بخش ۳۲ - ورود امام علیه السلام به مکه ی معظمه
چو روزی سه ازماه شعبان گذشت
زدیدار شه مکه پر نور گشت
همه مکیان پیشباز آمدند
به سوی خدیو حجاز آمدند
در پوزش ولابه کردند باز
ببردند بر موکب شه نماز
که شاد آمدی ای شه راستین
زفر تو خرم شد این سرزمین
همه شهر ما از تو پر نور شد
روان های ما جمله مسرور شد
سپس کرد آن یادگار رسول
به جایی که شایسته بودش نزول
چو آمد به سوی عراق این خبر
که شد مکه سالار دین را مقر
یکی نامور بد خزاعی نژاد
که نامش سلیمان بد آن پاکزاد
به دل دشتی مهر شیر خدای
زیاران حیدر بد آن پاکرای
بزرگان کوفی به بنگاه اوی
برفتند و کردند سر گفتگوی
نخستین حبیب آن جوانمرد پیر
و دیگر مسیب یل شیر گیر
دگر دوستان کزولای علی (ع)
بد آیینه ی قلبشان صیقلی
سخن را سلیمان زبان برگشاد
نخست آن دلاور چنین کرد یاد
که ای نامداران فرخنده بخت
زگیتی معاویه بربست رخت
به جایش نشسته بد اختر پسر
که باماست همچون پدر کینه ور
شه دین رخ از بیعتش تافته
زیثرب سوی مکه بشتافته
مراین آرزو بودمان دیر باز
که این روزگار خوش آید فراز
برآورد آن آرزو کردگار
که بد در دل ما بسی روزگار
هم ایدون یکی رای فرخ دهید
خرد گرد آرید و پاسخ دهید
اگر نیست جز راستی کارتان
زکژی به یکسوست هنجارتان
بخوانید شه راسوی مرز خویش
ره یاری او بگیرید پیش
مباد آنکه شه رابه مرز عراق
بخوانید و جویید با وی نفاق
چو این گفت یاران زجا خاستند
بدین گونه پاسخ بیاراستند
که ما هرگز از راستی نگذریم
به جز راه فرمانبری نسپریم
کسی را ندانیم فرمانروای
ابر خویش جز پور شیر خدای
هم ایدر بدینگونه پیمان کنیم
که جان درراه شه گروگان کنیم
چو کوته شد این گفتگوی دراز
سوی شه یکی نامه کردند ساز
که ای داور تختگاه شرف
گرانمایه فرزند شاه نجف
شه شامیان زین جهان دو روی
سوی دار دیگر بیاورده روی
جهان شد به کام دل دوستان
گل خرمی رست ازبوستان
کنون چشم بیدار فتنه بخفت
شد انصاف پیدا ستم رخ نهفت
تویی باور دین پیغمبری
تویی وارث مسند حیدری
تو دانی که ما را همه درجهان
به پیکر پی یاری توست جان
چو آسوده مانی به بطحا زمین
بچم زی عراق ای خداوند دین
که لشگر بسی داری آراسته
همه ازدل و جان تو را خواسته
نخواهیم بر خود روا حکم کس
تویی حکمران برهمه خلق و بس
چو آن نامه را شد به پاسخ سخن
نهادند مهرش همه انجمن
به پیکی سپردند چون تند باد
فرستاده آورد وشه را بداد
شهنشاه نگشود لب درجواب
به پاسخ نفرمود چندی شتاب
پیاپی همی آمدش بر ورا
زکوفه پیام و پیام آورا
مرآن نامه ها نزد اهل سیر
ده و دو هزار آمد اندر شمر
بخش ۳۱ - آمدن گروه جنیان به خدمت امام علیه السلام: چو آنان برفتند ازگرد شاهبخش ۳۳ - درذکر نامه های اهل کوفه و مضمون آنها: چنین بد گزین همه نامه ها
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو روزی سه ازماه شعبان گذشت
زدیدار شه مکه پر نور گشت
هوش مصنوعی: سه روز از ماه شعبان که گذشت، درخشش و نورانیّت مکه به خاطر دیدار با امام و رهبر آن زمان افزایش یافت.
همه مکیان پیشباز آمدند
به سوی خدیو حجاز آمدند
هوش مصنوعی: تمام مکیها به استقبال خداوند حجاز آمدند.
در پوزش ولابه کردند باز
ببردند بر موکب شه نماز
هوش مصنوعی: در عذرخواهی و زاری، به یاد جوانمردی و بزرگی او افتاده و دوباره او را به مقام و محفلش دعوت کردند تا نماز بخواند.
که شاد آمدی ای شه راستین
زفر تو خرم شد این سرزمین
هوش مصنوعی: ای پادشاه راستین، خوش آمدی! آمدنت باعث شادمانی و خرمی این سرزمین شده است.
همه شهر ما از تو پر نور شد
روان های ما جمله مسرور شد
هوش مصنوعی: تمام شهر ما به خاطر تو نورانی شد و همه دلهای ما شاد و خوشحال شدند.
سپس کرد آن یادگار رسول
به جایی که شایسته بودش نزول
هوش مصنوعی: سپس آن یادگار پیامبر را به مکانی بردند که برایش مناسب و شایسته بود.
چو آمد به سوی عراق این خبر
که شد مکه سالار دین را مقر
هوش مصنوعی: وقتی خبر رسید که مکه مرکز دین شده، به سمت عراق آمدند.
یکی نامور بد خزاعی نژاد
که نامش سلیمان بد آن پاکزاد
هوش مصنوعی: در میان مردم کسی به نام سلیمان وجود داشت که از خانواده خزاعی بود و به شهرت و نیکی معروف بود.
به دل دشتی مهر شیر خدای
زیاران حیدر بد آن پاکرای
هوش مصنوعی: در دل دشت، عشق و محبت به علی (ع) که مانند شیر قوی و نیرومند است، وجود دارد و او پاکترین و راستینترین انسانهاست.
بزرگان کوفی به بنگاه اوی
برفتند و کردند سر گفتگوی
هوش مصنوعی: بزرگان کوفه به محل او مراجعه کردند و شروع به گفتگو و بحث کردند.
نخستین حبیب آن جوانمرد پیر
و دیگر مسیب یل شیر گیر
هوش مصنوعی: اولین دوستی که آن جوانمرد سالخورده است، و دیگری فردی قوی و شجاع همچون شیر.
دگر دوستان کزولای علی (ع)
بد آیینه ی قلبشان صیقلی
هوش مصنوعی: دوستان دیگری که به علی (ع) ارادت دارند، در دلشان همچون آینهای صاف و روشن هستند.
سخن را سلیمان زبان برگشاد
نخست آن دلاور چنین کرد یاد
هوش مصنوعی: سلیمان با زبانش سخن را آغاز کرد و این دلاور نخستین چیزی که یاد کرد، همین بود.
که ای نامداران فرخنده بخت
زگیتی معاویه بربست رخت
هوش مصنوعی: ای بزرگمردان خوشبخت، بدانید که در این دنیا، معاویه از زندگی دست کشید و رفت.
به جایش نشسته بد اختر پسر
که باماست همچون پدر کینه ور
هوش مصنوعی: به جای پدر، پسر بدشانس نشسته است و به دلایل مشابهی که پدرش داشت، حس کینه و دشمنی در دل خود دارد.
شه دین رخ از بیعتش تافته
زیثرب سوی مکه بشتافته
هوش مصنوعی: پادشاه دین، چهرهاش از پیماناش درخشان شده و به سوی مکه شتاب زده است.
مراین آرزو بودمان دیر باز
که این روزگار خوش آید فراز
هوش مصنوعی: اینکه ما همواره آرزو داشتیم که روزهای خوب و خوش برایمان برسد، اکنون به حقیقت پیوسته و به زمان رسیدیم که این روزگار خوش را تجربه کنیم.
برآورد آن آرزو کردگار
که بد در دل ما بسی روزگار
هوش مصنوعی: خداوند آرزویی را که در دل ما بوده، به وقوع رساند؛ آرزویی که مدتها در دل ما نشسته بود.
هم ایدون یکی رای فرخ دهید
خرد گرد آرید و پاسخ دهید
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که با همفکری و خرد جمعی، تصمیمی خوب و خوشایند بگیرید و به آن پاسخ مثبت بدهید.
اگر نیست جز راستی کارتان
زکژی به یکسوست هنجارتان
هوش مصنوعی: اگر فقط راه صادقانه را در پیش گرفتهاید، پس هر آنچه که به درستی مربوط نمیشود را کنار بگذارید.
بخوانید شه راسوی مرز خویش
ره یاری او بگیرید پیش
هوش مصنوعی: به صدای پادشاه خود گوش کنید و از راهنماییهای او بهرهمند شوید.
مباد آنکه شه رابه مرز عراق
بخوانید و جویید با وی نفاق
هوش مصنوعی: مواظب باشید که شاه را به مرز عراق دعوت نکنید و با او به رفتار دوگانه نپردازید.
چو این گفت یاران زجا خاستند
بدین گونه پاسخ بیاراستند
هوش مصنوعی: وقتی او این جمله را گفت، دوستان به پا خاستند و به این شیوه پاسخی زیبا دادند.
که ما هرگز از راستی نگذریم
به جز راه فرمانبری نسپریم
هوش مصنوعی: ما هرگز از حقیقت دور نخواهیم شد و تنها به راهی که تبعیت از دستورات باشد، قدم خواهیم گذاشت.
کسی را ندانیم فرمانروای
ابر خویش جز پور شیر خدای
هوش مصنوعی: هیچکس را جز پسر شیر خدا (علی) حاکم بر ابرهای خود نمیدانیم.
هم ایدر بدینگونه پیمان کنیم
که جان درراه شه گروگان کنیم
هوش مصنوعی: ما با یکدیگر توافق میکنیم که جان خود را برای حفظ و سرافرازی پادشاه فدای او کنیم.
چو کوته شد این گفتگوی دراز
سوی شه یکی نامه کردند ساز
هوش مصنوعی: وقتی این بحث طولانی به پایان رسید، تصمیم گرفتند نامهای به سوی پادشاه بنویسند.
که ای داور تختگاه شرف
گرانمایه فرزند شاه نجف
هوش مصنوعی: ای داور بزرگ، که بر تخت شرف نشستهای، به فرزند عزیز شاه نجف توجه کن.
شه شامیان زین جهان دو روی
سوی دار دیگر بیاورده روی
هوش مصنوعی: سلطان شام از این دنیای دوگانه، روی خود را به سوی دنیای دیگر برگردانده است.
جهان شد به کام دل دوستان
گل خرمی رست ازبوستان
هوش مصنوعی: دنیا به تماشای خوشی و شادکامی دوستان درآمد و گلهای خوشبو و زیبا از باغ شکوفا شدند.
کنون چشم بیدار فتنه بخفت
شد انصاف پیدا ستم رخ نهفت
هوش مصنوعی: اکنون چشم هوشیار در خواب رفته و در این حالت، حقخواهی نمایان شده و ظلم و ستم در پس پرده پنهان شده است.
تویی باور دین پیغمبری
تویی وارث مسند حیدری
هوش مصنوعی: تو نماینده و مظهر دین پیامبری هستی و وارث مقام و منزلت علی، امام اول اسلام هستی.
تو دانی که ما را همه درجهان
به پیکر پی یاری توست جان
هوش مصنوعی: تو میدانی که در سراسر جهان، همه چیز به خاطر حمایت و وجود تو برای ما اهمیت دارد.
چو آسوده مانی به بطحا زمین
بچم زی عراق ای خداوند دین
هوش مصنوعی: زمانی که راحت و بیدغدغه در سرزمین بطحا زندگی کنی، میتوانم به عراق بیایم، ای خدای دین.
که لشگر بسی داری آراسته
همه ازدل و جان تو را خواسته
هوش مصنوعی: لشکر بزرگی داری که تماماً برای تو آماده شده و همه آنها با دل و جان به سوی تو آمدهاند.
نخواهیم بر خود روا حکم کس
تویی حکمران برهمه خلق و بس
هوش مصنوعی: ما نمیخواهیم کسی بر ما حکم براند، تو تنها کسی هستی که بر همه انسانها فرمان میروانی.
چو آن نامه را شد به پاسخ سخن
نهادند مهرش همه انجمن
هوش مصنوعی: هنگامی که پاسخ آن نامه آماده شد، همه افراد گرد هم آمدند و مهر آن را بر روی نامه گذاشتند.
به پیکی سپردند چون تند باد
فرستاده آورد وشه را بداد
هوش مصنوعی: به یک پیامآور مانند باد تند سپردند تا خبر را سریعاً به شاه برساند.
شهنشاه نگشود لب درجواب
به پاسخ نفرمود چندی شتاب
هوش مصنوعی: پادشاه به هیچ عنوان پاسخ نداد و مدتی سکوت کرد.
پیاپی همی آمدش بر ورا
زکوفه پیام و پیام آورا
هوش مصنوعی: مدام پیامهایی از سوی کوفه به او میرسید و او را خبر میکردند.
مرآن نامه ها نزد اهل سیر
ده و دو هزار آمد اندر شمر
هوش مصنوعی: این شعر به اشاره به این نکته است که در علم و بصیرت، دانشی مانند نامههایی وجود دارد که در اختیار اهل سیر و اهل نظر قرار میگیرد. این نامهها به تعداد بسیار زیاد، یعنی دو هزار مورد، جمعآوری شدهاند و در یک مکان خاص نگهداری میشوند. بدین ترتیب، معرفت و آگاهی به صورت انبوه و در میان اهل علم و تجربه موجود است.