گنجور

شمارهٔ ۲۰

گر چه با ترکانه چشم مست او دارم عتاب
هست بیحاصل چو خط هندوئی بر سطح آب
در خم چوگان زلف او دل سرگشته را
همچو گوی افتاده بینم دائم اندر تاب تاب
با وجود عقل اگر پیدا بود عشقش رواست
کی بگل پنهان توان کردن فروغ آفتاب
گر ندارم روی دیدن روی او را ز احتشام
میتوان دیدن خیالش را دریغا نیست خواب
چشم او را من بگفتم ترکتازی تا بکی
زینسخن کردست خود را هندوی زلفش بتاب
گر بعمری در رهی با من درنگی افتدش
همچو عمر اندر زمان گیرد سوی رفتن شتاب
آن مه تابان ندارد آگهی کابن یمین
شد ز تاب مهر او همچون کتان از ماهتاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چه با ترکانه چشم مست او دارم عتاب
هست بیحاصل چو خط هندوئی بر سطح آب
هوش مصنوعی: اگرچه از نگاه مست او شکایت دارم، اما این ناراحتی بی‌فایده است، مانند خطی که یک هندوئی بر روی آب بکشد.
در خم چوگان زلف او دل سرگشته را
همچو گوی افتاده بینم دائم اندر تاب تاب
هوش مصنوعی: در خم‌های زلف او، دل پریشان و گم شده‌ام را مانند گوی می‌بینم که همواره در حال چرخش و نوسان است.
با وجود عقل اگر پیدا بود عشقش رواست
کی بگل پنهان توان کردن فروغ آفتاب
هوش مصنوعی: اگر عقل در کار باشد، عشق او قابل قبول است. چگونه می‌توان نور خورشید را در دل گل پنهان کرد؟
گر ندارم روی دیدن روی او را ز احتشام
میتوان دیدن خیالش را دریغا نیست خواب
هوش مصنوعی: اگر نتوانم روی او را به خاطر ادب و احترام ببینم، می‌توانم خیال او را ببینم. افسوس که در خواب هم این امکان نیست.
چشم او را من بگفتم ترکتازی تا بکی
زینسخن کردست خود را هندوی زلفش بتاب
هوش مصنوعی: من به او گفتم که با چشمانش به من ننگرد، زیرا هر چه در این رابطه بگوید، خود را در زلفش نهان کرده است.
گر بعمری در رهی با من درنگی افتدش
همچو عمر اندر زمان گیرد سوی رفتن شتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی در طول عمرش به مدت کوتاهی با من همراه باشد، همچنان که عمر در گذر زمان سرعت می‌گیرد، او نیز به زودی به سمت رفتن شتاب می‌گیرد.
آن مه تابان ندارد آگهی کابن یمین
شد ز تاب مهر او همچون کتان از ماهتاب
هوش مصنوعی: ماه نورانی از زیبایی خود آگاه نیست و در زیر نور او، عشق به مانند کتان در پرتو نور مهتاب نرم و لطیف شده است.