گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۰

دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم
همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم
چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمی‌افتد
چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمی‌دانم
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم
دل و جان مرا هر لحظه بی‌جرمی بیازاری
چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم
اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم
مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی
شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم
مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم
چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم
چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم
چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی
چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم
به امید وصال تو دلم را شاد می‌دارم
چرا درد دل خود را دگر درمان نمی‌دانم؟
نمی‌یابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم
عجب‌تر آنکه می‌بینم جمال تو عیان لیکن
نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم
همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست
ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم
به زندان فراقت در، عراقی پایبندم شد
رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم
همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم
هوش مصنوعی: آیا دلی داری یا دلبری؟ یا اینکه جان خودت هستی یا معشوق؟ نمی‌دانم، زیرا تو همه چیز را در خود گنجانده‌ای. به طور کلی، نمی‌دانم اینها چیست.
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم
هوش مصنوعی: جز تو در تمام دنیا هیچ محبوب دیگری نمی‌‌بینم و در این جهان هیچ یاری را نمی‌شناسم که به اندازه‌ی تو عزیز و دوست‌داشتنی باشد.
به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم
هوش مصنوعی: در دل من جز هیجان عشق تو چیزی نیست و در جانم جز آرزوی وصالت نمی‌شناسم.
چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمی‌افتد
چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمی‌دانم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی باید به در دوست بگذارم، زیرا دل من شایسته این عشق نیست. همچنین نمی‌دانم چگونه باید به راه تو برگردم، چون جانم لیاقت آن را ندارد.
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: من یک دل پر از درد و غم داشتم که اکنون از دستم رفته است. نمی‌دانم آن عاشق دیوانه کجا رفته است، در این روزگار.
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: دل من درگیر و سرگردان است و از پیچیدگی‌های موهای تو سرشار است. نمی‌فهمم که این دل آرام و بی‌قرار چه چیزی از منِ بیچاره و گیج می‌خواهد.
دل و جان مرا هر لحظه بی‌جرمی بیازاری
چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: دل و جان من را بی‌دلیل هر لحظه آزار می‌دهی، هدف تو از این کار با این آدم بیچاره و سرگردان چیست؟ من خودم هم نمی‌دانم.
اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم
هوش مصنوعی: اگر هدف تو گرفتن جان من است، رخسارت را نشان بده و جانم را بگیر. و اگر هدف دیگری داری، من از این و آن خبر ندارم.
مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی
شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: من با تو توافقی دارم، اما تو عهدی را که با من بستی، شکسته‌ای. آیا هنوز بر آن پیمان هستی یا نه؟ من نمی‌دانم.
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم
مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم
هوش مصنوعی: من هیچ تماسی از تو نمی‌بینم که مرا بخواهد، در حالی که من حس می‌کنم هیچ چیزی از خودم ندارم که تو را به سمت من جذب کند.
چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم
چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: چه روزگار سختی دارم، ای کاش که از وصال تو بی‌نصیب نمانده بودم. چرا سرنوشتم به این گونه بی‌پناهی و دوری از تو دچار شده است؟ نمی‌دانم.
چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی
چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هر ذره‌ای از زمین، مانند یک خورشید درخشان است. چرا پس در من که این اندازه حیران و شگفت‌زده‌ام، این درخشش پنهان است؟ من جواب این سوال را نمی‌دانم.
به امید وصال تو دلم را شاد می‌دارم
چرا درد دل خود را دگر درمان نمی‌دانم؟
هوش مصنوعی: به امید اینکه روزی به تو برسم، قلبم را شاد نگه می‌دارم، چون نمی‌دانم که چگونه می‌توانم به غیر از این بر درد دلم غلبه کنم.
نمی‌یابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: من در دل و در جهان و در این دنیا نمی‌توانم تو را پیدا کنم. آخر، من در حیرت و سرگردانی هستم و نمی‌دانم کجا باید به دنبالت بگردم.
عجب‌تر آنکه می‌بینم جمال تو عیان لیکن
نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: عجب که جلوه‌ زیبای تو را می‌بینم، اما نمی‌فهمم که چه چیزی را می‌بینم. من نادانم و درک درستی ندارم.
همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست
ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: می‌دانم که زندگی هر روز و شب به خاطر تو روشن و پرنور است، اما نمی‌دانم آیا تو مانند خورشید درخشان هستی یا مانند ماه تابناک؟
به زندان فراقت در، عراقی پایبندم شد
رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم
هوش مصنوعی: در اینجا گویا فردی در پی عشق و جدایی خود احساس محصوریت و کمبود می‌کند. او نسبت به وضعیت خود و اینکه آیا قادر خواهد بود از این احساس رهایی یابد یا نه تردید دارد. این عدم قطعیت او را در دو راهی قرار داده است و در نتیجه در احساس درونی‌اش به نوعی گرفتار است.

حاشیه ها

1391/12/28 12:02
قدرت ا.. احمدی نژاد

با عرض سلام ارادت
لطفأ اشتباه نگارشی در مصرع اول از بیت هفتم را
به صورت زیر تصحیح فرمائید :
دل و جان مرا هر تحظه بی جرمی بیازاری
( که در متن " بیزاری " درج شده است )
با تشکر ق. احمدی نژاد

1391/12/28 12:02
قدرت ا.. احمدی نژاد

لطفأ در حاشیه ارسالی اینجانب واژۀ تحظه به لحظه
تصحیح گردد . اشتباه تایپ از اینجانب میباشد .
" دل و جان مرا هر لحظه بی جرمی بیازاری "
با تشکر مجدد
ق. احمدی نژاد

1395/11/21 10:01
کسرا

قطعا از زیباترین سروده های عراقی ست

1397/07/13 23:10
سید علیرضا حسینی

سلام و تشکر از سایت زیباتون
من معنی مصرع دوم این بیت رو نمیدونم
“تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم
مرا یک موی بر تن نیست «کت خواهان» نمی‌دانم”
و معنی کت خواهان به چه معنیه؟
ممنون‌ از راهنماییتون

1397/07/14 01:10
محسن.۲

مرا یک موی بر تن نیست «کت خواهان» نمی‌دانم”
کت خواهان = که تورا خواهان

1397/07/14 01:10
محسن.۲

مرا یک موی بر تن نیست «کت خواهان» نمی‌دانم”
ذره ذره ی وجودم خواهان توست

1398/09/10 23:12
زهرا سادات خندان

سلام بسیار زیباست ممنونم
آقای عبدالحسین مختاباد در تصنیف دشتستانی این شعر رو به زیبایی هر چه تمام تر اجرا کردن‌❤

1399/02/23 00:04
احمدتهامی

با سلام بنظر میرسد هنگام استنساخ کلمه مشکین با مسکین اشتباه شده است لطفا بیت ششم را بصورت زیر اصلاح بفرمایید:
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد ازین مشکین سرگردان؟ نمی‌دانم
مراد از مشکین زلف پریشان است.
درمصرع بیت بعدی(هفتم) است که عراقی کلمه مسکین را بکار برده است. اگر ‌کلمه مسکین را دربیت ششم بکاربرده بود آنرا درمصرع مشابه در بیت بعدی بکارنمی بر‌د

1400/05/01 01:08
اح‌سان

این شعر در مطلع گلهای رنگارنگ شماره ۴۶۰ از بانو حمیرا آمده است

1401/11/24 14:01
yalda R

میشه لطفا یک فایل صوتی ازین شعر بگذارید؟ چون بعضی قسمت هاش رو درست نمیتونم بخونم. 

1402/02/30 13:04
مهراد شفیعی

دکلمه این غزل فاخر در صفحه @hamedan_gard اینستاگرام

1403/07/16 14:10
محمدمتین عبدالهی

سپاس عراقی 

سپاس‌‌‌...