گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶

راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد
ز احسان زمانه دیده بردوز
کو دیدهٔ مردمی ندارد
از خوان فلک نواله کم پیچ
کو گردهٔ گندمی ندارد
با درد بساز، از آنکه درمان
با جان تو محرمی ندارد
در تار حیات دل چه بندی؟
چون پود تو محکمی ندارد
دردا! که درین سرای پر غم
کس دولت بی‌غمی ندارد
دارد همه چیز آدمی‌زاد
افسوس که خرمی ندارد
گر خوشدلیی درین جهان هست
باری دل آدمی ندارد
بنمای به من دلی فراهم
کو محنت درهمی ندارد
کم خور غم این جهان، عراقی
زیرا که غمش کمی ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد
هوش مصنوعی: آسایش و خوشی در میان مردم وجود ندارد و دل هیچ کس رفیق و هم‌پیمان نیست.
ز احسان زمانه دیده بردوز
کو دیدهٔ مردمی ندارد
هوش مصنوعی: از خوبی‌های زمانه بهره‌مند شو، چون کسی که چشم و دلش به مردم و خوبان دوخته نشده است.
از خوان فلک نواله کم پیچ
کو گردهٔ گندمی ندارد
هوش مصنوعی: از سفره آسمان چیزی کم نخور، زیرا کسی که نتوانسته آرد گندم را به دست آورد، از نشانه‌های روزی محروم است.
با درد بساز، از آنکه درمان
با جان تو محرمی ندارد
هوش مصنوعی: با درد زندگی کن، زیرا درمان درد تو هیچ ارتباطی با وجود تو ندارد.
در تار حیات دل چه بندی؟
چون پود تو محکمی ندارد
هوش مصنوعی: در زندگی دل خود را به چه چیزی محکم کن؟ زیرا تو اساس محکمی نداری.
دردا! که درین سرای پر غم
کس دولت بی‌غمی ندارد
هوش مصنوعی: ای وای! در این خانه پر از غم، هیچ‌کس نیست که از خوشحالی و بی‌دردی بهره‌مند باشد.
دارد همه چیز آدمی‌زاد
افسوس که خرمی ندارد
هوش مصنوعی: انسان تمام داشته‌ها و نعمت‌ها را دارد، اما افسوس که شادی و نشاطی در زندگی‌اش وجود ندارد.
گر خوشدلیی درین جهان هست
باری دل آدمی ندارد
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا خوشدلی وجود دارد، اما دل آدمی از آن بی‌بهره است.
بنمای به من دلی فراهم
کو محنت درهمی ندارد
هوش مصنوعی: به من دلی نشان بده که پر از آرامش باشد و از دغدغه و رنج دور باشد.
کم خور غم این جهان، عراقی
زیرا که غمش کمی ندارد
هوش مصنوعی: اندکی از غم‌های این دنیا بخور، زیرا غم‌های عراقی پایان ندارند.