گنجور

بخش ۱۲ - رفتن عبدالله بن مطیع به نهروان و نامه نوشتش به مصعب زبیر

بیامد ز کوفه سوی نهروان
بر مصعب شوم تاری روان
یکی نامه بنوشت و دادش خبر
زکردار و گفتار فرخ گهر
بیاراست مصعب هم اندر زمان
سپاهی به کردار سیل دمان
علم برگشاد و بنه بر نشاند
زبصره سوی کوفه لشگر براند
از این سو به مختار سالار باز
بگفتند از کار آن کینه ساز
چو آگاه شد نام گستر امیر
زکار زبیری نژاد شریر
براهیم را گت زایدر بتاز
مهل تا کند بدمنش ترکتاز
زلشگر بدادش هزاری سه پنج
اباکوس و باطبل و شپور و سنج
بیاورد پرورده ی بوتراب
سپه را سوی نهروان با شتاب
وزانسوی عبداله کینه خواه
دمان با ده و دو هزار از سپاه
سوی کوفه می تاخت از نهروان
به پیکار مختار روشن روان
ازین سوی و آن سوی آن دو سپاه
به هم باز خوردند ناگه به راه
براهیم چون گرد ایشان بدید
سوی لشگر خود خروشی کشید
که ای شرزه شیران دشت یلی
ستاننده ی خون آل علی (ع)
به دشمن یکی حمله آرید سخت
وزان حمله، فیروز سازید بخت
دراین رزمتان گرشود پای، سست
نگردد دگر آن شکسته درست
بگفت این و برکند توسن زجای
جهان خیره زان مرد رزم آزمای
سواران پس و پشت آن نامجوی
نهادند بر لشگر کینه روی
بغرید کوس و برآمد غریو
هراسان از آن رزمگه جان دیو
زمین لرزه زان سخت چالش گرفت
ز مرگ یلان، نای نالش گرفت
زتیغ براهیم در موج خون
همی مرد و مرکب شدی سرنگون
زبس کشته افتاد بر روی هم
شد از بار آن پشت ماهی دژم
براهیم فرخ در آن رزمگاه
همی جست سوی علمدار راه
به ناگه بر او تاخت تیغش به مشت
بد اختر چو دیدش بدو کرد پشت
بزد تیغ و کرد از میانش دو نیم
دل لشگر از زخم او شد به بیم
به بنیادشان اندر آمد شکست
کشیدند از کار پیکار، دست
گسسته عنان و شکسته درفش
فتاده زسر خود و از پای، کفش
بپیچید بردست یال هیون
روان از دل و دیده سیلاب خون
سوی نهروان برگرفتند راه
نکردند از بیم، واپس نگاه
سپاه براهیم تا نهروان
از ایشان بکشتند پیرو جوان
چو بسیار کشتند باز آمدند
سوی رزمگه سرفراز آمدند
به یغما ببردند هرچ از سپاه
به جا مانده بود اندر آن رزمگاه
درآن جایگاه خیمه افراشتند
طلایه به هر سوی بگماشتند
شب تیره چون خیمه بالا کشید
نگهبان در آن دشت مردی بدید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیامد ز کوفه سوی نهروان
بر مصعب شوم تاری روان
هوش مصنوعی: کسی از کوفه به سمت نهروان می‌آید و در حال حرکت به سوی مصعب است، مانند تار مویی که به آرامی می‌افتد.
یکی نامه بنوشت و دادش خبر
زکردار و گفتار فرخ گهر
هوش مصنوعی: شخصی نامه‌ای نوشت و در آن از اعمال و سخنان خوب و نیکو خبر داد.
بیاراست مصعب هم اندر زمان
سپاهی به کردار سیل دمان
هوش مصنوعی: مصعب در زمانی زیبا و با جلال، مانند سیلی در حال حرکت، سپاهی را فراهم کرد.
علم برگشاد و بنه بر نشاند
زبصره سوی کوفه لشگر براند
هوش مصنوعی: علم جاه و مقام را گشوده و بر بساط حکمرانی نشسته است، در حالی که با درایت و تدبیر، لشکری به سوی کوفه می‌فرستد.
از این سو به مختار سالار باز
بگفتند از کار آن کینه ساز
هوش مصنوعی: از این طرف به مختار سالار گفتند درباره‌ی کار آن کسی که کینه می‌ورزد.
چو آگاه شد نام گستر امیر
زکار زبیری نژاد شریر
هوش مصنوعی: وقتی امیر از کارهای بد و ناپسند زبیری، که نسبی زشت دارد، باخبر شد، ناگهان متوجه شد.
براهیم را گت زایدر بتاز
مهل تا کند بدمنش ترکتاز
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) صحبت می‌کند و به شخصیت او اشاره دارد. او به ابراهیم می‌گوید که نباید بی‌ملاحظه و تند برخورد کند؛ بلکه باید صبر و حوصله به خرج دهد تا دشمنانش نتوانند به او آسیب برسانند و در نتیجه به بدی‌هایشان ادامه ندهند. به عبارتی دیگر، پیام این بیت تاکید بر اهمیت حوصله و تدبیر در مواجهه با ناملایمات و دشواری‌ها است.
زلشگر بدادش هزاری سه پنج
اباکوس و باطبل و شپور و سنج
هوش مصنوعی: نیروهای لشگری برای او با هزاران ساز و برگ به راه افتادند، با طبل و شیپور و سنج.
بیاورد پرورده ی بوتراب
سپه را سوی نهروان با شتاب
هوش مصنوعی: بیایید شخصی که در دامان بوتراب پرورش یافته است را با سرعت به سوی نهروان ببریم.
وزانسوی عبداله کینه خواه
دمان با ده و دو هزار از سپاه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به کینه‌توزی عبدالله است که به طور ناگهانی و بی‌خبر از غم و اندوه، به یاری دوازده هزار نفر از سپاه می‌آید. این تصویر از حالتی پرجنب و جوش و فعال خبر می‌دهد که در آن فردی به فکر انتقام یا مقابله با دشمنان خود است.
سوی کوفه می تاخت از نهروان
به پیکار مختار روشن روان
هوش مصنوعی: از نهروان به سمت کوفه می‌شتافت تا با مختار، روشن ضمیر، بجنگد.
ازین سوی و آن سوی آن دو سپاه
به هم باز خوردند ناگه به راه
هوش مصنوعی: دو سپاه از سمت‌های مختلف به هم برخورد کردند و ناگهان در راه به هم رسیدند.
براهیم چون گرد ایشان بدید
سوی لشگر خود خروشی کشید
هوش مصنوعی: ابراهیم وقتی که دید آنها را، به سوی لشکر خود فریادی بلند کرد.
که ای شرزه شیران دشت یلی
ستاننده ی خون آل علی (ع)
هوش مصنوعی: ای دلاورانی که همچون شیران در میدان نبرد می‌جنگید، شما کسانی هستید که از خون علی (ع) نشأت گرفته‌اید.
به دشمن یکی حمله آرید سخت
وزان حمله، فیروز سازید بخت
هوش مصنوعی: به دشمن حمله‌ای قوی و محکم کنید و از این حمله، شانس و بخت خود را به سوی پیروزی هدایت کنید.
دراین رزمتان گرشود پای، سست
نگردد دگر آن شکسته درست
هوش مصنوعی: اگر در این میدان جنگ پایت سست شود، دیگر آن شکستگی که قبلاً داشتی برطرف نخواهد شد.
بگفت این و برکند توسن زجای
جهان خیره زان مرد رزم آزمای
هوش مصنوعی: این مرد جنگجو این حرف را گفت و اسب خود را از جای بلند کرد. جهان از دیدن او حیرت کرد.
سواران پس و پشت آن نامجوی
نهادند بر لشگر کینه روی
هوش مصنوعی: سواران به دنبال آن جستجوگر، بر لشگری که از کینه پر شده بود، تکیه کردند.
بغرید کوس و برآمد غریو
هراسان از آن رزمگه جان دیو
هوش مصنوعی: صدای بوق و دست و دنگی شنیده می‌شود و از میدان جنگ فریاد وحشت‌زده‌ای به گوش می‌رسد که نشان از هجوم دیوانه‌وار دارد.
زمین لرزه زان سخت چالش گرفت
ز مرگ یلان، نای نالش گرفت
هوش مصنوعی: زلزله‌ای به وقوع پیوست که به شدت جنگاوران بزرگ را به چالش کشید و صدای ناله آنها را به همراه داشت.
زتیغ براهیم در موج خون
همی مرد و مرکب شدی سرنگون
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن صحنه‌ای از جنگ و نبرد اشاره دارد. در آن، فردی با شجاعت و قدرت، با دشمنان می‌جنگد و در عین حال، در حوادث سخت و دشواری قرار دارد. او در شرایطی سخت و به خون آلوده، به مبارزه ادامه می‌دهد و به نوعی از آن محیط وحشتناک و پرخون سر برمی‌دارد، که نشان‌دهنده فداکاری و استقامت اوست.
زبس کشته افتاد بر روی هم
شد از بار آن پشت ماهی دژم
هوش مصنوعی: به دلیل سنگینی بار، تعداد زیادی ماهی بر روی هم افتاده و کمرشان زیر این وزن خم شده است.
براهیم فرخ در آن رزمگاه
همی جست سوی علمدار راه
هوش مصنوعی: ابراهیم فرخ در آن میدان نبرد به دنبال علمدار راه می‌گشت.
به ناگه بر او تاخت تیغش به مشت
بد اختر چو دیدش بدو کرد پشت
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، شمشیرش به سمت او حمله‌ور شد و او که بدشانس بود، وقتی این را مشاهده کرد، به پشتش پناه برد.
بزد تیغ و کرد از میانش دو نیم
دل لشگر از زخم او شد به بیم
هوش مصنوعی: سلاح خود را کشید و دل لشکر را به دو نیم کرد. لشکر از زخم او به وحشت افتاد.
به بنیادشان اندر آمد شکست
کشیدند از کار پیکار، دست
هوش مصنوعی: در اصل، آن‌ها به خاطر بنیاد و پایه‌هایش شکست خوردند و از تلاش و مبارزه دست برداشتند.
گسسته عنان و شکسته درفش
فتاده زسر خود و از پای، کفش
هوش مصنوعی: عنان اسب رها شده و پرچم شکسته بر زمین افتاده است، او از سر و پا به حال خود رها شده و در وضعیت نامناسبی قرار دارد.
بپیچید بردست یال هیون
روان از دل و دیده سیلاب خون
هوش مصنوعی: یحیی مرادی در این بیت به تصاویری از احساسات و عواطف انسانی اشاره می‌کند. بیان می‌کند که خشم و اندوه به قدری شدت گرفته که از دل و چشم همچون سیلابی از خون به بیرون می‌جوشد. در واقع، حالتی از تاثر و دردی عمیق را به تصویر می‌کشد که روح و روان را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
سوی نهروان برگرفتند راه
نکردند از بیم، واپس نگاه
هوش مصنوعی: به سمتی به نام نهروان حرکت کردند، اما از ترس، همانجا متوقف شدند و برگشتند.
سپاه براهیم تا نهروان
از ایشان بکشتند پیرو جوان
هوش مصنوعی: لشکر ابراهیم تا نهر وان را از میان آن‌ها کشتند، پیر و جوان.
چو بسیار کشتند باز آمدند
سوی رزمگه سرفراز آمدند
هوش مصنوعی: پس از اینکه جنگجویان به فراوانی کشته شدند، دوباره به سمت میدان جنگ بازگشتند و با افتخار و سربلندی به آنجا آمدند.
به یغما ببردند هرچ از سپاه
به جا مانده بود اندر آن رزمگاه
هوش مصنوعی: هر چیزی که از سپاه در آن میدان جنگ باقی مانده بود، به تاراج بردند.
درآن جایگاه خیمه افراشتند
طلایه به هر سوی بگماشتند
هوش مصنوعی: در آن مکان، چادر برپا کردند و نگهبانانی به سمت‌های مختلف قرار دادند.
شب تیره چون خیمه بالا کشید
نگهبان در آن دشت مردی بدید
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که مانند یک خیمه بر افراشته شده بود، مردی را در دشت مشاهده کرد.