بخش ۶۹ - مخاطبه ی امیر مختار غایبانه با ابراهیم اشتر
صبا هدهدم من سلیمان تویی
سزد گر پیامم از او بشنوی
ازو نامه گیری و بر خوانی اش
نهی بر سرو روی و پیشانی اش
درآن نامه بنوشته بین که من
شدم برخی شاه خونین کفن
تن از نیزه و خنجرم چاک شد
کله تیغ و اورنگ من خاک شد
در آن دل که مهر تو بد جای گیر
دو صد رخنه افکند پیکان و تیر
تو مانی که من نیز راهی شدم
بدانجا که دانی و خواهی شدم
به شاه شهیدان سلامت برم
درودت رسانم پیامت برم
جهان بین من بی رخت کور باد
مرا یاد تو مونس گور باد
به هر جا که باشم تو یار منی
شب مرگ، شمع مزار منی
قدم بی تو ننهم به خلد برین
نبینم به رخساره ی حورعین
پس از مرگ ای سرو چالاک من
خرامی اگر بر سر خاک من
به رخشنده جانم درودی فرست
زسرمایه ی خویش سودی فرست
به آمرزشی مر مرا یاد کن
به مینو روان مرا شاد کن
تو را چون به مینو درآیی فرود
به پاداش من هم فرستم درود
بگفت این و تا تاب پیکار داشت
همی تیغ و بازوی مردی فراشت
چو بگسست ازوتاب، بی توش گشت
به دیوار زد تکیه بیهوش گشت
چو باز آمدش هوش برداشت سر
همی خواست گردد به کین حمله ور
برادر دو پتیاره از آن فریق
یکی بود طارق دگر یک طریق
زهر سو یکی سوی او تاختند
به تیغ ستم کار او ساختند
نیارست دیگر نبرد آزمود
بیفتاد و رخساره برخاک سود
به تن درش جز نیمه جانی نماند
وزان فر و نیرو نشانی نماند
یکی باز شد بال بگسیخته
پر افتاده چنگال او ریخته
یکی شیر شد کنده دندان او
دلیری جهان تنگ زندان او
یکی تیغ گردید، بشکسته، خرد
یکی مرد افتاده از دستبرد
یکی باره گردید با خاک پست
یکی باده خوار از می مرگ مست
یک نام بردار گشته زبون
بدش بالش از خاک و بستر ز خون
چو وی را به سرمرگ بگذاشت گام
به یاد آمدش از شه تشنه کام
ببارید خون از مژه لخت لخت
بنالید زار و بمویید سخت
که ای کشته ی خنجر شمر دون
سرت برسنان، تن به دریای خون
ایا خسرو بی درفش و سپاه
درفشت نگون و سپاهت تباه
تویی کت سرا پرده تاراج شد
سنان سنان را سرت، تاج شد
تویی کامدت پایمال ستور
تن پاک و سر هشته شد در تنور
خدا گشت خون تو را مشتری
هم انگشت رفت و هم انگشتری
کتاب خدا از تو شیرازه یافت
زخونت رخ عرش حق غازه یافت
من اینک فدای تو جان می کنم
برای تو ترک جهان می کنم
ره آورد جانت که جان ها فداش
دهم جان و صد جان ستانم بهاش
مرا جان تویی بلکه جانان تویی
هران چه ام نگنجد به وهم آن تویی
مرا با ولایت چو یزدان سرشت
نترسم زدوزخ، نخواهم بهشت
بیا تا دم واپسین بنگرم
به روی تو و نقد جان بسپرم
به پای تو سرسایم و سردهم
زدست نبی برسر افسر نهم
در آن دم زمینو چمان شد سروش
رسانید پیغام شاهش به گوش
که ای عاشق من بیا سوی من
به کام دل خود ببین روی من
تویی ذره و آفتابت منم
تو عطشان، گوارنده آبت منم
بیا تا تو را آنچه دانی دهم
به جان زنده گی جاودانی دهم
بیا تو به سر گل برافشانمت
به گلزار فردوس بنشانمت
صف بار پیغمبر آراسته است
به مینو ترا سوی خود خواسته است
بیا تا تو را جامه ی شاهوار
کند زیور پیکر نامدار
گشاید علی (ع) پرده از روی خویش
نماید ترا طاق ابروی خویش
به دست اندرش ساتکینی زنور
زفیض خدا پر شراب طهور
بیا و بخور تا که مستت کند
کند نیست و آنگاه هستت کند
سرافراز مختار فرخ نهاد
بهای چنین مژده را جان بداد
رخ مرتضی دید و چشم از جهان
بپوشید و سر داد و بسپرد جان
سر جنگجوی از همایون تنش
بریدند و بردند زی دشمنش
فراوان دروناز جهان آفرین
بدو باد از پیشوایان دین
دل مرتضی از غم آزاد ازو
شهنشاه خونین کفن شاد ازو
درود از همه شیعیانش رساد
به بنگاه قدسش روان باد شاد
مبراد از دامنش دست ما
زمهرش دل مهرت پیوست ما
پذیرفته گر نزد یزدان شویم
به جایی که او رفت ما هم رویم
زآلایش آنگه که کردیم پاک
بپوییم زی آن خور تابناک
ورا گفت فرزانه ی هوشیار
پرستشگه کوفه باشد مزار
میان دو محراب شیر خدای
بود خوابگاه یل پاکرای
خدایا بدان خوابگاهم رسان
وزانجا به درگاه شاهم رسان
چه شاهی به خاک درش درغری
پی سجده پشت شهان چنبری
بدانجا فرود آور ای داورم
بکن خاک درگاه او پیکرم
همه دوستان را بدین آرزوی
رسان و بدان خدا بخش آبروی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا هدهدم من سلیمان تویی
سزد گر پیامم از او بشنوی
هوش مصنوعی: ای نسیم، تو هدهد من سلیمان هستی، شایسته است که پیامم را از تو بشنوی.
ازو نامه گیری و بر خوانی اش
نهی بر سرو روی و پیشانی اش
هوش مصنوعی: اگر از او نامهای دریافت کنی و بخوانی، دیگر نباید بر چهره و پیشانیاش نگاه کنی.
درآن نامه بنوشته بین که من
شدم برخی شاه خونین کفن
هوش مصنوعی: در آن نامه نوشته شده که من به یکی از شاهان تبدیل شدم که در خون خود کفن شدهام.
تن از نیزه و خنجرم چاک شد
کله تیغ و اورنگ من خاک شد
هوش مصنوعی: تن من از ضربات نیزه و خنجر پاره شد و سرم از تیغ به خاک افتاد.
در آن دل که مهر تو بد جای گیر
دو صد رخنه افکند پیکان و تیر
هوش مصنوعی: در دلی که عشق تو در آن جا گرفته است، صدها زخم و آسیب تیر و پیکان ایجاد کرده است.
تو مانی که من نیز راهی شدم
بدانجا که دانی و خواهی شدم
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که من هم به آنجا که تو میدانی میروم و به آنچه که تو بخواهی تبدیل میشوم.
به شاه شهیدان سلامت برم
درودت رسانم پیامت برم
هوش مصنوعی: به پادشاه شهیدان سلام میکنم و پیام تو را به او میرسانم.
جهان بین من بی رخت کور باد
مرا یاد تو مونس گور باد
هوش مصنوعی: من در این دنیا بدون تو همچون مردم نابینا هستم، و یاد تو برای من همانند رفیق و همراهی در دنیای بیروحي است.
به هر جا که باشم تو یار منی
شب مرگ، شمع مزار منی
هوش مصنوعی: هر کجا که باشم تو همواره همراه و یاور من هستی، حتی در شب مرگ، تو نور و روشنی قبر من خواهی بود.
قدم بی تو ننهم به خلد برین
نبینم به رخساره ی حورعین
هوش مصنوعی: بدون حضور تو هرگز به بهشت قدم نمیگذارم، زیرا زیبایی چهره حورعین را نمیبینم.
پس از مرگ ای سرو چالاک من
خرامی اگر بر سر خاک من
هوش مصنوعی: پس از مرگم، ای سرو زیبای من، اگر بر روی خاکم راه بروی و حرکت کنی.
به رخشنده جانم درودی فرست
زسرمایه ی خویش سودی فرست
هوش مصنوعی: سلامی به جان روشنم بفرست، از دارایی خودم نفعی برایت بفرستم.
به آمرزشی مر مرا یاد کن
به مینو روان مرا شاد کن
هوش مصنوعی: مرا به بخشش یاد کن و با زیبایی روح من را شادمان ساز.
تو را چون به مینو درآیی فرود
به پاداش من هم فرستم درود
هوش مصنوعی: زمانی که تو به جایگاه والایی وارد شوی، من نیز به پاس این موفقیت، برای تو آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم.
بگفت این و تا تاب پیکار داشت
همی تیغ و بازوی مردی فراشت
هوش مصنوعی: او این را گفت و تا زمانی که توان و قدرت نبرد را داشت، شمشیر و بازوی مردانهاش را آماده کرد.
چو بگسست ازوتاب، بی توش گشت
به دیوار زد تکیه بیهوش گشت
هوش مصنوعی: چون از تو جدا شد، بیتاب و بیخود شد و به دیوار تکیه داد و بیهوش گشت.
چو باز آمدش هوش برداشت سر
همی خواست گردد به کین حمله ور
هوش مصنوعی: زمانی که او به هوش آمد، سرش را برداشت و تصمیم گرفت که به خاطر کینهاش حمله کند.
برادر دو پتیاره از آن فریق
یکی بود طارق دگر یک طریق
هوش مصنوعی: برادران دو نفر از آن گروه بودند، یکی طارق که یک راه را میرفت.
زهر سو یکی سوی او تاختند
به تیغ ستم کار او ساختند
هوش مصنوعی: هر طرف افرادی به سمت او حمله کردند و با ستم و بیرحمی کار او را خراب کردند.
نیارست دیگر نبرد آزمود
بیفتاد و رخساره برخاک سود
هوش مصنوعی: دیگر نتوانست در مقابل آزمون بایستد و بر زمین افتاد و چهرهاش بر خاک قرار گرفت.
به تن درش جز نیمه جانی نماند
وزان فر و نیرو نشانی نماند
هوش مصنوعی: تن او دیگر جز یک نیمه جان چیزی از دست نداده است و از زیبایی و قدرت او هیچ اثری باقی نمانده است.
یکی باز شد بال بگسیخته
پر افتاده چنگال او ریخته
هوش مصنوعی: پرندهای که بالهایش را گشوده بود، اکنون به زمین افتاده و چنگالهایش نیز پراکنده شده است.
یکی شیر شد کنده دندان او
دلیری جهان تنگ زندان او
هوش مصنوعی: یکی از شیران نترس و شجاع، به قدری قوی و دلاور است که انگار دندانهایش را بریدهاند و او را در زندان کوچکی محبوس کردهاند. این توصیف نشاندهندهی قدرت و شجاعت اوست که حتی در شرایط سخت نیز نمیتواند نترس باقی بماند.
یکی تیغ گردید، بشکسته، خرد
یکی مرد افتاده از دستبرد
هوش مصنوعی: یک نفر که شجاعتش را از دست داده و شکسته شده، در شرایطی قرار گرفته که مثل کسی است که به زور زمین افتاده و تحت فشار قرار دارد.
یکی باره گردید با خاک پست
یکی باده خوار از می مرگ مست
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، انسانی که در برابر خاک پست و بیارزش قرار گرفته، مانند کسی است که از شراب نوشیدن غرق در بیخودیه مرگ شده است.
یک نام بردار گشته زبون
بدش بالش از خاک و بستر ز خون
هوش مصنوعی: یک شخصی که به خاطر زشتیاش به حالت زبونی افتاده و به زمین و خون گرفتار شده است.
چو وی را به سرمرگ بگذاشت گام
به یاد آمدش از شه تشنه کام
هوش مصنوعی: زمانی که او به مرگ نزدیک شد، یادش آمد که در گذشته تشنه کام بوده و به یاد آن لحظه افتاد.
ببارید خون از مژه لخت لخت
بنالید زار و بمویید سخت
هوش مصنوعی: اشکها مانند باران از چشمانش میریخت و با حالتی دردناک و نالهکنان، به شدت به خود میپیچید.
که ای کشته ی خنجر شمر دون
سرت برسنان، تن به دریای خون
هوش مصنوعی: ای کسی که بر اثر خنجر شمر زود و بیرحمانه کشته شدی، به یاد تو بر زمین ریخته و در دل دریایی از خون قرار گرفتهام.
ایا خسرو بی درفش و سپاه
درفشت نگون و سپاهت تباه
هوش مصنوعی: آیا خسرو بدون پرچم و ارتش، در حال زوال است و نیروهایت دچار شکست شدهاند؟
تویی کت سرا پرده تاراج شد
سنان سنان را سرت، تاج شد
هوش مصنوعی: تو در زیر پرده قرار داری و در حالی که دیگران به تو حمله کردهاند، به عنوان یک مظهر افتخار و شاهانه ظاهر میشوی.
تویی کامدت پایمال ستور
تن پاک و سر هشته شد در تنور
هوش مصنوعی: تو در سختیها و چالشها، آرامش خود را از دست نده و در عین حال پاکی و سلامت خود را حفظ کن، حتی اگر در شرایط دشوار قرار بگیری.
خدا گشت خون تو را مشتری
هم انگشت رفت و هم انگشتری
هوش مصنوعی: خداوند خون تو را خریدار شد و در این میان انگشت و انگشتر هر دو را به دست گرفت.
کتاب خدا از تو شیرازه یافت
زخونت رخ عرش حق غازه یافت
هوش مصنوعی: کتاب خدا به خاطر خون تو نظم و ترتیب پیدا کرد و نور چهرهات از ارتفاع آسمان، جلوهگری کرد.
من اینک فدای تو جان می کنم
برای تو ترک جهان می کنم
هوش مصنوعی: من اکنون با جان و دل فدای تو میشوم و برای تو از این جهان دل میکنم.
ره آورد جانت که جان ها فداش
دهم جان و صد جان ستانم بهاش
هوش مصنوعی: هرچند جانم را فدای تو میکنم، اما اگر بهایی برای جانم بخواهی، صد جان دیگر نیز برای تو میدهم.
مرا جان تویی بلکه جانان تویی
هران چه ام نگنجد به وهم آن تویی
هوش مصنوعی: تو جان من هستی و در واقع محبوب من نیز هستی، هر آنچه که در تصور و اندیشه من نمیگنجد، متعلق به توست.
مرا با ولایت چو یزدان سرشت
نترسم زدوزخ، نخواهم بهشت
هوش مصنوعی: حس میکنم که خداوند مرا به گونهای آفریده که با داشتن ولایت و سرپرستی او، از عذاب دوزخ نمیترسم و جایگاه بهشت برای من اهمیت چندانی ندارد.
بیا تا دم واپسین بنگرم
به روی تو و نقد جان بسپرم
هوش مصنوعی: بیایید تا لحظه آخر زندگیام، به چهره تو نگاه کنم و جانم را به تو تقدیم کنم.
به پای تو سرسایم و سردهم
زدست نبی برسر افسر نهم
هوش مصنوعی: من در پای تو خاضع و تسلیم هستم و از دست نبی، تاجی به سر میگذارم.
در آن دم زمینو چمان شد سروش
رسانید پیغام شاهش به گوش
هوش مصنوعی: در آن لحظه، زمین به لرزه درآمد و پیام شاه به گوش شنوندگان رسید.
که ای عاشق من بیا سوی من
به کام دل خود ببین روی من
هوش مصنوعی: ای عشق من، به سوی من بیا تا به خواسته دلت برسی و چهرهام را ببینی.
تویی ذره و آفتابت منم
تو عطشان، گوارنده آبت منم
هوش مصنوعی: تو مانند ذرهای و من همچون خورشید هستم. تو تشنهی عشق و من منبع سیرابکنندهی آن عشق هستم.
بیا تا تو را آنچه دانی دهم
به جان زنده گی جاودانی دهم
هوش مصنوعی: بیا تا به تو چیزی بدهم که میدانی، و با آن زندگی ابدی نصیبت کنم.
بیا تو به سر گل برافشانمت
به گلزار فردوس بنشانمت
هوش مصنوعی: بیایید با هم به جایی زیبا برویم و شما را در میان گلها و زیباییهای آنجا قرار دهم.
صف بار پیغمبر آراسته است
به مینو ترا سوی خود خواسته است
هوش مصنوعی: جمعیتی که به پیغمبر صف کشیدهاند، با زرق و برق زیبایی تزئین شده است و او تو را به سوی خود دعوت کرده است.
بیا تا تو را جامه ی شاهوار
کند زیور پیکر نامدار
هوش مصنوعی: بیایید تا شما را با لباس شایستهای پوشانده و به شما جلوهای از بزرگی و احترام ببخشیم.
گشاید علی (ع) پرده از روی خویش
نماید ترا طاق ابروی خویش
هوش مصنوعی: علی (ع) با جلوهگری خود بر تو ظاهر میشود و زیباییاش، همچون قوس ابرویش، تو را متوجه میسازد.
به دست اندرش ساتکینی زنور
زفیض خدا پر شراب طهور
هوش مصنوعی: در دستان او، زینتی زیبا و روشن وجود دارد که نشانهای از نعمتهای الهی و خوشدلی است.
بیا و بخور تا که مستت کند
کند نیست و آنگاه هستت کند
هوش مصنوعی: بیا و بیا تا به حال خوشی و سرخوشی بپردازیم، چرا که زمانی که مست شادی و لذت شوی، دیوانگی و شادابی به سراغت خواهد آمد.
سرافراز مختار فرخ نهاد
بهای چنین مژده را جان بداد
هوش مصنوعی: مختار، با عزت و سرفرازی، با نیکویی و افتخار، برای دریافت چنین خبری ارزشمند، جان خود را فدای آن کرد.
رخ مرتضی دید و چشم از جهان
بپوشید و سر داد و بسپرد جان
هوش مصنوعی: چهرهی امام علی (ع) را مشاهده کرد و از دنیا چشم برداشت و جانش را فدای او کرد.
سر جنگجوی از همایون تنش
بریدند و بردند زی دشمنش
هوش مصنوعی: جوانمردی که دارای روحیهای والا بود، به نبرد رفت و سر او را از تنش جدا کردند و به سمت دشمنش بردند.
فراوان دروناز جهان آفرین
بدو باد از پیشوایان دین
هوش مصنوعی: در جهان، به فراوانی وجود دارد که از طرف خالق و در پیشگاه پیشوایان دین آمده است.
دل مرتضی از غم آزاد ازو
شهنشاه خونین کفن شاد ازو
هوش مصنوعی: دل مرتضی از غم آزاد است و او شاهی است که با خون خود زندگی میکند و از این وضعیت خوشحال است.
درود از همه شیعیانش رساد
به بنگاه قدسش روان باد شاد
هوش مصنوعی: درود و سلام به همه پیروان او فرود آید، و روحشان در مکان مقدسش شاد و خرم باشد.
مبراد از دامنش دست ما
زمهرش دل مهرت پیوست ما
هوش مصنوعی: دست ما از دامن او جدا نمیشود، زیرا دل ما به محبت او پیوسته است.
پذیرفته گر نزد یزدان شویم
به جایی که او رفت ما هم رویم
هوش مصنوعی: اگر در پیشگاه خداوند قبول شویم، در جایی که او میرود، ما نیز خواهیم رفت.
زآلایش آنگه که کردیم پاک
بپوییم زی آن خور تابناک
هوش مصنوعی: زمانی که خود را از آلودگیها پاک کنیم، به دنبال آن خورشید تابان خواهیم رفت.
ورا گفت فرزانه ی هوشیار
پرستشگه کوفه باشد مزار
هوش مصنوعی: او گفت که فرد دانا و آگاه، محل عبادت و زیارت در کوفه را میشناسد.
میان دو محراب شیر خدای
بود خوابگاه یل پاکرای
هوش مصنوعی: در بین دو محراب، محل خواب بزرگمردی است که نیروی الهی دارد.
خدایا بدان خوابگاهم رسان
وزانجا به درگاه شاهم رسان
هوش مصنوعی: خدایا، مرا به مکان امن و آرامی برسان و از آنجا به درگاه بزرگمردی برسان که در خور احترام و ادب است.
چه شاهی به خاک درش درغری
پی سجده پشت شهان چنبری
هوش مصنوعی: چه پادشاهی به خاک افتاده است، در حالی که آن را در برابر سجدۀ خود میپیچاند، همانند پشت سر دیگران.
بدانجا فرود آور ای داورم
بکن خاک درگاه او پیکرم
هوش مصنوعی: ای داور، مرا به آنجا فرود بیاور که درگاه او را با بدنم خاک میزنم.
همه دوستان را بدین آرزوی
رسان و بدان خدا بخش آبروی
هوش مصنوعی: تمام تلاش خود را بکن تا به آرزوی همه دوستان برسانی و از خدا بخواه که آبرویت را حفظ کند.

الهامی کرمانشاهی