بخش ۱۸ - آمدن گروهی دیگر از جنیان و منصوره باسپاهی از ملک به یاوری امام انام
نبخشید دستورشان شاه دین
هم آنان برفتند از آن سرزمین
از آن پس فرود آمدند از فلک
سپاهی بدان سرزمین از ملک
بدند آن سپه چار و بیور هزار
ابر ناقه های بهشتی سوار
پی یاری آن خداوند فرد
بر آراسته تن به رخت نبرد
علم هایشان جمله از نور بود
برایشان سپهدار منصور بود
کشیدند قدسی سپه هر طرف
رده در رده پره در پره صف
سپهدار منصور از آن سپاه
سوی مرکز شاه پیمود راه
به پوزش ز پشت بهشتی سمند
فرود آمد آن قدسی ارجمند
بزد بوسه بر سم یکران شاه
بگفت: ای شه آفرینش پناه
من و این سپه ز آسمان آمدیم
به خدمت گزاری چمان آمدیم
رسانیده جان آفرینت سلام
تو را داده زان پس بدینسان پیام
که من از تو خوشنودم وشادمان
فرستاد اینک سپه ز آسمان
که یار تو باشند در این نبرد
بر آرند از دشمنان تو گرد
نسازم هم از پایگاه تو کم
سر مویی ای پادشاه امم
من اینک میان بسته ام استوار
که در این نبردت شوم دستیار
بدو گفت فرمانده ی آب و خاک
که ای پیک یکتا خداوند پاک
مگر خفته ای؟ هان! توبیدار شو
برو عاجزان را مدد کار شو
بر آنی کسی را کنی یاوری
که از بنده گی یافته داوری
سپهر و زمین زیر فرمان اوست
جهان بسته ی بند پیمان اوست
تو از امر من بآسمان زیستی
اگر من نباشم تو خود کیستی؟
منت بر گشودم به پرواز پر
منت تاج نصرت نهادم به سر
زامر جهاندار یزدان من
روان ها بود زیر فرمان من
اگر یک اشارت کنم در زمان
برآید ازین کالبدها روان
نه بیچاره از کثرت دشمنم
که از دوست عهدی است برگردنم
منم کشته ی عشق جانان خویش
نپیچم سر از عهد و پیمان خویش
تو یاری به عشق ابد چون کنی؟
خداوند خود را مدد چون کنی؟
برو من نخواهم بجز دوست یار
مرا بس بود یار من دستیار
دراین دشت باید که من سردهم
چو بی سر شدم بر سر افسر نهم
جهانی که خود در پناه من است
کجا در خور دستگاه من است؟
بباید کشم رخت از این جهان
زنم خرگه خویش در لامکان
چو منصور از شاه رخصت نیافت
ابا لشکرش سوی بالا شتافت
به درگاه یزدان بگفت آفرین
بگفت آنچه بشنید از شاه دین
خطاب آمد او را ز عرش برین
که بار دگر تاز سوی زمین
درآنجا که او را بود جایگاه
پرستنده اش باش با این سپاه
به زوار قبرش پرستار باش
برایشان همی نور رحمت بپاش
به فرمان دادار با آن سپاه
دگر باره منصور با اشک وآه
ز گردنده گردان فرود آمدند
در آن سرزمین با درود آمدند
هم اکنون به گرد حریم حسین (ع)
شب و روز گردند با شور و شین
همی نور از قبه ی شهریار
نشانند بر عرش پروردگار
چو رفتند آنان شه داد راست
از آن کشن لشکر هماورد خواست
بخش ۱۷ - آمدن زعفر جنی به یاری آن پادشاه جن و انس به روایت زمخشری: به ناگاه ز هامون یکی تیره گردبخش ۱۹ - میدان داری تمیم بن قحطبه ی شامی: خبیثی ددی از بزرگان شام
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبخشید دستورشان شاه دین
هم آنان برفتند از آن سرزمین
هوش مصنوعی: دستوراتی که شاه دین صادر کرد، باعث شد که آنان از آن سرزمین کوچ کنند و نروند.
از آن پس فرود آمدند از فلک
سپاهی بدان سرزمین از ملک
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی از آسمان به سرزمین تازهای وارد شدند که متعلق به یکی از پادشاهان بود.
بدند آن سپه چار و بیور هزار
ابر ناقه های بهشتی سوار
هوش مصنوعی: سپاهیان بد و نیکوچهرهای هستند که در برابر هزاران نفر، همچون ابرهای بزرگ و نادیدنی، وارد میدان نبرد میشوند. این بیان نشاندهنده قدرت و عظمت سپاهیان در لحظهای حیاتی است.
پی یاری آن خداوند فرد
بر آراسته تن به رخت نبرد
هوش مصنوعی: به دنبال یاری آن خداوند یکتا هستم که جسمش به زیبایی آراسته شده است.
علم هایشان جمله از نور بود
برایشان سپهدار منصور بود
هوش مصنوعی: دانش و علم آنها مانند نوری بود که راه را برایشان روشن میکرد و آنها را به فرماندهی قوی و برتر هدایت مینمود.
کشیدند قدسی سپه هر طرف
رده در رده پره در پره صف
هوش مصنوعی: فرشتگان صفی منظم و مرتب را تشکیل دادند و هر گروهی به طرفی مشخص حرکت کردند.
سپهدار منصور از آن سپاه
سوی مرکز شاه پیمود راه
هوش مصنوعی: سردار منصور از آن نیروی نظامی به سمت مرکز شاه مسیر خود را طی کرد.
به پوزش ز پشت بهشتی سمند
فرود آمد آن قدسی ارجمند
هوش مصنوعی: یک سمند بهشتی از پشت به زمین فرود آمد و این کار توسط یک موجود مقدس و ارجمند انجام شد.
بزد بوسه بر سم یکران شاه
بگفت: ای شه آفرینش پناه
هوش مصنوعی: او بوسهای بر سم اسب شاه زد و گفت: ای پادشاه، تو پناه آفرینش هستی.
من و این سپه ز آسمان آمدیم
به خدمت گزاری چمان آمدیم
هوش مصنوعی: من و این گروه از آسمان فرود آمدیم تا خدمتگذاری کنیم و برای شما تلاش کنیم.
رسانیده جان آفرینت سلام
تو را داده زان پس بدینسان پیام
هوش مصنوعی: خدای جان آفرین، سلام تو را به من رسانده و از آن پس اینگونه پیامی را آورده است.
که من از تو خوشنودم وشادمان
فرستاد اینک سپه ز آسمان
هوش مصنوعی: من از تو راضی و خوشحالم، اینک سپاه از آسمان فرود آمده است.
که یار تو باشند در این نبرد
بر آرند از دشمنان تو گرد
هوش مصنوعی: یاران تو در این جنگ به حمایت از تو میآیند و دشمنان را گردن میزنند.
نسازم هم از پایگاه تو کم
سر مویی ای پادشاه امم
هوش مصنوعی: هرگز تلاش نمیکنم که از مقام و مرتبه تو کم کنم، ای پادشاه بزرگ من.
من اینک میان بسته ام استوار
که در این نبردت شوم دستیار
هوش مصنوعی: من در حال حاضر به طور محکم و جدی در میان این نبرد ایستادهام تا در این جنگ به تو کمک کنم.
بدو گفت فرمانده ی آب و خاک
که ای پیک یکتا خداوند پاک
هوش مصنوعی: فرمانده ی آب و خاک به پیک میگوید که ای فرستاده ی خداوند یکتا و پاک، ادامه بده.
مگر خفته ای؟ هان! توبیدار شو
برو عاجزان را مدد کار شو
هوش مصنوعی: آیا خوابیدهای؟ به هوش بیا! برخیز و به یاری نیازمندان بپرداز.
بر آنی کسی را کنی یاوری
که از بنده گی یافته داوری
هوش مصنوعی: اگر به کسی کمک کنی که از بندگی رهایی یافته و به مقام داوری رسیده است، این کار نیکی است.
سپهر و زمین زیر فرمان اوست
جهان بسته ی بند پیمان اوست
هوش مصنوعی: آسمان و زمین تحت سلطه او هستند و تمام جهان به موجب پیمانی که او بسته، در کنترل او قرار دارد.
تو از امر من بآسمان زیستی
اگر من نباشم تو خود کیستی؟
هوش مصنوعی: تو با توجه به اراده من به آسمان میروی، پس اگر من در کنارت نباشم، تو چه ویژگیای داری؟
منت بر گشودم به پرواز پر
منت تاج نصرت نهادم به سر
هوش مصنوعی: من دروازهی شکرگزاری را به روی پرواز احساسات خود باز کردم و به سرم تاج پیروزی را گذاشتم.
زامر جهاندار یزدان من
روان ها بود زیر فرمان من
هوش مصنوعی: من از سوی پروردگار جهانیان هستم و روانها تحت فرمان من قرار دارند.
اگر یک اشارت کنم در زمان
برآید ازین کالبدها روان
هوش مصنوعی: اگر فقط یک اشاره کنم، روحی از این جسمها در زمان ظهور خواهد کرد.
نه بیچاره از کثرت دشمنم
که از دوست عهدی است برگردنم
هوش مصنوعی: من نه به خاطر دشمنان که از شدت وفاداری یک دوست، در وضع دشواری قرار دارم.
منم کشته ی عشق جانان خویش
نپیچم سر از عهد و پیمان خویش
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق محبوبم جان دادهام و هرگز از عهد و پیمان خود دست نمیکشم.
تو یاری به عشق ابد چون کنی؟
خداوند خود را مدد چون کنی؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی به عشق ابد یاری برسانی؟ خداوند را چگونه میتوانی در این کار کمک کنی؟
برو من نخواهم بجز دوست یار
مرا بس بود یار من دستیار
هوش مصنوعی: برو، من جز دوست چیزی نمیخواهم؛ یار من کافی است و همدم من یاور من است.
دراین دشت باید که من سردهم
چو بی سر شدم بر سر افسر نهم
هوش مصنوعی: در این دشت باید که من احساس سردی کنم، چون وقتی بیسر شدم، بر روی تاج افسر میگذارم.
جهانی که خود در پناه من است
کجا در خور دستگاه من است؟
هوش مصنوعی: جهانی که به خاطر من وجود دارد، چگونه میتواند شایستهی مقام و جایگاه من باشد؟
بباید کشم رخت از این جهان
زنم خرگه خویش در لامکان
هوش مصنوعی: میخواهم از این دنیا بروم و در جایی فراتر از مکان، مکانی برای خود بسازم.
چو منصور از شاه رخصت نیافت
ابا لشکرش سوی بالا شتافت
هوش مصنوعی: زمانی که منصور از شاه اجازه نگرفت، به همراه سپاهش به سوی بالای کوه حرکت کرد.
به درگاه یزدان بگفت آفرین
بگفت آنچه بشنید از شاه دین
هوش مصنوعی: به درگاه خداوند ستایش کردم و آنچه را که از پیامبر دین شنیده بودم، گفتم.
خطاب آمد او را ز عرش برین
که بار دگر تاز سوی زمین
هوش مصنوعی: ندایی از عرش بالا به او رسید که بار دیگر به سوی زمین برگردد.
درآنجا که او را بود جایگاه
پرستنده اش باش با این سپاه
هوش مصنوعی: در جایی که او حضور دارد، باید به عنوان یک پرستنده در کنار او باشید و با این گروه همراهی کنید.
به زوار قبرش پرستار باش
برایشان همی نور رحمت بپاش
هوش مصنوعی: برای زائران قبرش با محبت و احترام رفتار کن و برایشان نور رحمت را منتشر کن.
به فرمان دادار با آن سپاه
دگر باره منصور با اشک وآه
هوش مصنوعی: با دستور خداوند و حمایت دوباره آن سپاه، منصور بار دیگر با اندوه و اشک دست به دعا برداشته است.
ز گردنده گردان فرود آمدند
در آن سرزمین با درود آمدند
هوش مصنوعی: از دوری که دوران میچرخید، آنها با سلام و درود به آن سرزمین وارد شدند.
هم اکنون به گرد حریم حسین (ع)
شب و روز گردند با شور و شین
هوش مصنوعی: اکنون شب و روز، مردم با شور و شوق دور حرم امام حسین (ع) جمع میشوند.
همی نور از قبه ی شهریار
نشانند بر عرش پروردگار
هوش مصنوعی: نور و روشنی که از قبهی پادشاهی میتابد، بر عرش خداوند قرار میگیرد.
چو رفتند آنان شه داد راست
از آن کشن لشکر هماورد خواست
هوش مصنوعی: وقتی که آنها رفتند، پادشاه با صداقت از آنکس که در میدان جنگ با او همتراز بود، درخواست کمک کرد.