غزل شمارهٔ ۱۲۱
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
در کنج خرابات یکی مغبچه دیدیم
در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم
در دست یکی مغبچه دادیم دگربار
یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش
صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
دیدیم که بیعشق رخش زندگیی نیست
بیعشق رخش زنده مبادیم دگربار
غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش
با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
شد در سر سودای رخش دین و دل ما
بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما
اینک همه در عین فسادیم دگربار
با نیستی خود همه با قیمت و قدریم
با هستی خود جمله کسادیم دگربار
تا هست عراقی همه هستیم مریدش
چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار
هوش مصنوعی: چهرهام را به سمت میخانه برگرداندهام و دوباره در چنگ و دام این میخانه گرفتار شدم.
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
هوش مصنوعی: به خاطر یک جرعه شراب، دو صد بار عهد و پیمان خود را شکسته و در میخانه روزهامان را شکستهایم و دوباره به آن چیزهایی که ترک کرده بودیم برمیگردیم.
در کنج خرابات یکی مغبچه دیدیم
در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
هوش مصنوعی: در گوشهایی از خرابات، جوانی را دیدیم که در حال نوشیدن شراب بود. به خاطر جاذبهاش، دوباره سر به زیر انداختیم.
آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم
در دست یکی مغبچه دادیم دگربار
هوش مصنوعی: دل را که با ترفندهای گوناگون از زیباییها به دست آورده بودیم، اکنون به دست یک جوان نااهل و بیتجربه دادهایم.
یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش
صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
هوش مصنوعی: ما هرگز محبوب خود را ندیدیم، اما از درد و محبتش بارها جان سپردیم و دوباره زنده شدیم.
دیدیم که بیعشق رخش زندگیی نیست
بیعشق رخش زنده مبادیم دگربار
هوش مصنوعی: دنیا بدون عشق هیچ معنایی ندارد و ما بدون عشق نمیتوانیم زنده بمانیم.
غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش
با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
هوش مصنوعی: غم عشق او به دل ما فشار آورد، اما با این وجود ببین چه اندازه خوشحالیم دوباره.
شد در سر سودای رخش دین و دل ما
بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
هوش مصنوعی: در دل ما عشق و شوقی به صورت رخش افکند، اما حالا ما دوباره دل و ایمانمان را بیهدف و بیپروا از دست دادهایم.
عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما
اینک همه در عین فسادیم دگربار
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که ما از خوبیها و پرهیزکاری فاصله بگیریم و حالا در اوج فساد به سر میبریم.
با نیستی خود همه با قیمت و قدریم
با هستی خود جمله کسادیم دگربار
هوش مصنوعی: با وجود عدم وجود خود، ارزش و مقامم بالاست، اما زمانی که وجود دارم، همه چیز در من بیارزش و کمرنگ به نظر میرسد.
تا هست عراقی همه هستیم مریدش
چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار
هوش مصنوعی: تا وقتی که عراقی وجود دارد، همه ما او را پیروی میکنیم و در خدمت او هستیم. اما وقتی که او نباشد، همه ما هدف و مقصود دیگری خواهیم داشت.