گنجور

بخش ۴۶ - گرفتن بنی مذجح گردد دارالاماره و پراکنده شدن ایشان به گفتار شریح قاضی کوفه

به مذحج نژادان رسید آگهی
که کاخ مهی شدز هانی تهی
بزرگان آن دوده گرد آمدند
زهر دربسی داستان ها زدند
به فرجام بستند کین را میان
بجستند ازجا همه همعنان
ز هر سو درفشی برافرا ختند
سوی کاخ بدخواه درتاختند
همه گرد دژ پر ز منجوق شد
درخش ستان ها به عیوق شد
به دارای دژ گفته ها ناپسند
بگفتند هریک به بانگ بلند
که از ما نگشته گناهی پدید
چرا مهتر ما به خون درکشید؟
هم ایدون برآریم ازین باره گرد
بریزیم خون از تن زشتمرد
چو شد باره زآوازشان پر خروش
بدان پور مرجانه بنهاد گوش
بترسید و لختی در اندیشه ماند
سپس قاضی کوفه را پیش خواند
بدو گفت کای مرد پاکیزه رای
به زندان سبک سوی هانی گرای
ببین تا که جانش بر آمد زتن
ویا زنده باشد خبر ده به من
شریح از براو به زندان شتافت
گرفتار بیداد رازنده یافت
سوی پور مرجانه آمد چو باد
بدو مژده از زندگانیش داد
چنین گفت سالار ناپاکرای
که لختی ابر بام این دژ برآی
به مذحج نژادان پر خاشجوی
بگوکز چه دارید این های و هوی؟
اگر بهر هانی است اوزنده است
پی مصلحت پیر دستش ببست
من او را بدیدم کنون تندرست
نباید شما را دگر فتنه جست
بشد قاضی وکرد گفت وشنود
چنان کز بداندیش آمخته بود
چو زانگونه مذحج نژادان سخن
شنیدند زان مرد پر مکر و فن
پارکنده گشتند و رخ تافتند
سوی خانه ی خویش بشتافتند
چو آگاه شد مسلم ارجمند
که گردید هانی گرفتار بند
زغیرت بجوشید خون درتنش
برآورد مو سرز پیراهنش
فرستاد یک تن ز یاران خویش
پژوهنده از پیر فرخنده کیش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مذحج نژادان رسید آگهی
که کاخ مهی شدز هانی تهی
هوش مصنوعی: به قبیله مذحج خبر رسید که کاخ بزرگ و باشکوهی از هانی خالی شده است.
بزرگان آن دوده گرد آمدند
زهر دربسی داستان ها زدند
هوش مصنوعی: بزرگان آن خاندان دور هم جمع شدند و درباره‌ی بسیاری از داستان‌ها صحبت کردند.
به فرجام بستند کین را میان
بجستند ازجا همه همعنان
هوش مصنوعی: در نهایت، کینه را پایان دادند و همه به یک جا حرکت کردند و از مکان خود بیرون آمدند.
ز هر سو درفشی برافرا ختند
سوی کاخ بدخواه درتاختند
هوش مصنوعی: از هر طرف پرچم‌هایی را برافراشتند و به سمت کاخی که مورد نارضایتی بود، حمله کردند.
همه گرد دژ پر ز منجوق شد
درخش ستان ها به عیوق شد
هوش مصنوعی: همه اطراف دژ با درخشش منجوق‌ها پر شده و به زیبایی درخشیدند.
به دارای دژ گفته ها ناپسند
بگفتند هریک به بانگ بلند
هوش مصنوعی: در اینجا به اموال و دارایی‌های یک دژ اشاره می‌شود که به آن‌ها سخنان ناپسند و ناخوشایندی گفته شده است و هر شخص با صدای بلند این حرف‌ها را بیان کرده است.
که از ما نگشته گناهی پدید
چرا مهتر ما به خون درکشید؟
هوش مصنوعی: چرا با اینکه ما هیچ گناهی نکرده‌ایم، سرپرست ما را به خاک افکند؟
هم ایدون برآریم ازین باره گرد
بریزیم خون از تن زشتمرد
هوش مصنوعی: ما به همین نحو می‌کوشیم که از این موضوع به راستی پرده‌برداری کنیم و برای مبارزه با ظلم و بیداد از جان خود مایه بگذاریم.
چو شد باره زآوازشان پر خروش
بدان پور مرجانه بنهاد گوش
هوش مصنوعی: زمانی که صدا و آواز آنها به شدت بلند و پرشور شد، پسر مرجان به دقت گوش سپرد.
بترسید و لختی در اندیشه ماند
سپس قاضی کوفه را پیش خواند
هوش مصنوعی: از ترس به خود لرزیدند و مدتی در فکر فرو رفتند، سپس قاضی کوفه را فراخواندند.
بدو گفت کای مرد پاکیزه رای
به زندان سبک سوی هانی گرای
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای مرد با اندیشه پاک، به سوی هانی برو که زندان برای تو خفیف و سبک است.
ببین تا که جانش بر آمد زتن
ویا زنده باشد خبر ده به من
هوش مصنوعی: ببین آیا او دیگر از زندگی گذشته یا هنوز زنده است، اگر خبر داری به من بگو.
شریح از براو به زندان شتافت
گرفتار بیداد رازنده یافت
هوش مصنوعی: شریح به زندان رفت و در آنجا با ظلم و ستم مواجه شد، اما حقایق و رازهایی را کشف کرد.
سوی پور مرجانه آمد چو باد
بدو مژده از زندگانیش داد
هوش مصنوعی: باد به سمت پسر مرجان می‌وزد و خبر خوشی از زندگی‌اش به او می‌دهد.
چنین گفت سالار ناپاکرای
که لختی ابر بام این دژ برآی
هوش مصنوعی: سالار ناپاک به این سخن اشاره کرد که لحظه‌ای ابر بر فراز این دژ به وجود می‌آید.
به مذحج نژادان پر خاشجوی
بگوکز چه دارید این های و هوی؟
هوش مصنوعی: به نژاد مذحج که همیشه در جدال و درگیری هستند بگوید که چرا این قدر سر و صدا و شلوغ کاری دارید؟
اگر بهر هانی است اوزنده است
پی مصلحت پیر دستش ببست
هوش مصنوعی: اگر برای شادی و خوشحالی است، پس زندگی لذت‌بخش خواهد بود. اما برای حفظ منافع و مصلحت دیگران، ممکن است دست‌وپا بسته و محدود شوید.
من او را بدیدم کنون تندرست
نباید شما را دگر فتنه جست
هوش مصنوعی: من او را دیدم، حالش خوب است. پس شما دیگر نباید به دنبال دردسر باشید.
بشد قاضی وکرد گفت وشنود
چنان کز بداندیش آمخته بود
هوش مصنوعی: قاضی به جلسه رسید و به گونه‌ای صحبت کرد که نشان می‌داد از بداندیشی آموخته بود.
چو زانگونه مذحج نژادان سخن
شنیدند زان مرد پر مکر و فن
هوش مصنوعی: زمانی که نژاد مذحج سخنان آن مرد با تدبیر و فریبکار را شنیدند، به وجود او پی بردند.
پارکنده گشتند و رخ تافتند
سوی خانه ی خویش بشتافتند
هوش مصنوعی: آنها سوار بر اسب شدند و به سمت خانه‌های خود رفتند.
چو آگاه شد مسلم ارجمند
که گردید هانی گرفتار بند
هوش مصنوعی: وقتی مسلم محترم متوجه شد که هانی گرفتار مشکل و سختی شده است.
زغیرت بجوشید خون درتنش
برآورد مو سرز پیراهنش
هوش مصنوعی: از شدت غیرت، خون در تنش به جوش آمد و موهایش از زیر پیراهنش بیرون زد.
فرستاد یک تن ز یاران خویش
پژوهنده از پیر فرخنده کیش
هوش مصنوعی: یکی از دوستانش را فرستاد تا از آن پیر با دانش و خوش‌سرشت تحقیق کند و به او اطلاع دهد.