شمارهٔ ۲۶ - در مدح زین الدین هندی
دوش بیخود ز خود جدا گشتم
با خدای خود آشنا گشتم
نظری بر دلم فکند کز او
کاشف رمز انبیا گشتم
ببقای ابد رسیدم از آن
که بکلی ز خود فنا گشتم
پیش ازین بنده خودم بودم
که بمعقول مبتلا گشتم
تا نفس ز آستان عشق زدم
بهبر عقل رهنما گشتم
قلب معشوق بودم اول کار
ز غش و غیر تا جدا گشتم
در خلوص عنایتش ز اخلاص
زر شدم بلکه، کیمیا گشتم
تا حواس جهات و ارکان را
در ره فقر پیشوا گشتم
آسیا بر سرم بگشت ولی
گرد خود همچو آسیا گشتم
ره بده بردم آخر از پی غول
گرچه بیهوده سالها گشتم
ملک ده ملک خصم بود و در او
به بسی جهد کدخدا گشتم
تخم خود در زمین خود کشتم
کشت خود را بخود نما گشتم
مصر جامع شد ایندم آن ده و من
یوسف مصر کبریا گشتم
خاک ارکانش را سپهر شدم
چشم اعیانش را سها گشتم
بمثالی دگر کنم تقدیر
این خبر را که مبتدا گشتم
همچو باران چو از سحاب غرور
سالک خطه ی هوی گشتم
صدف صدقم از هوی پر بود
من از آن صدق با صفا گشتم
مدتی در میان صدق و صفا
غرقه در بحر انزوا گشتم
سلوت خلوتم چو روی نمود
در صدف در بی بها گشتم
در مراقب چو گوهرم دیدند
افسر شاهرا سرا گشتم
راه خود را بخود دلیل شدم
درد حق را بحق دوا گشتم
آب حیوان بعلم و عقل شبی
جستم و علم و عقرا گشتم
ناوک علمرا نشانه شدم
سخره انجم و سها گشتم
کس نشانم نداد ز آب حیات
گر درین هر دو خطه تا گشتم
آب حیوان شدم چو در ره فقر
خاک سلطان اولیاء گشتم
زین دین، پیرهند، کز نظرش
نظر رحمت خدا گشتم
آنکه از برق نور معرفتش
تیره ی عقل را ضیاء گشتم
و آنکه لطف ارادتش تا گفت
تو مرا شو که من ترا گشتم
چمن شوقرا سحاب شدم
گلبن عشق را صبا گشتم
مالک ملک فقر کز نفسش
ملک بخش جهان گشا گشتم
سالک راه حق که در قدمش
تا شدم خاک، توتیا گشتم
ای باخلاق حق شده موصوف
تا ترا ناظم ثنا گشتم
آفتاب سپهر عرفانرا
بی گمان خط استوا گشتم
مرده ی جسم را مسیح شدم
هدهد روح را سبا گشتم
چون غنیمت نمودیم در فقر
یافتم فقر و ز اغنیاء گشتم
چون شدم نیست در ولایت عشق
والی خطه ی بقا گشتم
تا سخندان بیان تواند کرد
که سخن پرور از کجا گشتم
اقتدای سخن بنام تو باد
که ز مدح تو مقتدا گشتم
شمارهٔ ۲۵ - در مدح علاء الدوله ابوالفتح: در آمد از در من دوش مست خواب و خیالشمارهٔ ۲۷ - در مدح علاء الدوله ابوالفتح: بر اوج گنبد گردون ز موج لجه ی عالم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش بیخود ز خود جدا گشتم
با خدای خود آشنا گشتم
هوش مصنوعی: دیشب بدون اینکه از خودم خبر داشته باشم، با خدا آشنا شدم و به درونم پی بردم.
نظری بر دلم فکند کز او
کاشف رمز انبیا گشتم
هوش مصنوعی: نگاهی به دلم انداخت و به واسطه آن، رازهای انبیا برایم روشن شد.
ببقای ابد رسیدم از آن
که بکلی ز خود فنا گشتم
هوش مصنوعی: به بقای جاودانی دست یافتم، زیرا کاملاً از خود و وجودم رها شدم.
پیش ازین بنده خودم بودم
که بمعقول مبتلا گشتم
هوش مصنوعی: قبل از این، من خودم بودم و به دلایل منطقی دچار مشکل شدم.
تا نفس ز آستان عشق زدم
بهبر عقل رهنما گشتم
هوش مصنوعی: وقتی از در عشق عبور کردم و نفسی کشیدم، به کمک عقل هدایت شدم.
قلب معشوق بودم اول کار
ز غش و غیر تا جدا گشتم
هوش مصنوعی: در آغاز، قلب من متعلق به معشوق بود و از هیاهو و مسائل دیگر جدا شدم تا به خودم بپردازم.
در خلوص عنایتش ز اخلاص
زر شدم بلکه، کیمیا گشتم
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و توجه خالصانهاش، من به جویی از طلا تبدیل شدم و به مانند کیمیاگر شدم.
تا حواس جهات و ارکان را
در ره فقر پیشوا گشتم
هوش مصنوعی: پس از اینکه در مسیر فقر قرار گرفتم، تمام توجه و توانم را به جهات و اصول آن معطوف کردم.
آسیا بر سرم بگشت ولی
گرد خود همچو آسیا گشتم
هوش مصنوعی: چرخ روزگار بر من چرخید و زندگیام را تحت تأثیر قرار داد، اما من هم مانند آسیایی به دور خود میچرخم و به دنبال تغییرات هستم.
ره بده بردم آخر از پی غول
گرچه بیهوده سالها گشتم
هوش مصنوعی: در نهایت موفق شدم که به دنبال یک موجود وحشتناک بروم، هرچند سالها تلاش من بیفایده بود.
ملک ده ملک خصم بود و در او
به بسی جهد کدخدا گشتم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که حاکم دهکده دشمنی دارد و من برای اینکه به عنوان کدخدا شناخته شوم، تلاش زیادی کردم.
تخم خود در زمین خود کشتم
کشت خود را بخود نما گشتم
هوش مصنوعی: من بذر خود را در سرزمین خود کاشتم و حالا محصول خود را به خودم نشان میدهم.
مصر جامع شد ایندم آن ده و من
یوسف مصر کبریا گشتم
هوش مصنوعی: مصر به تنهایی در این زمان به کمال رسید و من به مانند یوسف، مقام و عظمت خاصی پیدا کردم.
خاک ارکانش را سپهر شدم
چشم اعیانش را سها گشتم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی دگرگونی و تحولی اشاره دارد. او به زمین (خاک) اشاره کرده که در آن عناصر و پایههای وجود پنهان است و در عین حال به آسمان به عنوان یک مقام بلند و آراسته نظر میاندازد. همچنین، از چشمان اعیان و شخصیتهای بزرگ سخن میگوید که شاید به نوعی درخشش و روشنی را به تصویر میکشد. به طور کلی، این بیان نمایانگر تداخل دنیاهای مختلف و شناخت عمیقتری از زندگی و افکار است.
بمثالی دگر کنم تقدیر
این خبر را که مبتدا گشتم
هوش مصنوعی: به شکلی دیگر، سرنوشت این خبر را تغییر میدهم و من خودم شروعکنندهی این داستان میشوم.
همچو باران چو از سحاب غرور
سالک خطه ی هوی گشتم
هوش مصنوعی: مانند بارانی که از ابر عشق میبارد، من نیز در مسیر زندگی و شادیهای دنیایی غرق شدم.
صدف صدقم از هوی پر بود
من از آن صدق با صفا گشتم
هوش مصنوعی: من پر از ظاهری بودم که فقط به آن مشغول بودم، اما با درک صداقت واقعی به آرامش و صفای درونی دست یافتم.
مدتی در میان صدق و صفا
غرقه در بحر انزوا گشتم
هوش مصنوعی: مدتی در فضایی از صداقت و پاکی غوطهور بودم و در دریاچهی تنهایی سیر میکردم.
سلوت خلوتم چو روی نمود
در صدف در بی بها گشتم
هوش مصنوعی: وقتی که آرامش و تنهاییام مانند یک مروارید در صدف ظاهر شد، من بیقیمت و بیارزش شدم.
در مراقب چو گوهرم دیدند
افسر شاهرا سرا گشتم
هوش مصنوعی: زمانی که در مراقب میباشم و مانند گوهر باارزشی به نظر میآیم، در تمام راهها به سوی شاه در حرکت هستم.
راه خود را بخود دلیل شدم
درد حق را بحق دوا گشتم
هوش مصنوعی: من برای پیدا کردن مسیر زندگیام به خودم توجیهی دادم و با دردها و مشکلاتم، به حقیقتی پی بردم که به من کمک کرد تا درمانی برای این دردها پیدا کنم.
آب حیوان بعلم و عقل شبی
جستم و علم و عقرا گشتم
هوش مصنوعی: در یک شب به دنبال آب حیات بودم و با علم و عقل به جستجو پرداختم و به درک و فهم دست یافتم.
ناوک علمرا نشانه شدم
سخره انجم و سها گشتم
هوش مصنوعی: من تیر علم را به هدف گرفتم و به ستارهها و سیارهها پرتاب شدم.
کس نشانم نداد ز آب حیات
گر درین هر دو خطه تا گشتم
هوش مصنوعی: هیچ کسی به من نشانهای از آب حیات نشان نداد، هرچند که در این دو سرزمین به جستجو پرداختم.
آب حیوان شدم چو در ره فقر
خاک سلطان اولیاء گشتم
هوش مصنوعی: به دلیل فقر و نیاز، به مانند آب حیات به درون جریان افتادهام و از آنجا که در این مسیر به خاکی از مقام و ارادت رسیدهام، به مرتبهای والا در نزد عارفان و اولیا تبدیل شدهام.
زین دین، پیرهند، کز نظرش
نظر رحمت خدا گشتم
هوش مصنوعی: از این دین، پیراهنی که به خاطرش نظر رحمت خدا شامل حالم شد.
آنکه از برق نور معرفتش
تیره ی عقل را ضیاء گشتم
هوش مصنوعی: کسی که از روشنایی دانش و آگاهیاش، تیرگی و جهالت عقل را روشن کرد و به نور رساند.
و آنکه لطف ارادتش تا گفت
تو مرا شو که من ترا گشتم
هوش مصنوعی: کسی که محبت و ارادتش باعث میشود تا من به او بگویم که تو مرا خواستهای و من هم به خاطر تو به او علاقهمند شدم.
چمن شوقرا سحاب شدم
گلبن عشق را صبا گشتم
هوش مصنوعی: در باغِ عشق، شاداب و سرزنده شدم، مانند باران بهاری که برای گلها زندگی میآورد.
مالک ملک فقر کز نفسش
ملک بخش جهان گشا گشتم
هوش مصنوعی: مالک فقری که به واسطه وجودش، درهایی به سوی گشایش جهان برای من گشوده شد.
سالک راه حق که در قدمش
تا شدم خاک، توتیا گشتم
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر صدق و حقیقت گام برمیدارد، با هر قدمی که بر میدارد، من هم به خاک آن قدم در آمده و به حالت توتیا درمیآیم.
ای باخلاق حق شده موصوف
تا ترا ناظم ثنا گشتم
هوش مصنوعی: ای کسی که به اخلاق نیکو شناخته شدهای، تا جایی که من هم به ستایش تو پرداختم.
آفتاب سپهر عرفانرا
بی گمان خط استوا گشتم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به تجربهای عمیق در زمینه عرفان و حقیقت اشاره دارد. او خود را در نقطهای قرار میدهد که به حقیقت و شناخت عمیق دست یافته و به نوعی به خط مرکزی و تعادل در این مسیر رسیده است. این عبارت نشاندهنده جستجویی عمیق و کاوش در اعماق معنوی است.
مرده ی جسم را مسیح شدم
هدهد روح را سبا گشتم
هوش مصنوعی: من از نظر جسمانی مرده شدم، اما به روحی زنده و شاداب دست یافتم و مانند هدهدی شگفتانگیز در جستجوی حقایق و جمال الهی سفر کردم.
چون غنیمت نمودیم در فقر
یافتم فقر و ز اغنیاء گشتم
هوش مصنوعی: وقتی بر غنایتی پی بردم، در واقع درک کردم که فقر را نیز تجربه کردهام و از زندگی ثروتمندان فاصله گرفتم.
چون شدم نیست در ولایت عشق
والی خطه ی بقا گشتم
هوش مصنوعی: زمانی که وارد دنیای عشق شدم، دیگر خودم را موجودی در دنیا نمیبینم و به سرزمین جاودانگی پیوستم.
تا سخندان بیان تواند کرد
که سخن پرور از کجا گشتم
هوش مصنوعی: هرگاه کسی بتواند به خوبی سخن بگوید، باید بداند که از کجا و چگونه به این مهارت دست یافته است.
اقتدای سخن بنام تو باد
که ز مدح تو مقتدا گشتم
هوش مصنوعی: سخن را با نام تو آغاز میکنم، زیرا به خاطر ستایش و تمجید تو، الگوی من شدهای.