گنجور

شمارهٔ ١ - در تعریف بهار و مدح تاج الدین علی سربداری

باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار
بر چمن گسترده فرشی از پرند هفتکار
بر زمین گوئی که عکس آسمان افتاد باز
شد زمین چون آسمان در کسوت گوهر نگار
ز امتزاج خاک یابی باد را مشکین نفس
در مزاج لاله بینی آب را آتش شعار
گل سلیمانست پنداری بدار الملک باغ
ز آنکه تختش را بهر سو میبرد باد بهار
لاله گوئی مجمری لعلست کاندر وی صبا
نافه های مشک میریزد ز سرو جویبار
سر بر آرد از کمینگه گربه بید از بهر صید
چون همی بیند که پای بط بر آمد از چنار
طبع استاد طبیعت بین که از تأثیر او
غنچه شد پیکان نما و بید شد خنجر گذار
بار دیگر در زمین از صنع رب العالمین
همچو بزم خسرو آفاق تاج ملک و دین
بر چمن چون کرد باد نوبهاری گلفشان
شد چمن در باغ چون بر چرخ راه کهکشان
حبذا فصلی که نرگس بی می از تأثیر او
میکند مستی و مخموری چو چشم مهوشان
صبحدم باد سحر سرمست در بستان جهد
طره شمشاد گیرد میبرد هر سو کشان
چون صبا عنبر نسیم و خاک مشک آمیز شد
خیز و تاب آتش غم را بآب رز نشان
اندرین موسم که آید چون نسیم نو بهار
اهل عالم را دهد از روضه طوبی نشان
عشرت ار خواهی که رانی همچو بلبل با نوا
بر مثال تازه گل برگی که داری برفشان
ور همیخواهی که دائم خوش بر آئی همچو سرو
عقل ناصح پیشه را در بزم صاحب بینشان
خسروی کاندر کفش باشد بروز رزم و کین
لاله چون بر رمح مینا گون سنان بسدین
چون دم عیسی عهد آمد نسیم صبحگاه
شاید ار جان یابد از لطفش تن مردم گیاه
ز آنکه باد صبحگاهی از طریق خاصیت
شد چو آب زندگی راحت فزای و رنج کاه
در شگفتم از بنفشه تا چرا شد قد او
در جوانی بر مثال قامت پیران دو تاه
شکل نرگس بین که چون از سیم میتا بدزرش
گوئیا خورشید تابانست بر رخسار ماه
گوئیا جرمی ازین ازرق لباس آمد پدید
شد دو تا چون صوفیان تا عذر خواهد از گناه
ابر نیسانی چو جام سرخ گل پر مل کند
توبه پرهیزکاران شاید ار گردد تباه
ای بت گلرخ بیا و بیدق عشرت بران
تا شوم فرزین صفت از باده دستور شاه
آنکه از بحر کفش گه ابر گردد خوشه چین
پر گهر آید کنون دست چنار از آستین
آنکه بهر نصرتش دائم بصد گرمی و تاب
خنجر زرین کشد بر روی خصمش آفتاب
طره هندوی شب را از برای رایتش
آسمان پرچم کند بر رمح زرین شهاب
در جهان ازیمن عدلش بر نمیگیرد کسی
تیغ بران جز خطیب و هست آنهم در قراب
تا ز باغ عدل او خوردست فتنه کو کنار
بر نمیگیرد چو بخت حاسدانش سر ز خواب
از سموم خشم ظالم سوز او بیند خرد
آنکه شیر شرزه میافتد ز تب در سوز و تاب
گر شراری ز آتش قهرش بدریا بگذرد
عیبه های جوشن ماهی بسوزد اندر آب
ور نسیم لطف او یکره وزد بر گَرزه مار
مهره گردد در بن دندان او یکسر لعاب
گر ارادت یکزمان با قدرتش گردد قرین
پوست با پشت پلنگ آرد بحکم از پشت زین
گر گذر یابد ز خلق او نسیمی بر چمن
گل زغیرت تا بپای از سر بدرد پیرهن
روز رزم و گاه بزم آید ز لطف و عنف او
زندگانرا تن بجان و مردگان را جان بتن
ذره ئی از نور رایش کرد خورشید اقتباس
تا جهان افروز شد شمعی برین نیلی لگن
فی المثل گر اطلس گردون بپوشد دشمنش
همچو کرم قز نخستین کسوتش باشد کفن
گر نرفتی در ضمان روزی خلقانرا کفش
کی شدندی منتظم ارکان بهم در یک قرن
قرنها باید که آید همچو او صاحبقران
بشنو اندر صورت تضمین مثال او زمن
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
خون لعل اندر عروق کان همی گردد نگین
تا شود با خاتم گیتی ستانش همنشین
ای شده بر ذات پاکت ختم کار سروری
همچو بر ذات محمد کسوت پیغمبری
آسمان سرگشته و حیران ز رشک رأی تست
ور نه پا بر جا روا بودی سپهر چنبری
پیش قدت گر فلک لاف سرافرازی زند
عقل داند معجز موسی ز سحر سامری
شاید ار ناهید و بهرامت بگاه رزم و بزم
آن شود خنجر گذار و این کند خنیا گری
خسرو عالیجنابت را جهان گفتی خرد
گر نبودی بر جهان گردون دون را سروری
خاکپایت را فلک گر تاج سر خواند مرنج
نرخ گوهر نشکند هرگز بنقص مشتری
چون توئی را کی تواند گفت مدحت چون منی
تا کجا باشد توان دانست حد شاعری
انوری شد آفتاب و ازرقی چرخ برین
تا ثنای حضرتت گویند چون ابن یمین
خسروا چون ابر دستت رسم زر پاشی نهاد
در کف دریا بماند حسرتش پیوسته باد
آفتاب جود تو چون سایه بر گیتی فکند
شد جهانرا ذکر جود حاتم طائی زیاد
زر بحصن کان درون بندی گران بر پای داشت
کلک دربارت میان بر بست و بندش را گشاد
یافتند انعام عامت اهل عالم جز دو کس
من بگویم کز چه حرمان بهره ایشان فتاد
آن یک از گیتی برون شد پیشتر از عهد تو
وین دگر در نوبت دورانت از ما در نزاد
تا بخندد نوبهار از گریه مژگان ابر
تا نگردد شام هرگز همنشین بامداد
باد خندان نوبهارت تازه از آبحیات
بامداد عشرتت را شام غم در پی مباد
بر ثنای حضرتت گوید سپهرم آفرین
در دعای دولتت آمین کند چرخ برین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار
بر چمن گسترده فرشی از پرند هفتکار
هوش مصنوعی: نسیم بهاری دوباره بر چمن می‌وزد و ظاهری زیبا از پرندگانی که در حال پرواز هستند را بر روی آن می‌پراکند.
بر زمین گوئی که عکس آسمان افتاد باز
شد زمین چون آسمان در کسوت گوهر نگار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زمین به گونه‌ای شده که گویی آسمان بر آن افتاده است. حالا زمین به زیبایی و جلوه‌ای چون آسمان در لباس جواهرات درخشنده به نظر می‌رسد.
ز امتزاج خاک یابی باد را مشکین نفس
در مزاج لاله بینی آب را آتش شعار
هوش مصنوعی: از ترکیب خاک، بادی را می‌یابی که نفسش مانند مشک خوشبو است. در حالت لاله، آب را می‌بینی و آتش را در شعارت حس می‌کنی.
گل سلیمانست پنداری بدار الملک باغ
ز آنکه تختش را بهر سو میبرد باد بهار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که گل، نشانی از شکوه و زیبایی است که به سلیمان نسبت داده می‌شود. باغی که در آن هستیم، مکانی است با ارزش و زیبا، اما باد بهار که نماد تغییر و حرکت است، تخت و قدرت را به هر سو می‌برد. به این ترتیب، نشانه‌ای از ناپایداری و عدم ثبات در حیات و قدرت در این دنیا را مشاهده می‌کنیم.
لاله گوئی مجمری لعلست کاندر وی صبا
نافه های مشک میریزد ز سرو جویبار
هوش مصنوعی: گل لاله مانند ظرفی پر از سنگ‌های قیمتی است که در آن نسیم، بوی مشک را به اطراف می‌پراکند.
سر بر آرد از کمینگه گربه بید از بهر صید
چون همی بیند که پای بط بر آمد از چنار
هوش مصنوعی: گربه در کمین نشسته است تا طعمه‌اش را شکار کند. وقتی متوجه می‌شود که پای بطی از درخت چنار به بیرون آمده، آماده حمله می‌شود.
طبع استاد طبیعت بین که از تأثیر او
غنچه شد پیکان نما و بید شد خنجر گذار
هوش مصنوعی: استاد طبیعت را مشاهده کن که چگونه از تأثیر او، غنچه به تیرک تبدیل می‌شود و بید به خنجری تبدیل می‌گردد.
بار دیگر در زمین از صنع رب العالمین
همچو بزم خسرو آفاق تاج ملک و دین
هوش مصنوعی: یک بار دیگر در دنیا، به دست آفریدگار جهانیان، مانند جشن و سروری که در زمان خسرو بود، با شکوه و عظمت و ارزش‌های ملک و دین برپا خواهد شد.
بر چمن چون کرد باد نوبهاری گلفشان
شد چمن در باغ چون بر چرخ راه کهکشان
هوش مصنوعی: وقتی باد بهاری بر چمن وزید، گل‌ها شکفته شدند و چمن مانند باغی زیبا شد که بر آسمان، راه کهکشان را نشان می‌دهد.
حبذا فصلی که نرگس بی می از تأثیر او
میکند مستی و مخموری چو چشم مهوشان
هوش مصنوعی: چه فصل زیبایی! وقتی که نرگس به اثر خود، حالتی شاداب و سرخوش به وجود می‌آورد و مستی و سرخوشی مانند چشمان زیبا و دلربا می‌شود.
صبحدم باد سحر سرمست در بستان جهد
طره شمشاد گیرد میبرد هر سو کشان
هوش مصنوعی: در صبحگاه، وزش نسیم دل‌انگیز به باغ می‌وزد و شعرای طره‌ موهای زیبای شمشاد را می‌گیرد و به هر سو می‌کشاند.
چون صبا عنبر نسیم و خاک مشک آمیز شد
خیز و تاب آتش غم را بآب رز نشان
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم ملایم و خوشبو از عطر عنبر و خاک مشکی دامن می‌زند، باید برخیزی و با آب گل سرخ، آتش غم را خاموش کنی.
اندرین موسم که آید چون نسیم نو بهار
اهل عالم را دهد از روضه طوبی نشان
هوش مصنوعی: در این فصل بهاری که مثل نسیم تازه می‌وزد، عالمیان نشانه‌ای از بهشت را دریافت می‌کنند.
عشرت ار خواهی که رانی همچو بلبل با نوا
بر مثال تازه گل برگی که داری برفشان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی خوشبختی و لذت را تجربه کنی، همچون بلبل با آواز دل‌نشین بخوان و مانند گلی تازه و زیبا، خود را نشان بده.
ور همیخواهی که دائم خوش بر آئی همچو سرو
عقل ناصح پیشه را در بزم صاحب بینشان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همیشه شاداب و خوش‌برخورد باشی، مانند درخت سرو استوار و با عقل، باید در محفل اهل خرد و بینش قرار بگیری.
خسروی کاندر کفش باشد بروز رزم و کین
لاله چون بر رمح مینا گون سنان بسدین
هوش مصنوعی: این بیت به شرایطی اشاره دارد که شخصی با مقام و قدرت، در میدان جنگ و کینه ورزی تأثیرگذار است. در اینجا، لاله به زیبایی و لطافت اشاره دارد، و زمانی که در معرکه قرار می‌گیرد، تبدیل به سنانی می‌شود که به رنگ و نمای گرانبهای مینا شبیه است. به نوعی این تصویرگر این است که زیبایی و قدرت می‌توانند در کنار هم در لحظات سرنوشت‌ساز وجود داشته باشند.
چون دم عیسی عهد آمد نسیم صبحگاه
شاید ار جان یابد از لطفش تن مردم گیاه
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاهی مانند دم عیسی به وزش درآید، شاید با لطف آن، روح و جان انسان مانند گیاهی از خاک زنده شود و زندگی دوباره‌ای پیدا کند.
ز آنکه باد صبحگاهی از طریق خاصیت
شد چو آب زندگی راحت فزای و رنج کاه
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه باد صبحگاهی خاصیت ویژه‌ای دارد، مانند آب که زندگی را افزون می‌کند و رنج‌ها را کاهش می‌دهد.
در شگفتم از بنفشه تا چرا شد قد او
در جوانی بر مثال قامت پیران دو تاه
هوش مصنوعی: در شگفتم که چرا گل بنفشه در جوانی به قد و قامت کسانی می‌ماند که سال‌ها از عمرشان گذشته است.
شکل نرگس بین که چون از سیم میتا بدزرش
گوئیا خورشید تابانست بر رخسار ماه
هوش مصنوعی: به زیبایی چهره نرگس بیندیشید، که چگونه مانند سیم درخشان می‌درخشد؛ گویی که خورشید درخشان بر روی صورت ماه تابیده است.
گوئیا جرمی ازین ازرق لباس آمد پدید
شد دو تا چون صوفیان تا عذر خواهد از گناه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا فردی با لباس آبی رنگی که به نشانه‌ای از گناه و خطا بوده، ظاهر شده است. او همچون دو صوفی، به دنبال بهانه‌ای برای عذرخواهی از اشتباهاتش است.
ابر نیسانی چو جام سرخ گل پر مل کند
توبه پرهیزکاران شاید ار گردد تباه
هوش مصنوعی: ابر نیسانی مانند جامی پر از شراب قرمز است که وقتی بر زمین بریزد، ممکن است باعث لغزش و گناه افرادی شود که به دوری از گناه فکر می‌کنند. شاید این لغزش به آن‌ها آسیب برساند.
ای بت گلرخ بیا و بیدق عشرت بران
تا شوم فرزین صفت از باده دستور شاه
هوش مصنوعی: ای زیبا روی دلربا، بیا و شادمانی را به همراه بیاور تا من نیز مانند فرزین، از باده‌ی فرمانروا شادی بکنم.
آنکه از بحر کفش گه ابر گردد خوشه چین
پر گهر آید کنون دست چنار از آستین
هوش مصنوعی: آن کسی که از دریا چون کفش پا به درخت می‌زند و خوشه‌های پرمغز را می‌چیند، حالا دستش چون چنار از آستینش بیرون است.
آنکه بهر نصرتش دائم بصد گرمی و تاب
خنجر زرین کشد بر روی خصمش آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که برای یاری خود همیشه با شدت و قاطعیت آماده است، مانند آفتاب که بر روی دشمنانش می‌تابد، شمشیری طلایی به دست می‌گیرد.
طره هندوی شب را از برای رایتش
آسمان پرچم کند بر رمح زرین شهاب
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زیبا شب مانند پرچمی در آسمان به اهتزاز درآمده و به لقب تیر زریں شهاب نمایان می‌شود.
در جهان ازیمن عدلش بر نمیگیرد کسی
تیغ بران جز خطیب و هست آنهم در قراب
هوش مصنوعی: در این جهان، تنها خطیب است که با شمشیر بران به اجرای عدالت می‌پردازد و آن هم به شکل خاص و محدود.
تا ز باغ عدل او خوردست فتنه کو کنار
بر نمیگیرد چو بخت حاسدانش سر ز خواب
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمنان و حسودان از نعمت‌های خداوند بهره‌مند هستند، فتنه و آشوب در جامعه باقی خواهد ماند و مانند مقدرات حاسدان، آنها از خواب بیدار نخواهند شد.
از سموم خشم ظالم سوز او بیند خرد
آنکه شیر شرزه میافتد ز تب در سوز و تاب
هوش مصنوعی: خشم ظالم مانند سموم کشنده‌ای است که انسان را می‌سوزاند و خردمند واقعی کسی است که می‌تواند اثر این خشم را درک کند، مانند شکاری که در اثر تب و هیجان به دور و برش نگاه می‌کند و بحران را احساس می‌کند.
گر شراری ز آتش قهرش بدریا بگذرد
عیبه های جوشن ماهی بسوزد اندر آب
هوش مصنوعی: اگر شعله‌ای از آتش خشم او به دریا برسد، زره‌پوشی ماهی در آب سوخته خواهد شد.
ور نسیم لطف او یکره وزد بر گَرزه مار
مهره گردد در بن دندان او یکسر لعاب
هوش مصنوعی: اگر نسیم مهربانی او به یک طرف بوزد، آن وقت می‌تواند بر سر مارِ زشت هم اثر بگذارد و در دندان او به طور کامل زخم شفابخش ایجاد کند.
گر ارادت یکزمان با قدرتش گردد قرین
پوست با پشت پلنگ آرد بحکم از پشت زین
هوش مصنوعی: اگر عشق و ارادتِ تو به قدرت و توانایی او پیوسته شود، می‌تواند که همگان را به تعجب وادارد و شما را به مقام رفیع و بزرگواری برساند.
گر گذر یابد ز خلق او نسیمی بر چمن
گل زغیرت تا بپای از سر بدرد پیرهن
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از وجود او به چمن گل بوزد، آنقدر شوق و حسادت وجودش را پر کند که حتی پیراهنش را از پا بدر ببرد.
روز رزم و گاه بزم آید ز لطف و عنف او
زندگانرا تن بجان و مردگان را جان بتن
هوش مصنوعی: در روز جنگ و در زمان جشن، به لطف و شدت او، به زنده‌ها زندگی می‌بخشد و به مرده‌ها روحی تازه می‌دهد.
ذره ئی از نور رایش کرد خورشید اقتباس
تا جهان افروز شد شمعی برین نیلی لگن
هوش مصنوعی: خورشید با تابش خود، ذره‌ای از نورش را به دیگران منتقل کرد و بدین ترتیب، جهان را روشن‌تر ساخت، مانند شمعی در یک ظرف نیلی که نورش به اطراف می‌تابد.
فی المثل گر اطلس گردون بپوشد دشمنش
همچو کرم قز نخستین کسوتش باشد کفن
هوش مصنوعی: اگر دنیا به دشمنش روی آورد و او را در خود بپیچد، همچون کرم ابریشم که ابتدا پیله می‌سازد، آن پیله برای او به عنوان کفن خواهد بود.
گر نرفتی در ضمان روزی خلقانرا کفش
کی شدندی منتظم ارکان بهم در یک قرن
هوش مصنوعی: اگر تو به ضمانت و حمایت مردم نمی‌رفتی، آیا کفش‌ها به طور منظم و مرتب در زیر پاهای آن‌ها قرار می‌گرفتند و در یک دوره مشخص به هم مربوط می‌شدند؟
قرنها باید که آید همچو او صاحبقران
بشنو اندر صورت تضمین مثال او زمن
هوش مصنوعی: سال‌ها باید بگذرد تا کسی همچون او، که در مقام و موقعیت بی‌نظیر است، بیاید. به این نکته توجه کن که او از من نشانه‌هایی دارد که می‌تواند مثالش باشد.
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
هوش مصنوعی: برای تبدیل یک سنگ عادی به یک سنگ قیمتی مانند لعل یا عقیق، سال‌ها زمان و شرایط خاصی لازم است. این تبدیل نیازمند نور خورشید و عوامل طبیعی است که در نقاط خاصی مثل بدخشان و یمن وجود دارد. پس این روند به کندی و به طور تدریجی انجام می‌شود.
خون لعل اندر عروق کان همی گردد نگین
تا شود با خاتم گیتی ستانش همنشین
هوش مصنوعی: خون سرخ، مانند لک‌های زیبا در رگ‌ها جریان دارد تا زمانی که با انگشتر هستی همراه شود و هم‌نشینی پیدا کند.
ای شده بر ذات پاکت ختم کار سروری
همچو بر ذات محمد کسوت پیغمبری
هوش مصنوعی: تو که بر ذات پاکت، به عنوان سرور، کار به پایان رسیده و مانند محمد (ص) که لباس نبوت را بر تن کرده، به مقام رفیع رسیده‌ای.
آسمان سرگشته و حیران ز رشک رأی تست
ور نه پا بر جا روا بودی سپهر چنبری
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر محبوبیت و عقل تو دچار سردرگمی و حیرت است، وگرنه این حرکت و تغییرات در عالم بالا طبیعی و عادی به نظر می‌رسید.
پیش قدت گر فلک لاف سرافرازی زند
عقل داند معجز موسی ز سحر سامری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر اوج قداستی و بزرگی تو به آسمان برسد، فلک نیز در برابر تو به خود می‌بالد و درباره‌ات سخن می‌گوید. اما عقل و خرد به خوبی می‌داند که معجزات واقعی و قدرت‌های بزرگ از سرچشمه‌های الهی هستند، نه از جادو و سحر. در واقع، این کلام به تمایز بین معجزات واقعی و شعبده‌بازی اشاره دارد.
شاید ار ناهید و بهرامت بگاه رزم و بزم
آن شود خنجر گذار و این کند خنیا گری
هوش مصنوعی: شاید اگر ناهید و بهرام در زمان نبرد و جشن حضور داشته باشند، این امر باعث می‌شود که برخی به استفاده از خنجر روی بیاورند و برخی دیگر به سرود خوانی بپردازند.
خسرو عالیجنابت را جهان گفتی خرد
گر نبودی بر جهان گردون دون را سروری
هوش مصنوعی: خسرو بزرگوار را جهانیان به نیکویی می‌شناسند و اگر تو را نمی‌بود، دنیا برزخیان را فرمانروایی نمی‌کرد.
خاکپایت را فلک گر تاج سر خواند مرنج
نرخ گوهر نشکند هرگز بنقص مشتری
هوش مصنوعی: اگر آسمان خاک پای تو را تاج سر بخواند، ناراحت نشو؛ زیرا ارزش گوهر هرگز به خاطر نقص مشتری کاهش نمی‌یابد.
چون توئی را کی تواند گفت مدحت چون منی
تا کجا باشد توان دانست حد شاعری
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند درباره تو ستایش کند، چرا که مثل من کسی نمی‌تواند ابراز احساسات کند. به راستی که توانایی شاعری در وصف تو به کجا می‌رسد؟
انوری شد آفتاب و ازرقی چرخ برین
تا ثنای حضرتت گویند چون ابن یمین
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به درخشش خورشید و زیبایی آسمان اشاره می‌کند و می‌گوید که این فضایل برای ستایش از حضور و مقام بلندت وجود دارند، همانطور که ابن یمین نیز به تحسین و ستایش می‌پردازد.
خسروا چون ابر دستت رسم زر پاشی نهاد
در کف دریا بماند حسرتش پیوسته باد
هوش مصنوعی: ای خسروا! مانند ابر، دستت را برای پاشیدن زر و طلا دریا قرار داد، اما این حسرت همواره در دلت باقی خواهد ماند.
آفتاب جود تو چون سایه بر گیتی فکند
شد جهانرا ذکر جود حاتم طائی زیاد
هوش مصنوعی: خورشید بخشش تو به مانند سایه‌ای بر زمین گسترده شده است و به خاطر آن جهان به یاد بخشش حاتم طائی می‌افتد.
زر بحصن کان درون بندی گران بر پای داشت
کلک دربارت میان بر بست و بندش را گشاد
هوش مصنوعی: در قصر، گنجی باارزش وجود دارد که بر دوش سنگینی حمل می‌شود. قلمی که در اختیارت است، در میان این دیوارها به خوبی جا گرفته و دربندی را که برای آن گذاشته‌اند، باز کرده است.
یافتند انعام عامت اهل عالم جز دو کس
من بگویم کز چه حرمان بهره ایشان فتاد
هوش مصنوعی: مردم دنیا از نعمت‌ها و برکات زندگی بهره‌مند شدند، اما من و یک نفر دیگر از این نعمت‌ها محروم ماندیم. بگذارید بگویم که چه چیزی باعث این محرومیت برای ما شده است.
آن یک از گیتی برون شد پیشتر از عهد تو
وین دگر در نوبت دورانت از ما در نزاد
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها قبل از آمدن تو از دنیا رفت و دیگری در نوبت زمان تو از ما به وجود نمی‌آید.
تا بخندد نوبهار از گریه مژگان ابر
تا نگردد شام هرگز همنشین بامداد
هوش مصنوعی: بهار وقتی می‌خندد که ابرها از گریه‌هایشان سیر شوند و شب هیچ وقت به صبح نزدیک نخواهد شد.
باد خندان نوبهارت تازه از آبحیات
بامداد عشرتت را شام غم در پی مباد
هوش مصنوعی: باد خوشحال و شاداب بهاری تازه از آبی که در صبحگاه جریان دارد، بیاید و شب غم به‌دنبال شادی‌ات نیفتد.
بر ثنای حضرتت گوید سپهرم آفرین
در دعای دولتت آمین کند چرخ برین
هوش مصنوعی: آسمان درباره‌ی ستایش تو می‌گوید و به خوشبختی‌ات دعا می‌کند. به این ترتیب، در دنیای بالایی نیز برای موفقیت تو آرزو می‌کند.