بخش ۱۴ - رسیدن نامه ی یزید به ولید
درآن بد نوشته که ای نامدار
ستان از بزرگان یثرب دیار
به شاهی زنو بیعت از بهر من
چنان چون سزد ویژه از چار تن
چه فرزند بوبکر و پور عمر
چه عبدالله آن کو زبیرش پدر
دگر پور دخت رسول خدای
که بابش بود شاه خیبر گشای
نشد هرکه زین چار فرمانپذیر
به خنجر سرش را زتن بازگیر
چو آنگونه منشور والی بخواند
سرانگشت حیرت به دندان رساند
به بر خواند مروان و با چشم تر
زمرگ معاویه دادش خبر
که تا آن زمان والی نو ولید
به فرمان فرمانده ی خود یزید
همی داشت این راز را در نهفت
زمرگ معاویه باکس نگفت
سپس رایزن گشت درکار خویش
وز آنچ آمدش از شه شام پیش
بدو گفت مروان که ای هوشمند
درین نامه هرچ آمدت کار بند
ولید این سخن چون زمروان شنود
فرستاد پیکی به هر چار زود
شبانگه فرستاده شد در حرم
بدید آن سه وپادشاه امم
که بنشسته با هم سرایند راز
به نزدیک قبر رسول حجاز
به ایشان رسانید بعد از اسلام
ز فرمانگذار مدینه پیام
بدان پیک فرمود فرخنده شاه
توزی خواجه ی خود بپیمای راه
که ما نیز بدرود تربت کنیم
قدم سوی بنگاه والی زنیم
چو شد رهسپر پیک با آن سه تن
شهنشاه دین گشت گرم سخن
بخش ۱۳ - خبردار شدن یزید از مرگ معاویه وآمدنش به شام و به تخت نشستن آن ملعون ابتر بعد از پدر: چو آگاه شد زود بسپرد راهبخش ۱۵ - گفتگوی امام علیه السلام با آن سه تن: بفرمود کای مهتران سترگ
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآن بد نوشته که ای نامدار
ستان از بزرگان یثرب دیار
هوش مصنوعی: در آن نوشته بد، به نامی بزرگ اشاره شده که از پیشینیان یثرب است.
به شاهی زنو بیعت از بهر من
چنان چون سزد ویژه از چار تن
هوش مصنوعی: از پادشاهی به خواست من، مانند آنچه که شایسته است، از چهار نفر بیعت میگیرند.
چه فرزند بوبکر و پور عمر
چه عبدالله آن کو زبیرش پدر
هوش مصنوعی: این جمله به بررسی نسب و ویژگیهای فرزندان افراد برجسته اشاره دارد. به طور خاص، به فرزندانی که از شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلامی همچون ابوبکر و عمر به دنیا آمدهاند و همچنین به عبدالله اشاره میکند که پدرش زبیر است. به طور کلی، این بیان به ارزش و اهمیت نسلهای این شخصیتها پرداخته و به تفاخر بر اساس نسب اشاره دارد.
دگر پور دخت رسول خدای
که بابش بود شاه خیبر گشای
هوش مصنوعی: دختر پیامبر خدا که پدرش، کسی است که دروازه خیبر را گشود.
نشد هرکه زین چار فرمانپذیر
به خنجر سرش را زتن بازگیر
هوش مصنوعی: هرکسی که نتواند دستورات را بپذیرد، نباید انتظار داشته باشد که به آسانی از خطرات نجات پیدا کند.
چو آنگونه منشور والی بخواند
سرانگشت حیرت به دندان رساند
هوش مصنوعی: وقتی والی چنین چیزی را از روی منشور میخواند، چنان تعجبی میکند که انگشت حیرت را به دندان میزند.
به بر خواند مروان و با چشم تر
زمرگ معاویه دادش خبر
هوش مصنوعی: مروان در کنار فرزندش با چشمی پر از اشک به مرگ معاویه خبر میدهد.
که تا آن زمان والی نو ولید
به فرمان فرمانده ی خود یزید
هوش مصنوعی: تا زمانی که والی جدید، ولید، تحت فرمان یزید به سر کار بیاید.
همی داشت این راز را در نهفت
زمرگ معاویه باکس نگفت
هوش مصنوعی: او این راز را در دل خود نگه داشته بود و تا به حال به کسی دربارهی مرگ معاویه چیزی نگفته بود.
سپس رایزن گشت درکار خویش
وز آنچ آمدش از شه شام پیش
هوش مصنوعی: سپس مشاور در کار خود اندیشید و از آن چه که از پادشاه شام به او رسید، فکر کرد.
بدو گفت مروان که ای هوشمند
درین نامه هرچ آمدت کار بند
هوش مصنوعی: مروان به او گفت: ای فرد دانا، در این نامه هر چه که برایت نوشته شده، همگی به کار تو مربوط میشود.
ولید این سخن چون زمروان شنود
فرستاد پیکی به هر چار زود
هوش مصنوعی: ولید وقتی این سخن را از زمروان شنید، بلافاصله پیامی به چهار نفر فرستاد.
شبانگه فرستاده شد در حرم
بدید آن سه وپادشاه امم
هوش مصنوعی: در هنگام شب، پیامبری به حرم رفت و آن سه نفر را دید که در آنجا بودند و برتری آنها نسبت به دیگران را مشاهده کرد.
که بنشسته با هم سرایند راز
به نزدیک قبر رسول حجاز
هوش مصنوعی: گروهی گرد هم نشستهاند و رازی را در کنار قبر پیامبر اسلام میخوانند.
به ایشان رسانید بعد از اسلام
ز فرمانگذار مدینه پیام
هوش مصنوعی: پس از مسلمان شدن، پیام را از فرمانده مدینه به آنها رسانید.
بدان پیک فرمود فرخنده شاه
توزی خواجه ی خود بپیمای راه
هوش مصنوعی: بدان که پیامبر (پیک) به فرخنده شاه دستور داد تا توزی (خود) را به راه پیمودن بفرستد.
که ما نیز بدرود تربت کنیم
قدم سوی بنگاه والی زنیم
هوش مصنوعی: ما هم باید از خاک پاک خداحافظی کنیم و به سوی محل کار والی برویم.
چو شد رهسپر پیک با آن سه تن
شهنشاه دین گشت گرم سخن
هوش مصنوعی: وقتی پیامرسان با آن سه نفر به دربار رسید، شهنشاه دین به گفتوگو پرداخت و با شوق و حرارت سخن گفت.