گنجور

بخش ۲۳ - ذکر مبارزت و شهادت جناب مسلم ابن عوسجه علیه السلام

فراز آمد این گه ز گفتار من
که از مسلم ثانی آرم سخن
چه مسلم اسد گوهری پاکخوی
که بد عو سجه باب آن نامجوی
ز شیر خدا مردی اندوخته
به دل شمع دانش بیافروخته
به رزم عجم با دلیران دین
بسی کرده یاری به میدان کین
برادرش خوانده شه اولیا (ع)
روان شاد ازو خاتم الانبیا (ص)
چون آن پیر فرزانه در دشت جنگ
به شه دید از آن ناکسان کار تنگ
نوان قامت خویشتن کرد راست
برشه شد و اذن پیگار خواست
همی گفت کاین پیر کافور موی
به چوگان تو سرنهاده چو گوی
شمردستم از زنده گی سالیان
برشیر یزدان کمر بر میان
به خدمت مرا پشت شد چنبری
رخ لاله گون گشت نیلوفری
یکی تیر بودم کمانی شدم
توانا بدم ناتوانی شدم
مرا نیز بشمار ازین رفته گان
بپیوند براین به خون خفته گان
شهنشه چو بشنید گفتار مرد
دو چشم خدا بین پر از آب کرد
بگفت ای مرا مانده در روزگار
زیاران شیر خدا یادگار
برو کردگار ازتوخوشنودباد
پیمبر زکردار تو باد شاد
روان شد به میدان سرافراز پیر
پرندی به دست و سمندی به زیر
پرندش سپهر و سمندش هلال
زخورشید رخشان تر او را جمال
چو روشن شد از روی او دشت کین
به مردی بن نیزه زد بر زمین
خروشید کای کینه گستر سپاه
که گشتید گرد اندرین رزمگاه
تفو بربداندیش رای شما
بدا مزد دیگر سرای شما
منم آنکه مسلم بود نام من
سرسرکشان در خم خام من
به نیرو روانکاه شیران منم
به هر جنگ پشت دلیران منم
جهان گر پر از آب و آذر شود
وگر پهنه ها پر ز لشکر شود
اگر تیر بارد ز بارنده ابر
جهان یکسر آید کنام هژبر
مرا هیچ از آن دردل اندیشه نیست
که اندیشه مرمرد را پیشه نیست
اگر نامداریست دراین سپاه
بتازد تکاور به آوردگاه
برون شد ز لشگر یکی زشت مرد
درافکنده دربر سلیح نبرد
تو گفتی یکی زشت مرد
درافکنده دربر سلیح نبرد
تو گفتی یکی آهنین کوه بود
ویا زشت عفریت بستوه بود
سبک حمله آورد بر مرد پیر
که اندازد از پشت اسبش به زیر
سرافراز حق را نیایش گرفت
نبی (ص) وعلی راستایش گرفت
بکند آن بن نیزه از روی خاک
بدو بریکی نعره زد خشمناک
پس آنگه چنان زد به پهلوی اوی
سنان را که بگذشت زآنسوی او
فغان از سپاه عمر گشت راست
زیاران شه بانک تکبیر خواست
اجل گشته ی دیگر آمد به جنگ
بدان نیزه کشتش یل تیز چنگ
بدینسان همی با سنان رزم کرد
که تا از سپه کشت پنجاه مرد
زآسیب آن نیزه ی شست باز
دگر کس به رزمش نشد اسب تاز
نیامد چو مردی سوی رزمگاه
سرا فراز شد حمله ور برسپاه
بسی کشت و بسیار زخم درشت
بدید وبه دشمن نیاورد پشت
سرانجام لشکر بدو تاختند
ز زین بر زمینش بیانداختند
چو از زین بیافتاد لب باز کرد
شهنشاه را بر سر آواز کرد
خداوند دین با دلی ناشکیب
بیامد به بالین او با حبیب
هنوزش روان بود درتن که شاه
بیامد به بالینش در رزمگاه
جهان بین خود پیر بنمود باز
به دیدار آن خسرو سرفراز
بگفت ای مهین شهریار زمن
وفا کردم آیا به عهد تومن؟
شهش گفت کای گنج صدق و صفا
عجب عهد خدا رانمودی وفا
به پاداش نیکی خدای بزرگ
تو را بهره سازد عطای بزرگ
حبیب مظاهر به مسلم سرود
ازآن پس که با شاه گفت وشنود
که هر چند بعد ازتو پاینده گی
نه بینم سر آید مرا زنده گی
ولیکن زمن هر چه خواهی بخواه
که فرمان پذیر آیمت نزد شاه
بدوگفت مسلم که ای نامدار
مکش دست از دامن شهریار
همین است واین آرزوی من است
که خدمت بدین شاه خوی من است
بگفت این و جان را به جانان سپرد
به خلد برین زین جهان رخت برد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فراز آمد این گه ز گفتار من
که از مسلم ثانی آرم سخن
هوش مصنوعی: این زمان، نتیجه‌ای از سخنان من به وجود آمده است که از واقعیت دومین سخن می‌گویم.
چه مسلم اسد گوهری پاکخوی
که بد عو سجه باب آن نامجوی
هوش مصنوعی: این فرد مسلم، مانند یک گوهر باارزش و باخوی است. او دارای صفات نیکو و ویژگی‌های برجسته‌ای است که او را از دیگران متمایز می‌کند و در جستجوی نام و شهرت است.
ز شیر خدا مردی اندوخته
به دل شمع دانش بیافروخته
هوش مصنوعی: مردی از نژاد شیر خدا، دانش را در دل خود ذخیره کرده و آن را مانند شمعی روشن کرده است.
به رزم عجم با دلیران دین
بسی کرده یاری به میدان کین
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، در کنار دلیران و مدافعان دین، کمک‌های زیادی انجام شده است تا در برابر دشمنان قرار بگیرند.
برادرش خوانده شه اولیا (ع)
روان شاد ازو خاتم الانبیا (ص)
هوش مصنوعی: برادرش پیامبرانی را نام برده که روحشان شاداب است و از او آخرین پیامبر خدا یاد شده است.
چون آن پیر فرزانه در دشت جنگ
به شه دید از آن ناکسان کار تنگ
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد دانا در میدان جنگ به شاه نگاه کرد، متوجه شد که او در مقابل افراد نادان و بی‌لیاقت در موقعیت سختی قرار دارد.
نوان قامت خویشتن کرد راست
برشه شد و اذن پیگار خواست
هوش مصنوعی: یک کسی در حال تنظیم قامت خود است و بعد از آن به سمت شاه می‌رود و اجازه‌ای برای استفاده از پیغام را درخواست می‌کند.
همی گفت کاین پیر کافور موی
به چوگان تو سرنهاده چو گوی
هوش مصنوعی: او می‌گفت که این پیر با موی کافوری‌اش، به مانند گویی بر سر چوگان تو قرار گرفته است.
شمردستم از زنده گی سالیان
برشیر یزدان کمر بر میان
هوش مصنوعی: من سال‌های زندگی‌ام را به حساب آورده‌ام و بر دوش پروردگار مهربان بار سنگینی را احساس می‌کنم.
به خدمت مرا پشت شد چنبری
رخ لاله گون گشت نیلوفری
هوش مصنوعی: به خاطر من، چهره‌اش مانند لاله سرخ و به رنگ نیلوفر درآمد.
یکی تیر بودم کمانی شدم
توانا بدم ناتوانی شدم
هوش مصنوعی: در ابتدا مانند یک تیر بودم که فقط در یک خط مستقیم حرکت می‌کردم، اما اکنون مانند یک کمان قوی و توانمند شده‌ام که می‌توانم به سمت‌های مختلف بروم و امکانات بیشتری داشته باشم. این تغییر به من قدرت و توانایی بیشتری داده است.
مرا نیز بشمار ازین رفته گان
بپیوند براین به خون خفته گان
هوش مصنوعی: من را هم در جمع افرادی که رفته‌اند حساب کن، و به این دسته از کسانی که به خاطر آرمان‌ها و اهدافشان جان داده‌اند بپیوند.
شهنشه چو بشنید گفتار مرد
دو چشم خدا بین پر از آب کرد
هوش مصنوعی: شاه وقتی سخن آن مرد را شنید، چشمانش پر از اشک شد.
بگفت ای مرا مانده در روزگار
زیاران شیر خدا یادگار
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که در این روزگار سخت، یادگار شیر خدا هستی.
برو کردگار ازتوخوشنودباد
پیمبر زکردار تو باد شاد
هوش مصنوعی: پروردگار، امید دارم که از تو راضی باشد و پیامبر به خاطر کردار نیکت شاد باشد.
روان شد به میدان سرافراز پیر
پرندی به دست و سمندی به زیر
هوش مصنوعی: پیرمردی با افتخار به میدان رفت، در حالی که پرنده‌ای در دست داشت و اسبی زیر پایش بود.
پرندش سپهر و سمندش هلال
زخورشید رخشان تر او را جمال
هوش مصنوعی: پرنده‌اش آسمان را در پرواز دارد و اسبش هلال ماه است. زیبایی‌اش از چهره درخشان خورشید هم بیشتر است.
چو روشن شد از روی او دشت کین
به مردی بن نیزه زد بر زمین
هوش مصنوعی: زمانی که چهره او در دشت جنگ روشن شد، مردی با نیزه‌اش به زمین ضربه زد.
خروشید کای کینه گستر سپاه
که گشتید گرد اندرین رزمگاه
هوش مصنوعی: به صدا درآمد که ای لشکر کینه‌توز، چرا در این میدان نبرد گرد آمده‌اید؟
تفو بربداندیش رای شما
بدا مزد دیگر سرای شما
هوش مصنوعی: هرگز بر نظرات بد اندیش شما تاسف نخواهم خورد، زیرا پاداش شما در دنیای دیگر به شما می‌رسد.
منم آنکه مسلم بود نام من
سرسرکشان در خم خام من
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که نامم در نزد بزم‌نشینان و عشق‌بازان شناخته شده است و در حالت مستی و بی‌خبری خودم را گم کرده‌ام.
به نیرو روانکاه شیران منم
به هر جنگ پشت دلیران منم
هوش مصنوعی: من به ندای دلیران و شجاعان پاسخ می‌دهم و در هر مبارزه، نیرویی همچون شیران دارم.
جهان گر پر از آب و آذر شود
وگر پهنه ها پر ز لشکر شود
هوش مصنوعی: اگر دنیا پر از آب و آتش شود و یا اگر سرزمین‌ها پر از سربازان گردند، زندگی و شرایط انسان‌ها تحت تأثیر این وقایع قرار می‌گیرد، اما در نهایت، ارزش‌ها و مفاهیم واقعی زندگی کماکان مهم خواهند بود.
اگر تیر بارد ز بارنده ابر
جهان یکسر آید کنام هژبر
هوش مصنوعی: اگر باران تیر مانند از ابرها ببارد، آشیانه‌ی شیر وحشی در سراسر جهان پر خواهد شد.
مرا هیچ از آن دردل اندیشه نیست
که اندیشه مرمرد را پیشه نیست
هوش مصنوعی: من هیچ نگرانی از فکر نکردن به مشکلات ندارم، زیرا فکر کردن به مسائل برای انسان‌ها معمول نیست.
اگر نامداریست دراین سپاه
بتازد تکاور به آوردگاه
هوش مصنوعی: اگر کسی در این گروه به مقام و نامی دست یافته، بی‌درنگ باید با شجاعت و دلیری به میدان مبارزه وارد شود.
برون شد ز لشگر یکی زشت مرد
درافکنده دربر سلیح نبرد
هوش مصنوعی: از میان لشگر، یک مرد زشت بیرون آمد که در بر تنش، تجهیزات نبرد بود.
تو گفتی یکی زشت مرد
درافکنده دربر سلیح نبرد
هوش مصنوعی: تو گفتی که یک زن زشت، در میدان جنگ به خطر افتاده است.
تو گفتی یکی آهنین کوه بود
ویا زشت عفریت بستوه بود
هوش مصنوعی: تو گفتی که یکی کوه آهنین وجود دارد یا موجودی زشت و خشن تو را دچار رنج کرده است.
سبک حمله آورد بر مرد پیر
که اندازد از پشت اسبش به زیر
هوش مصنوعی: یک جوان با شجاعت به مردی سالخورده حمله کرد و او را از پشت اسبش به زمین انداخت.
سرافراز حق را نیایش گرفت
نبی (ص) وعلی راستایش گرفت
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) با سر افرازی خداوند را عبادت کرد و امام علی نیز به بزرگداشت و ستایش او پرداخت.
بکند آن بن نیزه از روی خاک
بدو بریکی نعره زد خشمناک
هوش مصنوعی: سپاه دشمن با سرعت و قدرت به میدان حمله کرد و یکی از آنان با تیزی نیزه از روی زمین به سمت دشمن حمله‌ور شد و در این حین به طور خشمگین فریاد زد.
پس آنگه چنان زد به پهلوی اوی
سنان را که بگذشت زآنسوی او
هوش مصنوعی: سنان چنان ضربه‌ای به پهلوی او زد که از آن طرف به بیرون رفت.
فغان از سپاه عمر گشت راست
زیاران شه بانک تکبیر خواست
هوش مصنوعی: آهی از دل برمی‌آید که سپاه عمر به سمت یاران شاه حرکت کرد و صدای تکبیر را خواستار شد.
اجل گشته ی دیگر آمد به جنگ
بدان نیزه کشتش یل تیز چنگ
هوش مصنوعی: مرگ دیگری به میدان آمد و به جنگ تاخت، و آن نیزه‌زن چالشگر را با ضربتی قدرتمند به زمین زد.
بدینسان همی با سنان رزم کرد
که تا از سپه کشت پنجاه مرد
هوش مصنوعی: او با شمشیر به طور شگفت‌انگیزی جنگید و توانست پنجاه نفر از دشمنان را از پای درآورد.
زآسیب آن نیزه ی شست باز
دگر کس به رزمش نشد اسب تاز
هوش مصنوعی: از آسیب‌های آن نیزه، دیگر کسی در میدان جنگ اسب خود را به جلو نمی‌آورد.
نیامد چو مردی سوی رزمگاه
سرا فراز شد حمله ور برسپاه
هوش مصنوعی: او مانند یک مرد به میدان جنگ نرسید، بلکه با قدرت و شکوه به سپاه حمله کرد.
بسی کشت و بسیار زخم درشت
بدید وبه دشمن نیاورد پشت
هوش مصنوعی: بسیاری از کشته‌ها و جراحت‌های سنگین را مشاهده کرد، اما هرگز از دشمن عقب‌نشینی نکرد.
سرانجام لشکر بدو تاختند
ز زین بر زمینش بیانداختند
هوش مصنوعی: سرانجام، نیروها به او حمله کردند و او را از سوارکاری به زمین انداختند.
چو از زین بیافتاد لب باز کرد
شهنشاه را بر سر آواز کرد
هوش مصنوعی: وقتی که اسب از زین افتاد، شاه لب به سخن باز کرد و بر سر آوازش دمید.
خداوند دین با دلی ناشکیب
بیامد به بالین او با حبیب
هوش مصنوعی: خداوند با دل آرام و محبت به کنار او آمد.
هنوزش روان بود درتن که شاه
بیامد به بالینش در رزمگاه
هوش مصنوعی: او هنوز زنده بود و در بدنش جان داشت که شاه به بالینش در میدان جنگ آمد.
جهان بین خود پیر بنمود باز
به دیدار آن خسرو سرفراز
هوش مصنوعی: جهان بار دیگر خود را پیر نشان داد تا به دیدار آن شاه بزرگ و سرفراز برود.
بگفت ای مهین شهریار زمن
وفا کردم آیا به عهد تومن؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، آیا من به عهد و پیمانی که با تو دارم وفا کرده‌ام؟
شهش گفت کای گنج صدق و صفا
عجب عهد خدا رانمودی وفا
هوش مصنوعی: ای گنجینه‌ی صداقت و پاکی، چه شگفت‌انگیز است که به وعده‌ و پیمان خدا وفا کردی.
به پاداش نیکی خدای بزرگ
تو را بهره سازد عطای بزرگ
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ به خاطر نیکی‌هایت، تو را با نعمت‌های بزرگ پاداش خواهد داد.
حبیب مظاهر به مسلم سرود
ازآن پس که با شاه گفت وشنود
هوش مصنوعی: حبیب پس از گفت‌وگو با شاه، اشعاری را به مسلم تقدیم کرد که نشان‌دهنده دوستی و ارتباط آنهاست.
که هر چند بعد ازتو پاینده گی
نه بینم سر آید مرا زنده گی
هوش مصنوعی: اگرچه بعد از تو من آینده‌ای پایدار نمی‌بینم، اما باز هم زندگی‌ام ادامه خواهد داشت.
ولیکن زمن هر چه خواهی بخواه
که فرمان پذیر آیمت نزد شاه
هوش مصنوعی: اما هر چه می‌خواهی در زمان خودت بخواه، چون من در نزد پادشاه مطیع و فرمانبردار خواهم آمد.
بدوگفت مسلم که ای نامدار
مکش دست از دامن شهریار
هوش مصنوعی: او به مسلم گفت که ای بزرگوار، دستت را از دامن پادشاه مگیر.
همین است واین آرزوی من است
که خدمت بدین شاه خوی من است
هوش مصنوعی: من همین را می‌گویم و آرزوی من این است که بتوانم به این پادشاه عزیز خدمت کنم.
بگفت این و جان را به جانان سپرد
به خلد برین زین جهان رخت برد
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و جانش را به معشوق سپرد و از این دنیای مادی به بهشت رفت.