گنجور

شمارهٔ ١٠٣

چیزیکه رفت رفت مکن یاد ازو دگر
زیرا که تازه کردن غم کار عقل نیست
تا نقد روزگار تو را کم زیان شود
بگذر از آن متاع که دربار عقل نیست
خار عقال عقل بیفکن زبار دل
غم یار آن کسی است که او یار عقل نیست
مانند بلبلان همه بی برگ و بینواست
هر دل که خستگی وی از بار عقل نیست
خوش روزگار ابن یمین کش خدای داد
آزادگی از آن که گرفتار عقل نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیزیکه رفت رفت مکن یاد ازو دگر
زیرا که تازه کردن غم کار عقل نیست
هوش مصنوعی: اگر چیزی را از دست داده‌ای، دیگر به یاد آن نباش و فکرش را نکن؛ چون به یادآوری غم‌ها نشانهٔ بی‌عقلی است.
تا نقد روزگار تو را کم زیان شود
بگذر از آن متاع که دربار عقل نیست
هوش مصنوعی: برای اینکه در زندگی کمتر آسیب ببینی، از چیزهایی که با عقل سازگار نیستند، بگذر.
خار عقال عقل بیفکن زبار دل
غم یار آن کسی است که او یار عقل نیست
هوش مصنوعی: آنگونه که عقل می‌گوید، از غم و اندوه دل خود رها شو، زیرا غم یار کسی است که عقل را نمی‌فهمد و درک نمی‌کند.
مانند بلبلان همه بی برگ و بینواست
هر دل که خستگی وی از بار عقل نیست
هوش مصنوعی: هر دلی که به خاطر بار سنگینی از اندیشه و عقل خسته نشده باشد، مانند بلبلان بی‌برگ و بی‌پناه است.
خوش روزگار ابن یمین کش خدای داد
آزادگی از آن که گرفتار عقل نیست
هوش مصنوعی: ابن یمین در این بیت به این معنا اشاره می‌کند که کسی که در زندگی خوش و شاد است، از بند عقل و محدودیت‌های آن آزاد است و می‌تواند از نعمت‌های زندگی بهره‌مند شود. در واقع، او به اهمیت آزادی در تفکر و زندگی اشاره دارد و معتقد است که این آزادی زمینه‌ساز خوشی و آسایش است.