گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۹

ای همه میل دل من سوی تو
قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
نرگس مستت ربوده عقل من
برده خوابم نرگس جادوی تو
بر سر میدان جانبازی دلم
در خم چوگان ز زلف و گوی تو
آمدم در کوی امید تو باز
تا مگر بینم رخ نیکوی تو
من جگر تفتیده بر خاک درت
آب حیوان رایگان در جوی تو
ای امید من، روا داری مگر؟
باز گردم ناامید از کوی تو
لطف کن، دست جفا بر من مدار
من ندارم طاقت بازوی تو
روزگاری بوده‌ام بر درگهت
چشم امیدم بمانده سوی تو
تا مگر بینم دمی رنگ رخت
تا مگر یابم زمانی بوی تو
چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم
مانده‌ام در درد بی‌داروی تو
بر من مسکین عاجز رحم کن
چون فروماندم ز جست و جوی تو
در غم تو روزگارم شد دریغ!
ناشده یک لحظه همزانوی تو
هم مشام جانم آخر خوش شود
از نسیم جان فزای موی تو
خود عراقی جان شیرین کی دهد؟
تا به کام دل نبیند روی تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای همه میل دل من سوی تو
قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
هوش مصنوعی: من تمام خواسته‌هایم به سمت توست، تو برای جانم مانند قبله‌ای هستی و چشمان و ابروهایت برایم بسیار جذاب و مهم هستند.
نرگس مستت ربوده عقل من
برده خوابم نرگس جادوی تو
هوش مصنوعی: نرگس زیبای تو، حواسم را پرت کرده و خواب را از چشمانم ربوده است. جادوی چشمانت مرا مسحور کرده است.
بر سر میدان جانبازی دلم
در خم چوگان ز زلف و گوی تو
هوش مصنوعی: در میدان عشق و ایستادگی، دلم در چنگال زلف و گوی تو مانند توپ چوگان می‌چرخد.
آمدم در کوی امید تو باز
تا مگر بینم رخ نیکوی تو
هوش مصنوعی: به محله و جایی که امید توست آمدم تا شاید بتوانم چهره زیبای تو را ببینم.
من جگر تفتیده بر خاک درت
آب حیوان رایگان در جوی تو
هوش مصنوعی: من به انتظار تو نشسته‌ام، همچون جگر سرخ‌شده‌ای که بر خاک تو افتاده و در جوی تو، زندگی و شادابی جاری است.
ای امید من، روا داری مگر؟
باز گردم ناامید از کوی تو
هوش مصنوعی: ای آرزوی من، آیا رواست که از دیار تو ناامید و بی‌خبر باز گردم؟
لطف کن، دست جفا بر من مدار
من ندارم طاقت بازوی تو
هوش مصنوعی: لطفاً با من بدرفتاری نکن، زیرا من تاب و توان تحمل قدرت تو را ندارم.
روزگاری بوده‌ام بر درگهت
چشم امیدم بمانده سوی تو
هوش مصنوعی: مدتی در درگاه تو بوده‌ام و همچنان به تو امید دارم.
تا مگر بینم دمی رنگ رخت
تا مگر یابم زمانی بوی تو
هوش مصنوعی: به امید این که لحظه‌ای رنگ چهره‌ات را ببینم و زمانی بوی تو را استشمام کنم.
چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم
مانده‌ام در درد بی‌داروی تو
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی چهره‌ات را ندیده‌ام، به همین خاطر در درد غم تو بی‌کمک مانده‌ام.
بر من مسکین عاجز رحم کن
چون فروماندم ز جست و جوی تو
هوش مصنوعی: ای خدا، به حال من که ضعیف و ناتوان هستم رحم کن، زیرا از تلاش برای یافتن تو ناامید شدم.
در غم تو روزگارم شد دریغ!
ناشده یک لحظه همزانوی تو
هوش مصنوعی: روزگارم به خاطر غمت بسیار تأسف‌بار شده است! حتی یک لحظه هم نتوانستم از اندوه تو جدا شوم.
هم مشام جانم آخر خوش شود
از نسیم جان فزای موی تو
هوش مصنوعی: بوی خوش موی تو به جانم حالتی خوش و دلپذیر می‌دهد و مرا سرشار از نشاط می‌کند.
خود عراقی جان شیرین کی دهد؟
تا به کام دل نبیند روی تو
هوش مصنوعی: آیا شخص عراقی جان شیرین خود را به کسی می‌دهد؟ او تنها زمانی این کار را خواهد کرد که به آرزوی دلش برسد و چهره تو را ببیند.