بخش ۳۵ - مبارزت جناب عابس بن شبیب شاکری رحمه الله علیه و شوذب غلام آن نامدار
پس از رزم حجاج مسروق راد
زعابس سخن کرد بایست یاد
چه عابس نبرده سواری سترگ
دلیری گرانمایه مردی بزرگ
به ناورد سر پنجه شیر داشت
چه شیری که دندان زشمشیر داشت
بسا نامداران برانداخته
زگردان بسی پهنه پرداخته
دل و چنگ و جنگی سواران زکار
برفتی چو او ساختی کارزار
چه در نینوا آن یل رزمسار
به جانبازی آمد زمانش فراز
مر او را بدی یک مبارک غلام
دل و چهره ای روشن و تیره فام
سعادت ز یزدان پاکش به شیر
به هر کارش اقبال ودولت مشیر
سعیدی نکو سیرتی مقبلی
نبرد آزمایی گوی پر دلی
خوش آغاز و فرخنده انجام بود
زمادر پدر شوذبش نام بود
مرآن بنده را خواجه نزدیک خواند
سپس با وی از هر دری راز راند
بدو گفت کای بنده ی هوشیار
یکی نیک بنگر در این ژرف کار
جگر گوشه ی شاه بطحا زمین
که ما را امام است و حق را امین
دراین دشت و این روز بی یاورست
به گردش ز دشمن یک لشگرست
به جانبازی او من آماده ام
کمر بسته و سخت استاده ام
مرا یاوری کن درین خوب عزم
ز جان در گذر شو مهیای رزم
به روز جزا پیش یزدان پاک
مریز آب روی من واو به خاک
بدو گفت شوذب دل آسوده دار
که یار توام اندرین نیک کار
نباشد پی هدیه ی شه به تن
گرامی تر از جان تو پیش من
تو آن بنده را خوار مایه شمار
که ماند پس از خواجه در روزگار
مخور غم بیا تاکه هر دو بهم
سپاریم ره سوی شاه امم
مگر بخشد امروز با کوفیان
به ما جنگ را شاه بستن میان
دمان خواجه و آن مبارک غلام
به پوزش برفتند نزد امام
ازآن پس که خواندند لختی درود
بدانسان که شه را سزاوار بود
گرانمایه عابس سخن کردساز
بگفتا که ای شاه بنده نواز
مرا چیزی ار بهتر از جان بدی
کیهن پیشکش بردرت آن بدی
به جز جان مرا هیچ نبود به دست
هم از تست از بیش وکم هر چه هست
ازآن می که خوردند یاران پیش
مرا جرعه ای بخش از جام خویش
پس از رزم و پیکار باناکسان
به لشگرگه عاشقانم رسان
چو گردد زتن خون من ریخته
شود رشته ی عمر بگسیخته
پس از مردنم زنده گانی دهند
به بزم بهشت آنچه داند دهند
غلط گفتم ای شه بهشتم تویی
زعشق ازل سرنوشتم تویی
اگر جز تو چیزی مرا آرزوست
نه بینم مراد دل خود ز دوست
من واین غلام اندرین آستان
دو تن بنده ایم ای شه راستان
اگر خواجه ور بنده ایم از توایم
بفرمای کت برخی جان شویم
بگفت این و پس بافغان و فسوس
رکاب شهنشاه را داد بوس
گرفت آن حبیب خداوندگار
سر عاشق خویش را درکنار
به رویش در مرحمت برگشاد
پس آنگاه دستوری جنگ داد
چو دستوری از شاه دین یافتند
دو شیر قوی پنجه بشتافتند
به میدان برآورد عابس خروش
بدان دیو ساران چو فرخ سروش
که اینک منم عابس ابن شبیب
کهین بنده ی آنکه حق را حبیب
منم شیر شیران منم مرد جنگ
کفم قلزم تیغ و رومی نهنگ
خدا را یکی سرفشان دشنه ام
به خون بداندیش حق تشنه ام
بسی نامداران کشیدم به خون
بسی کردم از باره مردان نگون
شناسد یکسر مرا تازیان
که مردی نبسته است چون من میان
گر افسانه دانید در این سپاه
بدین گفته بسیار دارم گواه
میازید بر داور خود سنان
بپیچید ازین رزم جستن عنان
همین شه که با او سگالید کین
بود زاده ی سیدالمرسلین (ص)
چه بد کرده با کس بجز نیکویی؟
که او را بود با پیمبر دویی
کسی با خدا جنگ جوید همی؟
به خون نبی (ص) دست شوید همی؟
به غیر از شما نابکاران چنین
کسی آب بندد برآب آفرین
کنون زین سپاه ارتنی هست مرد
درآید که بامن سگالد نبرد
یکی زان سپه بد ربیع تمیم
شد ازگفت عابس دلش پر زبیم
ازیرا کزین پیش در کارزار
بسی دیده بد جنگ از آن سوار
مراورا همی نیک بشناختی
که چون تیغ بر دشمنان آختی
چو از دور دیدش به لشگر بگفت
که این مرد رازین سپه نیست جفت
بود عابس این شیر شیران همه
سرسرکشان و دلیران همه
کسی را به پیگار او پای نیست
به ناورد او تاختن رای نیست
سپه زآنچه اوگفت ترسان شدند
زناورد عابس هراسان شدند
بد اختر سپهدار کوفی سپاه
چو دید آن برو بازوی رزمخواه
به یاران خود گفت کز چارسوی
بگیرید گرد یل نامجوی
ابا تیر و شمشیر وزوبین و سنگ
بجویید با این سرافراز جنگ
بخش ۳۴ - مبارزات وشهادت سوید بن عمروبن مطاع جعفی و حجاج بن مسروق علیه السلام: سپس مرد جعفی سوید شجاعبخش ۳۶ - حمله نمودن جناب عابس برلشگر مخالف: زهر سو گروهی براو تاختند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از رزم حجاج مسروق راد
زعابس سخن کرد بایست یاد
هوش مصنوعی: بعد از نبرد حجاج و مسروق راد، زعابس صحبت کرد و به یاد بیاورید.
چه عابس نبرده سواری سترگ
دلیری گرانمایه مردی بزرگ
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از یک مرد بزرگ و دلیر است که به خاطر شجاعت و شخصیتش مورد تحسین قرار گرفته است. او به مانند سوارکاری توانمند و برجسته، قادر به انجام کارهای بزرگی است و این ویژگیها او را از دیگران متمایز میکند.
به ناورد سر پنجه شیر داشت
چه شیری که دندان زشمشیر داشت
هوش مصنوعی: شیر در اینجا نمادی از قدرت و شجاعت است. با اشاره به اینکه شیر با دندانهای تیزش، قادر به آسیب رساندن است، نویسنده به قدرت و توانایی بالای او اشاره میکند. در واقع، این جمله به تصویر میکشد که حتی در شرایط سخت و دشوار، قدرتی هست که میتواند به مقابله با چالشها بپردازد.
بسا نامداران برانداخته
زگردان بسی پهنه پرداخته
هوش مصنوعی: بسیاری از نامآوران و افراد مشهور، بر اثر تلاشهای خود، توانستهاند به موفقیتهای بزرگ دست یابند و در عرصههای مختلف، تأثیرگذار شوند. آنها با کوششهای مستمر، توانستهاند عرصههای وسیعی را زیر سلطه خود درآورند و در تاریخ جاودانه شوند.
دل و چنگ و جنگی سواران زکار
برفتی چو او ساختی کارزار
هوش مصنوعی: دل و چنگ و جنگ به سواران یادآوری میکند که وقتی به کارزار رفتند و جنگی را آغاز کردند، باید از آنچه انجام دادهاند عبرت بگیرند و به خاطر بسپارند که در میدان نبرد چه سرنوشتی را ممکن است تجربه کنند.
چه در نینوا آن یل رزمسار
به جانبازی آمد زمانش فراز
هوش مصنوعی: در نینوا، آن قهرمان جنگاور به منظور پیروزی و جانفشانی آمد و زمان او به اوج خود رسید.
مر او را بدی یک مبارک غلام
دل و چهره ای روشن و تیره فام
هوش مصنوعی: این شخص دارای دل خوبی است و چهرهاش نیز روشن و تیره است.
سعادت ز یزدان پاکش به شیر
به هر کارش اقبال ودولت مشیر
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی او از خداوند پاک و یکتا است، در هر کاری که انجام میدهد، شانس و ثروت او را همراهی میکند.
سعیدی نکو سیرتی مقبلی
نبرد آزمایی گوی پر دلی
هوش مصنوعی: سعید با طینت خوب و نیکویی که دارد، نیازی به مبارزه و چالش ندارد، زیرا او به راستی دارای دلیر و شجاع است.
خوش آغاز و فرخنده انجام بود
زمادر پدر شوذبش نام بود
هوش مصنوعی: او از مادرو پدر خود با آغاز نیکو و سرانجامی خوش به دنیا آمده است. نامش شوذب است.
مرآن بنده را خواجه نزدیک خواند
سپس با وی از هر دری راز راند
هوش مصنوعی: آقای آن بنده را نزدیک خود دعوت کرد و سپس با او درباره موضوعات مختلف صحبت کرد.
بدو گفت کای بنده ی هوشیار
یکی نیک بنگر در این ژرف کار
هوش مصنوعی: به او گفت: ای بنده آگاه، به دقت به این مسئله عمیق نگاه کن.
جگر گوشه ی شاه بطحا زمین
که ما را امام است و حق را امین
هوش مصنوعی: فرزند عزیز شاه بطحا، که ما او را پیشوای خود میدانیم و او را حافظ و نگهدار حق میانگاریم.
دراین دشت و این روز بی یاورست
به گردش ز دشمن یک لشگرست
هوش مصنوعی: در این دشت و در این روز، من تنها هستم و دشمن به دور من گرد آمده است.
به جانبازی او من آماده ام
کمر بسته و سخت استاده ام
هوش مصنوعی: من به خاطر او آمادهام و با ارادهای قوی و محکم ایستادهام.
مرا یاوری کن درین خوب عزم
ز جان در گذر شو مهیای رزم
هوش مصنوعی: مرا در این تصمیم نیک یاری کن و برای جنگیدن آماده شو و از جان خود بگذر.
به روز جزا پیش یزدان پاک
مریز آب روی من واو به خاک
هوش مصنوعی: در روز قیامت وقتی برای محاسبه اعمال به حضور خداوند میرسم، آبروی من را حفظ کن و مرا در خاک نریز.
بدو گفت شوذب دل آسوده دار
که یار توام اندرین نیک کار
هوش مصنوعی: به او گفت: ای شوذب، دل خود را آرام کن، زیرا یار تو در این کار خوب همراه توست.
نباشد پی هدیه ی شه به تن
گرامی تر از جان تو پیش من
هوش مصنوعی: هیچ چیزی برای من عزیزتر از جان تو نیست، حتی اگر هدیهای از طرف پادشاه باشد.
تو آن بنده را خوار مایه شمار
که ماند پس از خواجه در روزگار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی را که پس از بزرگتر یا رئیسش باقی مانده، باید کسی بیارزش و کوچک دانست. در واقع، فردی که در سایه دیگران و بعد از آنها زندگی میکند، ارزش کمی دارد.
مخور غم بیا تاکه هر دو بهم
سپاریم ره سوی شاه امم
هوش مصنوعی: غم و اندوه را کنار بگذار و بیا تا با هم به سوی بهترین و والاترین مقصد برویم.
مگر بخشد امروز با کوفیان
به ما جنگ را شاه بستن میان
هوش مصنوعی: آیا امروز شاه با کوفیان به ما جنگ را میدهد و کار را به پایان میرساند؟
دمان خواجه و آن مبارک غلام
به پوزش برفتند نزد امام
هوش مصنوعی: ناگهان خواجه و آن غلام نیکو، با دلشکستگی به حضور امام رفتند تا از او عذرخواهی کنند.
ازآن پس که خواندند لختی درود
بدانسان که شه را سزاوار بود
هوش مصنوعی: پس از آنکه به مدت کوتاهی سلام و درود فرستادند، به شیوهای که مناسب مقام پادشاه بود.
گرانمایه عابس سخن کردساز
بگفتا که ای شاه بنده نواز
هوش مصنوعی: عابس ارزشمند سخن گفت و گفت: ای شاه مهربان و نوازشگر!
مرا چیزی ار بهتر از جان بدی
کیهن پیشکش بردرت آن بدی
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی بهتر از جانم به من هدیه کنی، من آن را به برادرت تقدیم میکنم.
به جز جان مرا هیچ نبود به دست
هم از تست از بیش وکم هر چه هست
هوش مصنوعی: غیر از جان من هیچ چیز دیگری در دست نیست؛ هر چه هست، فقط از تو میآید و من از کم و زیادی آن بیخبرم.
ازآن می که خوردند یاران پیش
مرا جرعه ای بخش از جام خویش
هوش مصنوعی: از آنچه که یاران من نوشیدند، یک جرعه از جام خودت را به من بده.
پس از رزم و پیکار باناکسان
به لشگرگه عاشقانم رسان
هوش مصنوعی: پس از جنگ و مبارزه با دشمنان، مرا به جمع عاشقان میرسانند.
چو گردد زتن خون من ریخته
شود رشته ی عمر بگسیخته
هوش مصنوعی: وقتی که خون من از بدنم بریزد، رشتهی عمرم به پایان خواهد رسید.
پس از مردنم زنده گانی دهند
به بزم بهشت آنچه داند دهند
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، زندهها در بهشت مراسمی برگزار خواهند کرد و هرچه را که میدانند، در آنجا به من خواهند داد.
غلط گفتم ای شه بهشتم تویی
زعشق ازل سرنوشتم تویی
هوش مصنوعی: ای پادشاه بهشت، من در عشق ازل اشتباه میگویم که سرنوشت من تو هستی.
اگر جز تو چیزی مرا آرزوست
نه بینم مراد دل خود ز دوست
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو چیزی را بخواهم، آرزویم به جا نخواهد آمد و سهم دل من از دوست تنها خود تو هستی.
من واین غلام اندرین آستان
دو تن بنده ایم ای شه راستان
هوش مصنوعی: من و این بنده در این درگاه دو نفر هستیم که هر دو به تو، ای فرمانروا، وابستهایم.
اگر خواجه ور بنده ایم از توایم
بفرمای کت برخی جان شویم
هوش مصنوعی: اگر ما غلام تو هستیم، پس به ما فرمان بده تا زندگیمان را به تو تقدیم کنیم.
بگفت این و پس بافغان و فسوس
رکاب شهنشاه را داد بوس
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس با ناله و زاری، پای شاه را بوسید.
گرفت آن حبیب خداوندگار
سر عاشق خویش را درکنار
هوش مصنوعی: محبوب خداوند با تمام وجود دل عاشقش را در کنار خود گرفت.
به رویش در مرحمت برگشاد
پس آنگاه دستوری جنگ داد
هوش مصنوعی: در برابرت در رحمت را باز کرد و سپس فرمان نبردی صادر کرد.
چو دستوری از شاه دین یافتند
دو شیر قوی پنجه بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی که حکمی از شاه دین دریافت کردند، دو شیر نیرومند به سوی او شتافتند.
به میدان برآورد عابس خروش
بدان دیو ساران چو فرخ سروش
هوش مصنوعی: عابس با هیجان و قدرت به میدان آمد و در مقابل دیوانی که آنجا بودند، مانند پرندهای خوشحال و شاداب صدا زد.
که اینک منم عابس ابن شبیب
کهین بنده ی آنکه حق را حبیب
هوش مصنوعی: من عابس ابن شبیب هستم، بندهای از آن کسی که حق را دوست دارد.
منم شیر شیران منم مرد جنگ
کفم قلزم تیغ و رومی نهنگ
هوش مصنوعی: من شیر قویترینها هستم، مردی برای نبرد. دستهای من به اندازه دریا بزرگ و قوی است و دشمنانم مانند نهنگها هستند که با آنها میجنگم.
خدا را یکی سرفشان دشنه ام
به خون بداندیش حق تشنه ام
هوش مصنوعی: خدا را، من کسی هستم که به خاطر افکار ناپسند دیگران در تنگنا قرار گرفتهام و به حقیقت و عدالت نیاز دارم.
بسی نامداران کشیدم به خون
بسی کردم از باره مردان نگون
هوش مصنوعی: من با نامآوران بسیاری جنگیدم و آنها را به خاک انداختم، و با شجاعت مردان بر زمین افتاده و شکستخورده، مبارزه کردم.
شناسد یکسر مرا تازیان
که مردی نبسته است چون من میان
هوش مصنوعی: تازیها به خوبی مرا میشناسند، زیرا هیچ مردی مانند من در میان آنان وجود ندارد.
گر افسانه دانید در این سپاه
بدین گفته بسیار دارم گواه
هوش مصنوعی: اگر درباره این سپاه داستانهایی وجود دارد، من شواهد و دلایل زیادی برای گفتن دارم.
میازید بر داور خود سنان
بپیچید ازین رزم جستن عنان
هوش مصنوعی: به خودت نبال و در خودم چیزی نکن، از این جنگ دوری کن و از کارها دست بکش.
همین شه که با او سگالید کین
بود زاده ی سیدالمرسلین (ص)
هوش مصنوعی: این شخصی که با او در حال جدل و خصومت هستی، فرزند پیامبر بزرگوار است.
چه بد کرده با کس بجز نیکویی؟
که او را بود با پیمبر دویی
هوش مصنوعی: چه کار بدی کرده است با کسی جز با نیکی؟ که او تنها دوستی با پیامبر دارد.
کسی با خدا جنگ جوید همی؟
به خون نبی (ص) دست شوید همی؟
هوش مصنوعی: آیا کسی جرات دارد با خدا مبارزه کند؟ آیا کسی میتواند خون پیامبر را بریزد و از آن بهرهبرداری کند؟
به غیر از شما نابکاران چنین
کسی آب بندد برآب آفرین
هوش مصنوعی: جز شما که دل در کینه و بدی دارید، کسی نمیتواند بر آب آفرین آب بندد و آن را مهار کند.
کنون زین سپاه ارتنی هست مرد
درآید که بامن سگالد نبرد
هوش مصنوعی: اکنون از این لشکر، مردی خواهد آمد که با من در جنگ میپردازد.
یکی زان سپه بد ربیع تمیم
شد ازگفت عابس دلش پر زبیم
هوش مصنوعی: یکی از آن سپاهیان، ربیع تمیم نام داشت و از دل غمگینش به شدت ترسیده بود.
ازیرا کزین پیش در کارزار
بسی دیده بد جنگ از آن سوار
هوش مصنوعی: به دلیل تجارب زیادی که در جنگها و نبردها دارم، با دیدن این سوار، میتوانم احساس خطر کنم.
مراورا همی نیک بشناختی
که چون تیغ بر دشمنان آختی
هوش مصنوعی: تو همیشه مرا به خوبی میشناختی، همانطور که تیغ بر دشمنان میزنی.
چو از دور دیدش به لشگر بگفت
که این مرد رازین سپه نیست جفت
هوش مصنوعی: وقتی از دور او را دید، به لشگر گفت که این مرد مانند سایر گروهی که با او هستند نیست و جفتی برای او وجود ندارد.
بود عابس این شیر شیران همه
سرسرکشان و دلیران همه
هوش مصنوعی: عابس، از شجاعترین افراد و حامیان قهرمانان و دلیران است.
کسی را به پیگار او پای نیست
به ناورد او تاختن رای نیست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به او نزدیک شود و با او رقابت کند، زیرا برای مقابله با او شایستهگی لازم وجود ندارد.
سپه زآنچه اوگفت ترسان شدند
زناورد عابس هراسان شدند
هوش مصنوعی: نیروهای سپاه از آنچه او گفت ترسیدند و سربازان عابس دچار وحشت شدند.
بد اختر سپهدار کوفی سپاه
چو دید آن برو بازوی رزمخواه
هوش مصنوعی: سردار بدشگون کومهای از جنگ را که در حال نزدیک شدن به او بود دید و به او نگاه کرد.
به یاران خود گفت کز چارسوی
بگیرید گرد یل نامجوی
هوش مصنوعی: به دوستان خود گفت که از هر سوی به دور یل نامجو جمع شوید.
ابا تیر و شمشیر وزوبین و سنگ
بجویید با این سرافراز جنگ
هوش مصنوعی: با تیر و شمشیر، و همچنین با زوبین و سنگ، در پی یافتن این سربلند و افتخارآفرین جنگ باشید.