شمارهٔ ۳۶
بنده سروم بآزادی که چون بالای تست
عاشقم بر گل که همچون روی شهر آرای تست
گر ندارد هندوی زلفت چو من سودای تو
پس چرا همچون منش پیوسته سر بر پای تست
کس نمیبینم که بر بالای چون سروت رسد
جز کمند زلف چین بر چین که همبالای تست
خط مشکین ترا از هر که پرسیدم که چیست
گفت کآن دود دل و سرمایه سودای تست
زرگران صنع گوئی سیم سوزی کرده اند
ز آن خط مشکین که گرد روی مه سیمای تست
دل که بودی جای تو سیلاب غم کردش خراب
چون توانم گفت اکنون کاین خرابه جای تست
جا بگیر اندر میان جان شیرین چون الف
کز قدیم العهد باز این مسکن و مأوای تست
من نمیدانم که حوری یا پری کاندر جهان
ز آدمی باری نمیدانم که کس همتای تست
دل رمید از من چنان کزوی نبودم آگهی
دیدمش اکنون بچین زلف سوسن سای تست
گفتم ای از من رمیده هیچ یادم میکنی
گفت کز عشقش کجا آخر مرا پروای تست
گر کند ابن یمین جان در سرکارت چه باک
جاودان زنده است آنکو کشته غوغای تست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنده سروم بآزادی که چون بالای تست
عاشقم بر گل که همچون روی شهر آرای تست
هوش مصنوعی: من به آزادی ابراز عشق میکنم، چون عاشق توام که همچون گلی زیبا و خوشبو در چهرهات نمایان است.
گر ندارد هندوی زلفت چو من سودای تو
پس چرا همچون منش پیوسته سر بر پای تست
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من به خاطر محبت تو دچار جنون و عشق نشده باشد، پس چرا همچنان مانند من دائماً به پای تو افتاده است؟
کس نمیبینم که بر بالای چون سروت رسد
جز کمند زلف چین بر چین که همبالای تست
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیبینم که به بلندی تو برسد، جز کمند زلفی که بر روی هم افتاده است و آن هم تنها به خاطر نزدیکی توست.
خط مشکین ترا از هر که پرسیدم که چیست
گفت کآن دود دل و سرمایه سودای تست
هوش مصنوعی: هر کسی که از من پرسید خط سیاه تو چیست، جواب داد که این نشانهی محبت و درد دل توست که برای من ارزشمند است.
زرگران صنع گوئی سیم سوزی کرده اند
ز آن خط مشکین که گرد روی مه سیمای تست
هوش مصنوعی: زرگران به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهی تو، نقره را به شکل خاصی ساختهاند و آن را میسوزانند تا به رنگ مشکی زینتبخش چهرهات شود.
دل که بودی جای تو سیلاب غم کردش خراب
چون توانم گفت اکنون کاین خرابه جای تست
هوش مصنوعی: دل من، که قبلاً مکان تو بود، اکنون پر شده از سیلاب غم و ویرانی است. چگونه میتوانم بگویم که این ویرانه، هنوز هم جای توست؟
جا بگیر اندر میان جان شیرین چون الف
کز قدیم العهد باز این مسکن و مأوای تست
هوش مصنوعی: در دل خود جا بگیر، مانند الف که از دیرباز این مکان و آرامش، پرورشگاه و محل امن او بوده است.
من نمیدانم که حوری یا پری کاندر جهان
ز آدمی باری نمیدانم که کس همتای تست
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که شاعر از وجود موجوداتی همچون حوری و پری در جهان بیخبر است و تنها چیزی که میداند این است که هیچ کس نمیتواند همتای محبوب او باشد. به نوعی، او زیبایی و ویژگیهای محبوبش را فراتر از همه موجودات میداند و این احساس خاص و منحصر به فردی را برای خود تعریف میکند.
دل رمید از من چنان کزوی نبودم آگهی
دیدمش اکنون بچین زلف سوسن سای تست
هوش مصنوعی: دل من از من دور شده، به گونهای که گویی از وجود من بیخبر است. اکنون او را دیدم، بنابراین بیا و از زلفهای زیبای او استفاده کن.
گفتم ای از من رمیده هیچ یادم میکنی
گفت کز عشقش کجا آخر مرا پروای تست
هوش مصنوعی: گفتم: ای کسی که از من دور شدهای، آیا اصلاً به یادم میافتی؟ او پاسخ داد: از عشق او چگونه میتوانم به تو فکر کنم؟
گر کند ابن یمین جان در سرکارت چه باک
جاودان زنده است آنکو کشته غوغای تست
هوش مصنوعی: اگر ابن یمین جانش را در راه تو فدا کند، نگران نباش؛ زیرا آن کس که در اثر شور و هیجان تو به کشتن میرسد، جاودانه زنده است.

ابن یمین