گنجور

بخش ۱۴ - بیاد آوردن امام انام سواری خویش را بردوش پیغمبر برا ی اتمام حجت

و دیگر به یثرب یکی روز نو
بیامد روان ها به عشرت گرو
همه خردسالان آن سرزمین
بپوشیده زربفت ابریشمین
یکایک ابر اشتری راهوار
به بازیچه درکوی و برزن سوار
درآن روز، من باگرامی حسن (ع)
برفتیم نزد رسول زمن (ص)
بگفتیم کای پادشاه حجاز
درین روز جنشی نو آمد، فراز
همه کودکان با دلی شاد خوار
سوارند بر ناقه ی راهوار
نداریم ما ناقه ی تندتاز
که هستیم شهزاده گان حجاز
پیمبر (ص) گلوی من ولعل او
ببوسید و گفت:ای دو پاکیزه خو
بود برهیون گر نیاز شما
منم ناقه ی سرفراز شما
بگفت این و کرد از یمین و یسار
ابردوش فرخنده ما را سوار
بگفتیم:کای شاه هفت و چهار
چرا ناقه ی ما ندارد مهار؟
پیمبر (ص) دوگیسوی چون مشک ناب
گشود از سرو کرد پر پیچ وتاب
به ما داد و گفتا: مهارست این
چو شد دست ما جای حبل المتین
بگفتیم:کای شاه گیتی پناه
چرا ناقه ی ما نپوید به راه؟
بیامد شهنشاه در هروله
بیفتاد در قدسیان ولوله
دگر باره گفتیم: کای مقتدا
چرا ناقه ی ما ندارد صدا؟
به خوشنودی ما رسول عرب (ص)
به آوای العفو بگشود لب
به ناگه سروشش بگفتا: اگر
بگویی تو العفو بار دگر
به جوش آوری بخشش کردگار
شود دوزخ افسرده و سرد نار
کنون آن تنی را که گشته سوار
ابر دوش پیغمبر تاجدار
شما از چه خواهید با تیغ کین
بریزید خونش دراین سرزمین؟
اگر من نه فرزند پیغمبرم (ص)
چرا هست دستار او برسرم؟
همان جوشن او تنم راست رخت
سپردارم از حمزه ی (ع) نیکبخت
میان بسته دارم به تیغ پدر
که نامش بود ذوالفقار دو سر
چه سازید اگر شکوه ها از شما
نمایند اینان به روز جزا؟
که کشتید یار و تبار مرا
همان دوده ی نامدار مرا
کنون بهر قتل من آماده اید
به خونریزی ام سخت استاده اید
بود همره من حریم رسول (ص)
همان پرده گی دختران بتول
و دیگر بسی کودک خردسال
زاولاد پیغمبر (ص) بی همال
که جز من ندارند فریاد رس
نه محرم نه مونس نه غمخوارکس
گذارید ازین دشت پر شور و شر
برمشان به سوی دیار دگر
به بطحا و یثرب اگر نیست بار
نهم سر سوی روم یا زنگبار
و یا آبی ای مردم پر جفا
ببخشید به عترت مصطفی (ص)
که از تشنگی دست شسته زجان
ندارید امید آن براین این بر آن
زگفتار آن داور بی سپاه
برآمد زماهی فغان تا به ماه
به لشگر درافتاد افغان وشور
فرو ریختند از مژه آب شور
زدل برکشیدند آنسان نوا
که پرناله شد پهنه ی نینوا
همه باره گی ها به زیر سوار
گرستند بر غربت شهریار
چنان شد که در پهنه ی رزمگاه
پراکنده گشتند یکسره سپاه
چو این دید شمر آن زنازاده مرد
زلشگر برون رفت و فریاد کرد
که ای پور لب تشنه ی بوتراب
نخواهیم دادن یکی قطره آب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و دیگر به یثرب یکی روز نو
بیامد روان ها به عشرت گرو
هوش مصنوعی: روزی در یثرب، گروهی شاد و خوشحال جمع شدند و به دور هم گرد آمدند.
همه خردسالان آن سرزمین
بپوشیده زربفت ابریشمین
هوش مصنوعی: تمام کودکان آن دیار لباس‌های زربفت و ابریشمی به تن دارند.
یکایک ابر اشتری راهوار
به بازیچه درکوی و برزن سوار
هوش مصنوعی: هر یک از ابرهای نرم و پفی همچون اسب‌های بازیگوش در کوچه‌ها و خیابان‌ها در حال گردش و بازی هستند.
درآن روز، من باگرامی حسن (ع)
برفتیم نزد رسول زمن (ص)
هوش مصنوعی: در آن روز، من با حضرت حسن (ع) به دیدن پیامبر (ص) رفتیم.
بگفتیم کای پادشاه حجاز
درین روز جنشی نو آمد، فراز
هوش مصنوعی: ما گفتیم ای پادشاه حجاز، امروزی جشن و مراسم جدیدی بر پا شده است.
همه کودکان با دلی شاد خوار
سوارند بر ناقه ی راهوار
هوش مصنوعی: تمام بچه‌ها با دل‌های شاد سوار بر شترهای خوب و راهوار هستند.
نداریم ما ناقه ی تندتاز
که هستیم شهزاده گان حجاز
هوش مصنوعی: ما شتری تندرو نداریم، چرا که ما خود از بزرگان و شاهزادگان حجاز هستیم.
پیمبر (ص) گلوی من ولعل او
ببوسید و گفت:ای دو پاکیزه خو
هوش مصنوعی: پیمبر (ص) به من نگاه کرد و ممکن است گلوی مرا بوسیده باشد و به من گفت: ای دو نفر پاک و با صداقت.
بود برهیون گر نیاز شما
منم ناقه ی سرفراز شما
هوش مصنوعی: اگر به کمک و نیاز شما باشم، من به مانند شتری با افتخار در خدمت شما خواهم بود.
بگفت این و کرد از یمین و یسار
ابردوش فرخنده ما را سوار
هوش مصنوعی: او این را گفت و در طرف راست و چپ، ابر نیکوئی ما را سوار کرد.
بگفتیم:کای شاه هفت و چهار
چرا ناقه ی ما ندارد مهار؟
هوش مصنوعی: گفتیم: ای پادشاه هفت و چهار، چرا شتر ما مهاری ندارد؟
پیمبر (ص) دوگیسوی چون مشک ناب
گشود از سرو کرد پر پیچ وتاب
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) دو گیسوی خوشبو و نرم مانند مشک را گشود و این کارش زیبایی و جذابیت خاصی به او بخشید.
به ما داد و گفتا: مهارست این
چو شد دست ما جای حبل المتین
هوش مصنوعی: به ما داد و گفت: این قدرت و تسلط را به ما سپرد، وقتی که در دست ما قرار گرفت، جایگزین بند محکم شد.
بگفتیم:کای شاه گیتی پناه
چرا ناقه ی ما نپوید به راه؟
هوش مصنوعی: ما گفتیم: ای پادشاه که پناه گیتی هستی، چرا شتر ما در مسیر نمی‌تازد؟
بیامد شهنشاه در هروله
بیفتاد در قدسیان ولوله
هوش مصنوعی: شاه به سرعت و شتاب فراوانی وارد شد و در دل قدسیان غوغا و هیجان به پا کرد.
دگر باره گفتیم: کای مقتدا
چرا ناقه ی ما ندارد صدا؟
هوش مصنوعی: باز هم پرسیدیم: ای پیشوای ما، چرا شتر ما صدایی ندارد؟
به خوشنودی ما رسول عرب (ص)
به آوای العفو بگشود لب
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام، با صدای بلند و با رضا و خرسندی، کلمات عفو و بخشش را بیان کرد.
به ناگه سروشش بگفتا: اگر
بگویی تو العفو بار دگر
هوش مصنوعی: ناگهان سرو گفت: اگر دوباره ببخشی، من نیز می‌بخشم.
به جوش آوری بخشش کردگار
شود دوزخ افسرده و سرد نار
هوش مصنوعی: اگر کسی با نیکوکاری و بخشش خود، دیگران را به حرکت و تلاش وادارد، آتش دوزخ نیز به خاطر این نیکی‌ها خاموش و سرد می‌شود.
کنون آن تنی را که گشته سوار
ابر دوش پیغمبر تاجدار
هوش مصنوعی: اکنون آن جسمی را که بر ابرها سوار شده و بر دوش پیامبر تاج‌دار قرار دارد.
شما از چه خواهید با تیغ کین
بریزید خونش دراین سرزمین؟
هوش مصنوعی: شما با احساس کینه و دشمنی چه چیزی را هدف قرار داده‌اید که بخواهید خون او را در این سرزمین بریزید؟
اگر من نه فرزند پیغمبرم (ص)
چرا هست دستار او برسرم؟
هوش مصنوعی: اگر من فرزند پیامبر نیستم، پس چرا دستار او بر سر من است؟
همان جوشن او تنم راست رخت
سپردارم از حمزه ی (ع) نیکبخت
هوش مصنوعی: من همچون زره‌ای بر تن دارم که از حمزه‌ی نیکبخت به من رسیده است.
میان بسته دارم به تیغ پدر
که نامش بود ذوالفقار دو سر
هوش مصنوعی: در دل خود احساس می‌کنم که پدرم، که نامش ذوالفقار دو سر است، با تیزی و قدرتش در زندگی‌ام حضور دارد.
چه سازید اگر شکوه ها از شما
نمایند اینان به روز جزا؟
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت این افراد از شما شکایت کنند، چه کار می‌توانید بکنید؟
که کشتید یار و تبار مرا
همان دوده ی نامدار مرا
هوش مصنوعی: یار و نیاکان مرا همان افراد برجسته و شناخته شده‌ای پرورش دادند که به من افتخار می‌دهند.
کنون بهر قتل من آماده اید
به خونریزی ام سخت استاده اید
هوش مصنوعی: الان برای کشتن من آماده‌اید و به شدت مصمم به ریختن خونم هستید.
بود همره من حریم رسول (ص)
همان پرده گی دختران بتول
هوش مصنوعی: در کنار من، حریم پیامبر (ص) وجود دارد که همانند پرده‌ای از دختران حضرت فاطمه (س) محافظت می‌کند.
و دیگر بسی کودک خردسال
زاولاد پیغمبر (ص) بی همال
هوش مصنوعی: و همچنین کودکان زیادی از نسل پیامبر (ص) وجود دارند که بی‌نظیر و بی‌همتا هستند.
که جز من ندارند فریاد رس
نه محرم نه مونس نه غمخوارکس
هوش مصنوعی: هیچ کس به جز من نیست که به فریاد من برسد، نه کسی است که به درد و دل من گوش دهد و نه کسی که در این غم با من شریک باشد.
گذارید ازین دشت پر شور و شر
برمشان به سوی دیار دگر
هوش مصنوعی: اجازه دهید از این دشت پر از هیجان و شور به سوی سرزمین دیگری حرکت کنم.
به بطحا و یثرب اگر نیست بار
نهم سر سوی روم یا زنگبار
هوش مصنوعی: اگرچه در مکان‌هایی همچون بطحا و یثرب، جایگاه ویژه‌ای وجود ندارد، اما باید به سمت روم یا زنگبار هم نگاه کرد.
و یا آبی ای مردم پر جفا
ببخشید به عترت مصطفی (ص)
هوش مصنوعی: ای مردم ظالم، از شما خواهش می‌کنم که به خاندان پیامبر رحمت، مصطفی (ص) رحم کنید و بر آن‌ها ببخشید.
که از تشنگی دست شسته زجان
ندارید امید آن براین این بر آن
هوش مصنوعی: اگر از تشنگی دست بکشید، دیگر از زندگی چیزی نمی‌ماند. امید شما به این موضوع وابسته است که به این حالت ادامه دهید یا به دیگری بپردازید.
زگفتار آن داور بی سپاه
برآمد زماهی فغان تا به ماه
هوش مصنوعی: از سخنان آن قاضی بدون نیروی نظامی، صدایی بلند و ناله‌ای تا حد ماه به گوش رسید.
به لشگر درافتاد افغان وشور
فرو ریختند از مژه آب شور
هوش مصنوعی: در نبردی که افغان‌ها شرکت کردند، اشک و غم از چشمان مردم سرازیر شد.
زدل برکشیدند آنسان نوا
که پرناله شد پهنه ی نینوا
هوش مصنوعی: از دل انسان نغمه‌ای برخواست که فضای نینوا را پر از ناله و فریاد کرد.
همه باره گی ها به زیر سوار
گرستند بر غربت شهریار
هوش مصنوعی: همه ناملایمات و مشکلات به زیر بار زندگی سنگین شدند، در حالیکه این بی‌خانمانی و دوری از وطن بر دوش پادشاه سنگینی می‌کند.
چنان شد که در پهنه ی رزمگاه
پراکنده گشتند یکسره سپاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، تمامی نیروی جنگی به صورت پراکنده و متفرق به هر سو رفتند.
چو این دید شمر آن زنازاده مرد
زلشگر برون رفت و فریاد کرد
هوش مصنوعی: وقتی شمر آن پسر نامشروع را دید، از میان سپاه خارج شد و با صدای بلند فریاد زد.
که ای پور لب تشنه ی بوتراب
نخواهیم دادن یکی قطره آب
هوش مصنوعی: ای پسر، تو که مانند بوتراب هستی و تشنه‌ای، نمی‌خواهیم حتی یک قطره آب به تو بدهیم.