گنجور

بخش ۹۸ - مبارزت بکربن غانم با علی(ع)وکشته شدن او به دست ح علی اکبر

درآن روز در خیل کوفی سپاه
یکی بدگهر مرد بد رزمخواه
ز چنگال او بوی خون آمدی
که هر شیر نر زو زبون آمدی
چو گشتی به میدان کین رهسپر
زآهن دو جوشن فکندی به بر
که خود بکربن غانمش نام بود
زخون دلیران می آشام بود
درآن روز از اول آفتاب
به خیمه درون بود مست شراب
نکردی ز پندار خود رای جنگ
همی درکشیدی می لعل رنگ
عمر خویش سوی او رفت وگفت
که ای با هنرمندی انباز و جفت
جوانی به میدان رزم آمده
که رزمش چو دیوان بزم آمده
بسی پر دلان رابه شمشیر خست
بسی سر بیفکند برخاک پست
چو طارق دلیری شد از وی تباه
که بشکست کشتنش پشت سپاه
دوپور و برادرش را نیز کشت
به نیروی بازو و زخم درشت
زبیمش سپه زهره را باختند
زهمرزمی اش دل تهی ساختند
زخیمه درآ سوی دشت نبرد
درین پهنه با وی زمانی بگرد
مگر آوری آب رفته به جوی
که جز تو نبینم کسی مرداوی
چو بکر پلید از عمر این شنفت
برآشفت وبا دیو دژخیم گفت
که تا چند ای مرد حیلت سگال
ستایش کنی از یکی خردسال
جوانی نوآموز رزم آورست
نه خود کوه خارا و شیر نرست
من ار شیر باشد بهم بشکنم
وگر کوه باشد ز جا برکنم
سپس شد سراپا به فولاد غرق
برآمد به زین تکاور چو برق
سوی پهنه شد با رخی قیرگون
چو دیوی که آید ز دوزخ برون
یکی ترکش آویخته پر خدنگ
به دستش یکی تیغ الماس رنگ
چو آمد خروشید و گفت ای جوان
یکی سوی من بازگردان عنان
که ایدون براندازمت از سمند
بگرید به تو مادر مستمند
چه شد دید بگماشت زی کارزار
بدید آن بر ویال کبر سوار
بترسید از وی به پور جوان
روان شد زخرگاه زی بانوان
بدیشان بفرمود کای بی کسان
زنان دل افسرده و نو رسان
یکی تیره دل مرد ناپاکخوی
به رزم جوان من آورد روی
که دانندش اندر صف کارزار
برابر به مردان جنگی هزار
من ایدون بخواهم زیزدان به درد
که گردد علی چیره برهم نبرد
روان از مژه اشک خونین کنید
همه بر دعای من آمین کیند
وز آنسوی سرو گلستان دین
فروزان چراغ شبستان دین
خروشید بر دشمن نابکار
که مانا سرآمد ترا روزگار
که اینسان به میدان دلیر آمدی
به آورد کوشنده چیر آمدی
هم ایدون بگرید به تو چشم ترک
شود تیز بهر تو دندان مرگ
خروشید اهریمن از کین چو میغ
براهیخت بر فرق اودست وتیغ
علی دید و در دم ندادش درنگ
گرفتش میان هوا تیغ و چنگ
بپیچید و تیغ از کفش دورکرد
بداختر بپیچید برخود زدرد
سبک نوجوان تیغ خود برکشید
بزد بر کمربند خصم پلید
بدانسان که یکباره دو نیمه گشت
یکی نیمش افتاد بر روی دشت
دگر نیم بر پشت زین هیون
همی رفت وازوی همی ریخت خون
برون رفت باد غرور از سرش
سوی دوزخ ابلیس شد رهبرش
ازآن زور وبازو و زخم درشت
سپه را بلرزید ستخوان و پشت
رخ شاهدین همچو گل برشکفت
به پوزش بسی آفرین خواند وگفت
ز چشم بد ایزد نگهبانت باد
روان پدر برخی جانت باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآن روز در خیل کوفی سپاه
یکی بدگهر مرد بد رزمخواه
هوش مصنوعی: در آن روز، در میان لشکر کوفیان، فردی از نسل ناپاکی در بین مردان جنگجو حضور داشت.
ز چنگال او بوی خون آمدی
که هر شیر نر زو زبون آمدی
هوش مصنوعی: از چنگال او بوی خون به مشام رسید، به‌طوری که هر شیر نر از ترس او بی‌زبان شد.
چو گشتی به میدان کین رهسپر
زآهن دو جوشن فکندی به بر
هوش مصنوعی: وقتی وارد میدان جنگ شدی، زره‌هایی از آهن به نشانه قدرت و آمادگی بر دوش افکنده‌ای.
که خود بکربن غانمش نام بود
زخون دلیران می آشام بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در میدان جنگ و در زمان جنگ دلیری و شجاعت دارد، به گونه‌ای است که از دلاوری‌ها و خون شهیدان بهره‌مند می‌شود و نام او با جوانمردی و شجاعت گره خورده است.
درآن روز از اول آفتاب
به خیمه درون بود مست شراب
هوش مصنوعی: در آن روز، از صبح زود، خورشید در خیمه حاضر بود و همه شاد و سرمست از نوشیدن شراب بودند.
نکردی ز پندار خود رای جنگ
همی درکشیدی می لعل رنگ
هوش مصنوعی: تو به خاطر افکار خود، به جنگی مشغول هستی و از لذت زندگی غافل شده‌ای.
عمر خویش سوی او رفت وگفت
که ای با هنرمندی انباز و جفت
هوش مصنوعی: زندگی من به سوی او گذشت و به او گفتم که ای هم‌هنر و هم‌پیمان من.
جوانی به میدان رزم آمده
که رزمش چو دیوان بزم آمده
هوش مصنوعی: جوانی به میدان نبرد آمده است که شجاعت و توانایی‌اش همچون یک هنرمند در میهمانی و جشن می‌درخشد.
بسی پر دلان رابه شمشیر خست
بسی سر بیفکند برخاک پست
هوش مصنوعی: بسیاری از دلیران به خاطر خستگی و ناامیدی، جان خود را از دست دادند و سرشان بر خاک افتاد.
چو طارق دلیری شد از وی تباه
که بشکست کشتنش پشت سپاه
هوش مصنوعی: وقتی دلیرانه و با شجاعت به میدان آمد، دشمنانش را به شدت آسیب زد و آن‌ها را از پا درآورد.
دوپور و برادرش را نیز کشت
به نیروی بازو و زخم درشت
هوش مصنوعی: دوپور و برادرش را با قدرت دست و ضربه شدید نابود کرد.
زبیمش سپه زهره را باختند
زهمرزمی اش دل تهی ساختند
هوش مصنوعی: از جنگ و نبرد، سپاهیان زهره (شجاعت) را از دست دادند و از هم‌رزمی‌ خود، دلی پر از ناامیدی پیدا کردند.
زخیمه درآ سوی دشت نبرد
درین پهنه با وی زمانی بگرد
هوش مصنوعی: به میدان جنگ برو و در این سرزمین با او لحظاتی بگرد و بچرخ.
مگر آوری آب رفته به جوی
که جز تو نبینم کسی مرداوی
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی آب رفته را به جوی برگردانی؟ چرا که هیچ‌کس را جز تو نمی‌بینم، ای مرد!
چو بکر پلید از عمر این شنفت
برآشفت وبا دیو دژخیم گفت
هوش مصنوعی: وقتی که زن باکره از زندگی و דברים زشت مطلع شد، خشمگین شد و با دیو ستمگر سخن گفت.
که تا چند ای مرد حیلت سگال
ستایش کنی از یکی خردسال
هوش مصنوعی: تا کی ای مرد، با ترفندهای خود به ستایش و تعریف از کسی که جوان‌تر و کمتر تجربه‌دار است، ادامه می‌دهی؟
جوانی نوآموز رزم آورست
نه خود کوه خارا و شیر نرست
هوش مصنوعی: جوانی که در حال یادگیری و تمرین است، هنوز به قدرت و استحکام مانند کوه یا دلیری مانند شیر نرسیده است.
من ار شیر باشد بهم بشکنم
وگر کوه باشد ز جا برکنم
هوش مصنوعی: اگر شیر باشم، می‌توانم به آسانی می‌شکنم و اگر کوه باشم، می‌توانم آن را از جای خود حرکت دهم.
سپس شد سراپا به فولاد غرق
برآمد به زین تکاور چو برق
هوش مصنوعی: سپس او به طور کامل در زره فولادی پوشیده شد و مانند یک جنگجوی نیرومند با برق و تندی آماده شد.
سوی پهنه شد با رخی قیرگون
چو دیوی که آید ز دوزخ برون
هوش مصنوعی: به دنیای وسیع می‌نگرد که چهره‌اش سیاه و تیره است، مانند دیوی که از دوزخ خارج می‌شود.
یکی ترکش آویخته پر خدنگ
به دستش یکی تیغ الماس رنگ
هوش مصنوعی: کسی که به دستش تیر و کمان آویخته و در دست دیگرش شمشیری با رنگ الماس دارد.
چو آمد خروشید و گفت ای جوان
یکی سوی من بازگردان عنان
هوش مصنوعی: وقتی او وارد شد، با صدای بلندی گفت: ای جوان، کمی به سمت من برگردانید.
که ایدون براندازمت از سمند
بگرید به تو مادر مستمند
هوش مصنوعی: به یاد تو و به خاطر احساست، تمام این زندگی را رها می‌کنم و به سمت تو می‌آیم، مادر نیازمند و بیچاره.
چه شد دید بگماشت زی کارزار
بدید آن بر ویال کبر سوار
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ، با دیدن آن شخص سوار بر اسب، متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است.
بترسید از وی به پور جوان
روان شد زخرگاه زی بانوان
هوش مصنوعی: از او بترسید، زیرا که جوانی به سمت زنان حرکت کرد.
بدیشان بفرمود کای بی کسان
زنان دل افسرده و نو رسان
هوش مصنوعی: به آنها گفت که ای بی‌سرپرستان، زنان غمگین و تازه‌وارد را همراهی کنید.
یکی تیره دل مرد ناپاکخوی
به رزم جوان من آورد روی
هوش مصنوعی: مردی با دل تاریک و خوی ناپاک به جنگ جوان من آمده است.
که دانندش اندر صف کارزار
برابر به مردان جنگی هزار
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ به اندازه هزار مرد جنگجو شناخته شده و مورد توجه است.
من ایدون بخواهم زیزدان به درد
که گردد علی چیره برهم نبرد
هوش مصنوعی: من هنوز از خدا می‌خواهم که اگر به من درد و ناراحتی رسید، علی بر دشمنان پیروز شود و جنگی درنگیرد.
روان از مژه اشک خونین کنید
همه بر دعای من آمین کیند
هوش مصنوعی: از چشمانش اشک خونین بریزید و همه بر دعای من آمین بگویند.
وز آنسوی سرو گلستان دین
فروزان چراغ شبستان دین
هوش مصنوعی: در آن طرف، درخت سرو به عنوان نمادی از زیبایی و شگفتی، باغ دین را روشن کرده و چراغی برای شبستان ایمان می‌تاباند.
خروشید بر دشمن نابکار
که مانا سرآمد ترا روزگار
هوش مصنوعی: بر سر دشمن بدخواه فریاد بزن، زیرا روزگار تو دیگر به پایان رسیده است.
که اینسان به میدان دلیر آمدی
به آورد کوشنده چیر آمدی
هوش مصنوعی: تو با شجاعت و دلاوری به میدان آمده‌ای و به مسابقه‌ای مشغول هستی که در آن چیره و ماهر به نظر می‌رسی.
هم ایدون بگرید به تو چشم ترک
شود تیز بهر تو دندان مرگ
هوش مصنوعی: چشم عشق تو را نگاه می‌کند و دلش همچون دندانی تیز برای مرگ به تو می‌اندیشد.
خروشید اهریمن از کین چو میغ
براهیخت بر فرق اودست وتیغ
هوش مصنوعی: اهریمن از غم و کینه‌اش فریاد می‌زند، مانند ابر تیره‌ای که بر سر او افتاده و شمشیری را به سویش می‌فرستد.
علی دید و در دم ندادش درنگ
گرفتش میان هوا تیغ و چنگ
هوش مصنوعی: علی متوجه شد و بدون معطلی عمل کرد، در حالی که در فضا تیغ و چنگ در دست داشت.
بپیچید و تیغ از کفش دورکرد
بداختر بپیچید برخود زدرد
هوش مصنوعی: چند نفر به هم حمله کردند و یکی از آن‌ها به نحوی خود را از خطر نجات داد و از چنگ آن‌ها خارج شد، اما درد و رنج درونی او همچنان باقی ماند.
سبک نوجوان تیغ خود برکشید
بزد بر کمربند خصم پلید
هوش مصنوعی: نوجوان با شجاعت تیغ خود را بیرون آورد و بر کمربند دشمن پلید ضربه زد.
بدانسان که یکباره دو نیمه گشت
یکی نیمش افتاد بر روی دشت
هوش مصنوعی: به کسی که ناگهان به دو بخش تقسیم شد، یکی از بخش‌های او بر روی زمین افتاد.
دگر نیم بر پشت زین هیون
همی رفت وازوی همی ریخت خون
هوش مصنوعی: سوار جوان دیگری بر پشت اسب حرکت می‌کرد و از او خون جاری می‌شد.
برون رفت باد غرور از سرش
سوی دوزخ ابلیس شد رهبرش
هوش مصنوعی: وقتی که باد غرور از سرش خارج شد، او به سمت دوزخ و به سوی ابلیس راهنمایی شد.
ازآن زور وبازو و زخم درشت
سپه را بلرزید ستخوان و پشت
هوش مصنوعی: سپهسالار با قدرت و نیروی خود و زخم‌های عمیقی که بر تن دارد، باعث ترس و لرز در بدن دشمنش می‌شود.
رخ شاهدین همچو گل برشکفت
به پوزش بسی آفرین خواند وگفت
هوش مصنوعی: چهره زیبای شاهدان همچون گل درخشید و به خاطر زیبایی‌شان، ستایش و مدح زیادی به آن‌ها شد و گفته شد که چقدر زیبا هستند.
ز چشم بد ایزد نگهبانت باد
روان پدر برخی جانت باد
هوش مصنوعی: از چشمان بد و آدم‌های منفی دور بمان، و همیشه نیرویی که تو را محافظت می‌کند در کنارت باشد. امیدوارم که روح و جانت همیشه در آسایش و امنیت به سر ببرند.