گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در مدح حضرت امام ثامن گوید

همچو خضر آب حیات از اهل جانان یافتم
بودم ار بیجان تنی سرمایه ی جان یافتم
مور بودم عشق از آن لب خاتمی لعلم سپرد
ره بدان خاتم سوی ملک سلیمان یافتم
دل نهادم تا به مهر دوست صاحبدل شدم
سر سپردم تا به عشق یار سامان یافتم
سالها در ظلمت زلفش دلم حیران بگشت
تا به لعل او نشان آب حیوان یافتم
گم شده دل را که در ملک تنم بودی عزیز
جستجو کردم در آن چاه زنخدان یافتم
آنچه از آیینه دید اسکندر و از جام، جم
از فروغ روی جانان من دو چندان یافتم
هستی خود را ز یکدیگر گسسته پود و تار
پیش ماه طلعتش مانند کتّان یافتم
راه دینم زد به دستان نرگس شهلای او
آن فسون پرداز را همدست شیطان یافتم
ذره ای بودم چو خور آسان شدن اقلیم گیر
وین مقام از مهر سلطان خراسان یافتم
آن خداوندی که من خود را به گلزار وجود
از نسیم مهر او چون غنچه خندان یافتم
آن ولی حق که خاک توس ازو پآدیدرست
زان فرودین پایه ی ایوان کیوان یافتم
یک شب اندر روضه ی او خویش را دیدم به خواب
ره چو احمد بر حریم عرش یزدان یافتم
گوهر کان کرامت کز کف دُربار او
خلق را مستغرق دریای احسان یافتم
خوان نعمت جو او گسترد در بزم جنان
من بدان خوان خویش را بی شبهه مهمان یافتم
گر به صورت گویم این دیدم توانم گفت لیک
فیضها در عالم معنی از آن خوان یافتم
کعبه ی دین است او من کعبه را در پای دل
وقت طوف درگهش خار مغیلان یافتم
چشم دل چون برگشادم بهر سیر کاینات
عرش را گرد حریمش گرم جولان یافتم
کوهمی گفتی چو دیدم رفعت درگاه تو
خویش را با خاک این درگاه یکسان یافتم
روح گفتی گلبن پژمرده ای بودم شدم
خرّم از ابر ولای تو چو باران یافتم
بهر عیش زایران کوی او آراسته
باغ رضوان را خیابان در خیابان یافتم
چرخ را تا از حریم او نشان آرد به خلق
هفت قندیل فروزان در شبستان یافتم
من خدا را چون گشودم دیده از راه یقین
از وجود این بشر در شخص انسان یافتم
سر به سر آیات قرآن در مدیح ذات اوست
مدح او تلقین من از آیات قرآن یافتم
ای خداوندی که چون کردم قیاس جاه تو
لامکان تختی فراز ملک امکان یافتم
چاکرت شد چرخ زان او را هلال و آفتاب
در زه پیراهن و گوی گریبان یافتم
ز آتش دوزخ نمی ترسم که ابراهیم وار
بهر خود از مهر تو ز آتش گلستان یافتم
کامران در آن جهانم کن شها کز فیض تو
هر چه کردم آرزو در این جهان آن یافتم
خویش را روز جزا در حضرت پروردگار
زین سخن مستوجب تشریف غفران یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو خضر آب حیات از اهل جانان یافتم
بودم ار بیجان تنی سرمایه ی جان یافتم
هوش مصنوعی: مانند خضر، آب حیات را از محبوبان یافتم. اگرچه من بی‌جان بودم، اما از آنها، سرمایه‌ای برای جانم به دست آوردم.
مور بودم عشق از آن لب خاتمی لعلم سپرد
ره بدان خاتم سوی ملک سلیمان یافتم
هوش مصنوعی: من به مانند یک مور هستم که عشق به آن لب شیرین را در دل دارم. از آن لب به سوی علم و دانایی رهنمون شدم و به سبب آن به سلطنت سلیمان رسیدم.
دل نهادم تا به مهر دوست صاحبدل شدم
سر سپردم تا به عشق یار سامان یافتم
هوش مصنوعی: دل خود را به عشق دوست سپردم و با این احساس، به آرامش و کمال رسیدم.
سالها در ظلمت زلفش دلم حیران بگشت
تا به لعل او نشان آب حیوان یافتم
هوش مصنوعی: سال‌ها در تاریکی زلف او دل من سرگردان و مضطرب بود تا این که به لعل او، نشانه‌ای از آب حیات پیدا کردم.
گم شده دل را که در ملک تنم بودی عزیز
جستجو کردم در آن چاه زنخدان یافتم
هوش مصنوعی: دل گمشده‌ام را که در وجودم عزیز بود، به دنبال آن در چاه گودی گردن یافتم.
آنچه از آیینه دید اسکندر و از جام، جم
از فروغ روی جانان من دو چندان یافتم
هوش مصنوعی: اسکندر و جم هر کدام چیزهایی را در آیینه و جام مشاهده کردند، اما من از نوری که از چهره محبوبم می‌تابد، دو برابر آنچه آنها دیدند، یافتم.
هستی خود را ز یکدیگر گسسته پود و تار
پیش ماه طلعتش مانند کتّان یافتم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن انسان‌ها از یکدیگر جدا شده‌اند و وجود خود را از هم تفکیک کرده‌اند. او با اشاره به زیبایی و نور ماه، خود را به مانند پود و تار می‌بیند که در برابر آن نور زیبا قرار دارد و به طور خاص به نرمی و لطافت اشاره می‌کند. در کل، احساس جدایی و نازکی در زندگی و نیز زیبایی و درخشندگی را بیان می‌کند.
راه دینم زد به دستان نرگس شهلای او
آن فسون پرداز را همدست شیطان یافتم
هوش مصنوعی: از نگاه دلربای او، که چشمانش مانند نرگس سیاه است، به طریقی گمراه شدم و در این مسیر، متوجه شدم که آن فریبنده، همکار شیطان است.
ذره ای بودم چو خور آسان شدن اقلیم گیر
وین مقام از مهر سلطان خراسان یافتم
هوش مصنوعی: من در ابتدا مانند ذره‌ای کوچک بودم که به راحتی در دنیای وسیع قرار می‌گرفتم. اما اکنون به لطف محبت و توجه پادشاه خراسان، به این جایگاه نائل شده‌ام.
آن خداوندی که من خود را به گلزار وجود
از نسیم مهر او چون غنچه خندان یافتم
هوش مصنوعی: خداوندی که من به واسطه محبت او احساس شکوفایی و شادابی کردم و وجودم مانند غنچه‌ای در گلزار زندگی شکفت.
آن ولی حق که خاک توس ازو پآدیدرست
زان فرودین پایه ی ایوان کیوان یافتم
هوش مصنوعی: ولی حق، که خاستگاهش خاک توس است، من از او توانستم بنای ایوان کیوان را در فرودین بیابم.
یک شب اندر روضه ی او خویش را دیدم به خواب
ره چو احمد بر حریم عرش یزدان یافتم
هوش مصنوعی: یک شب در باغ بهشت او، خواب دیدم که خودم را در حالتی به خواب، دیدم. در آنجا مانند احمد، پیامبر، به حریم خداوند رسیدم.
گوهر کان کرامت کز کف دُربار او
خلق را مستغرق دریای احسان یافتم
هوش مصنوعی: از ارزشمند بودن کرامت و بزرگواری که از دستان او جاری می‌شود، دریافتم که مردم را در دریایی از نیکی و مهربانی غرق کرده است.
خوان نعمت جو او گسترد در بزم جنان
من بدان خوان خویش را بی شبهه مهمان یافتم
هوش مصنوعی: او سفره‌ی نعمتش را در بهشت برای مهمانانش گسترده است و من در آن سفره‌ی پرنعمت، به وضوح و با اطمینان مهمان شدم.
گر به صورت گویم این دیدم توانم گفت لیک
فیضها در عالم معنی از آن خوان یافتم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از نظر ظاهری صحبت کنم، می‌توانم بگویم که این تجربه را داشتم، اما واقعاً نعمت‌ها و لذایذ در دنیای شکلی و معنوی از آن سفره بهره‌مند شدم.
کعبه ی دین است او من کعبه را در پای دل
وقت طوف درگهش خار مغیلان یافتم
هوش مصنوعی: او تجلی‌گاه دین است و من در دل خود، در زمان طواف پیرامون او، خارهای تیز و ناهموار را یافتم.
چشم دل چون برگشادم بهر سیر کاینات
عرش را گرد حریمش گرم جولان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که چشم دل خود را باز کردم تا به دیدن آفرینش و جهان بپردازم، متوجه شدم که عرش خداوند در اطراف این حریم، در حال حرکت و جولان است.
کوهمی گفتی چو دیدم رفعت درگاه تو
خویش را با خاک این درگاه یکسان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی درگاه بلند مرتبه تو را دیدم، احساس کردم که خودم را در کنار خاک آن درگاه می‌دانم و هیچ تفاوتی میان ما وجود ندارد.
روح گفتی گلبن پژمرده ای بودم شدم
خرّم از ابر ولای تو چو باران یافتم
هوش مصنوعی: روح مانند گلی پژمرده به نظر می‌رسیدم، اما وقتی که از محبت و ظرافت تو بهره‌مند شدم، شاداب و سرزنده شدم مانند بارانی که از ابر می‌بارد.
بهر عیش زایران کوی او آراسته
باغ رضوان را خیابان در خیابان یافتم
هوش مصنوعی: برای لذت زائران کوی او، باغ رضوان را به شکل خیابان‌هایی زیبا زینت داده بودند و من در این خیابان‌ها گام می‌زدم.
چرخ را تا از حریم او نشان آرد به خلق
هفت قندیل فروزان در شبستان یافتم
هوش مصنوعی: الفت و نزدیکی به او باعث شد که در دنیای تاریک، نشانه‌هایی از نور و روشنی را ببینم که مانند هفت چراغ در یک شبستان درخشان هستند.
من خدا را چون گشودم دیده از راه یقین
از وجود این بشر در شخص انسان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که با چشم یقین به حقیقت نگاه کردم، در وجود انسان متوجه وجود خدا شدم.
سر به سر آیات قرآن در مدیح ذات اوست
مدح او تلقین من از آیات قرآن یافتم
هوش مصنوعی: تمامی آیات قرآن به نوعی در ستایش و توصیف خداوند است و من این ستایش را از آیات قرآن آموخته‌ام.
ای خداوندی که چون کردم قیاس جاه تو
لامکان تختی فراز ملک امکان یافتم
هوش مصنوعی: ای خداوندی که وقتی مقام تو را مقایسه می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که بر بالای جهان امکان، تختی بزرگ و بی‌نظیر داری.
چاکرت شد چرخ زان او را هلال و آفتاب
در زه پیراهن و گوی گریبان یافتم
هوش مصنوعی: چرخ طبیعت به خاطر او بر زیبایی‌هایش افزوده شده و من در زینت لباسش هلال و خورشید را مشاهده کردم، همچنین در گوی گریبانش چیزی دیدم که نماد زیبایی و درخشندگی است.
ز آتش دوزخ نمی ترسم که ابراهیم وار
بهر خود از مهر تو ز آتش گلستان یافتم
هوش مصنوعی: من از آتش دوزخ نمی‌ترسم، زیرا مانند ابراهیم، به خاطر محبت تو از آتش گلستان بهره‌مند شده‌ام.
کامران در آن جهانم کن شها کز فیض تو
هر چه کردم آرزو در این جهان آن یافتم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، مرا در آن جهان کامیاب کن، زیرا از لطف تو هر چه در این دنیا آرزو داشتم، به آن رسیدم.
خویش را روز جزا در حضرت پروردگار
زین سخن مستوجب تشریف غفران یافتم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به خاطر این سخنان، نزد پروردگار خود مقام و شایستگی دریافت بخشش را پیدا کردم.