گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک
گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به عشق شما می‌سوزد، چرا باید از ترس آتش جهنم ناراحت باشند؟
به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک
هوش مصنوعی: به خاطر کسی که در آتش قدم می‌گذارد، انسان می‌تواند هزار سال در آتش بی‌پروا و بدون ترس بایستد.
گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
هوش مصنوعی: اگر در آتش بیفتی، چگونه می‌توانی به بهشت بروی؟ و اگر زهر بخوری، چگونه می‌توانی تریاک را هم مصرف کنی؟
مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
هوش مصنوعی: من، که تنها چیزی که از آتش در وجودم باقی مانده، دودی است؟ دل من به قدری دچار مشکل و پریشانی شده که زمینش پر از علف و خار شده است.
کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی بگویی عشق تو کجاست که در دل من شعله بیفروزد؟ مانند آتش که بر فراز آسمان می‌تابد و دل من را می‌سوزاند.
ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
هوش مصنوعی: از روی شوق، در قلب من آتش بساز که همه چیز غیر از تو را بسوزاند و پاک کند.
اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک
هوش مصنوعی: اگر دل تو از این آتش بسوزد، ای عراقی، از چشمانت اشک بریز و بر خاک بپاش.

حاشیه ها

1396/04/18 20:07
...

گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت...