بخش ۱۰ - به میدان رفتن حر نبرد آزمون و برگشتن به خدمت امام علیه السلام
پس از نزد آن داده جان بازگشت
روان سوی شاه سرافراز گشت
به پای تکاور نهادش جبین
بگفت: ای خداوند دنیا و دین
تودانی پسر کشته راتاب نیست
نخواهد پس ازمرگ فرزند زیست
نخستین منت بستم ای شاه راه
من آوردمت سوی این رزمگاه
همی خواهم آزاد سازی مرا
دل ازهر غمی شاد سازی مرا
که اول شهید رکابت شوم
ز سر داده گان جنابت شوم
به جان سرافراز پاکان خویش
به فر و شکوه نیاکان خویش
دلم مشکن ای تاجور شهریار
نبرد سپه را به من واگذار
به رخ چشم مهرش شهنشه گشاد
پس آنگاه دستوری جنگ داد
برآمد به زین آن سوار نبرد
زهامون به گردون برانگیخت گرد
چو از دور یال هژیر دمان
به چشم آمدش دشمن بد گمان
زمین پر ز دریای جوشنده دید
همه رزمگه شیر کوشنده دید
سپهبد چو دید آن سپه رااز دور
چوشیری که چشم افکند سوی گور
به ایشان خروشید و از خشم گفت
که ای لشگر شوم با دیو جفت
سپهدار حر ریاحی منم
که سر پنجه با شیر گردون زنم
منم مرد مهمان نواز عرب
به مردانگی یکه تاز عرب
من آنم که بختم ز غم شاد کرد
مرا شهریار من آزاد کرد
درآن دم که جز جوشنم برگ نیست
هماورد را چاره جز مرگ نیست
چو بر دسته ی تیغ دست آورم
سرترک ترک فلک بردرم
به شیر ار برم حمله بی جان شود
وگر اژدها نیز پیچان شود
به کین چرمه ام چون بپوید همی
سر سرکشان گور جوید همی
زآب دم تیغ من زیر گرد
بگردد بسی آسیای نبرد
وزان نامجوتر نبینی سوار
که باشد سنان مرا پایدار
سرنیزه ام جان ستاند همی
دم تیغ من سر فشاند همی
اگرهست مردی بیاید به جنگ
ببیند که چونم بود تیغ و چنگ
یکی مرد سالار ناپاکرای
به لشگر درش بود رزم آزمای
ددی بود صفوان ورا نام زشت
بداندیش و پتیاره و بد سرشت
زره دار و خنجر زن و تیغ باز
کمان کش سنان افکن و اسب تاز
سپر بند و ترکش کش و گرد گیر
دژم خوی و ناپاک رای و شریر
بدو گفت بن سعد:کای نامجوی
برو با جوان ریاحی بگوی
که از ما چرا روی برتافتی؟
چه دیدی که آن سوی بشتافتی؟
به مکر و فریبش به سوی من آر
وگرنه سر آور بدو روزگار
برون تاخت عفریت پیکر هیون
که نیروی بازو کند آزمون
بیامد به حر دلاور بگفت:
کت اندرز من باید اکنون شنفت
تو بودی یلی بخرد و هوشیار
شدی با عدوی یزید از چه یار؟
نمودی چا با حسین آشتی؟
ز فرمانده ی کوفه رخ کاشتی
ز گفتار او شد سپهبد دژم
بسو از غضب دست و دندان به هم
بدو گفت: کای زشت نا پاکخوی
فرو بندلختی دم از گفتگوی
ستمگر یزید بداندیش کیست؟
عبیدالله شوم بد گیش کیست؟
چه مرداست بن سعد پتیاره زاد
که نام و نشانش به گیتی مباد
مراگویی از راست ره باز گرد
که ازحق به اهریمن انباز کرد
کس از پور پیغمبر نامدار
کشددست بهر یکی نابکار؟
که بدکار و شوم و زنازاده است
ره حق پرستی زکف داده است
ازیدر مپیمای دیگر سخن
به رزم آمدی جنگ را ساز کن
هم اکنون به تو خورد خواهد دریغ
سرو پیکر و جوشن و خود وتیغ
ستمگر چو این دید با ترکتاز
سنان کرد سوی دلاور دراز
سپهند چو شیر ژیان بی درنگ
بزد نیزه بر نیزه ی مرد جنگ
شکست آن سنان رازهم بند بند
پس آنگه به چالاکی آن ارجمند
همان نیزه کش بد به دست استوار
بزد بر تهیگاه تازی سوار
گرفتش زین و زدش برزمین
بدو گفت سالار دین آفرین
بردار سه بودش یک از یک بتر
همه پر دل و گرد و پرخاشگر
به یک ره سوی پهنه درتاختند
به فرخ سپهدار تیغ آختند
ریاحی نسب مردناورد جوی
بدان هر سه با تیغ بنهاد روی
یکی را بزد چنگ و از زین ربود
بینداخت سوی سپهر کبود
به کتف دگر یک چنان تیغ راند
که نیمش بر پشت توسن بماند
دگر یک زبیم دلاور گریخت
سپهبد ز پی رفت و خونش بریخت
پس آنگاه از پهنه شد سوی شاه
درون پر نیایش زبن عذر خواه
شهنشه بدو گفت: کای پاکزاد
خدای جهان از تو خوشنود باد
بچم سوی پیکار و دلشاد باش
چو نام خود از دوزخ آزاد باش
بخش ۹ - در ذکر شهادت علی بن حر پیش از پدر بزرگوار ش بنا بر روایت ابی مخنف: ز دانشوری دیده ام درکتاببخش ۱۱ - رفتن حر به درخیام حرم: چو آزاد مرد جوان این شنفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از نزد آن داده جان بازگشت
روان سوی شاه سرافراز گشت
هوش مصنوعی: پس از آن که جانش را به او سپرد، روحش به سوی شاه بزرگوار بازگشت.
به پای تکاور نهادش جبین
بگفت: ای خداوند دنیا و دین
هوش مصنوعی: فرود آمدن پیش پای پهلوان و با حالتی از احترام گفت: ای خدای جهان و مذهب.
تودانی پسر کشته راتاب نیست
نخواهد پس ازمرگ فرزند زیست
هوش مصنوعی: تو میدانی که پس از کشته شدن فرزند، زندگی به روزهای قبل بازنمیگردد و دیگر امکان ادامه حیات مانند گذشته وجود ندارد.
نخستین منت بستم ای شاه راه
من آوردمت سوی این رزمگاه
هوش مصنوعی: من ابتدا شکرگزار تو هستم ای سردار اصلی من، که تو را به این میدان نبرد دعوت کردم.
همی خواهم آزاد سازی مرا
دل ازهر غمی شاد سازی مرا
هوش مصنوعی: من میخواهم که دلم را از هر گونه غمی آزاد کنی و مرا شاد کنی.
که اول شهید رکابت شوم
ز سر داده گان جنابت شوم
هوش مصنوعی: به جهنم میروم تا در آغاز مجاهدت تو، جانم را فدای تو کنم و از جانفشانان تو باشم.
به جان سرافراز پاکان خویش
به فر و شکوه نیاکان خویش
هوش مصنوعی: به خاطر جان عزیز و شریف مردم پاک و نیکو، و به خاطر عظمت و افتخار اجداد و نیاکان خود، تلاش میکنم.
دلم مشکن ای تاجور شهریار
نبرد سپه را به من واگذار
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، دل مرا نشکن و فرماندهی سپاه را به من بسپار.
به رخ چشم مهرش شهنشه گشاد
پس آنگاه دستوری جنگ داد
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای او به قدری درخشان و جذاب است که همچون یک فرمانده، احساسات و انرژی جنگ را در دلها بیدار میکند.
برآمد به زین آن سوار نبرد
زهامون به گردون برانگیخت گرد
هوش مصنوعی: سوار جنگی از زین خود بلند شد و با قدرتی بسیار، گرد و غبار را در آسمان بهوجود آورد.
چو از دور یال هژیر دمان
به چشم آمدش دشمن بد گمان
هوش مصنوعی: هنگامی که یال اسب هژیر از دور به نظر رسید، دشمن به او بدبین شد.
زمین پر ز دریای جوشنده دید
همه رزمگه شیر کوشنده دید
هوش مصنوعی: زمین را پر از دریای خروشان مشاهده کرد و میدان نبردی را دید که شیران دلیر در آن در حال مبارزه بودند.
سپهبد چو دید آن سپه رااز دور
چوشیری که چشم افکند سوی گور
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی که آن سپاه را از دور مشاهده کرد، مانند شیری است که به گور نگاه میکند.
به ایشان خروشید و از خشم گفت
که ای لشگر شوم با دیو جفت
هوش مصنوعی: او با صدای بلند به آنها اعتراض کرد و از خشم گفت که ای گروهی مرموز و بدجنس، مانند دیوان هستید.
سپهدار حر ریاحی منم
که سر پنجه با شیر گردون زنم
هوش مصنوعی: من فرماندهای همچون حر ریاحی هستم که با نیروی شجاعت و تواناییام، به شکوه و عظمت آسمانها حمله میکنم.
منم مرد مهمان نواز عرب
به مردانگی یکه تاز عرب
هوش مصنوعی: من مرد مهمان نوازی هستم که به شجاعت و غیرت عرب مشهورم.
من آنم که بختم ز غم شاد کرد
مرا شهریار من آزاد کرد
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با وجود غم و اندوه، سرنوشت خوشحالم کرد و شاه من را آزاد ساخت.
درآن دم که جز جوشنم برگ نیست
هماورد را چاره جز مرگ نیست
هوش مصنوعی: در لحظهای که تنها زرهام حفاظتی است، حریف هیچ راهی جز مرگ ندارد.
چو بر دسته ی تیغ دست آورم
سرترک ترک فلک بردرم
هوش مصنوعی: وقتی که بر دستهی شمشیر تسلط پیدا کنم، آنگاه به آسمان و عالم بالا دسترسی خواهم یافت.
به شیر ار برم حمله بی جان شود
وگر اژدها نیز پیچان شود
هوش مصنوعی: اگر به شیر حمله کنم، بیجان خواهد شد و اگر اژدها هم بچرخد و حرکت کند، باز هم به همین سرنوشت دچار خواهد شد.
به کین چرمه ام چون بپوید همی
سر سرکشان گور جوید همی
هوش مصنوعی: من به خاطر کینهای که دارم، به جستجوی سر کسانی میروم که از من انتقام گرفتهاند، مانند کسی که به دنبال گور خود میگردد.
زآب دم تیغ من زیر گرد
بگردد بسی آسیای نبرد
هوش مصنوعی: از آب دم تیغ من، زیر گرد و غبار، بسیاری از آسيابها در نبرد میچرخند.
وزان نامجوتر نبینی سوار
که باشد سنان مرا پایدار
هوش مصنوعی: از آن شخص بزرگ و نامدار سوار بر اسب، هیچکس را نمیبینی که سنان (سلاح یا نیزه) مرا محکم و استوار در دست داشته باشد.
سرنیزه ام جان ستاند همی
دم تیغ من سر فشاند همی
هوش مصنوعی: سر نیام من جان میگیرد و هر لحظه تیغ من سرها را به زمین میاندازد.
اگرهست مردی بیاید به جنگ
ببیند که چونم بود تیغ و چنگ
هوش مصنوعی: اگر مردی وجود دارد که بخواهد به جنگ بیاید، بیاید و ببیند که من چگونه هستم و چنگ و تیغ من چه کاری میکند.
یکی مرد سالار ناپاکرای
به لشگر درش بود رزم آزمای
هوش مصنوعی: یک مرد قدرتمند و بدذات در میان لشگرش حضور داشت و به کارهای جنگی میپرداخت.
ددی بود صفوان ورا نام زشت
بداندیش و پتیاره و بد سرشت
هوش مصنوعی: صفوان شخصی بود که به خاطر ویژگیهای ناپسند و افکار زشتش، شهرت بدی داشت.
زره دار و خنجر زن و تیغ باز
کمان کش سنان افکن و اسب تاز
هوش مصنوعی: نارنجک و تیغ و کمان را آماده کن و سوار بر اسب با قدرت به جنگ برو.
سپر بند و ترکش کش و گرد گیر
دژم خوی و ناپاک رای و شریر
هوش مصنوعی: دفاع کن و از سلاحهایت استفاده کن، زیرا طبیعت بد و ناپاک و افکار شریر در کمین هستند.
بدو گفت بن سعد:کای نامجوی
برو با جوان ریاحی بگوی
هوش مصنوعی: بن سعد به او گفت: ای کسی که به دنبال نام و آوازه هستی، برو و با جوانی اهل ریاحی صحبت کن.
که از ما چرا روی برتافتی؟
چه دیدی که آن سوی بشتافتی؟
هوش مصنوعی: چرا از ما دوری کنی؟ چه چیزی دیدی که به آن طرف رفتی؟
به مکر و فریبش به سوی من آر
وگرنه سر آور بدو روزگار
هوش مصنوعی: اگر با زیرکی و فریب به سمت من بیایی، خوب است؛ وگرنه روزگار سختی در انتظارت خواهد بود.
برون تاخت عفریت پیکر هیون
که نیروی بازو کند آزمون
هوش مصنوعی: عفریت که همان نیروی وحشتناک و قدرتمند است، با شدت به بیرون میتازد، تا مشخص شود که آیا نیروی بازویش میتواند در این آزمون، قدرت خود را نشان دهد.
بیامد به حر دلاور بگفت:
کت اندرز من باید اکنون شنفت
هوش مصنوعی: شجاع به حر روی آورد و گفت: حالا وقت آن است که نکتههای آموزندهام را بشنوی.
تو بودی یلی بخرد و هوشیار
شدی با عدوی یزید از چه یار؟
هوش مصنوعی: تو مردی نیکوکار و بافرهنگ هستی، اما با وجود اینکه باید عاقل و باهوش باشی، چرا از دشمن یزید حمایت میکنی؟
نمودی چا با حسین آشتی؟
ز فرمانده ی کوفه رخ کاشتی
هوش مصنوعی: آیا تو با حسین صلح و دوستی برقرار کردی؟ از فرمانده کوفه چهرهات را پنهان کردی؟
ز گفتار او شد سپهبد دژم
بسو از غضب دست و دندان به هم
هوش مصنوعی: سخنان او سپهبد را به شدت خشمگین کرد و او از روی عصبانیت دندانها و دستهایش را به هم فشرد.
بدو گفت: کای زشت نا پاکخوی
فرو بندلختی دم از گفتگوی
هوش مصنوعی: به او گفت: ای زشت و ناپاکخوی، زبانت را ببند و از گفتگو دست بردار.
ستمگر یزید بداندیش کیست؟
عبیدالله شوم بد گیش کیست؟
هوش مصنوعی: ستمگر یزید که با فکر و نیت بدی که دارد شناخته میشود، همان کسی است که عبیدالله، فردی زشت خُلق و بد نیت، مینامند.
چه مرداست بن سعد پتیاره زاد
که نام و نشانش به گیتی مباد
هوش مصنوعی: چه مردی است بن سعد که مانند پتیاره به دنیا آمده است، که نام و نشانی از او در جهان باقی نماند.
مراگویی از راست ره باز گرد
که ازحق به اهریمن انباز کرد
هوش مصنوعی: به من نگو که از مسیر درست بازگردم، زیرا از حق به شیطان پیوستهام.
کس از پور پیغمبر نامدار
کشددست بهر یکی نابکار؟
هوش مصنوعی: هیچ کس از فرزند پیامبر بزرگ دستش را برای حمایت از یک فرد ناپاک دراز نمیکند.
که بدکار و شوم و زنازاده است
ره حق پرستی زکف داده است
هوش مصنوعی: این فرد بدکار و زشتکار است و به خاطر اعمال نادرستش از راه حقیقت و پرستش خدا دور شده است.
ازیدر مپیمای دیگر سخن
به رزم آمدی جنگ را ساز کن
هوش مصنوعی: به دیگر سخن، از خودت دور نشو و به میدان مبارزه بیا، آماده جنگ شو.
هم اکنون به تو خورد خواهد دریغ
سرو پیکر و جوشن و خود وتیغ
هوش مصنوعی: همین حالا به تو آسیب خواهد رساند، از زیبایی و قدرت تو، و همچنین از خودت و شمشیرت.
ستمگر چو این دید با ترکتاز
سنان کرد سوی دلاور دراز
هوش مصنوعی: ستمگر وقتی این وضعیت را دید، با خشونت به سمت دلیر حمله کرد.
سپهند چو شیر ژیان بی درنگ
بزد نیزه بر نیزه ی مرد جنگ
هوش مصنوعی: سپهبد مانند شیر بیدرنگ به سوی دشمنان حمله میکند و نیزهای به طرف دشمنان میزند.
شکست آن سنان رازهم بند بند
پس آنگه به چالاکی آن ارجمند
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن رازها به صورت تدریجی شکست میخورند، با چالاکی و مهارت، آن مطلب مهم و ارزشمند به دست میآید.
همان نیزه کش بد به دست استوار
بزد بر تهیگاه تازی سوار
هوش مصنوعی: یک نیزهدار خبره و قوی، به محلی خالی و بیپناه ضربه زد و بر سوار تازی ضربه وارد کرد.
گرفتش زین و زدش برزمین
بدو گفت سالار دین آفرین
هوش مصنوعی: شخصی به سوارکار اشاره کرد که او را از اسبش پایین آورد و افسار او را به زمین کشید. سپس او به او گفت که سالار دین بر تو سلام و آفرین میفرستد.
بردار سه بودش یک از یک بتر
همه پر دل و گرد و پرخاشگر
هوش مصنوعی: سه برادر بودند که یکی از آنها همه را از خود برتر میدانست و همیشه دلش پر از کینه و خشم بود.
به یک ره سوی پهنه درتاختند
به فرخ سپهدار تیغ آختند
هوش مصنوعی: آنها به سمت میدان به پیش رفتند و تیغها را به فرمانده شاداب و توانمند خود آماده کردند.
ریاحی نسب مردناورد جوی
بدان هر سه با تیغ بنهاد روی
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که نسلی از مردان شجاع و دلیر به نام "ریاحی" از جوی آب عبور کردند و هر سه نفر با شمشیرهای خود به مقابله با مشکلات و چالشها رفتند.
یکی را بزد چنگ و از زین ربود
بینداخت سوی سپهر کبود
هوش مصنوعی: یک نفر را گرفت و از زین اسبش جدا کرد و او را به سوی آسمان پرتاب کرد.
به کتف دگر یک چنان تیغ راند
که نیمش بر پشت توسن بماند
هوش مصنوعی: با قدرت و مهارت، ضربهای به کتف حیوانی زدی که نیمی از آن بر روی پشت اسب باقی ماند.
دگر یک زبیم دلاور گریخت
سپهبد ز پی رفت و خونش بریخت
هوش مصنوعی: در این ابیات، یک دلیر و شجاع به شدت ترسیده و از میدان جنگ فرار کرده است، در حالی که فرمانده یا سرکرده او به دنبال او رفته و جانش را از دست داده است. این بیان کننده نگرانی و تزلزل در جمع است، جایی که یک شجاع به خاطر وحشت از میدان نبرد دور میشود و این اقدام میتواند عواقب وخیمی به همراه داشته باشد.
پس آنگاه از پهنه شد سوی شاه
درون پر نیایش زبن عذر خواه
هوش مصنوعی: سپس به سوی شاه حرکت کرد و در دل خود به طور خاموش عذرخواهی کرد.
شهنشه بدو گفت: کای پاکزاد
خدای جهان از تو خوشنود باد
هوش مصنوعی: پادشاه به او گفت: ای زاده پاک، امیدوارم که خداوند جهان از تو راضی باشد.
بچم سوی پیکار و دلشاد باش
چو نام خود از دوزخ آزاد باش
هوش مصنوعی: بچهام، به سوی مبارزه برو و شاد باش، زیرا زمانی که نام تو از جهنم آزاد باشد، خیالت راحتتر خواهد بود.