بخش ۶۷ - دیدن کنیز حارث آن دو طفل ماه رو را درنخلستان و شناختن ایشان و بردنشان به خانه
چو آمد به نزدیک رود آن کنیز
بدید آن دو تن نورسان عزیز
که مویان به آه و فغان اندرند
به زیر درختی نهان اندرند
کنیزک به ایشان چنین گفت باز
که ای نو نهالان بستان ناز
بدینسان چرا راز بنشسته اید؟
درشادمانی به رخ بسته اید؟
دو رخشنده گوهر زکان که اید؟
پدرتان که و کودکان که اید؟
بگفتند ازکشور آواره ایم
پدر کشته و ندر پی چاره ایم
زمادر جدا و زپدر نا امید
نبیند کسی آنچه ما را رسید
کنیزک بدین گونه پاسخ سرود
که فرخنده نام پدرتان چه بود؟
شنیدند آن دو چو نام پدر
خروشان یکی مویه کردند سر
ز مژگان همی خون دل ریختند
ستاره به مه اندر آویختند
کنیزک چو آن آه و زاری بدید
مرآن ناله و سوگواری شنید
بدانست کان هردو شهزاده اند
دو مسلم نژادان آزاده اند
دلش پر زخون گشت و خاطردژم
فرو ریخت ازدیده سیلاب غم
یکی لخت مویید و برزد خروش
بدانسان که مرغ ازنوا شد خموش
بگفتا: گمانم شما را نژاد
زمسلم بود ای دو فرخ نهاد
بگفتند: گرم از چه در شیونی؟
بگو راستی دوست یا دشمنی؟
کنیزک بگفتا که جز مهر دوست
نباشد مرا هیچ در مغز و پوست
یکی از کنیزان زهرا منم
به بدخواه این خاندان دشمنم
شنیدند چون آن دو زیبا جوان
بدینسان سخن زان کنیز نوان
بگفتند: آری بودمان نژاد
زمسلم که چون او زمادر نزاد
زشهزاده گان چون کنیز این شنید
یکی آه سوزان ز دل برکشید
ز مژگان همی ریخت خوناب دل
فرو رفت پای نشاطش به گل
بدین گونه دیدند چون کودکان
کشیدند با آن کنیزک فغان
مرآن هرسه تن همچو ابر بهار
غریبانه گریه نمودند زار
چو لختی نمودند با هم فغان
کنیزک چنین گفت با کودکان
که بانویم ازدوستان شماست
کنیزی هم از خاندان شماست
چه باشد گر آیید زی خان او
شبی چند گردید مهمان او؟
که پوشد ز بدخواه دیدارتان
شود مادرانه پرستارتان
زهر گونه تان پیش آرد خورش
تن رنجدیده دهد پرورش
شکیبایی از اندهانتان دهد
به پای پر ازریش مرهم نهد
بگفت این و بشتافت مانند باد
گزین بانوی خویش را مژده داد
که ایدون بیارای بنگاه را
که آوردم ازره خور و ماه را
شدم سوی خان تو ایدون دلیل
دو شهزاده را از نژاد عقیل
چو بانو شنید این چوگل برشکفت
پذیره شد و گرد رهشان برفت
بسی خیر برآن کنیزک بداد
به آزادی اش زان سپس کرد شاد
چو پرداخت بانو زکار کنیز
روان شد سوی میهمان عزیز
بدان هردو آواره ی بی پدر
چو مادر ز غم مویه ها کرد سر
به رخشان گلاب از دو دیده فشاند
غبار ره از روی و موشان نشاند
همی گفت زار ای دو طفل یتیم
دو شهزاده ازدودمان کریم
دو نورس پدر کشته ی بیگناه
دو بی مادر آواره ی بی پناه
دوشمع شب افروز کاخ جنان
دو نو باوه ی نغز شاه جهان
دو رم کرده آهوی باغ مهی
دو رعنا گل ازگلبن فرهی
که کرد از پدر دور و ناکامتان؟
که ببرید از مهربان مامتان؟
زدادار نفرین بدان کینه جوی
شود ازجهان کنده بنیاد اوی
بسی گفت زینسان و بشخود روی
به رخ بر زد و دیده بگشود جوی
سپس با کنیزک بدین گونه گفت
که از شویم این راز باید نهفت
مبادا که اهریمن آگه شود
مراین هر دو را روز کوته شود
همان بدانستی آن نیک زن
که شویش شود قاتل آن دو تن
ازآن پس که مشکور دور ازگزند
رها کرد شهزاده گان را زبند
بخش ۶۶ - رها کردن مشکور کودکان را و فرستادن به طرف قادسیه: زکف حرمت هردو نگذاشتیبخش ۶۸ - آگاهی یافتن ابن زیاد از فرار طفلان گرفتار و باز خواستن ازمشکور: زکارش دژم پور مرجانه شد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آمد به نزدیک رود آن کنیز
بدید آن دو تن نورسان عزیز
هوش مصنوعی: وقتی آن کنیز به نزدیک رود رسید، دو جوان نورانی و عزیز را دید.
که مویان به آه و فغان اندرند
به زیر درختی نهان اندرند
هوش مصنوعی: افرادی که دارای موهای بلند و زیبا هستند، با ناله و فریاد در زیر درختی پنهان شدهاند.
کنیزک به ایشان چنین گفت باز
که ای نو نهالان بستان ناز
هوش مصنوعی: دختر کوچک به آنها گفت که ای جوانان تازهکار و نازپرورده.
بدینسان چرا راز بنشسته اید؟
درشادمانی به رخ بسته اید؟
هوش مصنوعی: چرا راز را در دل خود نگه داشتهاید؟ در حالی که بر چهرهتان شادی و سرزندگی پیدا است؟
دو رخشنده گوهر زکان که اید؟
پدرتان که و کودکان که اید؟
هوش مصنوعی: شما از کجا آمدهاید و چه نسبتی دارید؟ پدرتان کیست و فرزندان شما چه کسانی هستند؟
بگفتند ازکشور آواره ایم
پدر کشته و ندر پی چاره ایم
هوش مصنوعی: ما از سرزمین خود در حال فرار هستیم، پدرمان را کشتهاند و در پی راهحلی نیستیم.
زمادر جدا و زپدر نا امید
نبیند کسی آنچه ما را رسید
هوش مصنوعی: هر کسی از مادر خود جدا و از پدر ناامید میشود، هرگز نمیتواند آنچه را که به ما رسیده است، مشاهده کند.
کنیزک بدین گونه پاسخ سرود
که فرخنده نام پدرتان چه بود؟
هوش مصنوعی: دختر جوان به این شکل پاسخ داد که نام شادکامی پدرتان چه بود؟
شنیدند آن دو چو نام پدر
خروشان یکی مویه کردند سر
هوش مصنوعی: آن دو نفر وقتی نام پدر را شنیدند، با صدای بلند به گریه و زاری افتادند.
ز مژگان همی خون دل ریختند
ستاره به مه اندر آویختند
هوش مصنوعی: از چشمانشان اشکهای دلی میریزد و ستارهها را به ماه پیوند میدهند.
کنیزک چو آن آه و زاری بدید
مرآن ناله و سوگواری شنید
هوش مصنوعی: وقتی کنیزک صدای آه و ناله را شنید، به زاری و سوگ دلباد کرد.
بدانست کان هردو شهزاده اند
دو مسلم نژادان آزاده اند
هوش مصنوعی: میدانست که هر دو نفر، شاهزادههایی هستند از نژادی اصیل و آزاد.
دلش پر زخون گشت و خاطردژم
فرو ریخت ازدیده سیلاب غم
هوش مصنوعی: دلش از درد و اندوه پر شده و و خاطرات تلخ او را به شدت ناراحت کرده است، به طوری که اشکهای غم از چشمانش جاری میشود.
یکی لخت مویید و برزد خروش
بدانسان که مرغ ازنوا شد خموش
هوش مصنوعی: یکی از آنهایی که موی خود را رها کرده و بیدغدغه است، به صدا درآمده و آن چنان شور و هیجان دارد که حتی پرندهای که در حال نواختن بود، ناگهان ساکت میشود.
بگفتا: گمانم شما را نژاد
زمسلم بود ای دو فرخ نهاد
هوش مصنوعی: او گفت: به نظرم شما از نژاد مسلمانان هستید، ای دو نفر خوشسرشت.
بگفتند: گرم از چه در شیونی؟
بگو راستی دوست یا دشمنی؟
هوش مصنوعی: به من گفتند: چرا اینقدر نگران و مضطربی؟ بگو آیا واقعاً دوست هستی یا دشمن؟
کنیزک بگفتا که جز مهر دوست
نباشد مرا هیچ در مغز و پوست
هوش مصنوعی: دخترک گفت که غیر از محبت دوست، هیچ چیز دیگری در دل و وجود من نیست.
یکی از کنیزان زهرا منم
به بدخواه این خاندان دشمنم
هوش مصنوعی: من یکی از کنیزان حضرت زهرا هستم و به دشمنی با این خاندان افتخار نمیکنم.
شنیدند چون آن دو زیبا جوان
بدینسان سخن زان کنیز نوان
هوش مصنوعی: آن دو جوان زیبا وقتی شنیدند که آن کنیز به این شکل صحبت میکند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند.
بگفتند: آری بودمان نژاد
زمسلم که چون او زمادر نزاد
هوش مصنوعی: گفتند: بله، نژاد و اصل ما از مسلمانان است، زیرا مانند او (مادر) زاده نشدهایم.
زشهزاده گان چون کنیز این شنید
یکی آه سوزان ز دل برکشید
هوش مصنوعی: فرزندان اشراف و نجیبزادگان وقتی این را شنیدند، مانند کنیزها، با دل سوخته یک آه عمیق کشیدند.
ز مژگان همی ریخت خوناب دل
فرو رفت پای نشاطش به گل
هوش مصنوعی: از چشمان او اشکهای غم میریزد و پاهایش در شادی به گل فرو رفته است.
بدین گونه دیدند چون کودکان
کشیدند با آن کنیزک فغان
هوش مصنوعی: آنها مانند کودکان به آن کنیزک ناله و فریاد کردند.
مرآن هرسه تن همچو ابر بهار
غریبانه گریه نمودند زار
هوش مصنوعی: آن سه نفر مانند ابرهای بهار به آرامی و غریبانه اشک ریختند.
چو لختی نمودند با هم فغان
کنیزک چنین گفت با کودکان
هوش مصنوعی: در زمانی که آزار و فریاد سر دادند، کنیزک با بچهها چنین گفت.
که بانویم ازدوستان شماست
کنیزی هم از خاندان شماست
هوش مصنوعی: خانمم از دوستان شماست و کنیزی هم از خانواده شماست.
چه باشد گر آیید زی خان او
شبی چند گردید مهمان او؟
هوش مصنوعی: اگر شما چند شب به میهمانی او بیایید، چه اشکالی دارد؟
که پوشد ز بدخواه دیدارتان
شود مادرانه پرستارتان
هوش مصنوعی: کسی که از تو بدخواه است را کنار بگذارد و مانند یک مادر از شما محافظت کند.
زهر گونه تان پیش آرد خورش
تن رنجدیده دهد پرورش
هوش مصنوعی: هرگونه زهر و درد که به جسم آسیب میزند، میتواند باعث رشد و نمو آن شود.
شکیبایی از اندهانتان دهد
به پای پر ازریش مرهم نهد
هوش مصنوعی: صبر و تحمل شما از درونتان نشأت میگیرد و به مانند مرهمی بر زخمهای عمیق و دردناک شما عمل میکند.
بگفت این و بشتافت مانند باد
گزین بانوی خویش را مژده داد
هوش مصنوعی: او این را گفت و مانند باد به سرعت حرکت کرد تا به همسرش خبر خوشی بدهد.
که ایدون بیارای بنگاه را
که آوردم ازره خور و ماه را
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که باید مکان را با زیبایی تزئین کنیم، زیرا من از خورشید و ماه، زیبایی را به اینجا آوردهام.
شدم سوی خان تو ایدون دلیل
دو شهزاده را از نژاد عقیل
هوش مصنوعی: من به سوی خانه تو رفتم تا دلیل دو شهزاده را از نسل عقیل بیابم.
چو بانو شنید این چوگل برشکفت
پذیره شد و گرد رهشان برفت
هوش مصنوعی: وقتی زن این خبر را شنید، خوشحال شد و به سمت راه آنها رفت.
بسی خیر برآن کنیزک بداد
به آزادی اش زان سپس کرد شاد
هوش مصنوعی: کنیزکی که به آزادی رسید، بسیار خوشحال شد و شادمانی زیادی را احساس کرد.
چو پرداخت بانو زکار کنیز
روان شد سوی میهمان عزیز
هوش مصنوعی: زمانی که بانوی خانه کار کنیز را به پایان رساند، کنیز به سمت مهمان گرامی رفت.
بدان هردو آواره ی بی پدر
چو مادر ز غم مویه ها کرد سر
هوش مصنوعی: بدانید که هر دو، بیخانمان و بیپدر شدهاند، همانطور که مادرشان از غم و اندوه، ناله و زاری کرد.
به رخشان گلاب از دو دیده فشاند
غبار ره از روی و موشان نشاند
هوش مصنوعی: در چهره زیبایش مانند گل، اشک از چشمانم میریزد و غم و اندوه را که ناشی از دوری اوست، بر روی چهره و موهایش مینویسم.
همی گفت زار ای دو طفل یتیم
دو شهزاده ازدودمان کریم
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که دو کودک یتیم به سختی و غمگینی در شرایط دشوار زندگی میکنند و در واقع، آنها از خانوادهای شریف و بزرگ هستند. زندگی آنها به نوعی نمادی از از دست دادن نعمتها و مقامهاست که در گذشته داشتهاند.
دو نورس پدر کشته ی بیگناه
دو بی مادر آواره ی بی پناه
هوش مصنوعی: دو نوجوان که پدرشان به ناحق کشته شده، اکنون مانند یتیمانی بیمادر و بیپناه، سرگردان و آواره هستند.
دوشمع شب افروز کاخ جنان
دو نو باوه ی نغز شاه جهان
هوش مصنوعی: در شب، دو شمع درخشان در کاخ بهشت روشن است که مانند دو نغز زیبا در دستان شاه جهان میدرخشند.
دو رم کرده آهوی باغ مهی
دو رعنا گل ازگلبن فرهی
هوش مصنوعی: در باغ خوشبو، آهویی زیبا و فراری به همراه گلهای زیبا و خوشبو در حال زندگی است.
که کرد از پدر دور و ناکامتان؟
که ببرید از مهربان مامتان؟
هوش مصنوعی: کیست که پدر خود را از خود دور کند و بر دل مهر و محبت مادر خود را بشکند؟
زدادار نفرین بدان کینه جوی
شود ازجهان کنده بنیاد اوی
هوش مصنوعی: کسی که کینه به دل دارد، با نفرین خود به دشمنی میافتد و به این ترتیب، بنیاد زندگیاش از بین میرود.
بسی گفت زینسان و بشخود روی
به رخ بر زد و دیده بگشود جوی
هوش مصنوعی: بسیار گفته شده و او با رویی گشاده و چشمانی باز به من نگاه کرد.
سپس با کنیزک بدین گونه گفت
که از شویم این راز باید نهفت
هوش مصنوعی: سپس با کنیزک به این شکل گفت که این راز باید از همسرم پنهان بماند.
مبادا که اهریمن آگه شود
مراین هر دو را روز کوته شود
هوش مصنوعی: مواظب باش که اهریمن از این موضوع مطلع نشود، وگرنه روز نورانیمان به تیرهگی میگراید.
همان بدانستی آن نیک زن
که شویش شود قاتل آن دو تن
هوش مصنوعی: زن نیکوکار میداند که شوهرش باعث مرگ آن دو نفر خواهد شد.
ازآن پس که مشکور دور ازگزند
رها کرد شهزاده گان را زبند
هوش مصنوعی: پس از آن که مشکور به سلامتی و بیخطر از بند رهایی یافت، فرزندان شاه نیز آزاد شدند.

الهامی کرمانشاهی