گنجور

بخش ۱۰ - بیرون آمدن امیر مختار (ع) از بهر امارت

که آیند یاران ما بهر جنگ
و گرنه ز دشمن شود کار تنگ
پسندید مختار گفتار مرد
بفرمود تا پی توانی چو کرد
برآیند بر بام، گردنکشان
فروزند آتش زبهر نشان
چو بر زد زبانه ز آتش شرار
زهر سو بدیدند مردان کار
به تن راست کردند ساز نبرد
درفش آمد افراشته سرخ و زرد
شتابان ابا برگ و ساز آمدند
سوی کاخ آن سرفراز آمدند
ز درگاه سالار نو بانگ کوس
بشد تا بر گنبد آبنوس
غو نای پیچید درشهر و دشت
سر فتنه ی، خفته، بیدار گشت
سر نیزه در دست نام آوران
در آن شب همی تافت چون اختران
به فیروزی داور بی نیاز
همی آن زمان نو آمد فراز
که مختار با تیغ دشمن شکار
کشد کیفر خون پروردگار
بر آمد ز بنگاه کوشنده شیر
ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر
براهیم زبنگاه کوشنده شیر
ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر
براهیم مالک ورا پیشرو
سوی دیر هند آمد آن میرنو
به راه اندرون ار نگهبان کوی
ز یاران عبداله زشتخوی
کجا دیده آمد برو تاختند
همه راه از ایشان بپرداختند
در آن دیر آن شب امیر و سپاه
بماندند آسوده تا صبحگاه
چو در تخت این آبنوسی سپهر
به سر چتر مختاری افراشت مهر
به میر توانا رسید آگهی
که فرمانده ی کوفه از گمرهی
فرستاده لشگر به پیکار تو
که یکرویه از کین کند کار تو
هزاری دو بیور سپاه آمده است
که گردشان تیره ماه آمده است
سپهدارشان نیست و نورایاس
که را شد بود نام آن ناسپاس
دگر عبد رحمن ابا عکرمه
که باشند ایشان شبان رمه
چو بشنید مختار بگزید نیز
سه تن از دلیران برای ستیز
از آنان براهیم مالک یکی
که پیشش بدی زال زر کودکی
سپهدار دیگر نعیم هبیر
که بد تیر او چون اجل گرم سیر
یزیدانش بد سومین پیشرو
که بر نامدی با وی از شرغو
به همراه آن سه جنگی سوار
دلیران فزونتر ز سیصد هزار
ز دو رویه چون راه گردید تنگ
بشد در میان، گرم بازار جنگ
یلان از دو سو همچو ابرسیاه
تکاور فکندند در رزمگاه
به هم بر زدند آن دو جنگی گروه
بجنبید گفتی ز آهن دوکوه
نمود اندر آن رزمگه بیدریغ
اشارت به خونریزی ابروی تیغ
زبان سنان شد هم آواز مرگ
به هر گوش گفتی همی راز مرگ
به سر بر سپر سخت رویی نمود
بلا، رگ درآن رخنه جویی نمود
سر نیزه بگسست شیران به تن
زره را ابر پر دلان شد کفن
سرازتن جدا گشت و تن جست گور
ستور از تک افتاد و مرد از ستور
خزیمه یکی بد ز مختاریان
به نیروی بازو چو شیر ژیان
درآن رزم به راشد آمد دچار
نمودش به یک ضرب با اسب چار
چو راشد به خاک اندرافتاد پست
درآمد به کوفی کردند ز آنجا شتاب
دلیران دین از پس آن سپاه
دمان چون اجل برگرفتند راه
چو عبداله آگاه شد زان شکست
به کاخ امارت شد و در ببست
گرفتند گردش سپاه دلیر
براهیم مالک برایشان امیر
به بازار مختار رایت فراشت
زهر سوی دژ پاسبان برگماشت
سه روز و سه شب کار زینگونه بود
که بخت بد اندیش وارونه بود
توان نبرد آزمایی نداشت
به ناچار خاطر به رفتن گماشت
به سر چون زنان چادری درکشید
به جایی در آن شهر شد ناپدید
چو میر زبیری زنیرو فتاد
امیر حسینی علم برگشاد
بدان کاخ شد میر و سالار نو
جهان را پدیدار شد کار نو
ز دل های ترسنده برداشت بیم
به مردم همی زر پراکند و سیم
چو مردم بدیدند کردار او
زهر سو به خدمت نهادند رو
مراو را پذیرای فرمان شدند
همه بسته ی بند پیمان شدند
امیرش به گاه محل خواندند
درودش به فرماندهی راندند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که آیند یاران ما بهر جنگ
و گرنه ز دشمن شود کار تنگ
هوش مصنوعی: دوستان ما برای مقابله آماده می‌شوند، وگرنه اوضاع از دست دشمن دشوار خواهد شد.
پسندید مختار گفتار مرد
بفرمود تا پی توانی چو کرد
هوش مصنوعی: مختار به گفته‌های مردی که مورد پسند او بود، احترام گذاشت و دستور داد تا به گونه‌ای عمل شود که از توانایی او استفاده گردد.
برآیند بر بام، گردنکشان
فروزند آتش زبهر نشان
هوش مصنوعی: بر بالای بام، ریش‌سفیدان و قدرتمندان همچنان در حال درخشش و فعالیت هستند تا نشانی از خود ارائه دهند.
چو بر زد زبانه ز آتش شرار
زهر سو بدیدند مردان کار
هوش مصنوعی: وقتی شعله آتش زبانه کشید، مردان کار از هر سو آن را مشاهده کردند.
به تن راست کردند ساز نبرد
درفش آمد افراشته سرخ و زرد
هوش مصنوعی: آنها برای جنگ آمادگی کامل پیدا کردند و پرچم سرخ و زرد به اهتزاز در آمد.
شتابان ابا برگ و ساز آمدند
سوی کاخ آن سرفراز آمدند
هوش مصنوعی: بدون تأخیر و با شور و شوق، به سوی کاخ آن فرد برجسته و با افتخار آمدند.
ز درگاه سالار نو بانگ کوس
بشد تا بر گنبد آبنوس
هوش مصنوعی: از درگاه سرور جدید صدای طبل به گوش رسید تا بر روی گنبد سیاه رنگ.
غو نای پیچید درشهر و دشت
سر فتنه ی، خفته، بیدار گشت
هوش مصنوعی: صدای نای در شهر و دشت پیچید و به خواب فتنه‌ای که در آرامش بود، زندگی بخشید.
سر نیزه در دست نام آوران
در آن شب همی تافت چون اختران
هوش مصنوعی: در آن شب، سر نیزه‌هایی که در دست جنگجویان مشهور بود، مانند ستاره‌ها درخشان و روشن بود.
به فیروزی داور بی نیاز
همی آن زمان نو آمد فراز
هوش مصنوعی: در آن زمان که داور بی‌نیاز و سرشار است، شگفتی‌ای تازه و نو به وجود می‌آید.
که مختار با تیغ دشمن شکار
کشد کیفر خون پروردگار
هوش مصنوعی: مختار با شمشیرش، دشمنان را شکار می‌کند تا انتقام خون خداوند را بگیرد.
بر آمد ز بنگاه کوشنده شیر
ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر
هوش مصنوعی: شیر که در دل میدان است، با صدای تیر به پا خاسته و آماده نبرد شده است.
براهیم زبنگاه کوشنده شیر
ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر
هوش مصنوعی: ابراهیم از محل مناسب و استراتژیک خود برخاست و به سرعت به جنگ نابرابر پرداخت که صدای تیرها از هر سو به گوش می‌رسید.
براهیم مالک ورا پیشرو
سوی دیر هند آمد آن میرنو
هوش مصنوعی: ابراهیم، مالک و رهبر و پیشتاز، به سمت دیر (معبد) هند آمد.
به راه اندرون ار نگهبان کوی
ز یاران عبداله زشتخوی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر راه، نگهبان کوی، از دوستان کسی باشد که ظاهر زشت و ناپسند دارد،
کجا دیده آمد برو تاختند
همه راه از ایشان بپرداختند
هوش مصنوعی: به کجا می‌خواهی بروی؟ چون همه به سمت تو آمدند و راه را از تو گم کردند.
در آن دیر آن شب امیر و سپاه
بماندند آسوده تا صبحگاه
هوش مصنوعی: در آن شب، فرمانروا و سربازانش در آن مکان باقی ماندند و تا صبح به آرامی استراحت کردند.
چو در تخت این آبنوسی سپهر
به سر چتر مختاری افراشت مهر
هوش مصنوعی: زمانی که در آسمان این دنیا، مانند تختی از آبنوس، چتر قدرت و اختیار را به دست گرفتم و خورشید را درخشان افراشتم.
به میر توانا رسید آگهی
که فرمانده ی کوفه از گمرهی
هوش مصنوعی: خبر به سردار توانمند رسید که فرمانده کوفه از گمرک به او اطلاع داده است.
فرستاده لشگر به پیکار تو
که یکرویه از کین کند کار تو
هوش مصنوعی: فرستادهٔ سربازان به جنگ تو، که تنها به خاطر انتقام، به هدف تو می‌پردازد.
هزاری دو بیور سپاه آمده است
که گردشان تیره ماه آمده است
هوش مصنوعی: هزاران نیروی جنگی به میدان آمده‌اند و این‌جا احساس می‌شود که دور آن‌ها سایه‌ای همچون ماه تیره در حال حاکم شدن است.
سپهدارشان نیست و نورایاس
که را شد بود نام آن ناسپاس
هوش مصنوعی: آن‌ها فرماندهی ندارند و نوری که به یاری‌اش بیاید، نیست؛ و کسی را که در حقش ناسپاسی شده، نمی‌شناسند.
دگر عبد رحمن ابا عکرمه
که باشند ایشان شبان رمه
هوش مصنوعی: عبد الرحمن و پسر عکرمه، کسانی هستند که مانند شبانانی برای رمه، در کنار هم قرار دارند.
چو بشنید مختار بگزید نیز
سه تن از دلیران برای ستیز
هوش مصنوعی: وقتی مختار خبر را شنید، تصمیم گرفت که سه نفر از دلیران را برای نبرد انتخاب کند.
از آنان براهیم مالک یکی
که پیشش بدی زال زر کودکی
هوش مصنوعی: از میان آن‌ها، برهیم مالک یکی است که نزد او، زال زر، کودکی بود و بد به نظر می‌رسید.
سپهدار دیگر نعیم هبیر
که بد تیر او چون اجل گرم سیر
هوش مصنوعی: فرمانده‌ای دیگر از نعیم هبیر، که تیر او چون مرگ در حال پرواز و سرعت است.
یزیدانش بد سومین پیشرو
که بر نامدی با وی از شرغو
هوش مصنوعی: یزیدان با ویژگی‌های بد خود، در مقام سومین پیشرو قرار گرفته است. او از شر و بدی‌اش به هیچ‌کس نمی‌رسد و برای کسی جایی نداشته است.
به همراه آن سه جنگی سوار
دلیران فزونتر ز سیصد هزار
هوش مصنوعی: در کنار آن سه جنگجو، شجاعانی حضور دارند که تعدادشان بیشتر از سیصد هزار نفر است.
ز دو رویه چون راه گردید تنگ
بشد در میان، گرم بازار جنگ
هوش مصنوعی: وقتی دو طرف درگیری تنگ‌تر می‌شود، جوّ در میدان نبرد داغ‌تر و پرتنش‌تر می‌شود.
یلان از دو سو همچو ابرسیاه
تکاور فکندند در رزمگاه
هوش مصنوعی: جوانان از دو طرف مانند ابرهای سیاه به میدان جنگ یورش می‌برند و درگیر می‌شوند.
به هم بر زدند آن دو جنگی گروه
بجنبید گفتی ز آهن دوکوه
هوش مصنوعی: آن دو گروه به جان هم افتادند و جنگی به پا کردند. به نظر می‌رسید که این نبرد مثل دو کوه از آهن است که با هم برخورد می‌کنند.
نمود اندر آن رزمگه بیدریغ
اشارت به خونریزی ابروی تیغ
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، ابروی شمشیر نشانه‌ای از شدت و بی‌رحمی جنگ است که به سرخی و خونریزی اشاره دارد.
زبان سنان شد هم آواز مرگ
به هر گوش گفتی همی راز مرگ
هوش مصنوعی: زبان دندان‌ها همانند صدای مرگ در هر گوش به راز مرگ اشاره می‌کند.
به سر بر سپر سخت رویی نمود
بلا، رگ درآن رخنه جویی نمود
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کسى اشاره شده که با شجاعت به مقابله با مشکلات و سختی‌ها می‌پردازد. او در برابر خطرات مقاوم است و در تلاش است تا حتی در میانه دشواری‌ها، راهی برای غلبه بر آنها پیدا کند.
سر نیزه بگسست شیران به تن
زره را ابر پر دلان شد کفن
هوش مصنوعی: سر نیزه‌ها به دست شیران شکسته شد و زره‌ها به مانند ابرهایی با دلی فراخ بر تن آنان پوشیده گشت.
سرازتن جدا گشت و تن جست گور
ستور از تک افتاد و مرد از ستور
هوش مصنوعی: تن از سر جدا شد و به سمت قبر رفت. اسبی نتوانست از او جدا شود و مرد نیز از اسب به زمین افتاد و جان سپرد.
خزیمه یکی بد ز مختاریان
به نیروی بازو چو شیر ژیان
هوش مصنوعی: خزیمه به عنوان شخصی با اراده و قوی به دیگران اشاره می‌کند و توانایی و قدرت خود را مانند شیر جانوران بزرگ به نمایش می‌گذارد. او به طور برجسته‌ای در میان افراد معتبر و مهم، خود را نشان می‌دهد و به وضوح از قدرت و قابلیت‌های خود بهره می‌برد.
درآن رزم به راشد آمد دچار
نمودش به یک ضرب با اسب چار
هوش مصنوعی: در آن نبرد، راشد با یک ضربه از طرف اسب چار به زمین افتاد و دچار آسیب شد.
چو راشد به خاک اندرافتاد پست
درآمد به کوفی کردند ز آنجا شتاب
هوش مصنوعی: وقتی راشد به زمین افتاد و به حالت پستی درآمد، به سرعت او را به کوفه بردند.
دلیران دین از پس آن سپاه
دمان چون اجل برگرفتند راه
هوش مصنوعی: دلیران دین با شجاعت و اراده‌ای قوی، در برابر سپاه دشمن ایستادگی کردند و به رغم خطراتی که وجود داشت، راه را برای خود و دیگران هموار کردند.
چو عبداله آگاه شد زان شکست
به کاخ امارت شد و در ببست
هوش مصنوعی: وقتی عبداله از آن شکست مطلع شد، به قصر خود رفت و در را بست.
گرفتند گردش سپاه دلیر
براهیم مالک برایشان امیر
هوش مصنوعی: سربازان شجاع براهیم مالک را به دنبال خود گرفتند و او برای آنان به عنوان فرمانده عمل کرد.
به بازار مختار رایت فراشت
زهر سوی دژ پاسبان برگماشت
هوش مصنوعی: در بازار مختار، پرچم خود را به اهتزاز درآورده است و از هر سو، نگهبانانی برای محافظت از دژ گماشته شده‌اند.
سه روز و سه شب کار زینگونه بود
که بخت بد اندیش وارونه بود
هوش مصنوعی: سه روز و سه شب، اوضاع به همین شکل بود که تقدیر به شدت به ضرر او رقم خورده بود.
توان نبرد آزمایی نداشت
به ناچار خاطر به رفتن گماشت
هوش مصنوعی: او نتوانست در میدان جنگ مقاومت کند، بنابراین به ناچار تصمیم گرفت که برود.
به سر چون زنان چادری درکشید
به جایی در آن شهر شد ناپدید
هوش مصنوعی: شخصی با پوششی مانند چادر بر سر به جایی رفت و در آن شهر ناپدید شد.
چو میر زبیری زنیرو فتاد
امیر حسینی علم برگشاد
هوش مصنوعی: وقتی که میر زبیری از نیرو شکست خورد، امیر حسینی پرچم را بالا برد.
بدان کاخ شد میر و سالار نو
جهان را پدیدار شد کار نو
هوش مصنوعی: بدان که کاخی ساخته شد و فرمانده و پیشوای جدیدی برای جهان به وجود آمد و کارهای تازه‌ای نمایان شد.
ز دل های ترسنده برداشت بیم
به مردم همی زر پراکند و سیم
هوش مصنوعی: از دل‌های ترسیده، احساس نگرانی را بیرون می‌آورد و به مردم ثروت و دارایی می‌بخشد.
چو مردم بدیدند کردار او
زهر سو به خدمت نهادند رو
هوش مصنوعی: وقتی مردم رفتار او را دیدند، از هر سو به سمت او آمدند تا خدمت کنند.
مراو را پذیرای فرمان شدند
همه بسته ی بند پیمان شدند
هوش مصنوعی: همه به استقبال فرمان مرا آمدند و در نتیجه، به پیمانی استوار پیوستند.
امیرش به گاه محل خواندند
درودش به فرماندهی راندند
هوش مصنوعی: امیرش در زمان خود به مقام و اعتبار رسید و درود و احترامش به فرمانده‌ای که او را رهبری کرد، نثار شد.