گنجور

در مدح امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

ای سپهر رفعت قدر تو در وصف النعال
کعبه ی دنیا و دینی قبله ی جاه و جلال
طور موسای دمی معراج عیسای روان
روضه رضوان عقلی نقطه خط کمال
گرنه روحی پس چرا هرگز نیندیشی ز مرگ
ورنه عقلی پس چرا با روح داری اتصال
عقل محضی گر نگیرد حرص و خشم او را زبون
روح پاکی گر نگردد عقل و طبع آن را وبال
آسمانی، گاه رفعت آفتابی، گاه نور
آسمانی، بی حوادث آفتابی، بی زوال
نور یابد هر دم از خاک درت مهر سپهر
همچنان کز پرتو آن نور می یابد هلال
تا تو گشتی خلعت امید و ایمان را سپهر
آفتاب و آسمانت هست در صف النعال
گو بیا بنگر که راه کعبه ی جان روشنست
هر که را چشم دل از خورشید ایمان روشنست
گلبن بستان عصمت، روح روح انبیاء
گوهر کان نبوت، در دریای صفا
مقتدای اهل ایمان، حجت دین خدا
حیدر ثانی، رضای حق، علی موسی الرضا
حاکم حکم امامت، خسرو اقلیم فضل
حافظ ملک رسالت، ناصر دین خدا
عنصر ترکیب عالم، مایه ی مقصود خلق
سرور اولاد آدم، مفخر آل عبا
قبله ی اسلام اگر کعبه است باری کعبه را
قبله محراب جناب تست هنگام دعا
عرض عالم را غرض جز جوهر پاکت نبود
ورنه جوهر با عرض هرگز نگشتی آشنا
زبده ی اسرا، و کن، دین پرور عادل که هست
کین و مهر اوست آری علت خوف و رجا
ذات پاک اوست، آری، آفرینش را سبب
مقصد جان و خرد، فخر عجم، تاج عرب
قبله ی دنیا و دین موعود رب العالمین
مفخر ختم رسل برهان امیرالمؤمنین
قاضی احکام عصمت، مفتی علم ورع
شحنه ی شهر شریعت، پادشاه ملک و دین
آنکه چون بر منبر دعوت نهادی پای امر
حضرت عالیش را احسان شدی روح الامین
و آنکه چون دست ورع در دامن تقوی زدی
آفرین کردی نثارش حضرت جان آفرین
ای بگوهر تا بآدم یا پیمبر یا ولی
هم نبوت را معینی هم امامت را امین
دست هر دل را که در چاه ضلالت اوفتاد
نیست ممکن جز پناه جاه تو حبل المتین
خاک ملت را مسیحی آب دین را جبرئیل
باد دنیا را سلیمان، آتش جان را خلیل
ای بحق جد و پدر را نایب قائم مقام
ای امام ابن الامام ابن الامام ابن الامام
صدر تقوی را شکوهی، اهل معنی را پناه
فضل یزدان را نهادی، ملک و ملت را را نظام
چون سواد دیده، بین اهل بیتش روشنست
دیده کوتا بنگرندی شیخ و شاب و خاص و عام
گرد راه مشهدت را هفت کشور در میان
...........................................
مسند فرمانده قدر تو صدر لا مکان
خطه ی شاهنشه صیت تو حی لاینام
بارگاه شاه جاهت سایبان عقل کل
حاجب درگاه بارک هاتف دارالسلام
ای باستحقاق خورشید سپهر معجزات
هم امامت را پناهی هم امامی را نجات
ای شکسته عهد عالی حضرتت حضم لئیم
پر خروش است از فغان ناقض عهدت جحیم
آنکه در بغداد، کان گوهرت را زهر داد
..............................................
و انکه کرد اندر خراسان شخص پاکت را شهید
تا مگر بر ملک حادث خسروی گرد قدیم
جاودان گو هیزم دوزخ شوید از بهر آنک
بی رضای حق نیابد هیچکس صدر نعیم
خصم اولاد پیمبر، دشمن دین خداست
گرچه با ملک سلیمان باشد و کف کلیم
خاطر من بنده تا مداح این درگاه گشت
خلعت خاص «امامی» یافت از رب رحیم
ای امامی مدح آل مصطفی گوتا ترا
دین و دنیا، روز و شب هم یار باشد هم ندیم
ذات پاک اوست آری آفرینش را سبب
مقصد جان و خرد، فخر عجم، تاج عرب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.