گنجور

شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر

طلب تا محرم اسرار کردی
بآن مطلوب یار غار کردی
طلب کن تا خبر از دوست یابی
وجود دوست را بی پوست یابی
طلب کن تا خبر از گنج یابی
تو کی این گنج را بی رنج یابی
طلب چون رخت هستی میرهاند
طلب کس را بمنزل میرساند
طلب باشد براق عشق جانان
طلب باشد سواد اعظم جان
طلب سرمایه گنج وجودست
طلب پیرایه اصل شهود است
تو آن مطلوب را در خود طلب کن
چو در خود یافتی دیگر طرب کن
عجب گنجیست در ویرانه تو
همیشه همدم و همخانه تو
اگر در جستجوی او شتابی
تو او را عاقبت در خود بیابی
که هر کس طالب آن رو بگردد
چو پروانه بگرد او بگردد
زمانی از تو او هرگز جدا نیست
بجز تو با کسی هم آشنا نیست
برون از خود تو آنمطلب نجوئی
ره بیهوده در عالم نپوئی
چو کردی عاشقی با دوست آغاز
دگر با عشق او میسوز و میساز
بدنیا از تف هجران نسوزد
بعقبی ز آتش نیران نسوزد
بگفتا عاشقانرا میکشم من
پس از کشتن دیت هم میکشم من
برای یک دیت صد بار کشتن
مرا خوشتر بود از زنده گشتن
اگر صد بار عاشق کشته گردد
بخون خویشتن آغشته گردد
ز خون من اگر گلها بروید
بخونش خونبها هرگز نجوید
نه در کعبه نه در دیر مغانست
ولیکن در میان جان نهانست
همه در تست این مطلوب حاصل
چه حاصل چون علایق گشت فاصل
مرا بس آن نگاه گاهگاهت
هزاران جان فدای یک نگاهت
مرا جز کشتنت راحت نباشد
بدیت ماه من حاجت نباشد
چو او را یافتی عاشق شو اکنون
بوصف دلبری لایق شو اکنون
نترسی زانکه خواهی کشته گشتن
بخون خویشتن آغشته گشتن
چه کشتن باشد این خود زندگانیست
بقاهای حیات جاودانیست
مرا جز کشتنت افنا ضروریست
که عاشق را فنا کشتن ضروریست
منم پیدا و هم سر نهانت
منم هم مغز تو هم استخوانت
دلارامی نکو خوئی چه رادی
چه میورزی بعاشق اتحادی
همی گویم منم گوش و زبانت
منم جان و تن و روح و روانت
ز سر تا پای تو من گشتم ایدوست
همه اعضای تو من گشتم ایدوست
مرا از تو گزیر و چاره ئی نیست
مرا همچون تو یک غمخواره ئی نیست
بیا بار دگر همراه باشیم
همیشه همدم دلخواه باشیم
مرا با تو چکار آید تن و جان
مرا بی تو نباید باغ و بستان
توئی باغ بهار و لاله زارم
به آئینهای تو کاری ندارم
توئی آئینه حسن جمالم
توئی نوشنده بزم وصالم
تجلی رخت با من عیانست
ولی از دیده هرکس نهانست
اگر چه اهل عالم خیل خیلست
توئی مقصود و دیگرها طفیلست
درین عالم اگر آدم نبودی
تجلی در همه عالم نبودی
چه قربست اینکه در عالم چه قربست
که عارف مست از میدان قربست
کشیده باده و صهبا ندیده
خدا را دیده و خود را ندیده
جز از وی در نهاد او دگر نیست
سر موئی ز خود او را خبر نیست
چه خوش بزمی که جز جانان نباشد
درین محرم بغیر از جان نباشد
جمال یار اگر برقع گشاید
بتو بیتو جمال خود نماید
همه عالم جمال یار بینی
جهانرا خالی از اغیار بینی
بساط قرب سلطان آتشین است
بسوزد هر که با او همنشین است
الهی آتش قربی بر افروز
تمام هستی ما را در او سوز
مرا بیتو چو این هستی نپاید
چو هستی تو مرا هستی نباید
کسی داند که او معشوقبازست
و بی یسمع و بی یبصر چه رازست
چو شد آن گنج پنهان آشکارا
ازو پر شد همه دریا و صحرا
چگویم شرح این دور و درازست
مگر اینها از آن معشوقبازست
وجود خویش را زانگنج پر ساز
همه انبان خود را لعل و در ساز
جهان پر گنج و این افلاس از چیست
نمیدانم چرا این گنج مخفیست
که هر کس قیمت گوهر نداند
سفه چون قدر مال و زر نداند
نهان در تست این گنج گرانسنگ
تو خود را نیک کاو ایمرد دلتنگ
عجب گنجیست در ویرانه تو
عجب جانی بود جانانه تو
فرو رفته همه در عین آن گنج
ولی کس را وقوفی نیست بی رنج
اگر چه کرد با خود بس مدارا
ولیکن گشت آخر بس مدا را
حدیث کنت کنزا را شنیدی
ازین گنج نهان بر گو چه دیدی
عجب گنجیست گنج جاودانه
که او را نه میان و نی کرانه
درین کان هر که افتد کان شود او
اگر جسمیست آخر جان شود او
فتاده تا ابد سر مست و قانع
چشیده زین می پر شور و نافع
ازین می گر تو هم خواهی چشیدن
تو هم خواهی بیکجائی رسیدن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طلب تا محرم اسرار کردی
بآن مطلوب یار غار کردی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به رازهای خود دست پیدا کنی و به معشوق خود نزدیک شوی، ابتدا باید درون خود را بشناسی و به آنچه از دلت می‌خواهد، بپردازی.
طلب کن تا خبر از دوست یابی
وجود دوست را بی پوست یابی
هوش مصنوعی: خواهش کن تا خبری از دوست به دست آوری، و با این خبر، وجود دوست را بدون هیچ پوشش و حجاب مشاهده کنی.
طلب کن تا خبر از گنج یابی
تو کی این گنج را بی رنج یابی
هوش مصنوعی: از دیگران بخواه تا به تو بگویند که چه زمانی می‌توانی بدون زحمت به ثروت و گنج برسیدی.
طلب چون رخت هستی میرهاند
طلب کس را بمنزل میرساند
هوش مصنوعی: خواسته و آرزو مانند لباس زندگی است که انسان را از خطر دور می‌کند و به مقصد می‌رساند.
طلب باشد براق عشق جانان
طلب باشد سواد اعظم جان
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق معشوق، همه چیز ارزشمند است. تلاش برای رسیدن به این عشق، به معنای واقعی، مهم‌ترین هدف زندگی است.
طلب سرمایه گنج وجودست
طلب پیرایه اصل شهود است
هوش مصنوعی: به دنبال به دست آوردن گنجینه وجود هستیم و این جستجو برای زیبایی‌های ظاهری و ظواهر دنیایی نیست، بلکه در اصل به دنبال درک و شناخت حقیقت و وجود هستیم.
تو آن مطلوب را در خود طلب کن
چو در خود یافتی دیگر طرب کن
هوش مصنوعی: آن چیزی که به دنبالش هستی را در درون خود جستجو کن، چون زمانی که آن را در خود یافتی، دیگر شادمان خواهی بود.
عجب گنجیست در ویرانه تو
همیشه همدم و همخانه تو
هوش مصنوعی: چقدر ارزشمند است وجود تو، حتی در شرایطی که به نظر خراب و ویران می‌رسد، تو همیشه هم‌نشین و هم‌راه من هستی.
اگر در جستجوی او شتابی
تو او را عاقبت در خود بیابی
هوش مصنوعی: اگر تو به دنبال او باشی و شتاب کنی، در نهایت او را در درون خود پیدا خواهی کرد.
که هر کس طالب آن رو بگردد
چو پروانه بگرد او بگردد
هوش مصنوعی: هر کسی که خواهان آن است، باید مانند پروانه دور آن محبوب بچرخد.
زمانی از تو او هرگز جدا نیست
بجز تو با کسی هم آشنا نیست
هوش مصنوعی: در همه حال و شرایط، تو همیشه در ذهن او حضور داری و او هیچ‌کس دیگری را مانند تو نمی‌شناسد.
برون از خود تو آنمطلب نجوئی
ره بیهوده در عالم نپوئی
هوش مصنوعی: از خود خارج نشو و به دنبال چیزی نگرد که وجود ندارد، زیرا در این دنیا راه بیهوده‌ای در پیش خواهی گرفت.
چو کردی عاشقی با دوست آغاز
دگر با عشق او میسوز و میساز
هوش مصنوعی: وقتی که عشق به دوست را آغاز کردی، دیگر با عشق او بسوز و بساز.
بدنیا از تف هجران نسوزد
بعقبی ز آتش نیران نسوزد
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر دلِ شکسته و separation نمی‌سوزد، و به خاطر آتشِ نیران هم نمی‌سوزد.
بگفتا عاشقانرا میکشم من
پس از کشتن دیت هم میکشم من
هوش مصنوعی: او گفت که من عاشقان را می‌کشم و بعد از کشتن آنها دل‌هایشان را نیز می‌کشم.
برای یک دیت صد بار کشتن
مرا خوشتر بود از زنده گشتن
هوش مصنوعی: برای یک قرار ملاقات، اگر صد بار مرا بکشند، این برایم از زنده ماندن بهتر است.
اگر صد بار عاشق کشته گردد
بخون خویشتن آغشته گردد
هوش مصنوعی: اگر کسی بارها عاشق شود، ممکن است که بارها دچار درد و رنج شود و در نهایت به خاطر عشق خود به شدت آسیب ببیند.
ز خون من اگر گلها بروید
بخونش خونبها هرگز نجوید
هوش مصنوعی: اگر از خون من گل‌ها روییده شود، هرگز به خاطر خون‌بها از آن‌ها نمی‌نویسم.
نه در کعبه نه در دیر مغانست
ولیکن در میان جان نهانست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد که حقیقت و معنای اصلی نه در مکان‌های مذهبی مانند کعبه یا معبد مغان، بلکه در درون خود انسان و دل او نهفته است.
همه در تست این مطلوب حاصل
چه حاصل چون علایق گشت فاصل
هوش مصنوعی: همه در امتحان این خواسته چه چیزی بدست آوردند، چون علاقه‌ها فاصله گرفتند.
مرا بس آن نگاه گاهگاهت
هزاران جان فدای یک نگاهت
هوش مصنوعی: آن نگاه گاه و بیگاه تو برای من به اندازه‌ای ارزشمند است که هزاران جان را فدای یک نگاه تو می‌کنم.
مرا جز کشتنت راحت نباشد
بدیت ماه من حاجت نباشد
هوش مصنوعی: من به جز از بین رفتن تو، هیچ آرامشی ندارم و به وصال تو نیازی ندارم.
چو او را یافتی عاشق شو اکنون
بوصف دلبری لایق شو اکنون
هوش مصنوعی: وقتی او را پیدا کردی، حالا عاشق شو و خود را شایستهٔ وصف محبت او بکن.
نترسی زانکه خواهی کشته گشتن
بخون خویشتن آغشته گشتن
هوش مصنوعی: نگران نباش، چون اگر بخواهی کشته شوی، به خون خودت آلوده خواهی شد.
چه کشتن باشد این خود زندگانیست
بقاهای حیات جاودانیست
هوش مصنوعی: اینکه با درد و رنج‌هایی که در زندگی وجود دارد، انسان همچنان به زندگی ادامه می‌دهد و این استمرار خودش نشان‌دهنده‌ی قدرت و عمق زندگی است. زندگانی واقعی در ادامه و پایداری در مواجهه با چالش‌ها و سختی‌ها نهفته است.
مرا جز کشتنت افنا ضروریست
که عاشق را فنا کشتن ضروریست
هوش مصنوعی: تنها راهی که برای من باقی مانده، کشتن توست، زیرا برای عاشق ضروری است که معشوقش را نابود کند.
منم پیدا و هم سر نهانت
منم هم مغز تو هم استخوانت
هوش مصنوعی: من به وضوح در کنار تو هستم و در عین حال در عمق وجودت نیز وجود دارم. من هم بخش ظاهری تو هستم و هم باطن تو که شامل روح و جسمت می‌شود.
دلارامی نکو خوئی چه رادی
چه میورزی بعاشق اتحادی
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت را در دل داری و به دنبال آرامش هستی، نباید در حق عاشق و محبوب خود کم محلی کنی و در کنار او به خوبی و مهربانی رفتار کنی.
همی گویم منم گوش و زبانت
منم جان و تن و روح و روانت
هوش مصنوعی: من می‌گویم که من گوش و زبان تو هستم، من جان، بدن و روح تو هستم.
ز سر تا پای تو من گشتم ایدوست
همه اعضای تو من گشتم ایدوست
هوش مصنوعی: من از سر تا پا در پی تو گشتم و هر جزئی از وجود تو را به خوبی شناختم و دوست دارم.
مرا از تو گزیر و چاره ئی نیست
مرا همچون تو یک غمخواره ئی نیست
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو دور شوم و هیچ راهی برای فرار ندارم، چون کسی مانند تو که دردی مشترک داشته باشد، وجود ندارد.
بیا بار دگر همراه باشیم
همیشه همدم دلخواه باشیم
هوش مصنوعی: بیایید دوباره کنار هم باشیم و همیشه با هم رفیق دلخواهمان باشیم.
مرا با تو چکار آید تن و جان
مرا بی تو نباید باغ و بستان
هوش مصنوعی: حضور و زندگی من بدون تو هیچ معنا ندارد و هیچ فایده‌ای ندارد. برای من، هر چیزی در دنیا و زیبایی‌های آن بی‌معنی است اگر تو در کنارم نباشی.
توئی باغ بهار و لاله زارم
به آئینهای تو کاری ندارم
هوش مصنوعی: تو مانند باغی پر از بهار و گل‌های زیبا هستی و من به رسم و آئین‌های تو توجهی ندارم.
توئی آئینه حسن جمالم
توئی نوشنده بزم وصالم
هوش مصنوعی: تو خود نماینده زیبایی و جمال من هستی و تو هستی که مرا در میخانه وصال و نزدیکی به خود سیراب می‌کنی.
تجلی رخت با من عیانست
ولی از دیده هرکس نهانست
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوه چهره‌ات برای من به وضوح روشن است، اما برای دیگران پنهان و ناخودآگاه باقی مانده است.
اگر چه اهل عالم خیل خیلست
توئی مقصود و دیگرها طفیلست
هوش مصنوعی: اگرچه مردم دنیا به گروه‌های زیادی تقسیم شده‌اند، تو هدف اصلی هستی و بقیه تنها در خدمت تو هستند.
درین عالم اگر آدم نبودی
تجلی در همه عالم نبودی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا انسان وجود نداشت، هیچ‌گونه ظهور و نمایشی در تمام جهان وجود نداشت.
چه قربست اینکه در عالم چه قربست
که عارف مست از میدان قربست
هوش مصنوعی: چه نزدیک است این حالت که در دنیا وجود دارد؛ چه نزدیک است که عارف شیدا در عالمانگی قرب و نزدیکی قرار دارد.
کشیده باده و صهبا ندیده
خدا را دیده و خود را ندیده
هوش مصنوعی: آدمی که مشغول نوشیدن لذت‌ها است، نه به خدا توجه می‌کند و نه به خود و درونش.
جز از وی در نهاد او دگر نیست
سر موئی ز خود او را خبر نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری در وجود او نیست که به اندازه‌ی سر مویی از خود او باشد و او از آن بی‌خبر است.
چه خوش بزمی که جز جانان نباشد
درین محرم بغیر از جان نباشد
هوش مصنوعی: چقدر خوشحال کننده است که در این مهمانی فقط محبوب وجود دارد و کسی غیر از او حاضر نیست.
جمال یار اگر برقع گشاید
بتو بیتو جمال خود نماید
هوش مصنوعی: اگر محبوب زیبایی‌اش را آشکار کند، تو را نیز در زیبایی‌اش غرق می‌کند و جلوه‌گر می‌شود.
همه عالم جمال یار بینی
جهانرا خالی از اغیار بینی
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، زیبایی محبوب را خواهید دید و در تمام جهان، هیچ چیز جز او را نخواهی یافت.
بساط قرب سلطان آتشین است
بسوزد هر که با او همنشین است
هوش مصنوعی: محیط و شرایط نزد سلطان بسیار پرخطر و آتشین است و هر کسی که در کنار او باشد، ممکن است دچار مصیبت و خسارت شود.
الهی آتش قربی بر افروز
تمام هستی ما را در او سوز
هوش مصنوعی: ای خدا، شعله‌ای از محبتت را در دل تمام وجودمان برافروز و در آن به سوز و گداز آییم.
مرا بیتو چو این هستی نپاید
چو هستی تو مرا هستی نباید
هوش مصنوعی: اگر وجود تو چنین ناپایدار است، پس وجود من نیز نباید به آن وابسته باشد.
کسی داند که او معشوقبازست
و بی یسمع و بی یبصر چه رازست
هوش مصنوعی: کسی می‌داند که معشوق به‌طور عجیبی در دل‌ها نفوذ می‌کند، حتی اگر کسی او را نبیند یا نشنود، هنوز هم راز و رمز خاصی در او وجود دارد.
چو شد آن گنج پنهان آشکارا
ازو پر شد همه دریا و صحرا
هوش مصنوعی: وقتی آن گنج پنهان نمایان شد، همه دریاها و دشت‌ها از آن پر شدند.
چگویم شرح این دور و درازست
مگر اینها از آن معشوقبازست
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم بگویم که این ماجرا چقدر پیچیده و طولانی است؟ مگر اینکه این‌ها از عشق و عاشقی سرچشمه گرفته باشند.
وجود خویش را زانگنج پر ساز
همه انبان خود را لعل و در ساز
هوش مصنوعی: برای تکمیل وجود خود و بهره‌مندی از گنج‌های درونی‌تان، همه‌ چیزهای ارزشمندتان را مانند سنگ‌های قیمتی در زندگی‌تان بیفزایید.
جهان پر گنج و این افلاس از چیست
نمیدانم چرا این گنج مخفیست
هوش مصنوعی: دنیا پر از ثروت و منابع باارزش است، اما من نمی‌دانم چرا ما در فقر و نادانی زندگی می‌کنیم و این گنجینه‌ها در خفا مانده‌اند.
که هر کس قیمت گوهر نداند
سفه چون قدر مال و زر نداند
هوش مصنوعی: هرکس ارزش و قیمت سنگ‌های قیمتی را نداشته باشد، برای او مانند این است که ارزش و قیمت طلا و پول را نمی‌داند.
نهان در تست این گنج گرانسنگ
تو خود را نیک کاو ایمرد دلتنگ
هوش مصنوعی: در درون تو گنجی ارزشمند نهفته است، بنابراین باید به خوبی در درون خود جستجو کنی و احساسات و اندیشه‌هایت را بررسی کنی.
عجب گنجیست در ویرانه تو
عجب جانی بود جانانه تو
هوش مصنوعی: شگفت‌انگیز است که در خرابی‌های تو چه گنجی نهفته است و چه روحی در وجود تو وجود دارد.
فرو رفته همه در عین آن گنج
ولی کس را وقوفی نیست بی رنج
هوش مصنوعی: همه در عمق آن گنج بزرگ فرو رفته‌اند، اما هیچ‌کس از آن آگاه نیست و این آگاهی بدون زحمت به دست نمی‌آید.
اگر چه کرد با خود بس مدارا
ولیکن گشت آخر بس مدا را
هوش مصنوعی: هرچند که او با خود به خوبی رفتار کرد و صبر نشان داد، اما در نهایت تحملش به سر آمد.
حدیث کنت کنزا را شنیدی
ازین گنج نهان بر گو چه دیدی
هوش مصنوعی: اگر در مورد حکایتی که از گنج نهان و رازهای پنهان سخن می‌گوید، چیزی شنیده‌اید، پس درباره آن دیدگاه‌های خود را بیان کنید.
عجب گنجیست گنج جاودانه
که او را نه میان و نی کرانه
هوش مصنوعی: چه نعمت بزرگی است این گنج که ابدی و جاودانه است و نه آغاز و نه پایانی دارد.
درین کان هر که افتد کان شود او
اگر جسمیست آخر جان شود او
هوش مصنوعی: هر کسی که در این معدن بیفتد، به طلا تبدیل می‌شود؛ حتی اگر جسمی باشد، در نهایت به روح تبدیل خواهد شد.
فتاده تا ابد سر مست و قانع
چشیده زین می پر شور و نافع
هوش مصنوعی: برای همیشه سرمست و راضی مانده‌ام، چرا که از این شراب پرشور و مفید چشیده‌ام.
ازین می گر تو هم خواهی چشیدن
تو هم خواهی بیکجائی رسیدن
هوش مصنوعی: اگر تو هم می‌خواهی طعم این شراب را بچشی، باید به یک نقطه خاص برسیکنید.