گنجور

شمارهٔ ١ - کارنامه

نسیم صبح جانم تازه کردی
رسیدی لطف بی اندازه کردی
رسانیدی پیام از دلستانم
از آن درد دل و درمان جانم
از اینجا نیز یک شبگیر در ده
وزان منت بسی بر جان من نه
اگر چه سخت سست و ناتوانی
مکن در ره توانی تا توانی
ز بهر خاطرش بردار گامی
بفریومد رسان از من پیامی
نشانش در حقیقت گر ندانی
کنم ظاهر من این راز نهانی
نشان خطه فریومد آنست
که پنداری بهشت جاودان است
بهر سو جویباری همچو کوثر
درختش را چو طوبی بر فلک سر
نشاط افزا هوا و آب در وی
چو بوی میگسار و ساغر می
بهارش راغها پر لاله و گل
خزانش باغها پر میوه و مل
نسیمش در خوشی چون بوی دلبر
چو انفاس مسیحا روح پرور
سراسر کوه او پر کبک و تیهو
تمامت دشت او پر گور و آهو
چو پای اندر فضای وی نهادی
بصد شادی که دائم شاد بادی
برو اول بشهرستان خرم
که بادند اهل وی پیوسته بیغم
چو رفتی اندران فرخنده مسکن
بکام دوستان و رغم دشمن
گذر کن سوی درگاه وزیری
که باشد بنده او هر امیری
سر گردنکشان ملک ایران
گذشته صیت عدل او ز توران
بحکمت همچو آصف بلکه بهتر
بحشمت چون سلیمان نی پیمبر
علاء دولت و ملت محمد
که زیر پای دارد فرق فرقد
ببوس اول جنابش را بتعظیم
که تا یابی ز خاکش لطف تسنیم
پس آنگه بندگیهای فراوان
ازین سرگشته مدهوش حیران
رسان آنجا بعرض ای باد شبگیر
مکن زنهار در تبلیغ تقصیر
وزان پس عرضه کن کابن یمین گفت
بالماس مژه چون در همی سفت
که جان در تاب و دل در موج خونست
گر آری رحمتی وقتش کنونست
وز اینجا چون گذشتی شاد و خرم
مزن جز بر جناب خواجگان دم
بزرگانی که فرزندان اویند
چو انجم جمله در فرمان اویند
بگو میگفت چاکر بندگیتان
که بادا در سعادت زندگیتان
سپاهانشاه نام آور که بهرام
کمر شمشیر او بندد پی نام
بدرگاهش دعای بنده برسان
بسمع او ثنای بنده برسان
وز آنجا در گذر ایخوش نفس باد
که بادا عالم از لطف تو آباد
برو بر صاحب اعطم گذر کن
شرف را خاکپایش تاج سر کن
وزیر شرق عز الدین محمد
که بادش عمر در عزت مخلد
هزاران بندگی تبلیغ او کن
ثنا بر حضرت آن نامجو کن
بگو کابن یمین با دیده تر
همی گفت ای وزیر داد پرور
حرامت باد و نوشت باد بیما
دگر مصراع یاد آید شما را
و ز آنجا سوی فخر ملک و دین شو
بنزد قدوه اهل یقین شو
اگر نام وی و نسبت ندانی
کنم پیدا من این راز نهانی
جهان فضل فضل الله نامست
بحق اهل حقایق را امامست
بگاه نسبت او را ناصحی خوان
طریقش زاهدی و صالحی دان
بپی گر بسپری سر تا سر آفاق
نیابی مثل او پاکیزه اخلاق
بشرق و غرب چون او پرهنر نیست
چه علمست آنکه اوزان بهره ور نیست
در آن ساعت که میبوسی جنابش
رسان خدمت ز من بیش از حسابش
پس آنگه سوی مولاناء اعظم
بدانش سرور اولاد آدم
حکیم ملک استاد زمانه
چو یک فن در همه فنی یگانه
گذر کن با هزاران لطف جانبخش
زهی لطفت ز رنج دل امانبخش
رسان از من بدو اخلاص بیحد
که قصر فضل او بینم مشید
بگوی انگه که خدمت کرده باشی
ادبها را بجا آورده باشی
که گفت ابن یمین ای افضل دهر
بمعنی در زمانه اکمل دهر
سخن بر آستانت میفشانم
اگر چه نیک میدانی که دانم
ولی از راه اخلاص این جسارت
نمودم ای مشیر اندر وزارت
اگر ضعفی بود در لفظ و معنا
قوی گردان که هستی بحر انشا
هم آنجا تاج و ملک و دین علی را
که داند حق عدو را و ولی را
برتبت پیشوای اهل دانش
بدانش مقتدای اهل دانش
هزاران شوق این مخلص رسانی
سلامی از ریا خالص رسانی
وز آنجا سوی زین ملت و دین
که باشد در هنر با قدر و تمکین
گذر کن ای نسیم صبحگاهی
کزو یابی هر آنچ از فضل خواهی
طبیبی نیست همچون او جهانرا
عجب ناید ازو فرزانگانرا
اگر سردی برد از طبع کافور
کند زردی ز روی کهربا دور
بدو تبلیغ کن اخلاص بسیار
وز آنجا بی تهاون گام بردار
برو با آستان حافظ الدین
که شرع مصطفی را داده تزیین
سر افراز قضای هر مکانی
ز عدل او بهر جا داستانی
شریح ارزنده بودی در زمانش
خجل گشتی ز عدل بیکرانش
نیازی عرضه دارو شرح اشواق
بگو در پیش آن پاکیزه اخلاق
وز آنجا رو بسوی فخر کشور
نطام ملک سیف الدین مظفر
هنرمندی که اندر صدر اشراف
سر اسلاف گشت و فخر اخلاف
زمن شوقی که دیدی عرضه دارش
رقوم مهر من بر دل نگارش
و گر باشد ملازم فخر ایام
شهاب ملک و دین زنگی بهرام
ز هر بد کوش دار اهل دیوان
شهاب آسا ملایک را ز دیوان
دگر کان معانی بحر انشی
غیاث دولت و دین معیر یحیی
که تا کلک جوادش در بنانست
وطن تیر فلک را در کمانست
مران هر دو بزرگ نامور را
سر آزادگان بحرو بر را
چو تبلیغ ثنا ها کرده باشی
عقیب آن دعا ها کرده باشی
بگوی ارشد ز چاکر تان فراموش
منم باری شما را حلقه در گوش
مرا زین مشتکی مقصودم آنست
فراموشی نه شرط دوستانست
پس آنگه قدوه نواب را جوی
مقام زبده اصحاب را جوی
بهاء ملک و دین کز برد باری
چو همنامش بود در راستکاری
همان هر دو جگر گوشه که او راست
که گردد صد کژی از هر یکی راست
بدیشان خدمتم ارسال فرمای
وز ایشان در گذر ابرام منمای
بسوی شمس ملک و ملت و دین
محمد رهنوردی باد مشکین
که تا یابی بزرگی با کرامت
که از وصلش نبیند کس سئامت
بدو خدمت رسان و شرح اشواق
بگو زین مخلص محزون مشتاق
وزانپس خواجه باد و دین را
وجیه الدین علی بن تکین را
تحیات از زبان من ادا کن
ثناگوی و فراوانش دعا کن
پس آنگه آن دو میر معتبر را
دو دانای هنر ور نامور را
نخستین میر میران با یبوغا
که باشد بر سر اصحاب آقا
دگر یک سیف دین و ملک گر زانک
بهنگام سواری چست و چالاک
بگاه بزم همچون ابر نیسان
بروز رزم همچون بور دستان
ز من خدمت رسان بیحد و بیمر
پس از تبلیغ خدمت زود بگذر
وز آنجا رو بسوی آن دو پهلو
دو نام آور سپهداران خسرو
دو گرد نامدار آنان که در جنگ
چو روئین تن دلیر اندر گه جنگ
نخستین تاج ملک و دین علی را
پناه اندر حوادث هر ولی را
سپهداریکه گاه حمله بی قیل
بود چون پشه عاجز پیش او پیل
دگر آنکو بگردی هست مذکور
بشمس الدین محمد شاه مشهور
سر آزادگان آن یک که بیچون
نهنگ آرد بدم از نیل بیرون
ز شوقم آنچه دانی بیش از آنهم
بدیشان عرضه کن دلشاد و خرم
پس آنگه با هزاران لطف و دلجوی
بجوی انخوش نفس دلشاد میگوی
جمال الدین حسین ساربان را
که روبه بشمرد شیر ژیان را
هژبر روز هیجا گرد پر دل
که باشد پیل پیش او شتر دل
بمردی شیر گردون را بپبکار
مهار آرد به بینی در شتر وار
سلامی همچو خلقش روحپرور
بر آن پهلو رسان ای باد بگذر
برو نزدیک دارای خزانه
مساز ای باد سستی را بهانه
بهاء دین عمر آن در وفا سست
چو یوسف در علوم خازنی چست
بدو تبلیغ کن شوقی که دیدی
بگوشکری کزین مخلص شنیدی
هم انجا در جوارش خواجه ئی هست
که کارش جمله خیراتست پیوست
فقیه الدین همی خوانند او را
بپرس از من صبا آن نیکخو را
پس آنگه جمله یارانرا که هستند
بشهرستان در وخسرو پرستند
ز من خدمت رسان و راه برگیر
بفریومد خرام ای باد شبگیر
وز آنجا چون بدروازه رسیدی
همایون بقعه ئی چون خلد دیدی
ز دروازه برون باشد مزاری
ز لطف ساکنانش مرغزاری
درو آسوده ساداتی مکرم
یکایک مقتدای اهل عالم
تبرک را جناب آن ببوسی
باخلاص از دل و از جان بیوسی
مجاور اندرو پیری خردمند
شدستی رسته از تکلیف و هر بند
امیر حیدری خوانند او را
همه مردان حق دانند او را
مجرد مفردی آزاد مردی
ز شهوت دامنش نادیده گردی
بکلی کرده اعراض از مناهی
وجود پاک او دور از تباهی
بدو خدمت رسان از من فراوان
پس آنگه این سخن معروض گردان
که تا از صحبت تو دور گشتم
بکل از کام دل مهجور گشتم
ندیدم بیش روی شادمانی
همان بودست گوئی زندگانی
ز لطف او کن استمداد همت
که او را باشد استعداد همت
دگر با او موافق چند یارند
که در تجرید هر یک مرد کارند
مقدمشان علی حیدری دان
ز حرص و شهوتش دور و بری دان
سلامم چون به آن یاران رسانی
بفریومد رسان این ارمغانی
بفریومد چو پای اندر نهادی
درخلد برین بر خود گشادی
وز آنپس ای صبا زانجا روان شو
بسوی مشهد فضل جهان شو
سر گردنکشان کشور فضل
که طبعش بود کان گوهر فضل
بزرگی در امور دین بحسبت
که با وی میبرم من بنده نسبت
در اجناس فضایل بوده ماهر
بر انواع مکارم گشته قادر
بفضل و دانش و افضال مذکور
بنام نیک در آفاق مشهور
یمین ملک و دین کان فضایل
سر افرازان کان جان فضایل
بزرگی کاتفاق مرد و زن بود
که خلق او چو نام او حسن بود
نخستین آستان مشهدش را
ببوس آنگه نگه کن مرقدش را
چو استادی فرا پیش ضریحش
تو خود بینی کرامات صریحش
بآب دیده خاکش را همی شوی
بصد اخلاص تکبیرش همی گوی
در آنحضرت ز سوز سینه من
همی نو کن غم دیرینه من
هزاران آفرین بر خاک او کن
دعاها بر روان پاک او کن
ز روح پاک او ما را مدد خواه
مگر آرد دلم را بر سر راه
بگو از من که تا تو زنده بودی
بهر کاری معین بنده بودی
کنون گردون دون ناسازگاری
نهاد آغاز و چاکر را بخواری
بغربت او فکند از منزل خویش
چنانک آگه نیم زاب و گل خویش
نه شب دارم قرار و روز آرام
ندانم چون شود کارم سرانجام
کنون باری نیم شاکر ز دوران
الهی عاقبت محمود گردان
وز آنجا بازگردای باد خوشبوی
بسوی آن بزرگ محتشم پوی
امین ملک و دین فخر اکابر
اکابر باو جودش چون اصاغر
زمن خدمت رسانش آنچ دانی
ز شوقم باز گو تا میتوانی
سمی پهلو ایران علی را
که رونق برد گرد زابلی را
بزور پنجه اش عاجز شده شیر
بکشتی پیل را میاورد زیر
رسان از من سلام و باز پرسش
بصد اکرام و صد اعزاز پرسش
بس انگه از طریق دلنوازی
قدم در نه ز بهر کار سازی
گذر کن سوی بدر الدین معرف
سر اهل حقایق پیر عارف
چو بلبل نازک الحان و خوش آواز
چو طوطی شکر افشان و سخن ساز
چو بهر وغط بر منبر نهد پای
شود الفاظ عذبش مجلس آرای
امید از یمن الفاظش همیدار
که چوب خشگ منبر آورد بار
ز من خدمت رسان بیش از قیاسش
وزین خدمت منه بر سر سپاسش
چو زانجا در گذشتی گامکی چند
که در راهت نیفتد ایصبا بند
مقام پهلوان آلتون پی انجاست
که در ابواب مردی نیک داناست
چشیده گرم و سرد روزگاران
مقدم بوده بر مجموع یاران
بگردی در جوانی زورگریها
نموده کرده هر جا سروریها
بدو خدمت رسان از من پس آنگاه
سوی بازار بردار ایصبا راه
بره اندر یکی حصن قدیمست
که ساکن اندرو صدری کریمست
کشد ترسیم کلکش در مکنون
فضایل باشدش ز اندازه بیرون
ستوده شمس ملک و دین محمد
مکارم را قواعد زو ممهد
کریم و نامجوی و راد وعالم
برتبت شمع جمع آل قاسم
بیاو افتقار من برویش
بیان کن بعد از آن بگذر بکویش
از آنجا میرو آسان تا ببازار
که راهی نیست چندان تا ببازار
زمانی خواهمت کانجا نشینی
سر تمغاچیانرا بو که بینی
محمد دایه یار مجلس آرای
بخدمت گاه عزت بر سر پای
بلطف و چرب نرمی و مدارا
گشاید سیم و زر از سنگ خارا
چو پرسیدیش ای باد سحر خیز
بعزم کوی تشتنداب برخیز
ز طرف جویبارش زود مگذر
دمی در چار سوی او بسر بر
نظر دروی بهر سو تیز بگمار
بهشتی بینی از انواع ازهار
ز نزهت همچو مینو روح پرور
روان در پای طوبی آب کوثر
نسیمش چون دم عود و قر نفل
نوا و برگ او از سنبل و گل
فغان برداشته قمری بعیوق
بسان عاشق اندر هجر معشوق
گذرکن ایصبا بی هیچ تأخیر
مکن در وقت رفتن هیچ تأخیر
بر اولاد کرام خواجه اسحاق
بزرگانی همه پاکیزه اعراق
برایشان بهر من بی وهن و تقصیر
تحیات فراوان خوان بشبگیر
وزینجا سوی شمس ملت و دین
سزاوار هزار احسان و تحسین
که در طب باشد انفاسش مسیحی
گه تنجیم بو سهل مسیحی
بدو خدمت رسان و آنگه سفر کن
سوی بابا علی یکدم گذرکن
جوانی باشد او بس با تواضع
بصنعت ماهر اما بی تصنع
بحرفت از مسیحا پیش برده
ازو حواریان تشویر برده
دو فرزانه که دور چرخ دوار
سیمشان ناورد هرگز پدیدار
بنسبت از وزیران بهره مندند
برفعت برتر از چرخ بلندند
وجیه الدین محمد نام مهتر
نظام الدین حسن مخدوم دیگر
فراوان بندگیها زین دعا گوی
بدیشان عرضه دارای باد خوشبوی
پس آنگه سر بسر یاران دیگر
مقیم آستان آن دو سرور
خصوصا شمس دین و ملک سراج
سراج انجمن و انگاه وهاج
سلامی همچو انفاس خوش خویش
بلطف جانفزای دلکش خویش
رسان از من بدان اصحاب و بگذر
ثناها گو بر آن احباب و بگذر
از انجا رو بسوی فخر سادات
کریم اعراق و خوش خلق و نکو ذات
بهاء ملک و دین زید محمد
چراغ دو ده اولاد احمد
بدو ارسال کن زین بنده اخلاص
که هستش معتقد هم عام و هم خاص
وز انجا ره بمحمود امام است
که اندر علم طب مردی تمام است
لقب اصحاب نورالدینش خوانند
بطبش بهتر از بقراط دانند
چو بفشاند ز شاخ علم خود بار
رباید رعشه از برگ سپیدار
رسانش خدمتم ایخوش نفس باد
بگو مگذار حق صحبت از یاد
وز آنجا ای نسیم عنبر افشان
بسوی پهلوان محمود بدران
گذر کن تا ببینی پهلوانی
که یکدم صحبتش ارزد جهانی
بذات او مباهی گشته ابرار
عبید خلق او سر تا سر احرار
سلام من بدان آزاده راد
رسان ای روحبخش خوش نفس باد
وز آنجا چون دعا تبلیغ کردی
چنان خواهم که با بازار گردی
بپیش آید ترا پیری مکرم
سر افراز همه کتاب عالم
نجیب ملک و دین خوانندش اصحاب
بکتبت اوستاد جمله کتاب
سیاقت را حقیقی نه مجازی
چنان داند که در بغداد تازی
ز من بسیار پرسش کن مر او را
...
دو آزاده دو دانای خردمند
...
نخستین تاج ملک و دین علی دان
اکابر سر بسر او را ولی دان
کریمی نامداری بینظیرست
ز پا افتادگانرا دستگیرست
بتدبیر صواب و رای روشن
اگر خواهد برد چربی ز روغن
دگر یک زان شهاب دین و دولت
بدات او مباهی ملک و ملت
هنرمندیکه گر صورت نگارد
بلطف خویش جانش در تن آرد
گهی کآید ز کلکش خط چون آب
خجل گردد روان ابن بواب
چو اینخدمت بجای آری سفر کن
بسوی صاحبان زانپس گذر کن
شرف محمود و فرزندش محمد
که بادا هر دو را دولت موبد
بزرگانی بترتیب و بآئین
برفعت قدرشان برتر ز پروین
ز منشان چون دعا گوئی سفر کن
سوی مخدوم نام آور گذر کن
علاء الدین محمد دین پناهی
سپهر ملک را تابنده ماهی
چنان پاکیزه روی و نیک رایست
که گوئی خواجه عبدالحق بجایست
هزاران بندگی از من رسانش
که دارد از بلا حق در امانش
وز انجا ای نسیم عنبر آگین
گذر کن سوی قطب ملت و دین
که تا بینی بزرگی نامداری
کریمی تازه روئی بردباری
ز اقران در فضایل دست برده
بغیر از مکرمت کاری نکرده
بدو خدمت رسان زین بنده بسیار
که بادا در پناه لطف دادار
پس آنگه ای نسیم عنبر افشان
سفر را ساز کن دامن بر افشان
مبادا چون بود آهنگ راهت
بغیر از مدرسه آرامگاهت
درو درگاه او را چون ببینی
بدو گوئی مگر خلد برینی
بر اطرافش چو کوثر جویباری
چو طوبی بر لب او هر چناری
گذشته اوج ایوانش ز کیوان
نپرد بر فرازش مرغ پران
موذن چون بر ایوانش بپا خاست
تو گوئی کز فرشته این دعا خواست
قدم در استانش چون نهادی
بروی خود درجنت گشادی
بدل گوئی چه جای مدرسه است این
بهشتست این چه جا و هندسه است این
درو یابی مدرس شمس دین را
بدانش مقتدا اهل یقین را
گه تقریر پرسی در محافل
شده سحبان بنزد او چو باقل
بود در وقت املا و گه درس
بباغ فضل نیک استاد در غرس
بدو ای باد صبح اخلاص خالص
رسان زین چاکر مشتاق مخلص
پس آنها را که از وی مستفیدند
که هریک در هنر صد جا مشیدند
یکایک را بصد اکرام و اعزاز
ببر گیر و بلطف خویش بنواز
وز انجا رو سوی اصحاب سرباز
که یکسر بهر دین باشند سرباز
در اول پایه صدری نامدارست
که گیتی را بذاتش افتخارست
شهاب ملک و دین مسعود کافی
که گیتی را بذاتش افتخارست
اگر مبهم بود القاب و نامش
بگوید با تو اینمخلص تمامش
بزرگی بس بنام و ننگ باشد
ستوده سیرت و یکرنگ باشد
پیامی خوش نفس چون بوی عنبر
بدو تبلیغ کن وانگاه بگذر
هم آنجا تاج دین حق حسین است
کز و شرع نبی با زیب و زین است
چو در فتوی نهد بر خامه انگشت
شود دین قویم حق قوی پشت
هزار اخلاص ازینمحزون مشتاق
مبلغ شو بدانمشهور آفاق
چو زانجا بگذری صدریست عالی
بر اقلیم مکارم گشته والی
رشید ملک قاسم نام دارد
بر اوج مهتری آرام دارد
ره و رسم فلاحت نیک داند
بر آرد شاخ آهوگر نشاند
تحیات فراوانش ز چاکر
رسان وانگاه ازانجا نیز بگذر
هم آنجا اکرم الاخوان ما را
که رونق بود اخوان صفا را
شهاب الدین علی سرخیل اقران
که نآید در هنر چون او بدوران
رسان از من درود محض از اخلاص
بدان بگزیده هر عام و هر خاص
وز انجا عزم کن عزمی مصمم
خرامان قطع ره کن شاد و خرم
بسوی آن کریم اخلاق بگذر
که ما را هست عم زاد و برادر
گزین دوستان من محمد
عزیز مصر جان من محمد
بدانش در میان خلق مذکور
بعزالدین محمد کشته مشهور
ز من چندانکه بتوانی ثنا گوی
بر آنفرخ نهاد راد خوشخوی
وزانجا رجعتی کن سوی بازار
در آن رجعت مکن تاخیر زنهار
خرامان رو بسوی کوی ساباط
که آنجا نشو مییابند اسباط
بزرگان محلت را سراسر
ز من خدمت رسان و زود بگذر
قدم نه در سرای مادر من
عزیز و مهربان و غمخور من
سلامی با صفا از من بدو بر
دعائی بیریا از من بدو بر
بگو چو نی تو ای گمکرده فرزند
که من باری فلک با دورم افکند
از آنمیمون جناب عفت آباد
که بادا تا ابد از هر بد آزاد
بشفقت یکنطر در کار ما کن
دمی وقت سحر در کار ما کن
بخواه از حضرت دادار ما را
بهمت زین سفر باز آر ما را
پس آنگه ایصبا این بیتکی چند
بخوان در پیش آن پیر خردمند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نسیم صبح جانم تازه کردی
رسیدی لطف بی اندازه کردی
هوش مصنوعی: نسیم صبح جانم را تازه کردی و با حضورت، لطف بسیار و بی‌نهایتی به من عطا کردی.
رسانیدی پیام از دلستانم
از آن درد دل و درمان جانم
هوش مصنوعی: پیامی از دل من به تو رساندی، پیام حاوی عواطف و دردهایی که در دل دارم و درمانی برای جانم است.
از اینجا نیز یک شبگیر در ده
وزان منت بسی بر جان من نه
هوش مصنوعی: من از اینجا نیز یک شب به سرانجامی در ده می‌رسم، و بار سنگینی از انتظار و توقعات بر دوش من است.
اگر چه سخت سست و ناتوانی
مکن در ره توانی تا توانی
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است ضعیف و ناتوان به نظر بیایی، اما در مسیر خود به جلو برو و هر زمان که می‌توانی تلاش کن.
ز بهر خاطرش بردار گامی
بفریومد رسان از من پیامی
هوش مصنوعی: برای او قدمی بردار و پیامی از طرف من به او برسان.
نشانش در حقیقت گر ندانی
کنم ظاهر من این راز نهانی
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت او پی نبری، نشانه‌اش را برایت روشن نمی‌کنم. زیرا من این راز پنهان را به خوبی می‌شناسم.
نشان خطه فریومد آنست
که پنداری بهشت جاودان است
هوش مصنوعی: منظور این است که نشانه‌ای از سرزمین فریومد وجود دارد که آنچنان زیبا و دلپذیر به نظر می‌رسد که آدمی را به یاد بهشت جاودان می‌اندازد. این سرزمین به گونه‌ای است که احساس آرامش و خوشی را به انسان‌ها القا می‌کند.
بهر سو جویباری همچو کوثر
درختش را چو طوبی بر فلک سر
هوش مصنوعی: در هر طرف، جویباری وجود دارد که مثل کوثر است و درختش مانند درخت طوبی بر فراز آسمان سر به فلک کشیده است.
نشاط افزا هوا و آب در وی
چو بوی میگسار و ساغر می
هوش مصنوعی: هوا و آب در آنجا به قدری شاداب و خوشایند است که مانند بوی شراب و مجلس نوشیدنی به نظر می‌رسد.
بهارش راغها پر لاله و گل
خزانش باغها پر میوه و مل
هوش مصنوعی: بهار پر از گل و لاله است و در خزان، باغ‌ها پر از میوه و محصولات.
نسیمش در خوشی چون بوی دلبر
چو انفاس مسیحا روح پرور
هوش مصنوعی: نسیم او در شادی مانند عطر دلبر است، مانند نفس‌های مسیحا که جان را شاداب می‌کند.
سراسر کوه او پر کبک و تیهو
تمامت دشت او پر گور و آهو
هوش مصنوعی: کوه او پر از پرندگان و دشت او پر از گور و آهو است.
چو پای اندر فضای وی نهادی
بصد شادی که دائم شاد بادی
هوش مصنوعی: زمانی که پا به عرصه‌ی خوشبختی و شادی بگذاری، با شوق و سرور، همیشه در خوشحالی خواهی بود.
برو اول بشهرستان خرم
که بادند اهل وی پیوسته بیغم
هوش مصنوعی: به شهر خوشحال و خوش آب و هوا برو که مردم آنجا همیشه شاد و بی‌غم هستند.
چو رفتی اندران فرخنده مسکن
بکام دوستان و رغم دشمن
هوش مصنوعی: زمانی که تو به آن مکان خوش آمدی، برای دوستان خوشی و آسایش فراهم کن و دشمنان را نادیده بگیر.
گذر کن سوی درگاه وزیری
که باشد بنده او هر امیری
هوش مصنوعی: به سمت درگاه وزیری برو که همه حکام و امیران در خدمت او هستند.
سر گردنکشان ملک ایران
گذشته صیت عدل او ز توران
هوش مصنوعی: بزرگ‌مردان و فرمانروایان ایران، شهرت و آوازه عدالت او به سرزمین‌های دور و نزدیک می‌رسد.
بحکمت همچو آصف بلکه بهتر
بحشمت چون سلیمان نی پیمبر
هوش مصنوعی: با خردی همچون آصف و حتی بالاتر، و با جلال و شکوهی مشابه سلیمان، اما نه به عنوان یک پیامبر.
علاء دولت و ملت محمد
که زیر پای دارد فرق فرقد
هوش مصنوعی: علاوه بر قدرت و عظمت دولت و ملت محمد، که در زیر پای او قرار دارد، باید به اهمیت و جایگاه او در تاریخ و فرهنگ اسلامی نیز اشاره کرد. او نماد اتحاد و ثبات برای جامعه است و نقش به‌سزایی در شکل‌گیری هویت ملی و دینی دارد.
ببوس اول جنابش را بتعظیم
که تا یابی ز خاکش لطف تسنیم
هوش مصنوعی: برای نشان دادن احترام، نخست او را ببوس که از عظمت او، خوبی و نعمت‌های زیادی به تو خواهد رسید.
پس آنگه بندگیهای فراوان
ازین سرگشته مدهوش حیران
هوش مصنوعی: پس از آن، بندگی‌های بسیار از این سرگشته و دیوانه، آدم را حیران و متحیر می‌کند.
رسان آنجا بعرض ای باد شبگیر
مکن زنهار در تبلیغ تقصیر
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، به آنجا برو و من را از خطاهای خودم آگاه نکن. خواهش می‌کنم در بیان کارهای اشتباه من کوتاهی نکن.
وزان پس عرضه کن کابن یمین گفت
بالماس مژه چون در همی سفت
هوش مصنوعی: پس از آن، با چشمی پر از آرزو به او نگاه کن و مانند مروارید درشت در پیوندی عمیق، ابروانش را با دقت و احتیاط به هم گره بزن.
که جان در تاب و دل در موج خونست
گر آری رحمتی وقتش کنونست
هوش مصنوعی: جان آدمی در هرج و مرج و التهاب است و قلبش مانند دریایی از خون به تلاطم درآمده. اگر بخواهی به او لطفی کنی، اکنون زمان مناسبی است.
وز اینجا چون گذشتی شاد و خرم
مزن جز بر جناب خواجگان دم
هوش مصنوعی: وقتی از اینجا عبور کردی، با خوشحالی و شادمانی سخن نگو، جز در حضور بزرگان و افراد محترم.
بزرگانی که فرزندان اویند
چو انجم جمله در فرمان اویند
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیت‌های مهمی که فرزندان او هستند، مانند ستاره‌ها تحت اراده و اختیار او قرار دارند.
بگو میگفت چاکر بندگیتان
که بادا در سعادت زندگیتان
هوش مصنوعی: بفرمایید، گوینده می‌گوید که خدمتگزار شما آرزو می‌کند که همیشه در زندگی‌تان خوشبختی و سعادت همراه‌تان باشد.
سپاهانشاه نام آور که بهرام
کمر شمشیر او بندد پی نام
هوش مصنوعی: شاه سپاهانی که به اندازه‌ای نام‌آور است که بهرام، دلیرترین جنگجو، برای او شمشیرش را بسته است.
بدرگاهش دعای بنده برسان
بسمع او ثنای بنده برسان
هوش مصنوعی: به مقدس‌ترین جایگاه او دعا و خواسته‌های بندگان را برسان و ستایش و تمجید بندگان را به گوش او برسان.
وز آنجا در گذر ایخوش نفس باد
که بادا عالم از لطف تو آباد
هوش مصنوعی: از آنجا بگذرد، ای باد خوش، که امید است عالم به برکت تو سرسبز و آباد شود.
برو بر صاحب اعطم گذر کن
شرف را خاکپایش تاج سر کن
هوش مصنوعی: به او برو و به بزرگی‌اش احترام بگذار، همان‌طور که خاک زیر پایش ارزشمند است، خود را نیز به او نزدیک کن و برایش ارزش قائل شو.
وزیر شرق عز الدین محمد
که بادش عمر در عزت مخلد
هوش مصنوعی: وزیر شرق، عز الدین محمد، به قدری با عزت و احترام زندگی می‌کند که گویا عمرش برای همیشه در این مقام و منزلت ادامه خواهد داشت.
هزاران بندگی تبلیغ او کن
ثنا بر حضرت آن نامجو کن
هوش مصنوعی: هزاران بار او را پرستش کن و درباره‌اش سخن بگوی، همچنین پرستش و ستایش را به آن بزرگوار تقدیم کن.
بگو کابن یمین با دیده تر
همی گفت ای وزیر داد پرور
هوش مصنوعی: کابن یمین با چشمان اشک‌آلود به وزیر دادپرور می‌گوید.
حرامت باد و نوشت باد بیما
دگر مصراع یاد آید شما را
هوش مصنوعی: به تو احترام می‌گذارم و از یادآوری هر چیزی که به تو آسیب برساند، بیزارم.
و ز آنجا سوی فخر ملک و دین شو
بنزد قدوه اهل یقین شو
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی فخر و بزرگی ملک و دین برو و نزد الگوی اهل یقین قرار بگیر.
اگر نام وی و نسبت ندانی
کنم پیدا من این راز نهانی
هوش مصنوعی: اگر نام او و نسبش را ندانم، راز پنهانش را برای تو واضح خواهم کرد.
جهان فضل فضل الله نامست
بحق اهل حقایق را امامست
هوش مصنوعی: جهان به نعمت‌های خداوند آراسته است و این نعمت‌ها برای افرادی که به حقیقت آگاه‌اند، راهنما و پیشوایی هستند.
بگاه نسبت او را ناصحی خوان
طریقش زاهدی و صالحی دان
هوش مصنوعی: در زمان ملاقات او، تو را نصیحت‌کننده‌ای می‌دانند و راه و روشش را همچون زاهدان و افراد صالح به حساب می‌آورند.
بپی گر بسپری سر تا سر آفاق
نیابی مثل او پاکیزه اخلاق
هوش مصنوعی: اگر در تمام گستره‌ی عالم بگردی، هیچ‌کس را به پاکی او در اخلاق نخواهی یافت.
بشرق و غرب چون او پرهنر نیست
چه علمست آنکه اوزان بهره ور نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس در شرق و غرب به هنری همچون او نمی‌رسد؛ پس آن دانشی که او را از منفعت بی‌بهره کند، چه ارزشی دارد؟
در آن ساعت که میبوسی جنابش
رسان خدمت ز من بیش از حسابش
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که تو صورتش را می‌بوسی، من خدمتگذاری و احترامم نسبت به او بیشتر از آنچه که حسابش را کنی، است.
پس آنگه سوی مولاناء اعظم
بدانش سرور اولاد آدم
هوش مصنوعی: سپس به سوی سرور بزرگ، که دانشی برتر دارد، به عنوان پیشوای فرزندان آدم می‌رویم.
حکیم ملک استاد زمانه
چو یک فن در همه فنی یگانه
هوش مصنوعی: حکیمی که در میان استادان زمانه سرآمد است، در هر مهارتی بی‌نظیر است و در هر علمی به یگانی خود تبدیل شده است.
گذر کن با هزاران لطف جانبخش
زهی لطفت ز رنج دل امانبخش
هوش مصنوعی: با مهربانی و لطفی که داری، از کنار این رنج و درد دل فراتر برو. وجودت مایه آرامش و رهایی است.
رسان از من بدو اخلاص بیحد
که قصر فضل او بینم مشید
هوش مصنوعی: به من آگاهی بده که در تلاش هستم وفاداری و اخلاص خود را به او نشان دهم، چرا که می‌خواهم مهارت و فضیلت او را به وضوح ببینم.
بگوی انگه که خدمت کرده باشی
ادبها را بجا آورده باشی
هوش مصنوعی: بگو که در این راه خدمت کرده‌ای و آداب را به درستی رعایت کرده‌ای.
که گفت ابن یمین ای افضل دهر
بمعنی در زمانه اکمل دهر
هوش مصنوعی: ابن یمین می‌گوید که تو بهترین و کامل‌ترین فرد در این دوران هستی.
سخن بر آستانت میفشانم
اگر چه نیک میدانی که دانم
هوش مصنوعی: اگرچه می‌دانی که از دل سخن تو باخبرم، اما باز هم حرف‌هایم را بر درگاه تو می‌ریزم.
ولی از راه اخلاص این جسارت
نمودم ای مشیر اندر وزارت
هوش مصنوعی: اما به خاطر صداقت و خلوص نیتی که دارم، این اقدام را انجام دادم ای راهنمای وزارت.
اگر ضعفی بود در لفظ و معنا
قوی گردان که هستی بحر انشا
هوش مصنوعی: اگر در کلام و مفهوم نقصی وجود دارد، آن را به گونه‌ای اصلاح کن که قدرت بگیرد؛ زیرا هستی دریایی از بیان و خلاقیت است.
هم آنجا تاج و ملک و دین علی را
که داند حق عدو را و ولی را
هوش مصنوعی: همان‌جایی که کسی ملک و ثروت و دین علی (علی بن ابی‌طالب) را می‌داند، همانجا کسی هم حق دشمن و ولی (دوست و حامی) را نیز می‌فهمد.
برتبت پیشوای اهل دانش
بدانش مقتدای اهل دانش
هوش مصنوعی: تو پیشوای اهل علم و دانش هستی و دیگران از دانش تو پیروی می‌کنند.
هزاران شوق این مخلص رسانی
سلامی از ریا خالص رسانی
هوش مصنوعی: شوق و علاقه‌های زیادی دارم که این عاشق را به تو برسانم، اما سلامی که می‌فرستم باید خالص و بدون تظاهر باشد.
وز آنجا سوی زین ملت و دین
که باشد در هنر با قدر و تمکین
هوش مصنوعی: و از آن نقطه به سوی این ملت و دین برو که در هنر ارزش و مقام بالایی داشته باشد.
گذر کن ای نسیم صبحگاهی
کزو یابی هر آنچ از فضل خواهی
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، عبور کن و بیا، زیرا از تو می‌توان هر چیزی را که بخواهی از نعمت‌ها و خوبی‌ها به دست آورد.
طبیبی نیست همچون او جهانرا
عجب ناید ازو فرزانگانرا
هوش مصنوعی: در جهان پزشکی مانند او وجود ندارد و از این رو جای تعجب نیست که دانشمندان و فرزانه‌ها به او ارادت دارند.
اگر سردی برد از طبع کافور
کند زردی ز روی کهربا دور
هوش مصنوعی: اگر سردی باعث شود که طبع انسانی دچار تغییر شود، رنگ زردی کهربا می‌تواند از چهره دور شود.
بدو تبلیغ کن اخلاص بسیار
وز آنجا بی تهاون گام بردار
هوش مصنوعی: از او بخواه که با تلاش و صداقت عمل کند و بدون هیچ گونه سستی و تردیدی به پیش برود.
برو با آستان حافظ الدین
که شرع مصطفی را داده تزیین
هوش مصنوعی: به همراه کسی برو که در عرصه علم و دین مقام بلندی دارد و آداب و رسوم دین اسلام را به زیبایی به نمایش می‌گذارد.
سر افراز قضای هر مکانی
ز عدل او بهر جا داستانی
هوش مصنوعی: هر مکانی به دلیل قضا و قدر خداوند، داستان و سرگذشتی ویژه دارد که ناشی از عدل اوست.
شریح ارزنده بودی در زمانش
خجل گشتی ز عدل بیکرانش
هوش مصنوعی: شریح در زمان خودش فردی با ارزش و مهم بود، اما به خاطر انصاف و عدل فراوانش شرمنده و متعجب شد.
نیازی عرضه دارو شرح اشواق
بگو در پیش آن پاکیزه اخلاق
هوش مصنوعی: نیاز است که دارو و درمانی برای بیان اشتیاق و خواسته‌ها عرضه کنی، در مقابل آن شخص با اخلاق و پاکیزه.
وز آنجا رو بسوی فخر کشور
نطام ملک سیف الدین مظفر
هوش مصنوعی: به آنجا برو و به افتخار کشور و نظام پادشاهی سیف‌الدین مظفر توجه کن.
هنرمندی که اندر صدر اشراف
سر اسلاف گشت و فخر اخلاف
هوش مصنوعی: هنرمندی که در جایگاه بالای بزرگان قرار گرفت و بر نسل‌های بعدی خود افتخار می‌آورد.
زمن شوقی که دیدی عرضه دارش
رقوم مهر من بر دل نگارش
هوش مصنوعی: اگر شوق من را دیدی، آن را به نمایش بگذار، که مهر من بر دل نگاشته شده است.
و گر باشد ملازم فخر ایام
شهاب ملک و دین زنگی بهرام
هوش مصنوعی: اگر روزی به همراهی برتری روزهای شهاب و فرمانروایی دین زنگی بهرام باشد.
ز هر بد کوش دار اهل دیوان
شهاب آسا ملایک را ز دیوان
هوش مصنوعی: از هر بدی دوری کن، زیرا اهل دیوان و فرشتگان مانند شهاب‌هایی هستند که بر بدی‌ها آگاهند.
دگر کان معانی بحر انشی
غیاث دولت و دین معیر یحیی
هوش مصنوعی: این بیت به مفاهیمی عمیق از دانش و معانی اشاره دارد که در دریاچه‌ای از حکمت و معنویت به تصویر کشیده شده‌اند. همچنین به نقش مهمی که علم و دین در رهبری و ساماندهی زندگی انسان‌ها دارند، اشاره می‌کند. در واقع، به تأثیرات مثبت و حمایتگرانه‌ای که علم و دین بر دوستداران و پیروان خود دارند، اشاره می‌نماید.
که تا کلک جوادش در بنانست
وطن تیر فلک را در کمانست
هوش مصنوعی: تا وقتی که جواد بر این سرزمین قلم برمی‌زند، تیر شگون و قضا در کمان نشسته است.
مران هر دو بزرگ نامور را
سر آزادگان بحرو بر را
هوش مصنوعی: هر دو شخصیت بزرگ و مشهور را فراموش نکن، زیرا آنها از آزادگان و بزرگان زمان خود هستند.
چو تبلیغ ثنا ها کرده باشی
عقیب آن دعا ها کرده باشی
هوش مصنوعی: وقتی که تو در ستایش و تعریف دیگران سخن گفته‌ای، باید بعد از آن دعاها و آرزوهای نیکو نیز برایشان بفرستی.
بگوی ارشد ز چاکر تان فراموش
منم باری شما را حلقه در گوش
هوش مصنوعی: اگر بگویید که من را از خدمتگزاران خود فراموش کرده‌اید، بگذارید بگویم که من تنها برای شما حلقه‌ای در گوش دارم.
مرا زین مشتکی مقصودم آنست
فراموشی نه شرط دوستانست
هوش مصنوعی: من از این شایستگی به دنبال این هستم که فراموشی به شرط دوستی نباشد.
پس آنگه قدوه نواب را جوی
مقام زبده اصحاب را جوی
هوش مصنوعی: سپس به دنبال جایگاه و مقام رفیع نواب باش و بهترین افراد را پیدا کن.
بهاء ملک و دین کز برد باری
چو همنامش بود در راستکاری
هوش مصنوعی: بهای ملک و دین از آنِ کسی است که با بردباری و راست‌کاری خود، این ارزش‌ها را به دست آورده است.
همان هر دو جگر گوشه که او راست
که گردد صد کژی از هر یکی راست
هوش مصنوعی: هر دو فرزند عزیز او که باشند، اگر یکی از آنها دچار نقص و کجی شود، از آن یکی هم ممکن است چنین حالتی به وجود آید.
بدیشان خدمتم ارسال فرمای
وز ایشان در گذر ابرام منمای
هوش مصنوعی: به آن‌ها خدمت من را بفرست و از آن‌ها در برابر عهدم و پیمانم چشم‌پوشی نکن.
بسوی شمس ملک و ملت و دین
محمد رهنوردی باد مشکین
هوش مصنوعی: به سوی خورشید، که نماد ملک و ملت و دین محمد است، راهنمایی شود.
که تا یابی بزرگی با کرامت
که از وصلش نبیند کس سئامت
هوش مصنوعی: برای اینکه به شخصیتی با منزلت و بزرگ دست یابی، باید بدانیم که هیچ‌کس از پیوند با او، حال خوبی را احساس نمی‌کند.
بدو خدمت رسان و شرح اشواق
بگو زین مخلص محزون مشتاق
هوش مصنوعی: به او خدمتگزار باش و از عشق و احساسات عمیق خود بگو، از این شخص دل شکسته و مشتاق.
وزانپس خواجه باد و دین را
وجیه الدین علی بن تکین را
هوش مصنوعی: سپس خواجه، باد و دین را به علی بن تکین که شخصیتی معتبر است، معرفی کرد.
تحیات از زبان من ادا کن
ثناگوی و فراوانش دعا کن
هوش مصنوعی: از زبان من سلام و احترام را به جا بیاور و برای دیگران دعاهای خوب و فراوان بکن.
پس آنگه آن دو میر معتبر را
دو دانای هنر ور نامور را
هوش مصنوعی: در آن زمان، دو دانشمند و استاد مشهور را برای دقت و بررسی معرفی کردند.
نخستین میر میران با یبوغا
که باشد بر سر اصحاب آقا
هوش مصنوعی: نخستین رئیس و فرمانده با یبوغا، چه کسی است که در میان یاران و همراهان آقا قرار دارد؟
دگر یک سیف دین و ملک گر زانک
بهنگام سواری چست و چالاک
هوش مصنوعی: یک فرد دیگر از دین و ملک، در زمانی که بر پشت اسب نشسته، چابک و تند و تیز است.
بگاه بزم همچون ابر نیسان
بروز رزم همچون بور دستان
هوش مصنوعی: در هنگام جشن و شادمانی مانند باران‌های فصل بهار، در موقع جنگ و نبرد مانند تیرهایی که به سرعت پرتاب می‌شوند.
ز من خدمت رسان بیحد و بیمر
پس از تبلیغ خدمت زود بگذر
هوش مصنوعی: از من تنها خدمت بی‌پایان و بی‌وقفه می‌خواهند، اما بعد از اینکه پیامم را به مردم منتقل کردم، باید سریعاً از آن عبور کنم و به کارهای دیگر بپردازم.
وز آنجا رو بسوی آن دو پهلو
دو نام آور سپهداران خسرو
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی آن دو نفر که از ناموران سپهبدان شاه خسرو هستند، حرکت کن.
دو گرد نامدار آنان که در جنگ
چو روئین تن دلیر اندر گه جنگ
هوش مصنوعی: این دو نفر که در جنگ معروف و نامدار هستند، همچون دلیرانی پوشیده در زره‌های آهنین، در میدان نبرد می‌درخشند.
نخستین تاج ملک و دین علی را
پناه اندر حوادث هر ولی را
هوش مصنوعی: علی، نخستین کسی است که در مرتبهٔ پادشاهی و دین بالاترین مقام را دارد و در سختی‌ها و مشکلات، برای هر ولی و پیشوایی حامی و پناه است.
سپهداریکه گاه حمله بی قیل
بود چون پشه عاجز پیش او پیل
هوش مصنوعی: سپهدار که در زمان جنگ، حتی در شرایطی که نیازی به نقشه و تدبیر نیست، مانند پشه‌ای ضعیف در برابر فیل به نظر می‌رسد.
دگر آنکو بگردی هست مذکور
بشمس الدین محمد شاه مشهور
هوش مصنوعی: اگر دوباره به دور و بر خود نگاه کنی، نام محمد شاه مشهور درخشان و سرشناس به چشم می‌آید.
سر آزادگان آن یک که بیچون
نهنگ آرد بدم از نیل بیرون
هوش مصنوعی: فردی که دارای روحیه آزادگی است، بر دیگران برتری دارد و به مانند نهنگی بزرگ و بی‌طرف، از مشکلات و موانع عبور می‌کند و به زندگی ادامه می‌دهد.
ز شوقم آنچه دانی بیش از آنهم
بدیشان عرضه کن دلشاد و خرم
هوش مصنوعی: از روی شوق و محبت، آنچه را می‌دانی بیشتر از این به آن‌ها بگو و با دل شاد و خوشحال این کار را انجام بده.
پس آنگه با هزاران لطف و دلجوی
بجوی انخوش نفس دلشاد میگوی
هوش مصنوعی: سپس با هزاران محبت و نیکی به دنبال خوش‌نفس و دلشاد بگرد.
جمال الدین حسین ساربان را
که روبه بشمرد شیر ژیان را
هوش مصنوعی: جمال الدین حسین ساربان را که با شجاعت و قدرت در برابر شیر وحشی ایستاده است.
هژبر روز هیجا گرد پر دل
که باشد پیل پیش او شتر دل
هوش مصنوعی: در روز هیجا، کسی که شجاع و دلیر است، مانند یک فیل در برابر او، شتر به حساب می‌آید.
بمردی شیر گردون را بپبکار
مهار آرد به بینی در شتر وار
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند به بزرگی و قدرتی همچون شیر گردون (خدای بزرگ) دست یابد، او می‌تواند مانند شتری که بر روی مهار خود هدایت می‌شود، زندگی‌اش را کنترل کند.
سلامی همچو خلقش روحپرور
بر آن پهلو رسان ای باد بگذر
هوش مصنوعی: ای باد، به آن طرف برو و سلامی به او برسان که همچون آفرینش او، روح‌افزا و دل‌انگیز است.
برو نزدیک دارای خزانه
مساز ای باد سستی را بهانه
هوش مصنوعی: به نزد صاحب ثروت نزدیک شو و از باد بهانه نیاور.
بهاء دین عمر آن در وفا سست
چو یوسف در علوم خازنی چست
هوش مصنوعی: بهاء دین عمر در وفا و صدق همواره ناپایدار است، مانند یوسف که در علم و دانش بسیار تیزهوش و تواناست.
بدو تبلیغ کن شوقی که دیدی
بگوشکری کزین مخلص شنیدی
هوش مصنوعی: به او بگو که شوق و اشتیاقی که دیدی را به دیگران منتقل کند، زیرا از منبع خالصی این را شنیده است.
هم انجا در جوارش خواجه ئی هست
که کارش جمله خیراتست پیوست
هوش مصنوعی: در آن مکان کسی حضور دارد که همواره نیکوکاری و کارهای خیر انجام می‌دهد.
فقیه الدین همی خوانند او را
بپرس از من صبا آن نیکخو را
هوش مصنوعی: فقیه دین را می‌خوانند؛ از من بپرس، ای نسیم، درباره آن شخصیت نیکو.
پس آنگه جمله یارانرا که هستند
بشهرستان در وخسرو پرستند
هوش مصنوعی: سپس همه دوستان و یاوران را که در شهر هستند، در کنار خسرو پرستش می‌کنند.
ز من خدمت رسان و راه برگیر
بفریومد خرام ای باد شبگیر
هوش مصنوعی: از من درخواست خدمت کن و راهی را که می‌روی تغییر بده، ای باد شبانگاهی که به آرامی به جلو می‌روی.
وز آنجا چون بدروازه رسیدی
همایون بقعه ئی چون خلد دیدی
هوش مصنوعی: وقتی به دروازه رسیدی، مکان خوشی شبیه به بهشت را دیدی.
ز دروازه برون باشد مزاری
ز لطف ساکنانش مرغزاری
هوش مصنوعی: در خارج از دروازه، مکانی وجود دارد که به خاطر مهربانی ساکنانش مانند یک باغ پر از پرنده‌هاست.
درو آسوده ساداتی مکرم
یکایک مقتدای اهل عالم
هوش مصنوعی: سادات شرافتمند و محترم در اینجا با آرامش و آسودگی زندگی می‌کنند و هر یک از آن‌ها رهبرانی برای مردم جهان هستند.
تبرک را جناب آن ببوسی
باخلاص از دل و از جان بیوسی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از برکت آن شخص بهره‌مند شوی، باید با تمام دل و جانت به او احترام بگذاری و عشق و ارادت خود را نشان بدهی.
مجاور اندرو پیری خردمند
شدستی رسته از تکلیف و هر بند
هوش مصنوعی: نزدیک پیر و فرزانه‌ای زندگی می‌کردی که از مسئولیت‌ها و قید و بندها آزاد شده بودی.
امیر حیدری خوانند او را
همه مردان حق دانند او را
هوش مصنوعی: امیر حیدر را همه مردان حق می‌شناسند و او را به عنوان یک شخص باارزش و معتبر می‌دانند.
مجرد مفردی آزاد مردی
ز شهوت دامنش نادیده گردی
هوش مصنوعی: شخصی تنها و آزاد است که از تمایلات و شهوت‌ها فاصله گرفته و به آن‌ها اهمیت نمی‌دهد.
بکلی کرده اعراض از مناهی
وجود پاک او دور از تباهی
هوش مصنوعی: کاملاً از چیزهای ناپسند دوری جسته‌ام و وجودی پاک دارم که از هر گونه فساد و آلودگی به دور است.
بدو خدمت رسان از من فراوان
پس آنگه این سخن معروض گردان
هوش مصنوعی: به او خدمت کن و برایش زیاد تلاش کن، سپس این مطلب را به او بگو.
که تا از صحبت تو دور گشتم
بکل از کام دل مهجور گشتم
هوش مصنوعی: وقتی از صحبت و حضور تو دور شدم، تمام خواسته‌ها و آرزوهایم به کلی از بین رفت.
ندیدم بیش روی شادمانی
همان بودست گوئی زندگانی
هوش مصنوعی: من هرگز بیشتر از خوشرویی ندیدم، گویی که زندگی همین است.
ز لطف او کن استمداد همت
که او را باشد استعداد همت
هوش مصنوعی: از محبت و کمک او یاری بخواه که او دارای توانایی‌ها و استعدادهای بلند همت است.
دگر با او موافق چند یارند
که در تجرید هر یک مرد کارند
هوش مصنوعی: باز هم افرادی هستند که با او موافقند، اما هر کدام در سیر و سلوک و حالات روحی خود به تنهایی مشغول کار هستند.
مقدمشان علی حیدری دان
ز حرص و شهوتش دور و بری دان
هوش مصنوعی: به پیشوایی آنها به مانند علی حیدر نگاه کن و بدان که آنها از حرص و شهوت دورند و با خود همراهان خوبی دارند.
سلامم چون به آن یاران رسانی
بفریومد رسان این ارمغانی
هوش مصنوعی: وقتی سلامم را به آن دوستان برسانی، این پیام را به عنوان یک هدیه منتقل کن.
بفریومد چو پای اندر نهادی
درخلد برین بر خود گشادی
هوش مصنوعی: زمانی که پا به باغ بهشت گذاشتی و در آنجا استراحت کردی، انگار که برای خودت آزادی و راحتی به ارمغان آورده‌ای.
وز آنپس ای صبا زانجا روان شو
بسوی مشهد فضل جهان شو
هوش مصنوعی: پس از آن، ای نسیم، همان‌جا را ترک کن و به سمت مشهد که مرکز علم و دانش جهان است، برو.
سر گردنکشان کشور فضل
که طبعش بود کان گوهر فضل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی می‌پردازد که در جامعه از نظر علمی و فضیلت برجسته هستند. این افراد مانند گوهرهای ارزشمند به شمار می‌آیند و به دلیل ویژگی‌های خاص طبع و ذاتی خود، می‌درخشند و در صدر جامعه قرار دارند.
بزرگی در امور دین بحسبت
که با وی میبرم من بنده نسبت
هوش مصنوعی: من به دلیل ارتباطی که با بزرگانی در امور دین دارم، خود را به آنها وابسته می‌دانم و افتخاری برایم است.
در اجناس فضایل بوده ماهر
بر انواع مکارم گشته قادر
هوش مصنوعی: در زمینه فضایل و ویژگی‌های نیکو، فردی ماهر و توانمند است که در انجام کارهای خوب و شایسته از دیگران برتر است.
بفضل و دانش و افضال مذکور
بنام نیک در آفاق مشهور
هوش مصنوعی: با Benevolence و علم و نعمت‌های ذکر شده، به خاطر نام نیکش در جهان شناخته شده است.
یمین ملک و دین کان فضایل
سر افرازان کان جان فضایل
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از شخصیت‌هایی پرداخته که در عرصه ملک و دین دارای فضائل و ویژگی‌های برجسته‌ای هستند. به نوعی اشاره می‌کند که این اشخاص با ویژگی‌های ارزشمند خود، درخشان و سرآمد هستند و به تعالی ملک و دین کمک می‌کنند.
بزرگی کاتفاق مرد و زن بود
که خلق او چو نام او حسن بود
هوش مصنوعی: گفتن از بزرگمردی که به عنوان زن و مرد شناخته می‌شد، زیرا ویژگی‌های او به زیبایی نامش بود.
نخستین آستان مشهدش را
ببوس آنگه نگه کن مرقدش را
هوش مصنوعی: ابتدا در ورودی مشهد را ببوس، سپس به ملاحظۀ حرمش بپرداز.
چو استادی فرا پیش ضریحش
تو خود بینی کرامات صریحش
هوش مصنوعی: وقتی که در برابر ضریح او قرار می‌گیری، خودت معجزات واضح او را می‌بینی.
بآب دیده خاکش را همی شوی
بصد اخلاص تکبیرش همی گوی
هوش مصنوعی: با اشک چشمانم خاک او را می‌شویم و با تمام صداقت و خلوص فریاد تکبیر برمی‌آورم.
در آنحضرت ز سوز سینه من
همی نو کن غم دیرینه من
هوش مصنوعی: در آن وجود مقدس، از دل-burning من، غم گذشته‌ام را تازه کن.
هزاران آفرین بر خاک او کن
دعاها بر روان پاک او کن
هوش مصنوعی: بر خاک او هزاران بار تمجید بفرست و برای روح پاک او دعا کن.
ز روح پاک او ما را مدد خواه
مگر آرد دلم را بر سر راه
هوش مصنوعی: از روح پاک او از ما حمایت کن، مگر اینکه دل من را به راه درست هدایت کند.
بگو از من که تا تو زنده بودی
بهر کاری معین بنده بودی
هوش مصنوعی: بگو که از من چگونه بوده که وقتی تو زنده بودی، همیشه برای انجام کارها تسلیم و آماده بودم.
کنون گردون دون ناسازگاری
نهاد آغاز و چاکر را بخواری
هوش مصنوعی: اکنون آسمان، بی‌ثباتی و ناهماهنگی را آغاز کرده و دست‌نشسته‌اش را به ذلت و پایین‌افتادگی می‌کشاند.
بغربت او فکند از منزل خویش
چنانک آگه نیم زاب و گل خویش
هوش مصنوعی: در دوری او، همچنان از خانه‌اش دور افتاد که نه از آب و هوای خود خبر دارد و نه از گل‌هایش.
نه شب دارم قرار و روز آرام
ندانم چون شود کارم سرانجام
هوش مصنوعی: نه در شب راحتی دارم و نه در روز آرامش می‌شناسم. نمی‌دانم کارم چه زمانی به پایان خواهد رسید.
کنون باری نیم شاکر ز دوران
الهی عاقبت محمود گردان
هوش مصنوعی: حال که وقتش رسیده، من نیمه شاکر از نعمت‌های الهی هستم. در نهایت، مرا به شخصیتی پسندیده و خوب تبدیل کن.
وز آنجا بازگردای باد خوشبوی
بسوی آن بزرگ محتشم پوی
هوش مصنوعی: از آن‌جا باد خوشبو به سوی آن بزرگ و محترم باز می‌گردد.
امین ملک و دین فخر اکابر
اکابر باو جودش چون اصاغر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که او شخصی است که به عنوان حافظ و نماینده‌ای برای مذهب و ارزش‌های بزرگ شناخته می‌شود. وجود او، حتی در مقایسه با بزرگ‌ترین شخصیت‌ها، به قدری مهم و باارزش است که می‌توان او را همچون کوچکترها دید. به عبارتی دیگر، وجود او در مرتبه‌ای است که حتی بزرگترین‌ها به او وابسته‌اند.
زمن خدمت رسانش آنچ دانی
ز شوقم باز گو تا میتوانی
هوش مصنوعی: من به او خدمت می‌کنم و از شوق زیاد، هرچه می‌دانی را برایم بگو.
سمی پهلو ایران علی را
که رونق برد گرد زابلی را
هوش مصنوعی: سمی که در کنار ایران، علی را رونق می‌بخشد، در حقیقت نشانه‌ای از زیبایی و سرزندگی این سرزمین است. گرد زابلی هم به نوعی حال و هوای خاص منطقه را به تصویر می‌کشد.
بزور پنجه اش عاجز شده شیر
بکشتی پیل را میاورد زیر
هوش مصنوعی: شیر به کمک نیرویش نتوانسته بر پیل غلبه کند و در نتیجه، در مبارزه، شکست خورده و به زیر آمده است.
رسان از من سلام و باز پرسش
بصد اکرام و صد اعزاز پرسش
هوش مصنوعی: سلام مرا برسان و با احترام و اعتنا از احوال من بپرس.
بس انگه از طریق دلنوازی
قدم در نه ز بهر کار سازی
هوش مصنوعی: به خاطر روح لطیف و دل‌نوازش، راه آمدن به اینجا را فراهم کرده‌ام، نه برای انجام کار خاصی.
گذر کن سوی بدر الدین معرف
سر اهل حقایق پیر عارف
هوش مصنوعی: به سمت بدرالدین برو، کسی که رازهای اهل حقیقت را می‌داند و تجربه‌ای عمیق در زمینه شناخت دارد.
چو بلبل نازک الحان و خوش آواز
چو طوطی شکر افشان و سخن ساز
هوش مصنوعی: مانند بلبل با نرمی و زیبایی می‌خواند و مانند طوطی که سخنان شیرین را بازگو می‌کند، خوش صداست.
چو بهر وغط بر منبر نهد پای
شود الفاظ عذبش مجلس آرای
هوش مصنوعی: وقتی که او بر روی منبر پا می‌گذارد، سخنان شیرین و دلنشینش مجلس را زینت می‌بخشد.
امید از یمن الفاظش همیدار
که چوب خشگ منبر آورد بار
هوش مصنوعی: امید به خاطر کلمات زیباش به وجود آمده است، مثل اینکه چوب خشک منبر بار را به دوش می‌کشد.
ز من خدمت رسان بیش از قیاسش
وزین خدمت منه بر سر سپاسش
هوش مصنوعی: از من خدماتی ببین فراتر از حد انتظار و در نتیجه این خدمات، بر دوش من سپاسگزاری نگذار.
چو زانجا در گذشتی گامکی چند
که در راهت نیفتد ایصبا بند
هوش مصنوعی: وقتی از آنجا عبور کردی، با احتیاط چند قدم بردار تا در مسیرت مشکلی پیش نیاید.
مقام پهلوان آلتون پی انجاست
که در ابواب مردی نیک داناست
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه یک پهلوان واقعی در دستان کسی است که به درستی از خوبی‌ها و ویژگی‌های مردانگی آگاه است.
چشیده گرم و سرد روزگاران
مقدم بوده بر مجموع یاران
هوش مصنوعی: تجربه و سختی‌های زندگی که از روزهای خوب و بد گذشته به دست آمده، اهمیت بیشتری از تمام دوستان و همراهان دارد.
بگردی در جوانی زورگریها
نموده کرده هر جا سروریها
هوش مصنوعی: در جوانی، اگر به هر جایی بروی و قدرت‌نمایی کنی، در آنجا هم تحت تأثیر همان قدرت‌نمایی‌ها قرار می‌گیری.
بدو خدمت رسان از من پس آنگاه
سوی بازار بردار ایصبا راه
هوش مصنوعی: به او بگو که به من خدمت کند و سپس به بازار برود و راه را به او نشان بده.
بره اندر یکی حصن قدیمست
که ساکن اندرو صدری کریمست
هوش مصنوعی: درون یکی قلعه قدیمی، بره‌ای وجود دارد که در آنجا صدایی نیکو و پسندیده به گوش می‌رسد.
کشد ترسیم کلکش در مکنون
فضایل باشدش ز اندازه بیرون
هوش مصنوعی: نقش و نگارهای او در دل فضائلش قرار دارد و این زیبایی‌ها فراتر از معمول و اندازه است.
ستوده شمس ملک و دین محمد
مکارم را قواعد زو ممهد
هوش مصنوعی: شمس، که نماد بزرگی و نور است، دین محمد را ستایش می‌کند و ویژگی‌های والای او را پایه‌گذاری می‌کند.
کریم و نامجوی و راد وعالم
برتبت شمع جمع آل قاسم
هوش مصنوعی: شما فردی باکرم، جویای نام، سخاوتمدار و دانشمند هستید که در جایگاه و مقام خود مانند شمعی در جمع اهل بیت پیامبر (قاسم) می‌درخشید.
بیاو افتقار من برویش
بیان کن بعد از آن بگذر بکویش
هوش مصنوعی: بیایید نیازمندی و تنگدستی من را به او بگویید و بعد از آن به خانه‌اش بروید.
از آنجا میرو آسان تا ببازار
که راهی نیست چندان تا ببازار
هوش مصنوعی: به آرامی از آنجا حرکت کن تا به بازار برسی، زیرا فاصله‌اش زیاد نیست.
زمانی خواهمت کانجا نشینی
سر تمغاچیانرا بو که بینی
هوش مصنوعی: زمانی تو را خواهم که در آنجا نشسته‌ای و سر دلقک‌ها را می‌بینی.
محمد دایه یار مجلس آرای
بخدمت گاه عزت بر سر پای
هوش مصنوعی: محمد، پرورش‌دهنده و یاور مجلس‌های مهم و باارزش است که در مکان‌های با عظمت و افتخار، نامش بر زبان‌هاست.
بلطف و چرب نرمی و مدارا
گشاید سیم و زر از سنگ خارا
هوش مصنوعی: با مهربانی و نرمی و رفتار ملایم، می‌توان طلا و نقره را حتی از سنگ سخت هم بیرون آورد.
چو پرسیدیش ای باد سحر خیز
بعزم کوی تشتنداب برخیز
هوش مصنوعی: وقتی از تو ای باد صبحگاهی پرسید، با اراده به سوی کوی تشتنداب حرکت کن.
ز طرف جویبارش زود مگذر
دمی در چار سوی او بسر بر
هوش مصنوعی: از کنار جویبارش به سرعت عبور نکن، لحظه‌ای در اطراف او توقف کن و تأمل کن.
نظر دروی بهر سو تیز بگمار
بهشتی بینی از انواع ازهار
هوش مصنوعی: با دقت به اطراف خود نگاه کن، در هر سو زیبایی‌هایی چون گل‌های بهشتی را می‌توانی ببینی.
ز نزهت همچو مینو روح پرور
روان در پای طوبی آب کوثر
هوش مصنوعی: از زیبایی و سرسبزی مانند بهشت، روح زندگی‌بخش و شاداب در کنار درخت طوبی و آب کوثر جریان دارد.
نسیمش چون دم عود و قر نفل
نوا و برگ او از سنبل و گل
هوش مصنوعی: نسیم او همچون بویی خوش از عود است و نوا و آهنگ او شبیه نغمه‌های روح‌نواز می‌باشد. همچنین برگ‌های او شبیه سنبل و گل زیباست.
فغان برداشته قمری بعیوق
بسان عاشق اندر هجر معشوق
هوش مصنوعی: قمری به خاطر جدایی از معشوقش ناله و فریاد بلند کرده است، مانند عاشقی که در دوری از beloved خود غمگین و دل‌شکسته است.
گذرکن ایصبا بی هیچ تأخیر
مکن در وقت رفتن هیچ تأخیر
هوش مصنوعی: ای صبا، بی‌هیچ معطلی و تأخیری عبور کن و در زمان رفتن از هیچ چیزی درنگ نکن.
بر اولاد کرام خواجه اسحاق
بزرگانی همه پاکیزه اعراق
هوش مصنوعی: برای فرزندان بزرگ و نیکوکار خواجه اسحاق، همه از نژادهای پاک و خالص هستند.
برایشان بهر من بی وهن و تقصیر
تحیات فراوان خوان بشبگیر
هوش مصنوعی: برای آنها به خاطر من بدون عیب و نقص، سلام و درودهای فراوان بفرستید و شب را به خوبی سپری کنید.
وزینجا سوی شمس ملت و دین
سزاوار هزار احسان و تحسین
هوش مصنوعی: از اینجا به سوی خورشید، که نشانه ملت و دین است، شایسته هزاران محبت و ستایش است.
که در طب باشد انفاسش مسیحی
گه تنجیم بو سهل مسیحی
هوش مصنوعی: در این بیت به تأثیرات جادویی نفس انسانی اشاره شده است که می‌تواند شفا بخش باشد. همچنین، به مقایسه‌ای بین ویژگی‌های زندگی و معجزات مسیحی اشاره می‌کند، به طوری که نشان می‌دهد چگونه می‌توان بر مشکلات فائق آمد. این بیان از قدرت و اثرگذاری نفس و روح در زندگی انسان‌ها سخن می‌گوید.
بدو خدمت رسان و آنگه سفر کن
سوی بابا علی یکدم گذرکن
هوش مصنوعی: به او خدمت کن و سپس به سمت بابا علی برو و لحظه‌ای در آنجا توقف کن.
جوانی باشد او بس با تواضع
بصنعت ماهر اما بی تصنع
هوش مصنوعی: جوانی باشد که با فروتنی رفتار می‌کند و در هنرهای خود ماهر است، اما تظاهر نمی‌کند.
بحرفت از مسیحا پیش برده
ازو حواریان تشویر برده
هوش مصنوعی: در صحبت‌هایت به دشمنی و خیانت اشاره شده و می‌گویی که مانند مسیحا، حواریان نیز از او دور شده‌اند و این نشان‌دهنده دوری و غم در جامعه‌ای است که وفاداری‌ها زیر سؤال رفته است.
دو فرزانه که دور چرخ دوار
سیمشان ناورد هرگز پدیدار
هوش مصنوعی: دو حکیم با هم در دورانی که به چرخ زندگی می‌چرخند، هرگز به یکدیگر نمی‌رسند و دیداری ندارند.
بنسبت از وزیران بهره مندند
برفعت برتر از چرخ بلندند
هوش مصنوعی: وزیران به نسبت دیگران از جایگاه بالا و برخورداری بیشتری برخوردارند و در مقام و شان خود از آسمان و گردونه‌ی آسمان فراتر و بلندتر هستند.
وجیه الدین محمد نام مهتر
نظام الدین حسن مخدوم دیگر
هوش مصنوعی: محمد وجیه‌الدین، بزرگ‌ترین شخصیت نظام‌الدین حسن مخدوم دیگر است.
فراوان بندگیها زین دعا گوی
بدیشان عرضه دارای باد خوشبوی
هوش مصنوعی: بسیاری از عبادت‌ها و خدمتها را به خاطر این دعا به ایشان تقدیم کنید و بر زینت‌های روحانی و خوبی‌ها بیفزایید.
پس آنگه سر بسر یاران دیگر
مقیم آستان آن دو سرور
هوش مصنوعی: سپس به همراه دوستان دیگر در کنار درگاه آن دو بزرگوار اقامت گزیدند.
خصوصا شمس دین و ملک سراج
سراج انجمن و انگاه وهاج
هوش مصنوعی: به ویژه، شمس دین و ملک سراج که روشنی‌بخش اجتماع و محفل است.
سلامی همچو انفاس خوش خویش
بلطف جانفزای دلکش خویش
هوش مصنوعی: سلامی مانند نفس‌های خوش و دلپذیر خود، با لطفی که جان را می‌افزاید و دلنشین است.
رسان از من بدان اصحاب و بگذر
ثناها گو بر آن احباب و بگذر
هوش مصنوعی: به دوستانم بگو که از من خبری ببرند و به ستایش آن عزیزان بپردازند.
از انجا رو بسوی فخر سادات
کریم اعراق و خوش خلق و نکو ذات
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت بزرگواران سادات که از نظر اخلاقی نیکو و ذاتاً خوب هستند، می‌روم.
بهاء ملک و دین زید محمد
چراغ دو ده اولاد احمد
هوش مصنوعی: بهاء ملک و دین زید محمد یعنی ارزش و مقام وجود زید محمد به مانند چراغی برای خانواده احمد در دو ده است. این به این معناست که زید محمد باعث روشنایی و رونق در زندگی و دیانت فرزندان احمد شده است.
بدو ارسال کن زین بنده اخلاص
که هستش معتقد هم عام و هم خاص
هوش مصنوعی: برای او ارسال کن این پیام را از طرف من که من به او ایمان دارم و این ایمان هم برای عموم مردم است و هم برای خاصان.
وز انجا ره بمحمود امام است
که اندر علم طب مردی تمام است
هوش مصنوعی: از آنجا که راه به سوی محمود امام می‌رسد که در علم پزشکی، شخصی بی‌نظیر و کامل است.
لقب اصحاب نورالدینش خوانند
بطبش بهتر از بقراط دانند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که با نورالدین در ارتباط هستند، به قدری دانش و توانایی دارند که حتی از پزشک معروف و برجسته‌ای چون بقراط نیز برتر هستند.
چو بفشاند ز شاخ علم خود بار
رباید رعشه از برگ سپیدار
هوش مصنوعی: وقتی که علم و دانش خود را به دیگران منتقل می‌کند، مانند درختی است که میوه‌هایش را می‌چینند و در نتیجه، لرزشی در برگ‌های سپیداری ایجاد می‌شود.
رسانش خدمتم ایخوش نفس باد
بگو مگذار حق صحبت از یاد
هوش مصنوعی: ای نفس خوش، خواستم که پیامت را به دیگران برسانم. از این‌رو، نگذار که حق صحبت و گفتگو از ذهنم فراموش شود.
وز آنجا ای نسیم عنبر افشان
بسوی پهلوان محمود بدران
هوش مصنوعی: از آنجا ای نسیم خوشبو و معطر، به سوی پهلوان محمود بدران برو.
گذر کن تا ببینی پهلوانی
که یکدم صحبتش ارزد جهانی
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که با گذر از کنار کسی، می‌توانی عظمت و ارزش شخصیت او را درک کنی؛ این فرد به قدری بزرگ و تاثیرگذار است که حتی لحظه‌ای گفت‌وگو با او به اندازه کل دنیا ارزش دارد.
بذات او مباهی گشته ابرار
عبید خلق او سر تا سر احرار
هوش مصنوعی: وجود او باعث افتخار نیکوکاران شده و بندگانش در تمام وجود آزاد و رها هستند.
سلام من بدان آزاده راد
رسان ای روحبخش خوش نفس باد
هوش مصنوعی: سلام من به آن انسان آزاد و بزرگوار، ای کسی که با نفس خوش و روح لطیف خود، لطافت و شادابی را به زندگی می‌آوری.
وز آنجا چون دعا تبلیغ کردی
چنان خواهم که با بازار گردی
هوش مصنوعی: از آنجا که دعا و درخواست خود را به دیگران منتقل کردی، من هم همین‌طور خواهم بود و به بازار می‌روم.
بپیش آید ترا پیری مکرم
سر افراز همه کتاب عالم
هوش مصنوعی: هرچه بر تو بگذرد و به پیری برسی، بزرگی و احترام تو بیشتر خواهد شد و تمامی دانش و معرفت جهان در دست تو خواهد بود.
نجیب ملک و دین خوانندش اصحاب
بکتبت اوستاد جمله کتاب
هوش مصنوعی: اصحاب علم و فرهنگ او را نجیب و بزرگوار می‌دانند و او در بین همه استادان، مقام والایی دارد.
سیاقت را حقیقی نه مجازی
چنان داند که در بغداد تازی
هوش مصنوعی: او به خوبی از سیر و سلوک واقعی آگاه است، نه فقط در قالب‌های ظاهری و انتزاعی، همچنان که در بغداد، شهری با فرهنگ عربی، تشخیص درست از نادرست را می‌داند.
ز من بسیار پرسش کن مر او را
...
هوش مصنوعی: از من سوالات زیادی بپرس تا او را بهتر بشناسی.
دو آزاده دو دانای خردمند
...
هوش مصنوعی: دو فرد آزاد و دانای عاقل.
نخستین تاج ملک و دین علی دان
اکابر سر بسر او را ولی دان
هوش مصنوعی: علی، نخستین کسی است که هم در مقام پادشاهی و هم در دین اهمیت ویژه‌ای دارد و بزرگان و بزرگ‌ترها او را به عنوان ولی و پیشوای خود می‌شناسند.
کریمی نامداری بینظیرست
ز پا افتادگانرا دستگیرست
هوش مصنوعی: سخن از فردی بزرگ و نیکوکار است که در میان مردم شناخته شده و محبوب است. او به یاری کسانی که در زندگی دچار مشکل شده‌اند، می‌شتابد و به آن‌ها کمک می‌کند.
بتدبیر صواب و رای روشن
اگر خواهد برد چربی ز روغن
هوش مصنوعی: اگر کسی با تدبیر درست و فکر شفاف بخواهد، می‌تواند از مزایای و خوبی‌های موجود بهره‌برداری کند.
دگر یک زان شهاب دین و دولت
بدات او مباهی ملک و ملت
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، از همان ستاره درخشان دین و قدرت، به وجود آمدی که تو را به افتخار و سربلندی در سرزمین و ملت معرفی کند.
هنرمندیکه گر صورت نگارد
بلطف خویش جانش در تن آرد
هوش مصنوعی: هنرمندی که با هنر خود زیبایی می‌آفریند، به طور شگفت‌انگیزی روح و زندگی را به آن می‌بخشد.
گهی کآید ز کلکش خط چون آب
خجل گردد روان ابن بواب
هوش مصنوعی: گاه می‌شود که از قلم او خطی بیرون می‌آید که مانند آب، روان ابن بواب را شرمنده می‌کند.
چو اینخدمت بجای آری سفر کن
بسوی صاحبان زانپس گذر کن
هوش مصنوعی: وقتی این خدمت را انجام دادی، به سوی صاحب‌نظران برو و بعد از آن مسیرت را ادامه بده.
شرف محمود و فرزندش محمد
که بادا هر دو را دولت موبد
هوش مصنوعی: این جمله به بزرگی و اهمیت محمود و فرزندش محمد اشاره دارد و آرزو می‌کند که هر دو از نعمت و برکت عظیم برخوردار شوند.
بزرگانی بترتیب و بآئین
برفعت قدرشان برتر ز پروین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصیت‌های مهم و برجسته، از نظر مقام و ارزش، در بالاترین سطح قرار دارند و برتری آنها از ستاره‌های پروین نیز بیشتر است.
ز منشان چون دعا گوئی سفر کن
سوی مخدوم نام آور گذر کن
هوش مصنوعی: اگر از من می‌پرسی، هنگام دعا کردن به سوی معشوق مشهور سفر کن و در راه به او سلام کن.
علاء الدین محمد دین پناهی
سپهر ملک را تابنده ماهی
هوش مصنوعی: علاء الدین محمد دین پناهی به عنوان یک شخصیت مهم و درخشان در زمان خود، مانند ماهی در آسمان می‌درخشد و نشان از بزرگی و تاثیر او بر زندگی دیگران دارد.
چنان پاکیزه روی و نیک رایست
که گوئی خواجه عبدالحق بجایست
هوش مصنوعی: آنچنان زیبایی و خوش‌فکری دارد که گویی خواجه عبدالحق در کنارش قرار دارد.
هزاران بندگی از من رسانش
که دارد از بلا حق در امانش
هوش مصنوعی: من هزاران بار به او خدمت می‌کنم، زیرا او به خاطر حق، از مصیبت در امان است.
وز انجا ای نسیم عنبر آگین
گذر کن سوی قطب ملت و دین
هوش مصنوعی: ای نسیم خوشبو و عطرآگین، از آنجا بگذر و به سمت قطب جامعه و مذهب برو.
که تا بینی بزرگی نامداری
کریمی تازه روئی بردباری
هوش مصنوعی: تا وقتی که بزرگی و شکوه یک شخص معروف و کریم را ببینی که چهره‌ای نو و با استقامت دارد، درک بهتری از مقام و عظمت او خواهی داشت.
ز اقران در فضایل دست برده
بغیر از مکرمت کاری نکرده
هوش مصنوعی: جز حسن نیت و نیکی به دیگران، هیچ کار دیگری نکرده‌ام که در فضائل با هم‌نوعانم برابری کند.
بدو خدمت رسان زین بنده بسیار
که بادا در پناه لطف دادار
هوش مصنوعی: به او خدمت کن و به من کمک کن، چون امیدوارم در سایه‌ی لطف خداوند باشم.
پس آنگه ای نسیم عنبر افشان
سفر را ساز کن دامن بر افشان
هوش مصنوعی: پس ای نسیم خوشبو، زمان سفر را آماده کن و با دامن خود برافراز.
مبادا چون بود آهنگ راهت
بغیر از مدرسه آرامگاهت
هوش مصنوعی: حواست باشد که در مسیر زندگی‌ات فقط به سمت مدرسه نروی و در نهایت به آرامگاه برسی.
درو درگاه او را چون ببینی
بدو گوئی مگر خلد برینی
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه او می‌روی و او را می‌بینی، به او بگو که آیا در بهشت نشسته‌ای؟
بر اطرافش چو کوثر جویباری
چو طوبی بر لب او هر چناری
هوش مصنوعی: اطراف او مانند کوثری است که جویباری در آن جریان دارد و بر لب او مانند درخت طوبی، هر درختی سرسبز و پر بار است.
گذشته اوج ایوانش ز کیوان
نپرد بر فرازش مرغ پران
هوش مصنوعی: گذشته‌های بلند و عزت ایوانش به اندازه‌ای است که وقتی پرنده‌ای در آسمان پرواز می‌کند، از بلندی آن جایی برای پروازش نمی‌ماند.
موذن چون بر ایوانش بپا خاست
تو گوئی کز فرشته این دعا خواست
هوش مصنوعی: زمانی که مؤذن در بالای بلندای مسجد برپا می‌ایستد، حس می‌کنی که از فرشتگان درخواست دعا می‌کند.
قدم در استانش چون نهادی
بروی خود درجنت گشادی
هوش مصنوعی: به محض اینکه قدم به سرزمین او بگذاری، خودت را در بهشت خواهی یافت.
بدل گوئی چه جای مدرسه است این
بهشتست این چه جا و هندسه است این
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در بهشت، هیچ نیازی به بحث و جدل نیست. این مکان متفاوت از مدرسه است و زیبایی و نظم خاصی دارد که نباید در آن به مسائل علمی یا منطقی پرداخت. بهشت فضایی است ناشناخته و فراتر از فهم عادی.
درو یابی مدرس شمس دین را
بدانش مقتدا اهل یقین را
هوش مصنوعی: به دانائی و علم، دروازه‌ای برای ورود به مدرسه و دانش شمس دین مهیا کن تا اهل یقین و آگاه از آن بهره‌مند شوند.
گه تقریر پرسی در محافل
شده سحبان بنزد او چو باقل
هوش مصنوعی: هر از گاهی در محافل مختلف، وقتی از سحبان صحبت می‌شود، او را به اندازه‌ای محترم و ارزشمند می‌دانند که مثل یک دانه باقلا جلو او قرار می‌گیرد.
بود در وقت املا و گه درس
بباغ فضل نیک استاد در غرس
هوش مصنوعی: در زمان امتحان و درس، در باغ علم و دانش معلم ماهر و نیکو به کاشتن و تربیت علم مشغول است.
بدو ای باد صبح اخلاص خالص
رسان زین چاکر مشتاق مخلص
هوش مصنوعی: به تو ای باد صبح، برافراز خلوص و صفا را برسان به این خدمتگزار مشتاق و وفادار.
پس آنها را که از وی مستفیدند
که هریک در هنر صد جا مشیدند
هوش مصنوعی: پس کسانی که از او بهره‌مند شدند، هر کدام در هنرها به شکلی برتر و ممتاز ظاهر شدند.
یکایک را بصد اکرام و اعزاز
ببر گیر و بلطف خویش بنواز
هوش مصنوعی: هر فردی را با احترام و ارادت ویژه‌اش بپذیر و با مهربانی با او رفتار کن.
وز انجا رو سوی اصحاب سرباز
که یکسر بهر دین باشند سرباز
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی یاران برو که همه برای دین آماده‌اند و در راه آن تلاش می‌کنند.
در اول پایه صدری نامدارست
که گیتی را بذاتش افتخارست
هوش مصنوعی: در آغاز، شخصیتی برجسته وجود دارد که به خاطر وجودش، جهان به خود می‌بالد و افتخار می‌کند.
شهاب ملک و دین مسعود کافی
که گیتی را بذاتش افتخارست
هوش مصنوعی: شهاب، شخصیت برجسته‌ای در مذهب و دنیا به شمار می‌رود و وجودش به خودی خود موجب افتخار جهان است.
اگر مبهم بود القاب و نامش
بگوید با تو اینمخلص تمامش
هوش مصنوعی: اگر در مورد نام و عناوینش ابهامی وجود داشته باشد، با صراحت به تو می‌گوید که این شخص تمام آنچه را که نیاز است، بیان کرده است.
بزرگی بس بنام و ننگ باشد
ستوده سیرت و یکرنگ باشد
هوش مصنوعی: شخصی که دارای نام و شهرت زیادی است، اگر رفتار نیکو و اخلاقی یکدست نداشته باشد، در نهایت به عنوان فردی ناپسند شناخته می‌شود.
پیامی خوش نفس چون بوی عنبر
بدو تبلیغ کن وانگاه بگذر
هوش مصنوعی: پیامی دل‌انگیز مانند عطر خوش عنبر برای او برسان و سپس از آنجا بگذر.
هم آنجا تاج دین حق حسین است
کز و شرع نبی با زیب و زین است
هوش مصنوعی: در آنجا که حسین، پیشوای حقیقی دین است، زیبایی و زینت دستورات پیامبر نیز موجود است.
چو در فتوی نهد بر خامه انگشت
شود دین قویم حق قوی پشت
هوش مصنوعی: وقتی که یک فرد در نظر خود مسأله‌ای را بررسی می‌کند و بر روی کاغذ می‌آورد، این کار به قوت دینی او اضافه می‌کند و به او کمک می‌کند که در مسیر حق و انصاف پایدار بماند.
هزار اخلاص ازینمحزون مشتاق
مبلغ شو بدانمشهور آفاق
هوش مصنوعی: هزاران بار با تمام وجود و خلوص نیت به عشق و محبت در دل مشغولم، تا اینکه این احساس را به جهانیان بشناسانم.
چو زانجا بگذری صدریست عالی
بر اقلیم مکارم گشته والی
هوش مصنوعی: وقتی از آنجا بگذری، بر فراز آن منطقه، جایگاه بلندی وجود دارد که به سرزمین ویژگی‌های نیکو فرمانروایی می‌کند.
رشید ملک قاسم نام دارد
بر اوج مهتری آرام دارد
هوش مصنوعی: رشید، کسی است به نام قاسم که در اوج بزرگی و شرف خود، به آرامش و وقار دست یافته است.
ره و رسم فلاحت نیک داند
بر آرد شاخ آهوگر نشاند
هوش مصنوعی: کسی که راه و روش کشاورزی را به خوبی می‌شناسد، می‌تواند به درستی درختی را بکارید که شاخ آن مانند شاخ آهو زیبایی داشته باشد.
تحیات فراوانش ز چاکر
رسان وانگاه ازانجا نیز بگذر
هوش مصنوعی: سلام‌های بسیارش را به خدمتگزارش برسان و سپس از آنجا نیز عبور کن.
هم آنجا اکرم الاخوان ما را
که رونق بود اخوان صفا را
هوش مصنوعی: در آن مکان، دوستان ما را بزرگ و محترم می‌شمارند که در آنجا دوستی و صمیمیت در میان برادران وجود دارد.
شهاب الدین علی سرخیل اقران
که نآید در هنر چون او بدوران
هوش مصنوعی: شهاب‌الدین علی، پیشوای هم‌طیفان و هم‌عصرانش، در زمینه هنر کسی به پای او نمی‌رسد.
رسان از من درود محض از اخلاص
بدان بگزیده هر عام و هر خاص
هوش مصنوعی: به دیگران پیام سلام و احترام خالصانه‌ای از طرف من برسان، زیرا که این سلام از دل و با نهایت صداقت برای همگان، چه عامه مردم و چه خواص، فرستاده شده است.
وز انجا عزم کن عزمی مصمم
خرامان قطع ره کن شاد و خرم
هوش مصنوعی: از آنجا راهی را با اراده‌ای قطعی انتخاب کن و با شادی و سرزندگی به جلو برو.
بسوی آن کریم اخلاق بگذر
که ما را هست عم زاد و برادر
هوش مصنوعی: به آن شخص با اخلاق نیکو نزدیک شو، چرا که او برای ما مانند پدر و برادر است.
گزین دوستان من محمد
عزیز مصر جان من محمد
هوش مصنوعی: دوستان خوب من، محمد عزیز، مانند جان من هستند.
بدانش در میان خلق مذکور
بعزالدین محمد کشته مشهور
هوش مصنوعی: بزرگ‌مردی با دانش و معرفت در میان مردم شناخته شده است، که نامش عزالدین محمد است و به دلیل دانش و فضیلتش معروف و مشهور شده است.
ز من چندانکه بتوانی ثنا گوی
بر آنفرخ نهاد راد خوشخوی
هوش مصنوعی: هرچقدر که می‌توانی از من تعریف و تمجید کن، بر آن شخص نیکوکار و خوش‌خلق که در مقامش قرار دارد.
وزانجا رجعتی کن سوی بازار
در آن رجعت مکن تاخیر زنهار
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی بازار بازگرد، ولی در این بازگشت تأخیر نکن، که مراقب باش!
خرامان رو بسوی کوی ساباط
که آنجا نشو مییابند اسباط
هوش مصنوعی: به سمت محلی برو که می‌توان در آنجا نشانه‌های شادی و خوشبختی را یافت.
بزرگان محلت را سراسر
ز من خدمت رسان و زود بگذر
هوش مصنوعی: بزرگان محله را به طور کامل از من اطاعت کن و خیلی سریع رد شو.
قدم نه در سرای مادر من
عزیز و مهربان و غمخور من
هوش مصنوعی: به خانه‌ی مادر عزیز و مهربانم که همیشه به فکر من است، پا نگذارید.
سلامی با صفا از من بدو بر
دعائی بیریا از من بدو بر
هوش مصنوعی: سلامی خالصانه و دوستانه از من به تو، و دعایی ساده و بی‌ریب از من به تو.
بگو چو نی تو ای گمکرده فرزند
که من باری فلک با دورم افکند
هوش مصنوعی: ای نی، به من بگو، ای فرزند گم‌شده که من به سبب چرخ روزگار به این حال و روز افتاده‌ام.
از آنمیمون جناب عفت آباد
که بادا تا ابد از هر بد آزاد
هوش مصنوعی: از مکانی که به نام عفت آباد شناخته می‌شود، امیدواریم که همیشه از هر نوع بدی دور باشد و در امان بماند.
بشفقت یکنطر در کار ما کن
دمی وقت سحر در کار ما کن
هوش مصنوعی: لطفاً یک نگاهی به حال و روز ما بینداز و در این لحظه‌ی صبحگاهی به ما کمک کن.
بخواه از حضرت دادار ما را
بهمت زین سفر باز آر ما را
هوش مصنوعی: از خداوند بزرگ خواسته‌ایم که ما را از این سفر بازگرداند و کمک کند.
پس آنگه ایصبا این بیتکی چند
بخوان در پیش آن پیر خردمند
هوش مصنوعی: ای صبا، اکنون چند بیتی برای آن پیر دانا بخوان.