گنجور

شمارهٔ ۲۴ - در مدح علاء الدوله ابوالفتح

تا داد چشم مست ترا روزگار تیغ
بی او نکرد بر سر موئی قرار تیغ
در خون روزگار شد اکنون و در خور است
تا مست را دگر ندهد روزگار تیغ
وصل تو گلبنی است بر او بی قیاس خار
چشم تو نرگسی است بر او بی شمار تیغ
گلبن روا بود که نماید چو تیغ، خار
نرگس کجا بود که بر آرد ز خار تیغ
ای کرده گلبن تو مرا زیر پای، خار
وی داده نرگس تو مرا روز بار، تیغ
در جویبار چشم، تو سروی و بی تو سرو
در جویبار چشم منست ای نگار تیغ
نشگفت، اگر بدولت هجر رخت مرا
روید بجای سرو درین جویبار تیغ
چشم خوشت دو مرکز سحر ندلیک هست
این را محیط خنجر و آن را مدار تیغ
در لعل خوشگوارت با چشم پر خمار
زهر است زهر مضمر و بار است بار تیغ
گرچه بلاست در شکر خوشگوار زهر
گرچه خطاست بر نظر پر خمار تیغ
تا ایمنند مردم چشمم که می رود
در خونشان ز رزمگه انتظار تیغ
با تیغ غمزه ی تو و در جنب زخم او
سر بر نیآورد که شود شرمسار تیغ
چشم تو بر سر آمد ز آفاق، ز آن صفت
کز دست و بازوی ملک کامکار تیغ
شاه جهان، اتابک اعظم که در کفش
چون آب قطره ی بود اندر بحار تیغ
عالی علاء دولت بوالفتح، رکن دین
کر دست او کند سر شاهان شکار تیغ
آن دادگستری که در ایام عدل او
بیرون نکرد سر ز نیام آشکار تیغ
و آن بنده پروری که بر قلب دشمنست
پیوسته نقد حمله ی او را عیار تیغ
گر ز آنکه آفتاب پرستان کشیده اند
در روی آفتاب رسل آشکار تیغ
باری مجال نیست کنون آفتاب را
بی حکم او که بر کشد از کوهسار تیغ
ای سایه خدای درخت خلاف تو
کور است بیخ و شاخ و سنان برگ و بار تیغ
بوران شود زیاد عتاب تو در نبرد
مانند برگ بید بفصل بهار تیغ
ور برکشی حمایت دین را بروز رزم
ز اقلیم شر و شرک بر آرد دمار تیغ
در بندگیت کوه کمر بسته روز و شب
بر فرق سر کشد ز پی افتخار تیغ
هر کو نبست بندگیت را کمر چو کوه
پیوسته باد بر سر آن خاکسار تیغ
زین پیش گر ز ظلم بد اندیش می نخورد
جز مغز استخوان صغار و کبار تیغ
اکنون بفر دولت و تأئید حکم تست
اندر نیام حادثه ی زر نگار تیغ
در خواب رفته است ز تشویر عدل تو
تاز انتقام خصم شود رستگار تیغ
گوئی حکیم حکم تواش کو کنار داد
یا آنکه داشت خاصیت کو کنار تیغ
سر بر ندارد از خط حکم تو چون فلک
گر خود رسد بمرتبه ذوالفقار تیغ
از پیروان خامه گوهر نشان تست
پیوسته ز آن برد گهرش در کنار تیغ
جائی که در میان دو لشکر ز بهر ملک
در یکدگر کشند زمان صد هزار تیغ
در دل رود ز قبضه چابک سوار تبر
در جان نهد ز پنجه خنجر گذار تیغ
روی هوا ز رخنه کند پر نگار عکس
جرم زمین ز کشته کند لاله زار تیغ
پیش از اجل ز جسم پیاده شود روان
از دور چون بدید بدست سوار تیغ
تا بند چون سمندر، در آتش و دخان
از درد در میانه ی دود و غبار تیغ
از بس که تن بخاک سپارند و جان بباد
آتش برون جهد ز دم آبدار تیغ
تا روح بدسگال ترا در میان خون
گیرد به آرزوی دل اندر کنار تیغ
در موقعی چنین که فلک گر نطق زند
در ساعتش دو نیمه کند چون خیار تیغ
کمتر اشارتی ز سر تازیانه ی ات
حالی بدل کند بمن خوشگوار تیغ
شاها، به خاک پای، تو کز دست روزگار
آن می خورم که ریخت گه کار زار تیغ
هست از جفای چرخ که یک لحظه از کفت
خالی مباد روز ده و گیر و دار تیغ
مو بر تنم چو بر تن موئی نحیف تر
خون در دلم چو در رک موئی نزار تیغ
نی نی که در حمایت و حرز مدیح تو
گردد مفید تیر و شود شرمسار تیغ
وقتی که حرز مدح تو خوانم، گهر شود
گر بر سرم کنند ز گردون نثار تیغ
بر من حرام باد نفس، گر شنیده ام
در مدح، جز مدیح تو شعری شعار تیغ
از بس که تیغ را بسخن باز بسته ام
می خواهد از معانی من، زینهار تیغ
شاهان اگر ز روی تکلف گرفته اند
در در نیام قبضه ی گوهر نگار تیغ
من بنده از جواهر مدت شنیده ام
هر دم بسحر در گهر شاهوار تیغ
شعرم جهان بگیرد از این پس بحکم آن
کاندر رکاب مدح تو کرد اختیار تیغ
گیتی بدولت تو چنان شد که تا بحشر
الا ردیف مدح تو ناید بکار تیغ
تا بی غلط چو رود بر آید از آتش، آب
تا بی گمان چو پنچه بر آرد چنار تیغ
بادا غذای خصم تو از هر صفت که هست
بی گاه و گاه آتش لیل و نهار تیغ
در پای دوستان تو گردون نهاد چرخ
و افکند سر ز خصم تو در پای دار تیغ

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا داد چشم مست ترا روزگار تیغ
بی او نکرد بر سر موئی قرار تیغ
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگاه عاشقانه‌ات در زندگی‌ام وجود دارد، هیچ چیز نمی‌تواند آرامش را از من بگیرد و بر سر هر تار مویی نیز جای نگرانی نیست.
در خون روزگار شد اکنون و در خور است
تا مست را دگر ندهد روزگار تیغ
هوش مصنوعی: این روزگار به شدت خونین و سخت شده و حالا به جایی رسیده که دیگر فرصت خوبی برای کسانی که مست هستند، فراهم نمی‌کند و آنها را با مشکلات و چالش‌های زندگی روبه‌رو می‌سازد.
وصل تو گلبنی است بر او بی قیاس خار
چشم تو نرگسی است بر او بی شمار تیغ
هوش مصنوعی: اتصال به تو مانند باغی پر از گل است که هیچ چیز نمی‌تواند با آن مقایسه شود، در حالی که چشم تو مانند گل نرگس است که تعداد زیادی تیغ دارد.
گلبن روا بود که نماید چو تیغ، خار
نرگس کجا بود که بر آرد ز خار تیغ
هوش مصنوعی: در باغ، گل تازه و زیبا باید که مانند شمشیر باشد، اما خار نرگس کجاست که بتواند از خار شمشیر برآید؟
ای کرده گلبن تو مرا زیر پای، خار
وی داده نرگس تو مرا روز بار، تیغ
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو باغی از گل‌ها هستی که مرا زیر پای خود انداخته‌ای. در روزی که غم و غصه بر دلم سایه افکنده، کنایه از زیبایی چشمانت مانند تیغی است که در قلبم فرو رفته.
در جویبار چشم، تو سروی و بی تو سرو
در جویبار چشم منست ای نگار تیغ
هوش مصنوعی: در چشمان من، تو مانند سروی هستی و در غیاب تو، سرو در چشمان من فقط تصویر تو را می‌سازد، ای محبوب.
نشگفت، اگر بدولت هجر رخت مرا
روید بجای سرو درین جویبار تیغ
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر در غیبت و دوری تو، من به جای درختی سرسبز در این جویبار خونی بیفتم.
چشم خوشت دو مرکز سحر ندلیک هست
این را محیط خنجر و آن را مدار تیغ
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلربا تو، دو کانون جادوی زایش است؛ این یکی در خورشید خنجر و آن یکی در مدار تیغ.
در لعل خوشگوارت با چشم پر خمار
زهر است زهر مضمر و بار است بار تیغ
هوش مصنوعی: در لعل زیبای تو با چشمان خمار، زهر نهفته‌ای وجود دارد و این زهر به نوعی باری است که بر دوش تیغ قرار دارد.
گرچه بلاست در شکر خوشگوار زهر
گرچه خطاست بر نظر پر خمار تیغ
هوش مصنوعی: هرچند که شیرینی با درد و مصیبت همراه است، ولی خطا نیست اگر با نگاهی مملو از شوق و حیرت به تیغ نگاه کنیم.
تا ایمنند مردم چشمم که می رود
در خونشان ز رزمگه انتظار تیغ
هوش مصنوعی: مردم در امن و امان هستند، اما من دلم در نگرانی است که ممکن است در خونی که از نبرد می‌ریزد، غوطه‌ور شوم.
با تیغ غمزه ی تو و در جنب زخم او
سر بر نیآورد که شود شرمسار تیغ
هوش مصنوعی: با نگاه جذاب و فریبنده‌ات و در عوض زخم او هیچ‌گاه سر بر نیاورد، چرا که می‌ترسد تیغ تو شرمنده شود.
چشم تو بر سر آمد ز آفاق، ز آن صفت
کز دست و بازوی ملک کامکار تیغ
هوش مصنوعی: چشم تو به پایان آسمان‌ها رسیده است، به خاطر ویژگی‌ای که از دلاوری و قدرتی که در دستان و بازوان تو نهفته است می‌تابد.
شاه جهان، اتابک اعظم که در کفش
چون آب قطره ی بود اندر بحار تیغ
هوش مصنوعی: شاه جهان، اتابک بزرگ، مانند قطری از آب در دریای تیغ‌هاست.
عالی علاء دولت بوالفتح، رکن دین
کر دست او کند سر شاهان شکار تیغ
هوش مصنوعی: در این بیت به صفات و ویژگی‌های بوالفتح، شخصیتی قدرتمند و برجسته اشاره می‌شود. او به عنوان حامی دین و مرزبان عدالت شناخته شده است. همچنین بیان می‌شود که به کمک او، دیگران قدرت و امکانات خود را برای به دست آوردن موفقیت و پیروزی افزایش می‌دهند و به شکار سلطنت و قدرت می‌پردازند.
آن دادگستری که در ایام عدل او
بیرون نکرد سر ز نیام آشکار تیغ
هوش مصنوعی: در دوره‌ای که عدالت برقرار بود، حتی کسی جرأت نمی‌کرد به طور علنی شمشیرش را از نیام بیرون بیاورد.
و آن بنده پروری که بر قلب دشمنست
پیوسته نقد حمله ی او را عیار تیغ
هوش مصنوعی: این شخص که به خوبی بندگانی را پرورش می‌دهد، همیشه آماده است تا به قلب دشمن حمله کند و تیغش را برای نبرد آماده نگه دارد.
گر ز آنکه آفتاب پرستان کشیده اند
در روی آفتاب رسل آشکار تیغ
هوش مصنوعی: اگر به خاطر افرادی که خورشید پرستند، که بر روی آفتاب زنگار کشیده‌اند، تیغ را پنهان نمی‌کردند، عیبی نداشت.
باری مجال نیست کنون آفتاب را
بی حکم او که بر کشد از کوهسار تیغ
هوش مصنوعی: حالا فرصتی نیست که آفتاب بدون فرمان او بتواند از کوه‌ها تیغ بیرون بکشد.
ای سایه خدای درخت خلاف تو
کور است بیخ و شاخ و سنان برگ و بار تیغ
هوش مصنوعی: ای سایه خدا، درختی که درست مثل تو نیست، نابینا و بی‌برخورد است. ریشه‌ها و شاخه‌ها، برگ‌ها و میوه‌هایش هم مثل تیغ برنده هستند.
بوران شود زیاد عتاب تو در نبرد
مانند برگ بید بفصل بهار تیغ
هوش مصنوعی: در زمان نبرد، شدت خشم و سرزنش تو مانند برگ‌های درخت بید است که در فصل بهار به خاطر طوفان به شدت می‌لرزد.
ور برکشی حمایت دین را بروز رزم
ز اقلیم شر و شرک بر آرد دمار تیغ
هوش مصنوعی: اگر حامی دین باشی، در روز جنگ با کفر و شرک، شمشیر تو تمام بلاها را از بین خواهد برد.
در بندگیت کوه کمر بسته روز و شب
بر فرق سر کشد ز پی افتخار تیغ
هوش مصنوعی: در عشق و خدمت به تو، من همچون کوه استوار و مقاوم هستم و هر روز و شب تلاش می‌کنم تا به خاطر افتخار تو، با جان و دل در پی تو باشم.
هر کو نبست بندگیت را کمر چو کوه
پیوسته باد بر سر آن خاکسار تیغ
هوش مصنوعی: هر کس که خود را به بندگی تو نرساند، مانند کوهی ثابت و استوار بر سر آن شخص خاکسار باید تیغی (تهدیدی) باشد.
زین پیش گر ز ظلم بد اندیش می نخورد
جز مغز استخوان صغار و کبار تیغ
هوش مصنوعی: از این به بعد، اگر کسی به ظلم و ستم فکر کند، فقط به آسیب رسانی به ضعیفان و بی‌گناهان می‌پردازد و غم و درد آن‌ها مانند تیغی تیز به قلب بزرگ‌ترها نیز می‌رسد.
اکنون بفر دولت و تأئید حکم تست
اندر نیام حادثه ی زر نگار تیغ
هوش مصنوعی: اکنون با قدرت و تأیید تو، حوادث به زیبایی و شکل خاصی در می‌آیند که مانند تیغی زرین می‌درخشد.
در خواب رفته است ز تشویر عدل تو
تاز انتقام خصم شود رستگار تیغ
هوش مصنوعی: عدل تو مانند خواب عمیق شده است، تا زمانی که انتقام دشمن به پیروزی و رستگاری برسد، تیزی شمشیر بیدار خواهد شد.
گوئی حکیم حکم تواش کو کنار داد
یا آنکه داشت خاصیت کو کنار تیغ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شخصی به حکمتی اشاره می‌کند که یا ناشی از نیروی محکم یا از ویژگی خاصی در کنار یک تیغ است. این کلام می‌تواند به تضاد یا توازن میان قدرت و ویژگی‌های شخصیتی اشاره داشته باشد، جایی که یک حکمت می‌تواند به معانی مختلفی تعبیر شود، مثل بودن در کنار سختی‌ها یا چالش‌ها.
سر بر ندارد از خط حکم تو چون فلک
گر خود رسد بمرتبه ذوالفقار تیغ
هوش مصنوعی: سر به فرمان تو نخواهد برداشت، چون گردونه‌ی فلک. حتی اگر به مقام ذوالفقار برسد، باز نمی‌تواند از آن خط بگذرد.
از پیروان خامه گوهر نشان تست
پیوسته ز آن برد گهرش در کنار تیغ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد باهوش و با استعداد، همیشه در جستجوی دانش و کمال هستند و از آنچه یاد می‌گیرند، می‌کوشند بهره‌برداری کنند. به عبارت دیگر، آنها مانند جواهرات در کنار سلاح‌ها قرار دارند و زیبایی و ارزش خود را حفظ می‌کنند.
جائی که در میان دو لشکر ز بهر ملک
در یکدگر کشند زمان صد هزار تیغ
هوش مصنوعی: در جایی که دو گروه برای دفاع از کشور و حفظ حاکمیت خود به نبرد می‌پردازند، صدها هزار شمشیر به کار می‌رود.
در دل رود ز قبضه چابک سوار تبر
در جان نهد ز پنجه خنجر گذار تیغ
هوش مصنوعی: در دل رود، سوار ماهری با چابکی تبر را به جان می‌زند و با تیغ خنجرش ضربه می‌زند.
روی هوا ز رخنه کند پر نگار عکس
جرم زمین ز کشته کند لاله زار تیغ
هوش مصنوعی: در آسمان، چهره‌ی زیبا و فرشته‌وار دخترک بر زمین مانند تصویری درخشان و زنده است. زمین را با زیبایی‌های لاله‌های رنگارنگ و تیغ‌های تند آن زینت می‌بخشد.
پیش از اجل ز جسم پیاده شود روان
از دور چون بدید بدست سوار تیغ
هوش مصنوعی: قبل از اینکه مرگ فرا برسد، روح از بدن جدا می‌شود و از دور سوار بر تیغی را می‌بیند.
تا بند چون سمندر، در آتش و دخان
از درد در میانه ی دود و غبار تیغ
هوش مصنوعی: تا بند به مانند سمندر، در آتش و دود از درد در میان غبار و دود تیغ‌ها رنج می‌برد.
از بس که تن بخاک سپارند و جان بباد
آتش برون جهد ز دم آبدار تیغ
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بدن‌ها در خاک دفن می‌شوند و روح‌ها به آتش می‌روند، از خطراتی که در این میان وجود دارد، باید با احتیاط گذر کنیم.
تا روح بدسگال ترا در میان خون
گیرد به آرزوی دل اندر کنار تیغ
هوش مصنوعی: تا زمانی که موجودی بدخواه و کینه‌توز تو را در میان خون و درد غرق کند، به امید آرزوهای قلبی‌ات کناره‌ای در کنار دسیسه‌ها و خیانت‌ها وجود دارد.
در موقعی چنین که فلک گر نطق زند
در ساعتش دو نیمه کند چون خیار تیغ
هوش مصنوعی: در زمانی که آسمان صحبت کند، زمان به دو نیمه تقسیم می‌شود مانند خیار که با چاقو بریده می‌شود.
کمتر اشارتی ز سر تازیانه ی ات
حالی بدل کند بمن خوشگوار تیغ
هوش مصنوعی: کمتر از اشاره‌ای که با تازیانه‌ات می‌زنی، حال مرا خوش می‌کند، مانند تیزی شمشیر.
شاها، به خاک پای، تو کز دست روزگار
آن می خورم که ریخت گه کار زار تیغ
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من از خاک پای تو به خاطر سختی‌هایی که زمان به من تحمیل کرده، آنچه را می‌خورم که در هنگام نبرد تیر و نیزه به زمین افتاد.
هست از جفای چرخ که یک لحظه از کفت
خالی مباد روز ده و گیر و دار تیغ
هوش مصنوعی: از ظلم زمانه، هیچ‌گاه دستت را خالی نخواهد گذاشت؛ روزی که در سختی و بحران قرار می‌گیری، خود را آماده کن که باید با چالش‌ها روبرو شوی.
مو بر تنم چو بر تن موئی نحیف تر
خون در دلم چو در رک موئی نزار تیغ
هوش مصنوعی: موهای بدنم مانند موهای نازک و ضیفی است و احساس می‌کنم که در قلبم خون به اندازه‌ای نزار و ضعیف است که گویی درون مویی نازک جریان دارد.
نی نی که در حمایت و حرز مدیح تو
گردد مفید تیر و شود شرمسار تیغ
هوش مصنوعی: نی نی یعنی نغمه و آواز، و اینجا به معنای نغمه‌ای است که در حمایت و پشتیبانی از تو، که به ستایش تو می‌پردازد، سودمند و موثر است. در این حالت، این نغمه به مانند تیر، شجاعت و توانایی خود را نشان می‌دهد و همچنین باعث شرمندگی تیغ می‌شود، یعنی به نوعی نشان‌دهنده بی‌نظیری و برتری توست که حتی سلاح‌ها هم در برابر آن احساس حقارت می‌کنند.
وقتی که حرز مدح تو خوانم، گهر شود
گر بر سرم کنند ز گردون نثار تیغ
هوش مصنوعی: زمانی که در ستایش تو شعری بخوانم، اگر هم با شمشیر از آسمان بر سرم بریزند، آن چیزی که بر سرم می‌ریزد مانند گوهر خواهد بود.
بر من حرام باد نفس، گر شنیده ام
در مدح، جز مدیح تو شعری شعار تیغ
هوش مصنوعی: برای من نادرست است که به نفس خود اجازه دهم، اگر چیزی جز ستایش تو در مدح دیگران شنیده باشم.
از بس که تیغ را بسخن باز بسته ام
می خواهد از معانی من، زینهار تیغ
هوش مصنوعی: از آنجا که من به خوبی توانسته‌ام تیغ را به سخن درآورم و آن را کنترل کنم، اکنون تیغ می‌خواهد معانی عمیق‌تری از من دریافت کند. پس لطفاً مراقب باش و احتیاط کن.
شاهان اگر ز روی تکلف گرفته اند
در در نیام قبضه ی گوهر نگار تیغ
هوش مصنوعی: اگرچه شاهان به خاطر ظاهرسازی و تکلف دست به کارهایی می‌زنند، ولی در واقع در دل خود به ارزش‌های واقعی و زیبایی‌ها توجهی ندارند.
من بنده از جواهر مدت شنیده ام
هر دم بسحر در گهر شاهوار تیغ
هوش مصنوعی: من همیشه شنیده‌ام که جواهرات با ارزش و زیبا هستند و هر لحظه در دل خود مانند یک تیغ تیز و خنک، زیبایی و درخشندگی خاصی دارند.
شعرم جهان بگیرد از این پس بحکم آن
کاندر رکاب مدح تو کرد اختیار تیغ
هوش مصنوعی: شعر من از این پس جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، زیرا به خاطر تو بود که انتخاب کردم در ستایش تو قلم را به دست بگیرم.
گیتی بدولت تو چنان شد که تا بحشر
الا ردیف مدح تو ناید بکار تیغ
هوش مصنوعی: جهان به برکت تو به گونه‌ای شده است که تا قیامت جز مدح و ستایش تو مفید نخواهد بود.
تا بی غلط چو رود بر آید از آتش، آب
تا بی گمان چو پنچه بر آرد چنار تیغ
هوش مصنوعی: آب مانند آتش به طور بی‌خطا و بی‌چند و چون جریان می‌یابد، همان‌طور که چنار با قدرت و قاطعیت از درد ناشی از تیغ طبیعی خود بیرون می‌آید.
بادا غذای خصم تو از هر صفت که هست
بی گاه و گاه آتش لیل و نهار تیغ
هوش مصنوعی: خوشا که دشمن تو از هر ویژگی‌ای که دارد، هر لحظه به آتش بیفتد و در روز و شب دستخوش تندبادی شود.
در پای دوستان تو گردون نهاد چرخ
و افکند سر ز خصم تو در پای دار تیغ
هوش مصنوعی: دوستان تو را در بالای سر قرار داده و چرخ زمان را به نفع تو به گردش درآورده است، همچنین دشمن تو را در زیر تیغ قرار داده و به ذلت کشانده است.