گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۵

نه از تو به من رسید بویی
نه وصل توام نمود رویی
اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی
سودای تو در دلم فکنده
هر لحظه به تازه جست و جویی
با آنکه ز گلشن وصالت
دانم نرسد به بنده بویی
لیکن شده‌ام به آرزو شاد
مزار تو، کم ز آرزویی
سودای محال در دماغم
افگنده به هرزه های و هویی
داده سر خویش را عراقی
زیر خم زلف تو چو گویی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه از تو به من رسید بویی
نه وصل توام نمود رویی
هوش مصنوعی: نه از تو خبری به من رسید و نه وصالی از تو مرا به خود آورد.
اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی
هوش مصنوعی: فکر فراق تو به شدت جانم را به خطر انداخته است.
سودای تو در دلم فکنده
هر لحظه به تازه جست و جویی
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من هر لحظه تازگی و تلاش برای جستجو به همراه دارد.
با آنکه ز گلشن وصالت
دانم نرسد به بنده بویی
هوش مصنوعی: با اینکه از باغ وصالت خبر دارم، اما هیچ خبری به من نمی‌رسد.
لیکن شده‌ام به آرزو شاد
مزار تو، کم ز آرزویی
هوش مصنوعی: من اکنون با آرزوی دیدن مزار تو شاد و خوشحالم، اما این آرزو کمتر از آرزویی دیگر نیست.
سودای محال در دماغم
افگنده به هرزه های و هویی
هوش مصنوعی: به خاطر خیال‌های غیرممکن، ذهنم پر از افکار بیهوده و سرگردانی شده است.
داده سر خویش را عراقی
زیر خم زلف تو چو گویی
هوش مصنوعی: سر خود را به پای تو داده‌ام، گویی که در حلقه‌های زلفت گرفتار شده‌ام.

حاشیه ها

1394/01/03 20:04
چراغی

برای نوشتن درس آزادم عالی بودممنون