بخش ۲۲ - رسیدن نامه ی فاطمه دختر امام ازمدینه و چگونگی آن هنگامه
به ناگه یکی مردتازی نژاد
ابر کوهه ی ناقه ای همچو باد
ز هامون بیامد به پیش سپاه
چنین گفت با لشگر کینه خواه
که ای قوم نوباره ی بوتراب
کدام است از این لشگر بی حساب
یکی گفت از آن لشگرنابکار
همان شه که در پهنه ی کارزار
غریبانه بر نیزه بنهاده سر
ز خونش شده روی این پهنه تر
بپوشیده جوشن به روشن بدن
بیفکنده بر روی جوشن کفن
دو رخساره وریش پرگرد و خاک
زره لخت لخت وبرش چاک چاک
همی یار خواهد تنی یار او
نگردد از این مردم کینه جو
حسین (ع) است سبط رسول (ص) حجاز
چو شه را پژوهنده دانست باز
بدانجا که او بود بشتافت زود
شتر را بخواباند و آمد فرود
برشاه دین رفت و کردش سلام
بدو پاسخ آورد فرخ امام
بگفتش: که ای مرد نام تو چیست؟
بدین دل شکسته سلام تو چیست؟
ندارم کسی را در این سرزمین
که از مهر خواند به من آفرین
بگفتا: نوند این امیر عرب
پدید آور روز از تیره شب
نیم من ازین مردم کینه خواه
نوندم زیثرب به نزدیک شاه
همان فاطمه دخت بیمار تو
که بیمار باشد ز تیمار تو
یکی نامه بنوشته با چشم تر
فرستاده با من ز بهر پدر
شهنشه گرفت آن گزین نامه را
همی بوسه زد جای آن خامه را
همی گفت: کای بینوا دخترم
که زد نامه ات برروان اخگرم
تو را تاب تب زار و رنجور کرد
فلک از کنار پدر دور کرد
تو اندر مدینه اسیر بلا
پدر مبتلا در صف کربلا
نبودی در این دشت پر داغ و درد
که با ما ببینی زمانه چه کرد؟
نبودی ببینی ز مرگ پسر
شبه گون چو شب روزگار پدر
نبودی ببینی که عباس من
چه سان شد جدا هر دو دستش زتن
ندیدی که قاسم حنا بردو دست
زخون سر از جور دشمن ببست
ندیدی که اصغر درآغوش باب
چه سان گشت از خون خود سیرآب
ندانم تو را تا چه آید به سر
چو یابی زمرگ عزیزان خبر
چو بودی دگر باره ای جان باب
زچهرت شدی دیده ام کامیاب
نهادی تو سر بر سر دوش من
گرفتی چو جان جا در آغوش من
چو لختی بدان نامه بگریست شاه
به پرده سرا آمد از رزمگاه
خروشید کای بانوان حزین
ایا اهل بیت رسول امین (ص)
به بار آمد از نو نهال غمم
بشد گرم هنگامه ی ماتمم
بیایید از خیمه بیرون همه
که آمد یکی نامه از فاطمه
بگفتار آن نامه دارید گوش
که از دل برد تاب و از مغز هوش
دویدند پوشیده رویان شاه
به نزدیک او جمله با اشک وآه
شهنشه مرآن نامه را کرد باز
بخواندش بر بانوان حجاز
چنین داشت عنوان که از این کنیز
که زار است و افکار و بیمار نیز
به شاه جهان سبط خیرالانام
بسی آفرین باد و افزون سلام
دگر بر برادرش عباس راد
که شه را دل از دیدن اوست شاد
ودیگر به اعمام و عم زآده گان
به هاشم نژادان و آزاده گان
و دیگر بدان عمه های گزین
همان دختران رسول امین
سپس خواهران نکونام من
غریبان دور ازدیار و وطن
توای باب چون سایه ات از سرم
جدا گشت شد رنج افزوم ترم
زهجرانتان روز من چو شب است
دلم داغدار و تنم پرتب است
نه یار و نه مونس نه فریاد رس
غریبی چو من در وطن دیده کس؟
نه یکتن که از من رساند سلام
به نزد توای سبط خیرالانام
نه پیکی که آرد برایم خبر
که برشه چه بگذشت در این سفر؟
تو از من رسان ای شه نیکنام
به اخوان نام آور من سلام
به ویژه برادرم اکبر (ع) که هیچ
نگیرد مش از دل من بسیج
ببوس ای سرافراز بر جای من
زاصغر (ع) رخ و موی و نای و دهن
بگو با سکینه (س) که دل شاد دار
مرا گاه شادی فرا یاد آر
خوشا خرما روزگار شما
که باشد پدر غمگسار شما
ازآن نامه هنگامه ای شد پدید
که چشمی چنان سوگواری ندید
برآمد ز خرد و بزرگ حرم
فغانی که شد دشمن از غم دژم
ز مژگان چنان خون دل ریختند
که آن خاک را با وی آمیختند
وزان پس بیامد سوی قتلگاه
دمی کرد بر آن شهیدان نگاه
برآورد از دل یکی آه سرد
به رخ از دو دیده روان اشک کرد
بگفتا: که ای راد سالار من
ابوالفضل میر علمدار من
ایا کشته فرزند ناشاد من
ایا نامور تازه داماد من
که بستید بیننده از این جهان
گذشتید از وی چو برق جهان
علم سوی لاهوت افراشتید
مرا بی مددکار بگذاشتید
ز یثرب زمین دخت بیمار من
همان ناز پرورده افگار من
شما را در این نامه یک یک به نام
نبشته درود و بداده سلام
بگفت این وافشاند از دیده آب
چو نشنید از آن نامداران جواب
دگر باره آهنگ پیگار کرد
برانگیخت اسب نیا را چو گرد
بخش ۲۱ - حمله ی دوم پسر شیر کردگار بر آن گروه روبه کردار: نیامد چو دیگر کسی رزمجویبخش ۲۳ - حمله سوم امام تشنه کام برآن گروه زشت نام: چو شیر خدا از پی کارزار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ناگه یکی مردتازی نژاد
ابر کوهه ی ناقه ای همچو باد
هوش مصنوعی: ناگهان مردی از نژاد ابر، همچون بادی سریع و پرشتاب، ظاهر شد.
ز هامون بیامد به پیش سپاه
چنین گفت با لشگر کینه خواه
هوش مصنوعی: از هامون آمد پیش سپاه و چنین گفت با لشگری که کینه در دل دارند.
که ای قوم نوباره ی بوتراب
کدام است از این لشگر بی حساب
هوش مصنوعی: ای مردم، دوباره نام بوتراب را بگویید؛ کدام یک از این لشکر بیشمار است؟
یکی گفت از آن لشگرنابکار
همان شه که در پهنه ی کارزار
هوش مصنوعی: یکی گفت از آن لشکر بیکار، همان شاهی است که در میدان جنگ حاضر است.
غریبانه بر نیزه بنهاده سر
ز خونش شده روی این پهنه تر
هوش مصنوعی: سر او که به صورت غریبانه بر نیزه گذاشته شده، خونین است و این صحنه، بر این سرزمین گسترده نمایان شده است.
بپوشیده جوشن به روشن بدن
بیفکنده بر روی جوشن کفن
هوش مصنوعی: مردی که زره به تن دارد و بر روی آن، پارچهای تابان و زیبا به عنوان کفن انداخته است.
دو رخساره وریش پرگرد و خاک
زره لخت لخت وبرش چاک چاک
هوش مصنوعی: شخصی با دو چهره و صورت پر از گرد و غبار، در حالی که زرهاش به طور کامل پوشیده نیست و پاره پاره به نظر میآید.
همی یار خواهد تنی یار او
نگردد از این مردم کینه جو
هوش مصنوعی: دوست میخواهد که همراه و یار داشته باشد، اما او از انسانهای کینهتوز دوری میکند و به آنها تعلق نمیگیرد.
حسین (ع) است سبط رسول (ص) حجاز
چو شه را پژوهنده دانست باز
هوش مصنوعی: حسین (ع) نوه پیامبر (ص) از سرزمین حجاز است که مانند یک پادشاه بزرگوار شناخته میشود و همگان او را بزرگ و با شخصیت میدانند.
بدانجا که او بود بشتافت زود
شتر را بخواباند و آمد فرود
هوش مصنوعی: به جایی که او حضور داشت، سریع رفت و شتر را خواباند و خودش نازل شد.
برشاه دین رفت و کردش سلام
بدو پاسخ آورد فرخ امام
هوش مصنوعی: شاه دین به دیدن امام رفت و به او سلام کرد. امام با خوشحالی و نیکوکاری به او پاسخ داد.
بگفتش: که ای مرد نام تو چیست؟
بدین دل شکسته سلام تو چیست؟
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای مرد، نام تو چیست؟ و اینکه با دلی شکسته به من سلام میکنی، چه معنایی دارد؟
ندارم کسی را در این سرزمین
که از مهر خواند به من آفرین
هوش مصنوعی: در این سرزمین کسی را ندارم که به خاطر عشق و محبت برای من دعا کند یا به من تبریک بگوید.
بگفتا: نوند این امیر عرب
پدید آور روز از تیره شب
هوش مصنوعی: او گفت: این امیر عرب، روز را از دل شب تار بوجود آورد.
نیم من ازین مردم کینه خواه
نوندم زیثرب به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: من از این مردم کینهجو و حساس دوری میکنم و به سوی شاه میروم تا از معایب و مشکلات آنها دور بمانم.
همان فاطمه دخت بیمار تو
که بیمار باشد ز تیمار تو
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه فاطمه، دختر کسی است که خود با زحمت و مراقبت بیمار است. بنابراین، او نیز تحت تأثیر و بیماری حاصل از آن نگرانی و مراقبت قرار دارد.
یکی نامه بنوشته با چشم تر
فرستاده با من ز بهر پدر
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای را با چشمانی اشکآلود برای من فرستاده تا به پدرم برسانم.
شهنشه گرفت آن گزین نامه را
همی بوسه زد جای آن خامه را
هوش مصنوعی: شاه نامه را گرفت و آن را بوسید، در جایی که قلم نوشت.
همی گفت: کای بینوا دخترم
که زد نامه ات برروان اخگرم
هوش مصنوعی: او میگوید: ای دختر بیچارهام، نامهات مانند شعلهای بر دل و جانم اثر گذاشته و میسوزاند.
تو را تاب تب زار و رنجور کرد
فلک از کنار پدر دور کرد
هوش مصنوعی: تو را غم و اندوهی سخت و آزار دهنده به وجود آورد و سرنوشت، تو را از کنار پدرت دور کرد.
تو اندر مدینه اسیر بلا
پدر مبتلا در صف کربلا
هوش مصنوعی: تو در شهر گرفتار مشکلات هستی و پدرت در صف کربلا به درد و رنج دچار شده است.
نبودی در این دشت پر داغ و درد
که با ما ببینی زمانه چه کرد؟
هوش مصنوعی: در این سرزمین پر از رنج و سختی، اگر تو کنارت بودی، میدیدی که زمان چه بر سر ما آورده است.
نبودی ببینی ز مرگ پسر
شبه گون چو شب روزگار پدر
هوش مصنوعی: اگر تو نمیبودی، نمیدیدی که پسر در مرگ خود، چه حال و روزی دارد؛ مانند شبهایی که بر روزگار پدر گذشته است.
نبودی ببینی که عباس من
چه سان شد جدا هر دو دستش زتن
هوش مصنوعی: تو نبودن که ببینی عباس من چگونه از بدنش هر دو دستش جدا شد.
ندیدی که قاسم حنا بردو دست
زخون سر از جور دشمن ببست
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که قاسم با دستان خون آلود خود، زخمهایش را با حنا پوشاند و از درد و ظلم دشمن مقابله کرد؟
ندیدی که اصغر درآغوش باب
چه سان گشت از خون خود سیرآب
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که اصغر چگونه در آغوش پدرش غرق در خون خود شد و او را سیراب کرد؟
ندانم تو را تا چه آید به سر
چو یابی زمرگ عزیزان خبر
هوش مصنوعی: نمیدانم چه حالی به سر تو خواهد آمد وقتی خبر مرگ عزیزانت را بشنوی.
چو بودی دگر باره ای جان باب
زچهرت شدی دیده ام کامیاب
هوش مصنوعی: وقتی دوباره به تو نگاه کردم، ای جان، چه خوشحالی به من دست داد که زیبایی تو را دیدم.
نهادی تو سر بر سر دوش من
گرفتی چو جان جا در آغوش من
هوش مصنوعی: تو به گونهای بر دوشم نشستهای که گویی جانم را در آغوش خود گرفتی.
چو لختی بدان نامه بگریست شاه
به پرده سرا آمد از رزمگاه
هوش مصنوعی: مدتی بعد از آنکه شاه به نامه اندوهگین شد، از میدان نبرد به سمت کاخ برگشت.
خروشید کای بانوان حزین
ایا اهل بیت رسول امین (ص)
هوش مصنوعی: بشتابید ای بانوان غمگین، ای اهالی خانه پیامبر قابل اطمینان.
به بار آمد از نو نهال غمم
بشد گرم هنگامه ی ماتمم
هوش مصنوعی: غصهام دوباره جوانه زده و در حالی که در حال سوگواری هستم، احساس گرما و شدت این درد را تجربه میکنم.
بیایید از خیمه بیرون همه
که آمد یکی نامه از فاطمه
هوش مصنوعی: بیایید همه از خیمه بیرون که یکی نامهای از فاطمه آمده است.
بگفتار آن نامه دارید گوش
که از دل برد تاب و از مغز هوش
هوش مصنوعی: به سخن آن نامه گوش دهید که از دل انسان شوری به وجود میآورد و از عقل و هوش او میکاهد.
دویدند پوشیده رویان شاه
به نزدیک او جمله با اشک وآه
هوش مصنوعی: پوشیدهرویان شاه با سرعت به سمت او دویدند و همگی با اشک و آه نزد او جمع شدند.
شهنشه مرآن نامه را کرد باز
بخواندش بر بانوان حجاز
هوش مصنوعی: پادشاه نامه را باز کرد و برای زنان حجاز خواند.
چنین داشت عنوان که از این کنیز
که زار است و افکار و بیمار نیز
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از درد و رنج یک کنیز اشاره دارد که هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی در حال رنج کشیدن است. او دچار مشکلاتی است که بر زندگیاش تأثیر گذاشته است و به وضوح نشاندهنده حالتی ناخوشایند و ناتوانی است.
به شاه جهان سبط خیرالانام
بسی آفرین باد و افزون سلام
هوش مصنوعی: به پادشاه جهان، فرزند بهترین مخلوقات، بسیار درود و سلام باد و بر این سلامها بیفزایید.
دگر بر برادرش عباس راد
که شه را دل از دیدن اوست شاد
هوش مصنوعی: عباس برادرش را خوشحال میکند، زیرا شاه از دیدن او خوشنود است.
ودیگر به اعمام و عم زآده گان
به هاشم نژادان و آزاده گان
هوش مصنوعی: و دیگر به خویشاوندان و نسلهای هاشمی و آزادگان.
و دیگر بدان عمه های گزین
همان دختران رسول امین
هوش مصنوعی: عمههای با ارزش همان دختران پیامبر راستگو را نیز در نظر داشته باش.
سپس خواهران نکونام من
غریبان دور ازدیار و وطن
هوش مصنوعی: سپس خواهران نیکوکار من، در سرزمینهای بیگانه و دور از وطن هستند.
توای باب چون سایه ات از سرم
جدا گشت شد رنج افزوم ترم
هوش مصنوعی: وقتی که تو از کنار من رفتی و سایهات از روی سرم کنار رفت، رنج و دلتنگیام بیشتر شد.
زهجرانتان روز من چو شب است
دلم داغدار و تنم پرتب است
هوش مصنوعی: از دوری شما روزهایم مانند شب میگذرد، دلم پر از درد و تنم پر از تب است.
نه یار و نه مونس نه فریاد رس
غریبی چو من در وطن دیده کس؟
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از تنهایی و احساس بیکسی است. بیان میکند که در دیاری که زندگی میکند، هیچ دوست یا همدمی ندارد و هیچکس نیست که به فریادش برسد یا او را در این حس غریبی یاری کند. در واقع بیانگر احساس عمیق تنهایی و بیپناهی در وطن است.
نه یکتن که از من رساند سلام
به نزد توای سبط خیرالانام
هوش مصنوعی: کسی نیست که از طرف من پیامی به تو برساند ای فرزند بهترین انسانها.
نه پیکی که آرد برایم خبر
که برشه چه بگذشت در این سفر؟
هوش مصنوعی: کسی نیست که برایم خبر بیاورد و بگوید در این سفر چه اتفاقاتی افتاده است.
تو از من رسان ای شه نیکنام
به اخوان نام آور من سلام
هوش مصنوعی: ای پادشاه با نام نیک، تو به برادرانم سلام برسان.
به ویژه برادرم اکبر (ع) که هیچ
نگیرد مش از دل من بسیج
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاطفی و نزدیکی بین شاعر و برادرش اکبر اشاره دارد. شاعر میگوید که به ویژه برادرش اکبر، جایگاه ویژهای در دل او دارد و هیچ چیز نمیتواند این احساس را تغییر دهد. او از این نظر به محبت و وابستگی عمیق خود به برادرش تاکید میکند و نشان میدهد که این ارتباط عاطفی بسیار قوی و پایدار است.
ببوس ای سرافراز بر جای من
زاصغر (ع) رخ و موی و نای و دهن
هوش مصنوعی: ای دلیر، بر سر جای من بوسه بزن، بر رخ و موی و نای و دهانِ زینت.
بگو با سکینه (س) که دل شاد دار
مرا گاه شادی فرا یاد آر
هوش مصنوعی: به او بگو که دلم را شاد کند و گاهی یاد آن شادیها را در من زندهکند.
خوشا خرما روزگار شما
که باشد پدر غمگسار شما
هوش مصنوعی: خوش به حال شما که در این دوران زندگی میکنید و پدری دارید که نگران و دلسوز شما است.
ازآن نامه هنگامه ای شد پدید
که چشمی چنان سوگواری ندید
هوش مصنوعی: از آن نامه، هیجانی به وجود آمد که هیچ چشمی چنین اندوهی را قبلاً ندیده بود.
برآمد ز خرد و بزرگ حرم
فغانی که شد دشمن از غم دژم
هوش مصنوعی: از حکمت و عظمت یک معبد آواز فغان و نالهای بلند شد که دشمن از غم و اندوهی عمیق بیتاب شده است.
ز مژگان چنان خون دل ریختند
که آن خاک را با وی آمیختند
هوش مصنوعی: از چشمانشان آنقدر اشک ریخته شد که آن خاک با اشکهایشان یکی شد.
وزان پس بیامد سوی قتلگاه
دمی کرد بر آن شهیدان نگاه
هوش مصنوعی: سپس به سوی محل شهادت آمد و لحظهای به آن شهیدان نگاهی انداخت.
برآورد از دل یکی آه سرد
به رخ از دو دیده روان اشک کرد
هوش مصنوعی: یکی از دل خود آهی عمیق کشید و از چهرهاش اشکهایی روان شد.
بگفتا: که ای راد سالار من
ابوالفضل میر علمدار من
هوش مصنوعی: او گفت: ای سرور نیکوکار من ابوالفضل، فرمانده و علمدار من.
ایا کشته فرزند ناشاد من
ایا نامور تازه داماد من
هوش مصنوعی: آیا این کسی که کشته شده، فرزند ناخرسند من است؟ آیا او کسی است که تازه داماد شده و نامش شناخته شده است؟
که بستید بیننده از این جهان
گذشتید از وی چو برق جهان
هوش مصنوعی: شما با دیدن زیباییهای این دنیا، به سرعت از آن عبور میکنید و مانند برق، این دنیا را پشت سر میگذارید.
علم سوی لاهوت افراشتید
مرا بی مددکار بگذاشتید
هوش مصنوعی: من را به علم و دانش در مرتبهی بالا و الهی رساندید، اما بدون یاری و کمککردن از من رها کردید.
ز یثرب زمین دخت بیمار من
همان ناز پرورده افگار من
هوش مصنوعی: از یثرب، سرزمین دختر بیمارم، همان کسی که مانند فرزند نازپروردهام، دلم را خسته کرده است.
شما را در این نامه یک یک به نام
نبشته درود و بداده سلام
هوش مصنوعی: در این نامه به هر یک از شما سلام و درود خاصی نوشتهام.
بگفت این وافشاند از دیده آب
چو نشنید از آن نامداران جواب
هوش مصنوعی: او وقتی پاسخ آن نامآوران را نشنید، از چشمانش اشک ریخت و گفت:
دگر باره آهنگ پیگار کرد
برانگیخت اسب نیا را چو گرد
هوش مصنوعی: او دوباره به سوی میدان نبرد رفت و اسب نیا را به حرکت درآورد، همچون گرد و غبار که در طوفان برمیخیزد.