گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۶

گهی درد تو درمان می‌نماید
گهی وصل تو هجران می‌نماید
دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان می‌نماید
مرا گه گه به دردی یاد می‌کن
که دردت مرهم جان می‌نماید
بپرس آخر که: بی تو چونم، ای جان،
که جانم بس پریشان می‌نماید
مرا جور و جفا و رنج و محنت
غمت هردم دگرسان می‌نماید
ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت
جهان بر من چو زندان می‌نماید
عراقی خود ندارد چشم، ورنه
رخت خورشید تابان می‌نماید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گهی درد تو درمان می‌نماید
گهی وصل تو هجران می‌نماید
هوش مصنوعی: گاهی درد و رنج تو باعث بهبود و درمان می‌شود، و گاهی هم پیوند و وصال تو، به حس جدایی و فراق دچار می‌کند.
دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان می‌نماید
هوش مصنوعی: کسی که عاشق تو باشد و بتواند به وصال تو دست یابد، همه مشکلات و سختی‌هایش به نظرش ساده و قابل حل می‌آید.
مرا گه گه به دردی یاد می‌کن
که دردت مرهم جان می‌نماید
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به یاد دردی می‌افتم که همان درد، تسکین‌دهنده روح من است.
بپرس آخر که: بی تو چونم، ای جان،
که جانم بس پریشان می‌نماید
هوش مصنوعی: از تو بپرسم که بدون تو چه حال و روزی دارم، ای عزیز، چرا که حال و روزم بسیار آشفته و نگران است.
مرا جور و جفا و رنج و محنت
غمت هردم دگرسان می‌نماید
هوش مصنوعی: غم و رنجی که به خاطر تو دارم، همیشه برای من به شکلی متفاوت و جدید جلوه می‌کند.
ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت
جهان بر من چو زندان می‌نماید
هوش مصنوعی: از زندگی خسته و بی‌حوصله شده‌ام، چون بدون وجود تو، دنیا برایم مانند یک زندان به نظر می‌رسد.
عراقی خود ندارد چشم، ورنه
رخت خورشید تابان می‌نماید
هوش مصنوعی: عراقی اگر چشم‌اش باز بود، می‌توانست زیبایی و درخشش چهره‌ی تو را مانند تابش خورشید ببیند.

حاشیه ها

1401/11/19 15:02
طاهری

دوستان یک سوال، با توجه به بیت آخر آیا استاد عراقی نابینا بودند؟