گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست
هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست
زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست
چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اینک سرِ ما پیوست
با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست
از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار
وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست
می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار بترسیدم گفتم سخن سر بست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست
هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست
هوش مصنوعی: ساقی از پشت پرده بیرون آمد و جامی در دست داشت، هم پرده‌ی مخفی ما را کنار زد و هم پیمان‌نامه‌ی ما را شکست.
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست
هوش مصنوعی: چهره زیبا ظاهر شد و همه ما تحت تأثیر قرار گرفتیم. به طوری که وقتی از خودمان چیزی باقی نماند، آن زیبایی بر ما نشسته بود.
زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست
هوش مصنوعی: زلف او گره‌ای را باز کرد و این باعث شد که از دل ما بار سنگینی برداشته شود. جان دل ما از این جهان رهایی یافت و در انتهای زلف او گرفتار شد.
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
هوش مصنوعی: همه ما در چنگال زیبایی و پیچش موهای او گرفتار شده‌ایم و از نوشیدن می گران‌بهاترین شراب، به شدت شاد و مسروریم.
از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست
هوش مصنوعی: وقتی دلش در موهای او درگیر شد، دیگر نتوانست خود را کنترل کند و در حیرت از عشق، به هر چیزی که می‌رسید، دست می‌زند.
چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست
هوش مصنوعی: زمانی که زلف‌هایش مانند زنجیری دل سرگردان من را در بند کشید، آن گاه از این دنیا و وجود ما آزاد شد.
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اینک سرِ ما پیوست
هوش مصنوعی: دل من به زلف او گرفتار شد و هنگامی که از او خواستم که به من توجه کند، گفت: لب او اکنون برای ما خوشحال کننده است و ما به هم نزدیک شده‌ایم.
با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست
هوش مصنوعی: دل از عشق یار شاد و خوشحال است، تا جایی که از جان و دنیا جدا شده و به او پیوند خورده است. این دل، از دو جهان فاصله گرفته و حالا در آرامش و شادی با یار سپری می‌کند.
از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار
وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست
هوش مصنوعی: چشم‌ و ابروهای او مرا گاهی مست و گاهی آگاه می‌کند و موهای سرش باعث می‌شود که گاهی وجود داشته باشم و گاهی نداشته باشم.
می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار بترسیدم گفتم سخن سر بست
هوش مصنوعی: می‌خواستم رازی را بگویم، اما از ترس دیگران، تصمیم گرفتم که سکوت کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۴ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1389/03/15 14:06
مازیا شجاعی

حتما دوستان دقت دارند که همین مطلع را حافظ از عراقی وام گرفته و زیبا سروده:
از پرده برون آمد ساقی قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
ضمنا در نسخی به کوشش سعید نفیسی، نعمت احمدی و نسرین خزائی و البته نسخه دیگری که مصحح آن را الان به خاطر ندارم تماما مصراع اول را اینطور دیده ام:
"از پرده برون آمد یارم قدحی در دست" و شاید اشتباه لفظ ساقی بجای یارم در اثر معروفیت شعر حافظ و تاثیر آن در حافظه تایپیست بوجود آمده باشد

1391/02/07 16:05
مهدی

عراقی در زمره بهترین شاعران بوده من تازه به سروده های او دسترسی پیدا کردم

1397/07/10 10:10
حافظ

در بیت آخر آیا "ز اغیار بترسیدم" صحیح تر نیست؟

1397/11/05 16:02
مجتبی آموزگار

بیت آخر در تمامی تصحیح‌ها به همین صورتی آمده است که در اینجا آورده شده است. به باور این حقیر اگر که ایشان از اغیار "نمی‌ترسید" آنگاه "اسرار" را فاش بیان می‌کرد و دیگر لزومی به "سر بسته" گفتن نمی‌بود. از صاحب نظران تقاضا می‌کنم در صورتی که اشتباه می‌کنم مرا راهنمایی کنند.

1397/11/06 16:02
ما را همه شب نمی برد خواب

آموزگار عزیز شما صاحب نظرید
با توجه به اینکه عراقی معاصر با اسفناک ترین و خونبارترین سده ای که بر ایران گذشت , یعنی حمله ی قوم مغول بود
شاید غیر مستقیم لغت اغیار رو توجیه کنه , این بیت ممکن هست حالت دیگه ای هم داشته باشه :
اغیار نمی خواستند من سر فاش کنم , من نترسیدم گفتم ولی سربسته گفتم
یک چیزی تو مایه های رمز عملیات , که دشمن احتمالا متوجه نمی شه و خودی ها فقط متوجه هستن

1398/03/15 11:06
shk clickmank

می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار" بترسیدم" گفتم سخن سر بست