غزل شمارهٔ ۱۳۶
بیجمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق، تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا به کلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق پی نبرد
خانه پرورد لایجوز و یجوز
چه بلا بود کان به من نرسید؟
زین دل جانگداز درداندوز
عشق گوید مرا که: ای طالب
چاک زن طیلسان و خرقه بسوز
دگر از فهم خویش قصه مخوان
قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز
بنشان، ای عراقی، آتش خویش
پس چراغی ز عشق ما افروز
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیجمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق، تیره بیند روز
هوش مصنوعی: بیحضور زیبایی تو، ای روشنیبخش عالم، چشمان عاشقان، روزها را تاریک و بینور میبینند.
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا به کلی ز خود نکرد بروز
هوش مصنوعی: دل به مکان عشق راهی نیافت تا اینکه به طور کامل از خود غافل نشد.
در بیابان عشق پی نبرد
خانه پرورد لایجوز و یجوز
هوش مصنوعی: در بیابان عشق، تنها کسی سرنوشت خود را میسازد که در تاریکی و تنهایی به دل خود گوش کند و اجازه ندهد که موانع او را از مسیرش منحرف کنند.
چه بلا بود کان به من نرسید؟
زین دل جانگداز درداندوز
هوش مصنوعی: چه مصیبتی بود که به من نرسید؟ از این دل که پر از درد و رنج است.
عشق گوید مرا که: ای طالب
چاک زن طیلسان و خرقه بسوز
هوش مصنوعی: عشق به من میگوید که ای کسی که به دنبال زیبایی هستی، لباسهای نازک را پاره کن و با دلسوزی از دنیا بگذر.
دگر از فهم خویش قصه مخوان
قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز
هوش مصنوعی: دیگر از دانستههای خود داستان نگو، اگر خواهان داستانی هستی، بیاموز از ما.
بنشان، ای عراقی، آتش خویش
پس چراغی ز عشق ما افروز
هوش مصنوعی: ای عراقی، آتش درونت را فرونشین و از عشق ما چراغی را روشن کن.

عراقی