گنجور

شمارهٔ ٨٩

بردم بنزد خواجه شکایت ز رنج فقر
گفتم دوای این بکف همت شماست
بر حال من چو یافت وقوف تمام گفت
زین رنج غم مخور که دوایش بدست ماست
از من گرفت باز طعام و شراب و گفت
اول علاج مردم بیمار احتماست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بردم بنزد خواجه شکایت ز رنج فقر
گفتم دوای این بکف همت شماست
هوش مصنوعی: به نزد خلیفه رفتم و از درد فقر شکایت کردم و گفتم تنها راه حل این مشکل، اراده و همت شماست.
بر حال من چو یافت وقوف تمام گفت
زین رنج غم مخور که دوایش بدست ماست
هوش مصنوعی: وقتی حال مرا به خوبی درک کردی، به من گفت که نگران این رنج و غم نباش، زیرا درمان آن در دست ماست.
از من گرفت باز طعام و شراب و گفت
اول علاج مردم بیمار احتماست
هوش مصنوعی: از من غذا و نوشیدنی را دوباره گرفت و گفت: اولین درمان برای مردم بیمار، اجتماع و همبستگی است.