام بلا رستم
دل در پسری بستم، کز یاد لبش مستم
چون رفت دل از دستم، چه سود پشیمانی؟
ساقی، می مهرانگیز، در ساغر جانم ریز
چون مست شوم برخیز، زان طرهٔ شورانگیز
در گردن من آویز، صد گونه پریشانی
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
بنشین تو و می میخور، خود را به چه رنجانی؟
با این همه هم میکوش، زهر از کف او مینوش
چون حلقهٔ او در گوش کردی ز غمش مخروش
چون پخته نهای میجوش از خامی و نادانی
در میکده چون او باش، میخواره شو و قلاش
می میخور و خوش میباش، مخروش و دلم مخراش
جان همچو عراقی پاش، گر طالب جانانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
هوش مصنوعی: ای مرد آزاد و بیپروا، نگران هیچ کس نباش و از هیچ چیز پرهیز نکن. گویی همه چیز در اندازههای کم و بیش یکسان است، چون دل درویش و آزاد است و هیچ قید و بندی ندارد.
مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی
هوش مصنوعی: از شدت گیجی و سردرگمی، حتی درد را هم نمیتوانم درمان کنم.
در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین
شکر ز لبش میچین، تا چند ز کفر و دین؟
هوش مصنوعی: به خانه عشق برو و در کنار جوانی خوشبرخورد بنشین، و از لبانش شهد شیرینی بچش، تا کی میخواهی درگیر مسالههای کفر و دین باشی؟
در زلف و رخ او بین، گبری و مسلمانی
هوش مصنوعی: در زلف و چهره او دیدی که چه جذابیتی دارد، انگار نه تنها افراد از مذهبهای مختلف بلکه هر کس را به خود جلب میکند.
گفتم که: مگر جستم، وز دام بلا رستم
دل در پسری بستم، کز یاد لبش مستم
هوش مصنوعی: گفتم که آیا میتوانم از چنگال مشکلات خودم را رها کنم؟ دل من را به پسری سپردم که به خاطر یاد لبهایش سرمست شدهام.
چون رفت دل از دستم، چه سود پشیمانی؟
هوش مصنوعی: وقتی که دل از دست من رفته، چه فایدهای دارد که افسوس بخورم؟
ساقی، می مهرانگیز، در ساغر جانم ریز
چون مست شوم برخیز، زان طرهٔ شورانگیز
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب دلانگیز را در جام جانم بریز. وقتی که مست شوم، برخیز و به خاطر آن موی دلربا، همراهیام کن.
در گردن من آویز، صد گونه پریشانی
هوش مصنوعی: در گردن من آویز، نمادهایی از انواع ناراحتیها و آشفتگیها وجود دارد.
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
هوش مصنوعی: ای مهربان، لطفاً بگذر و به آن محبوب بگو: ای دل غمدیده، چرا در جمع ما نیستی؟
بنشین تو و می میخور، خود را به چه رنجانی؟
هوش مصنوعی: بنشین و از خوشیهای زندگی لذت ببر، چرا خودت را به زحمت و ناراحتی بیندازی؟
با این همه هم میکوش، زهر از کف او مینوش
چون حلقهٔ او در گوش کردی ز غمش مخروش
هوش مصنوعی: با وجود این همه مشکلات، همچنان تلاش کن. او زهر را از دستانت میگیرد. وقتی که به او وابسته شدی، از غم او نگران نباش.
چون پخته نهای میجوش از خامی و نادانی
هوش مصنوعی: وقتی که به کمال نرسیدهای، نادانی و بیتجربگیات باعث میشود که دچار مشکلات شوی.
در میکده چون او باش، میخواره شو و قلاش
می میخور و خوش میباش، مخروش و دلم مخراش
هوش مصنوعی: در میکده مانند او باش، شرابنوش و بیخیال باش. از زندگی لذت ببر و شاد باش، اما مراقب باش که دل من را نشکن.
جان همچو عراقی پاش، گر طالب جانانی
هوش مصنوعی: اگر جان تو همچون عراقی باشد، پس اگر به دنبال جانانی هستی، باید پای خواهش و عشق خود را محکم بگذاری.
حاشیه ها
1397/04/30 17:06
ابوطالب روشن
مصرع اول رشته آخر "میکده" هست؛ اما نوشته شده "مبکده"