گنجور

مناقب هفت معدن در مدح امام زمان (عج)

چو گشت در تتق چنبری نهان گوهر
بریخت کوکب دُرّی بر آسمان گوهر
نثار انجم رخشنده بر مجرّه ببین
چو جوهری که در آرد به ریسمان گوهر
چو لعبتی که کنندش نثار در دامن
ستاره ریخته در ذیل کهکشان گوهر
برین طبقچه پیروزه بین ز دُرّ عدن
درون خوان زمرّد ز اختران گوهر
شهاب بین که بسان سنان رویین تن
چگونه ریخته بر طرف هفت خوان گوهر
ز دود تیره که بر شد به سقف دود اندود
گرفت آتش رخشنده در میان گوهر
برین رواق روان درنگر به سیّاره
که دیده ست بر آب روان، روان گوهر؟
چنانکه شاهد شامی همی کند ایثار
ز دُرّ درّی بر فرق فرقدان گوهر
ز ثابتات فلک ترک رومی از سر بام
کند نثار قدوم خدایگان گوهر
امام مهدی هادی که از جلالت و قدر
فراز طارم نه طاق چرخ دارد صدر
سپیده دم که بر آمد چو آتش از کان لعل
لعل حصار نیلی شب شد زمرّدی زان لعل
بریخت سونس یاقوتی از کلیچه نور
بسود جوهری آسمان به سوهان لعل
ببرد رنگ سیاه از رخ شب شبه رنگ
شعاع حوز که نتابد دگر بدانسان لعل
نثار کرد فلک هفت دامن از لؤلؤ
چو سنگ خاره برون داد از گریبان لعل
چو عاشقی که به رغبت گزد لب معشوق
ز خاره خاوری خور کند به دندان لعل
به بوی آنکه مگر خاتم ائمه دین
نهد ز دایره در نقطه نگین دان لعل
نگین خاتم فرمان گزار او دارد
همان خواص که در خاتم سلیمان لعل
ز برق تیغ مخالف گزای صاعقه زای
کند ز خون عدو روی خاک میدان لعل
قضا بطوع کند دست طوق در کمرش
گرش اجازه دهد، بس بود همین قَدَرش
بر آمد از گلوی تنگ اهرمن یاقوت
بریخت زَیبق حل کرده از دهن یاقوت
نهاد مشعله افروز طارم چارم
به جای شمع درخشنده در لگن یاقوت
سپهر، افسر یوسف خرید از دم گرگ
به جای دُرّ ثمین داد در ثمن یاقوت
گشاد بال سیه مرغ آتشین منقار
سرش ز لعل درخشنده و بدن یاقوت
مگر که صبح دم از من گرفت گوهر
دم ز درج سینه برون آورد چو من یاقوت
ز بهر پشیکش دست مهدی هادی
سپهر بین زده بر قبّۀ مجن یاقوت
شهی که بازوی او روز رزم اگر خواهد
به نوک نیزه بر انداز از عدن یاقوت
شهاب خنجر سبزش چنان ببارد لعل
که ابر بادیه بر دامن دمن یاقوت
ز گرد شکّر او تا مگس بپروازد
فرشته از پر خود بسته با دزن یاقوت
امین وحی که تنزیل از آسمان آورد
به خاکبوس درش، سر بر آستان آورد
ایا ز تیغ تو بر گردن رقاب، عقیق
درون خاره ازو گشته درّ ناب عقیق
چو برق تیغ تو بر تیغ شعله اندازد
بجای آب فرو بارد از سحاب عقیق
نهیب نهی تواند ز دل شراب، شرار
چنان فکند که شد گونه شراب، عقیق
علی الصّباح کند صنع زر گر خورشید
نگین مهر تو را لعل آفتاب، عقیق
فروغ تیغ تو خارا چنان بجوش آورد
که گشت در جگر سنگ خاره آب عقیق
ز خون زمرد تیغ تو یافت جوهر لعل
به روز معرکه زانسان که پر سداب عقیق
ز تاب تیغ تو خون در دل عدو بفسرد
چنانکه در دل خارا ز آفتاب عقیق
ز خون دیده و دل با وجود سنگدلی
به سوک جدّ تو رخ می کند خضاب عقیق
ز بس که گریه کند شام بر حسین
شهید شود بچشم شفق لؤلؤ مذاب عقیق
هنوز شام درین تعزیت سیه پوش است
هنوز عالم کرّوبیان پر از جوش است
چو گشت قصر کواکب نگار پیروزه
ببود منظر نیلی حصار پیروزه
ایا به معول فکر از ضمیر سینه صاف
کشیده ذهن تو بر هر کنار پیروزه
چو جوهری که برون آورد ز معدن سنگ
به زخم آهن خارا گزار پیروزه
بنوک خامه که صرّاف لؤلؤ سخن ست
بیا ز کان طبیعت بر آر پیروزه
بدان امید که روزی مگر توانی کرد
نثار لعل خداوندگار پیروزه
امام مشرق و مغرب که روز پیروزی
ست ز گرد موکب او آبدار پیروزه
ایا به مقدم خضرا نثار تو چون خضر
دمیده سبزه چو بر رهگذار پیروزه
ز مقدم تو برد روزگار پیروزی
به خاتم تو کند افتخار پیروزه
هلال حلقه بگوش تو شد از آن دارد
ز راه مرتبه در گوشوار پیروزه
اساس گلشن پیروزه را مدار به تست
بسیط مرکز شش گوشه را قرار به تست
ایا دهان تو را در حجاب مروارید
چو حقه ای که بود پر خوشاب مروارید
چو شبنمی ز عرق بر رخ تو بنشیند
بود صفاش چو بر آفتاب مروارید
و گر به نسبت تشبیه بر قمر چون نجم
و یا بر آب بجای حباب مروارید
جواهر از صدف سینۀ تو بنماید
بدان مثال که در آب ناب مروارید
بریزد از قلمت همچو لؤلؤ منثور
عبارت سخنت بر کتاب مروارید
چو در رکاب کنی پا ز میخ نعلینت
هزار بوسه دهد بر رکاب مروارید
مرا چو نرگس جدّ تو در خیال آید
ز چشم من بچکد همچو آب مروارید
چو یاد واقعه کربلا دهند به میغ
بجای نم بچکاند سحاب مروارید
شفق ز گریه خونین چنان شد آبله چشم
که شد خضاب ز لعل مذاب مروارید
ز سوز سینه که در آفتاب می‌گیرد
ز آب دیده او دیده آب مروارید
چو آفتاب که بیرون دهد ز کان مرجان
شود ز گوهر او بام آسمان مرجان
بقصد قتل خوارج برون خرام ز غیب
ز خون روانه کن از حلق گردنان مرجان
ز برق لمعه آن افعی زُمُرّد نیش
شراره می ده و از خصم می ستان مرجان
چو هست بر دل تیغت حلال خون حرام
چنان بریز که یابند رایگان مرجان
روانه کن ز سر تیغ آبگون هر دم
ز خون خصم چو آب روان روان مرجان
شهاب تیغ تو همچون سحاب صاعقه ریز
دهد عدوی تو را از سر سنان مرجان
بهار لطف تو بخشد به ابر نیسان، سان
به لاله کسوت لعل و به ارغوان مرجان
منم که بهر نثار تو طبع غوّاصم بر آرد
از صدف سینه هر زمان مرجان
کمینه بنده تو زرد رو ز شرم گناه
عنایتی که شود رنگ زعفران مرجان
به یک کرشمه نظر خاک تیره گلشن کن
ضمیر صافی ابن حسام روشن کن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو گشت در تتق چنبری نهان گوهر
بریخت کوکب دُرّی بر آسمان گوهر
هوش مصنوعی: زمانی که در تاریکی و تنگنا، اشیا و زیبایی‌های پنهان آشکار می‌شوند، مانند اینکه ستاره‌ای در آسمان درخشید و گوهر نایابی را به نمایش گذاشت.
نثار انجم رخشنده بر مجرّه ببین
چو جوهری که در آرد به ریسمان گوهر
هوش مصنوعی: نگاه کن به ستاره‌های درخشان که همچون جواهراتی زیبا در تلاشند تا بر ریسمان گوهری بیفتند.
چو لعبتی که کنندش نثار در دامن
ستاره ریخته در ذیل کهکشان گوهر
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ارزشمندی یک شیء یا موجود اشاره دارد که مانند بازیچه‌ای زیبا و گرانبهاست. مثل اینکه در دامن ستاره‌ها، جواهراتی در زیر کهکشان پخش شده‌اند. این تصویر، نشان‌دهنده‌ی درخشش و اهمیت آن چیز در میان شگفتی‌های آسمان است.
برین طبقچه پیروزه بین ز دُرّ عدن
درون خوان زمرّد ز اختران گوهر
هوش مصنوعی: روی این سینی فیروزه‌ای، دُرّ بهشتی را ببین که درون سفره‌ای از زمرد قرار دارد و ستارگان مانند گوهر در اطراف آن می‌درخشند.
شهاب بین که بسان سنان رویین تن
چگونه ریخته بر طرف هفت خوان گوهر
هوش مصنوعی: به تکه‌ای از آسمان بنگرد که مانند نیزه‌ای آهنین بر زمین می‌افتد و در کنار هفت خوان گوهری می‌بارد.
ز دود تیره که بر شد به سقف دود اندود
گرفت آتش رخشنده در میان گوهر
هوش مصنوعی: از دودی که به سقف رسیده و آنجا را سیاه کرده، آتش درخشان و زیبایی در میان گوهرها به وجود آمده است.
برین رواق روان درنگر به سیّاره
که دیده ست بر آب روان، روان گوهر؟
هوش مصنوعی: در اینجا به دقت به آسمان نگاه کن و نگاهی به ستاره‌ای که بر سطح آب منعکس شده است، بینداز. آیا این تصویر زیبا و درخشان مانند جواهر نیست؟
چنانکه شاهد شامی همی کند ایثار
ز دُرّ درّی بر فرق فرقدان گوهر
هوش مصنوعی: چنان که یک شاهد زیبا با نیک‌خویی و بخشش خود، مانند درّی قیمتی، زیورهایی را بر سر ستاره‌ها می‌نهد.
ز ثابتات فلک ترک رومی از سر بام
کند نثار قدوم خدایگان گوهر
هوش مصنوعی: از نشانه‌های آسمانی، ترک رومی بر فراز بام می‌افتد و نثار قدم‌های معشوق می‌شود که مانند گوهر باارزش است.
امام مهدی هادی که از جلالت و قدر
فراز طارم نه طاق چرخ دارد صدر
هوش مصنوعی: امام مهدی، پیشوایی بزرگ و با شخصیت است که مقام و منزلتش بالاتر از هر چیزی است و در جایگاه بلندی قرار دارد که قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست.
سپیده دم که بر آمد چو آتش از کان لعل
لعل حصار نیلی شب شد زمرّدی زان لعل
هوش مصنوعی: با ظهور سپیده دم، نوری درخشان از دل زمین برخاست و تاریکی شب به رنگ سبز زمرّدی درآمد.
بریخت سونس یاقوتی از کلیچه نور
بسود جوهری آسمان به سوهان لعل
هوش مصنوعی: به خاطر تابش نور، جواهر آسمانی در رنگ قرمز یاقوتی خود را نمایان کرد و زیبایی خاصی به وجود آورد.
ببرد رنگ سیاه از رخ شب شبه رنگ
شعاع حوز که نتابد دگر بدانسان لعل
هوش مصنوعی: رنگ سیاه شب را بر می‌دارد و درخشش حوضی را به نمایش می‌گذارد که دیگر به آن زیبایی نمی‌تابد.
نثار کرد فلک هفت دامن از لؤلؤ
چو سنگ خاره برون داد از گریبان لعل
هوش مصنوعی: آسمان هفت دامن از مروارید هدیه داد و مانند سنگ‌های سخت، لعل‌هایی زیبا را از دل خود بیرون آورد.
چو عاشقی که به رغبت گزد لب معشوق
ز خاره خاوری خور کند به دندان لعل
هوش مصنوعی: عاشقی را تصور کن که با میل و رغبت، لب معشوق را می‌گزد و مانند کسی که از خار خوشه‌ای برمی‌دارد، آن را با دندان می‌خورد؛ این تصویر نشان می‌دهد که عشق و محبت او چقدر عمیق و لذت‌بخش است.
به بوی آنکه مگر خاتم ائمه دین
نهد ز دایره در نقطه نگین دان لعل
هوش مصنوعی: به خاطر بوی خوشی که گویی ممکن است خاتم ائمه دین بر سر دایره‌ای قرار گیرد و در نقطه‌ای با نگینی شگفت‌انگیز درخشان باشد.
نگین خاتم فرمان گزار او دارد
همان خواص که در خاتم سلیمان لعل
هوش مصنوعی: نگین انگشتر فرمانروای او خاصیت‌هایی دارد که مشابه خاصیت‌های نگین انگشتر سلیمان است.
ز برق تیغ مخالف گزای صاعقه زای
کند ز خون عدو روی خاک میدان لعل
هوش مصنوعی: از درخشش تیغ حریف، صاعقه‌ای به وجود می‌آید که بر بستر زمین، خون دشمن را مانند مروارید قرمز نشان می‌دهد.
قضا بطوع کند دست طوق در کمرش
گرش اجازه دهد، بس بود همین قَدَرش
هوش مصنوعی: سرنوشت با رضایت او، مانند طوقی به دور کمرش می‌چرخد. اگر به او اجازه بدهد، همین قدر کفایت می‌کند.
بر آمد از گلوی تنگ اهرمن یاقوت
بریخت زَیبق حل کرده از دهن یاقوت
هوش مصنوعی: از گلو و حنجرهٔ خبیث، یاقوتی به شکل مایع و زیبا خارج شد.
نهاد مشعله افروز طارم چارم
به جای شمع درخشنده در لگن یاقوت
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک منبع نور می‌پردازد که به جای شمع، درون یک ظرف یاقوتی قرار دارد. این منبع نور، به مانند مشعله‌ای درخشان و روشنایی‌بخش است که در مکان خاصی نمایان می‌شود و زیبایی و جذابیت را به محیط می‌افزاید.
سپهر، افسر یوسف خرید از دم گرگ
به جای دُرّ ثمین داد در ثمن یاقوت
هوش مصنوعی: آسمان مانند افسر یوسف، گوهرهای گرانبها را از دست گرگ به دست آورد و به جای الماس، یاقوت را در ازای آن به دست آورد.
گشاد بال سیه مرغ آتشین منقار
سرش ز لعل درخشنده و بدن یاقوت
هوش مصنوعی: پرهای بزرگ پرنده سیاه‌رنگ و آتشین من، منقارش از سنگ قیمتی سرخ و بدنش از یاقوت است.
مگر که صبح دم از من گرفت گوهر
دم ز درج سینه برون آورد چو من یاقوت
هوش مصنوعی: اگر صبح زود از من جواهر شگفت‌انگیزی بگیرد و همچون یاقوتی درخشان از دل سینه‌ام بیرون آورد، چه خواهد شد؟
ز بهر پشیکش دست مهدی هادی
سپهر بین زده بر قبّۀ مجن یاقوت
هوش مصنوعی: برای کمک به پسرش، دست مهدی، راهنمای آسمان، بر قبه‌ی سرخ‌رنگ مجن گذاشته است.
شهی که بازوی او روز رزم اگر خواهد
به نوک نیزه بر انداز از عدن یاقوت
هوش مصنوعی: پادشاهی که می‌تواند در میدان جنگ، اگر بخواهد، با یک ضربه نیزه دشمن را از پا درآورد، مانند یاقوتی است که از بهشت به دست آمده است.
شهاب خنجر سبزش چنان ببارد لعل
که ابر بادیه بر دامن دمن یاقوت
هوش مصنوعی: ستاره‌ای سبز مانند خنجر می‌درخشد و به قدری زیباست که گویی قطراتش همانند لعل می‌بارند، همان‌طور که ابرها بر دامن گل‌هایی شبیه به یاقوت می‌ریزد.
ز گرد شکّر او تا مگس بپروازد
فرشته از پر خود بسته با دزن یاقوت
هوش مصنوعی: از بوی شیرین عشق او، حتی مگس هم به پرواز در می‌آید و فرشته‌ای که از بالهایش دور نگه داشته شده، با دانه‌ای از یاقوت به پرواز در می‌آید.
امین وحی که تنزیل از آسمان آورد
به خاکبوس درش، سر بر آستان آورد
هوش مصنوعی: شخص امین و قابل اعتمادی که وحی را از آسمان به زمین آورد، سر به خاک و در آستان حضور خداوند گذاشت.
ایا ز تیغ تو بر گردن رقاب، عقیق
درون خاره ازو گشته درّ ناب عقیق
هوش مصنوعی: آیا تیغ تو بر گردن محبوب، عقیق را به درون خود کشیده و آن را به مروارید ناب تبدیل کرده است؟
چو برق تیغ تو بر تیغ شعله اندازد
بجای آب فرو بارد از سحاب عقیق
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر تو مانند صاعقه بر آتش می‌تابد، به جای باران آب، گوهرهای عقیق از ابرهای آسمانی می‌بارد.
نهیب نهی تواند ز دل شراب، شرار
چنان فکند که شد گونه شراب، عقیق
هوش مصنوعی: صوتی که از دل شراب بلند می‌شود، تأثیر بسیار زیادی دارد و می‌تواند آتش عشق را در دل برافروزد، به‌گونه‌ای که رنگ و حالت شراب مانند عقیق می‌شود.
علی الصّباح کند صنع زر گر خورشید
نگین مهر تو را لعل آفتاب، عقیق
هوش مصنوعی: در صبح زود، اگر زرگر بخواهد، می‌تواند با تابش خورشید، نگین مهر تو را به زیبایی تبدیل کند؛ مانند لعل و آفتاب که جلوه‌گری می‌کنند.
فروغ تیغ تو خارا چنان بجوش آورد
که گشت در جگر سنگ خاره آب عقیق
هوش مصنوعی: تیغ تو به قدری قوی و تند است که می‌تواند سنگ خارا را به جوش بیاورد و در دل سنگ، آب عقیق را به جریان بیندازد.
ز خون زمرد تیغ تو یافت جوهر لعل
به روز معرکه زانسان که پر سداب عقیق
هوش مصنوعی: تیغ تو که از خون زمرد ساخته شده، در روز نبرد مانند لعل درخشان شده است، همانند انسانی که پر از عقیق است.
ز تاب تیغ تو خون در دل عدو بفسرد
چنانکه در دل خارا ز آفتاب عقیق
هوش مصنوعی: از شدت تابش تیغ تو، خون در دل دشمن مانند این است که در دل سنگ خارا اثر آفتاب بر عقیق ایجاد می‌کند.
ز خون دیده و دل با وجود سنگدلی
به سوک جدّ تو رخ می کند خضاب عقیق
هوش مصنوعی: از اشک چشم و دل، با وجود بی‌حسی و سنگدلی، رنگ عقیق بر چهره جدت نمایان می‌شود.
ز بس که گریه کند شام بر حسین
شهید شود بچشم شفق لؤلؤ مذاب عقیق
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه شب به خاطر حسین شهادت‌طلب اشک می‌ریزد، در چشم افق، گویی مرواریدهایی ذوب‌شده و عقیق‌ها در حال انریختن هستند.
هنوز شام درین تعزیت سیه پوش است
هنوز عالم کرّوبیان پر از جوش است
هوش مصنوعی: هنوز شب در این عزا تاریک و غمگین است و همچنان فضای عالم پر از شور و هیجان است.
چو گشت قصر کواکب نگار پیروزه
ببود منظر نیلی حصار پیروزه
هوش مصنوعی: وقتی قصر زیبا و باشکوه ستاره‌ها شکل گرفت، نمای دلنواز و نیلگونی آن، جلوه خاصی به آن بخشید.
ایا به معول فکر از ضمیر سینه صاف
کشیده ذهن تو بر هر کنار پیروزه
هوش مصنوعی: آیا با تفکر و اندیشه پاک به روشنی ذهن خود، به پیکار و پیروزی بر آمده‌ای؟
چو جوهری که برون آورد ز معدن سنگ
به زخم آهن خارا گزار پیروزه
هوش مصنوعی: مانند جواهری که از معادن سنگ استخراج می‌شود، با صبوری و تلاش می‌تواند از سختی‌ها و امتحانات عبور کند و در نهایت پیروز و ارزشمند بیرون آید.
بنوک خامه که صرّاف لؤلؤ سخن ست
بیا ز کان طبیعت بر آر پیروزه
هوش مصنوعی: با نوک قلمی که مانند زرگر زر و جواهر سخن می‌سازد، بیا و از معدن طبیعت، جوهر گران‌بهایی را به وجود بیاور.
بدان امید که روزی مگر توانی کرد
نثار لعل خداوندگار پیروزه
هوش مصنوعی: بر این امید باش که روزی بتوانی جان خود را فدای زیبایی خداوند پیروز کنی.
امام مشرق و مغرب که روز پیروزی
ست ز گرد موکب او آبدار پیروزه
هوش مصنوعی: امام شرق و غرب، در روز پیروزی، دور و بر او مملو از آب و سرزندگی است.
ایا به مقدم خضرا نثار تو چون خضر
دمیده سبزه چو بر رهگذار پیروزه
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم مانند خضر، که سبزه‌ها بر سر راهش جوانه زده‌اند، به تو ادای محبت کنم؟
ز مقدم تو برد روزگار پیروزی
به خاتم تو کند افتخار پیروزه
هوش مصنوعی: با آمدن تو، روزگار به پیروزی‌های بزرگی می‌رسد و این پیروزی‌ها به نام تو در تاریخ ثبت می‌شود.
هلال حلقه بگوش تو شد از آن دارد
ز راه مرتبه در گوشوار پیروزه
هوش مصنوعی: هلالی که به گوش تو آویزان شده، نشانگر مرتبه‌ای است که از طریق آن به زیبایی و شرف دست یافته‌ای.
اساس گلشن پیروزه را مدار به تست
بسیط مرکز شش گوشه را قرار به تست
هوش مصنوعی: مبنای زیبایی و شکوفایی باغ به وجود تو وابسته است و تو مرکزیت و محور اصلی این قاعده و ساختار هستی.
ایا دهان تو را در حجاب مروارید
چو حقه ای که بود پر خوشاب مروارید
هوش مصنوعی: آیا لبان تو مانند مرواریدی در دل حجاب می‌درخشند، همچون جواهر خوش رنگ و لعابی که درون خود زیبایی پنهان دارد؟
چو شبنمی ز عرق بر رخ تو بنشیند
بود صفاش چو بر آفتاب مروارید
هوش مصنوعی: وقتی که قطره‌ای مانند شبنم از عرق بر روی چهره‌ات بنشیند، زیبایی‌ات به اندازه زیبایی مروارید زیر نور خورشید خواهد بود.
و گر به نسبت تشبیه بر قمر چون نجم
و یا بر آب بجای حباب مروارید
هوش مصنوعی: اگر به نسبت تشبیه بپردازیم، همان‌طور که قمر (ماه) به ستاره‌ها شبیه است، یا مانند مروارید که بر روی آب به جای حباب ظاهر می‌شود، می‌توانیم زیبایی را در این مقایسه‌ها ببینیم.
جواهر از صدف سینۀ تو بنماید
بدان مثال که در آب ناب مروارید
هوش مصنوعی: گوهرهای ارزشمند از دل تو نمایان می‌شوند، مانند مروارید که در آب زلال دیده می‌شود.
بریزد از قلمت همچو لؤلؤ منثور
عبارت سخنت بر کتاب مروارید
هوش مصنوعی: چنان تلاش کن که کلماتی زیبا و گران‌بها از قلمت بریزد، مانند مرواریدهای پراکنده، تا نوشته‌ات به کتابی ارزشمند بدل شود.
چو در رکاب کنی پا ز میخ نعلینت
هزار بوسه دهد بر رکاب مروارید
هوش مصنوعی: وقتی پای خود را بر روی رکاب قرار می‌دهی، گویی هزاران بوسه بر روی رکاب مروارید می‌نشیند.
مرا چو نرگس جدّ تو در خیال آید
ز چشم من بچکد همچو آب مروارید
هوش مصنوعی: تصور می‌کنم که تو مانند نرگسی زیبا در ذهنم می‌درخشی و اشک‌های من همچون مرواریدهایی به زیبایی بر زمین می‌چکد.
چو یاد واقعه کربلا دهند به میغ
بجای نم بچکاند سحاب مروارید
هوش مصنوعی: وقتی که یاد واقعه عاشورا به من برسد، ابرها به جای باران، مرواریدهای گرانبها را بر زمین می‌ریزند.
شفق ز گریه خونین چنان شد آبله چشم
که شد خضاب ز لعل مذاب مروارید
هوش مصنوعی: شفق به خاطر گریه‌های خونین، چنان رنگین شد که مانند چشم ورم کرده‌ای به نظر می‌رسید، و رنگ آن به اندازه‌ای زیبا و شبیه به رنگ لعل ذوب شده و مروارید بود.
ز سوز سینه که در آفتاب می‌گیرد
ز آب دیده او دیده آب مروارید
هوش مصنوعی: از شدت درد و سوز دل که در زیر نور آفتاب می‌سوزد، چشمان او مانند مروارید در اثر اشک‌هایش می‌درخشد.
چو آفتاب که بیرون دهد ز کان مرجان
شود ز گوهر او بام آسمان مرجان
هوش مصنوعی: مانند آفتابی که از دل معدن مرجان بیرون می‌آید، گوهر او به رنگ سرخ بالای آسمان مانند مرجان می‌شود.
بقصد قتل خوارج برون خرام ز غیب
ز خون روانه کن از حلق گردنان مرجان
هوش مصنوعی: با هدف کشتن خوارج، از دنیای پنهان خارج شو و خون را از گردن‌هایشان به‌عنوان مرجان روانه کن.
ز برق لمعه آن افعی زُمُرّد نیش
شراره می ده و از خصم می ستان مرجان
هوش مصنوعی: برق درخشان آن افعی سبز رنگ، شعله‌ای از خود ساطع می‌کند و از دشمنش مرجان را می‌رباید.
چو هست بر دل تیغت حلال خون حرام
چنان بریز که یابند رایگان مرجان
هوش مصنوعی: وقتی که محبت تو در دل ما مانند تیغی تیز است، خون حرام را به راحتی بریز و به شکلی عمل کن که همه بتوانند به راحتی از زیبایی و ارزش‌های وجود تو بهره‌مند شوند.
روانه کن ز سر تیغ آبگون هر دم
ز خون خصم چو آب روان روان مرجان
هوش مصنوعی: هر لحظه مانند آب جاری، خون دشمن را از تیغ سرخ عبور بده و آن را به مرجان تبدیل کن.
شهاب تیغ تو همچون سحاب صاعقه ریز
دهد عدوی تو را از سر سنان مرجان
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند شهاب‌واره‌ای است که به شدت برق می‌زند و دشمنانت را به شدت آماج قرار می‌دهد، مانند بارانی که به زمین می‌ریزد و آن‌ها را از سر سنان مرجان می‌فشارد.
بهار لطف تو بخشد به ابر نیسان، سان
به لاله کسوت لعل و به ارغوان مرجان
هوش مصنوعی: در فصل بهار، رحمت و زیبایی تو به باران‌های آوریل و گُل‌های لاله رنگ و لعابی خاص می‌بخشد و به گل‌های ارغوانی جلوه‌ای از زیبایی و تازگی می‌دهد.
منم که بهر نثار تو طبع غوّاصم بر آرد
از صدف سینه هر زمان مرجان
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به خاطر تو، ذهن و استعداد خود را مانند یک غواص به کار می‌گیرم تا هر لحظه از دل سینه‌ام جواهرات و زیبایی‌ها را بیرون بیاورم.
کمینه بنده تو زرد رو ز شرم گناه
عنایتی که شود رنگ زعفران مرجان
هوش مصنوعی: من به شدت از شرم گناه، رنگم زرد شده و به خاطر لطفی که به من می‌شود، رنگ و رویی شبیه به زعفران و مرجان پیدا کرده‌ام.
به یک کرشمه نظر خاک تیره گلشن کن
ضمیر صافی ابن حسام روشن کن
هوش مصنوعی: با یک نگاهی ملایم، دل تیره را به باغی زیبا تبدیل کن و افکار نیک ابن حسام را روشن کن.

حاشیه ها

1397/09/25 15:11
آرمین عبدالحسینی

این شعر بر وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن آمده است.