مناقب هفت گل در مدح امام زمان (عج)
بس که شوخ است و فریبنده و رعنا نرگس
گوییا چشم تو دارد نظری با نرگس
تا گل عارض خوش رنگ تو بیند شب و روز
هیچ بر هم ننهد دیدهٔ بینا نرگس
با سرافرازی قد تو به نظارهٔ سرو
شرم دارد که کند دیده به بالا نرگس
چشم مخمور تو در چشمهٔ چشمم چه خوش است
خوش بود خرم و خوش بر لب دریا نرگس
بندهٔ نرگس از آنم که به صد آزادی
کند آزادی آن قد دلارا نرگس
جهت خدمت قائم به تواضع شب و روز
مانده بر پای و سرافکنده به یک جا نرگس
قائم آل محمد که ز گرد قدمش
همچو آیینه کند دیده مصفا نرگس
ای که بر صحن چمن گل نه به زیبایی توست
لاله را با همه خوبی سر لالایی توست
گر شود با رخ خوب تو برابر لاله
بنهد سرکشی و خرّمی از سر لاله
گر کله داری جاه تو ببیند روزی
بیش بر سر ننهد تاج مزوّر لاله
مگر از شمع رخت مشعله داری آموخت
که برافروخت به سر شمع منور لاله
باد عنفت بنشاند به فلک بر مشعل
آب لطفت بدماند به چمن بر لاله
گر به صحرا بخرامی به تماشای بهار
در سم اسب تو ریزد ورق زر لاله
ور به جولان فکنی تازی خارا سم را
در گریبان کند از نعل تو عنبر لاله
دوش بر صفحهٔ گل مرغ دلاویز سحر
مینوشت از ورق من غزل تر لاله
صفت حسن تو مرغان چمن میدانند
گرچه میدانند ولیکن نه چو من میدانند
دوش بگشاد ز هم باد صبا دفتر گل
مرغ خوش نغمه برآمد به سر منبر گل
خیلتاشان ریاحین به چمن بنشینند
همه را دیده و دل بر گل و بر منظر گل
آیت خلق تو بلبل به ریاحین می گفت
گرم گشت از دم او چون دم او مجمر گل
ای ز خلق تو دم باد صبا غالیه بوی
وی ز بوی تو معطّر دم جان پرور گل
جعد را تاب ده و تاب عمامه بگشای
بشکن رونق سنبل بستان افسر گل
بنشین تا ز چمن باد صبا برخیزد
بر سر و فرق تو ایثار کند زیور گل
به سر نیزهٔ خطّی بدران جوشن خصم
همچنان چون ورق گل بدرد نشتر گل
عمل و علم و شجاعت همه یکجا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
ای به گلزار تو با زینت و فر نیلوفر
آب لطف تو کند تازه و تر نیلوفر
آفتاب سر تیغ تو اگر شعله زند
بفکند از سر خود خود و سپر نیلوفر
چون وشاقان سرایی ز پی خدمت تو
به غلامی تو بسته است کمر نیلوفر
نسزد چون بسزد بر قد تو کسوت آل
عطفی جیب قبای تو مگر نیلوفر
تکمهٔ درعهٔ تو سبز و عقیقی و کبود
غنچهٔ صد ورق و لاله دگر نیلوفر
ای ریاض چمن جان ز دم مشکینت
خرّم و تازه چو از باد سحر نیلوفر
نفس باد صبا مجمره دار از دم توست
نافهٔ مشک خطا غالیه دار از دم توست
با خط تو نکند طرّه نمایی سنبل
با دم تو نکند غالیه سایی سنبل
با خم طرّه پرچین تو کان مشک خطاست
به کند گر نکند نافه گشایی سنبل
باد بویی ز دمت برد به اطراف چمن
یافت زان دم نفس مشک خطایی سنبل
خواست سنبل که کند با نفست همنفسی
دم مزن گفتمش آیا تو کجایی سنبل
سنبل از بندگی ات آب رخی می جوید
گفت لطف تو که هم بندهٔ مایی سنبل
با خطت سنبل تر مشکفروشی میکرد
گفتمش بس که تو در عین خطایی سنبل
از نسیم نفس مهدی قائم باشد
خرّم و تازه چو از خاک برآیی سنبل
ای که خاک درت از سنبل تر خوشبوتر
عکس رخسار تو از شمس و قمر نیکوتر
ای ز گل های بهاری گل بی خار سمن
تازه و خرّم و خوش همچو رخ یار سمن
چون ستاره است برین دایرهٔ زنگاری
بر سر گلبن خضرا به شب تار سمن
مهدی از مهد جناب تو بیاموخت که ساخت
تکیه گه بر زبر طارم زنگار سمن
با خود از دست تو آموخت زرافشانی را
که بریزد به چمن درهم و دینار سمن
سوگ آبای تو دارد که سرافکنده به پیش
چون بنفشه بنشسته است به تیمار سمن
مهد عزت بنه ای مهدی هادی در باغ
تا کند خردهٔ زر بر سرت ایثار سمن
چون گشاده ست به رخسار تو نرگس دیده
چون که شاد است به دیدار تو بر بار سمن
همچو گل کر تتق غنچه برون آرد سر
وقت شد کر حجب غیب خرامی تو بدر
همه شب با دل خرم لب خندان سوسن
کند آزادی ات ای سرو خرامان سوسن
پای در دامن اندیشه به مداحی توست
سر فرو برده ز فکرت به گریبان سوسن
پیچ و تاب از شکن طرِّهٔ سنبل بگشای
تا که بر باد دهد زلف پریشان سوسن
تا ثنای تو بر اوراق چمن بنویسد
قلم تیز گرفته است به دندان سوسن
دستهٔ گل که در اوصاف تو بست ابنحسام
تازه تر زین ندمد از گل حسّان سوسن
دستهٔ هفت گل از باغ طبیعت بستم
کس نبسته است بدینسان ز گلستان سوسن
تحفهٔ این گل رنگین بپذیر از سر لطف
همچنان چون پدرت از کف سلمان سوسن
هر کسی تحفه به نوعی ز دل و جان آورد
مور بال ملخی پیش سلیمان آورد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که شوخ است و فریبنده و رعنا نرگس
گوییا چشم تو دارد نظری با نرگس
هوش مصنوعی: نرگس چنان زیبا و فریبنده است که گویا چشمان تو به او خیره شده و او را مینگرد.
تا گل عارض خوش رنگ تو بیند شب و روز
هیچ بر هم ننهد دیدهٔ بینا نرگس
هوش مصنوعی: چشمان نرگس، که نماد زیبایی و هوشیاری است، هرگز از تماشای چهرهٔ زیبا و خوشرنگ تو غافل نمیشود و همیشه بیدار و هشیار است.
با سرافرازی قد تو به نظارهٔ سرو
شرم دارد که کند دیده به بالا نرگس
هوش مصنوعی: قد تو به قد سروی سر به آسمان بلند است و به همین خاطر، سروها از زیباییات شرمندهاند و نمیتوانند به تو نگاه کنند. نرگس نیز به خاطر این شکوه و زیبایی نمیتواند چشمش را به سمت تو بالا ببرد.
چشم مخمور تو در چشمهٔ چشمم چه خوش است
خوش بود خرم و خوش بر لب دریا نرگس
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو که در چشمان من میدرخشد، چقدر دلنشین و خوشایند است. لحظاتی شاد و سرزنده را در کنار دریا و در میان گلهای نرگس سپری میکنیم.
بندهٔ نرگس از آنم که به صد آزادی
کند آزادی آن قد دلارا نرگس
هوش مصنوعی: من دلبستهٔ نرگس هستم، چرا که او با تمام زیبایی و جذابیتش میتواند حتی در میان آزادیها، روح و جانم را به طرز خاصی تسخیر کند.
جهت خدمت قائم به تواضع شب و روز
مانده بر پای و سرافکنده به یک جا نرگس
هوش مصنوعی: هر روز و شب برای خدمت به امام قائم در تلاش و زحمت هستم و سر به زیر، با تواضع و فروتنی در یک جا ایستادهام، مانند نرگسی که در انتظار آب و هواست.
قائم آل محمد که ز گرد قدمش
همچو آیینه کند دیده مصفا نرگس
هوش مصنوعی: قائم و پیشوای آل محمد، کسی است که با قدمهایش، چشمی را که به او نگاه کند، همچون آیینهای صاف و روشن میکند.
ای که بر صحن چمن گل نه به زیبایی توست
لاله را با همه خوبی سر لالایی توست
هوش مصنوعی: ای کسی که در میان چمن، زیباییات بیشتر از گلهاست، لاله با تمام زیباییاش، تنها سرود دلانگیز تو را میسراید.
گر شود با رخ خوب تو برابر لاله
بنهد سرکشی و خرّمی از سر لاله
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبا و خوشرو تو در کنار لاله قرار بگیرد، لاله به خاطر زیبایی تو سرکشی و شادابیاش را کنار میگذارد.
گر کله داری جاه تو ببیند روزی
بیش بر سر ننهد تاج مزوّر لاله
هوش مصنوعی: اگر سر و جانی داشته باشی، مقام تو روزی را خواهد دید؛ اما بر سر نگذار تاجی که از گل نیرنگ ساخته شده است.
مگر از شمع رخت مشعله داری آموخت
که برافروخت به سر شمع منور لاله
هوش مصنوعی: شاید از شمع زیبایی تو یاد گرفته که چطور درخشیده و نورانی است، مثل گل لاله که در کنار شمع درخشان است.
باد عنفت بنشاند به فلک بر مشعل
آب لطفت بدماند به چمن بر لاله
هوش مصنوعی: باد تو را بر روی آسمان مینشاند و محبتت همچنان بر روی گلهای لاله در چمن باقی میماند.
گر به صحرا بخرامی به تماشای بهار
در سم اسب تو ریزد ورق زر لاله
هوش مصنوعی: اگر به دشت بروی و زیباییهای بهار را تماشا کنی، گلهای لاله مانند ورقهای زر بر روی سم اسب تو خواهند ریخت.
ور به جولان فکنی تازی خارا سم را
در گریبان کند از نعل تو عنبر لاله
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در میدان کارزار، اسب تازیات را به حرکت درآوری، نعل تو همانند عطر گل لاله، در دل دشمن نفوذ کرده و آن را زخمی میکند.
دوش بر صفحهٔ گل مرغ دلاویز سحر
مینوشت از ورق من غزل تر لاله
هوش مصنوعی: دیشب بر روی گلها، پرندهای زیبا با صدای دلانگیز خود اشعاری دربارهٔ عشق و زیبایی میسرود، و در آن اشعار، به تازهترین گلهای لاله اشاره میکرد.
صفت حسن تو مرغان چمن میدانند
گرچه میدانند ولیکن نه چو من میدانند
هوش مصنوعی: مرغان چمن صفات زیبایی تو را میشنوند و میدانند، اما شناخت آنها از زیبایی تو به اندازه شناخت من نیست.
دوش بگشاد ز هم باد صبا دفتر گل
مرغ خوش نغمه برآمد به سر منبر گل
هوش مصنوعی: شب گذشته، نسیم صبحگاهی پردهای از گل را کنار زد و آواز خوش پرندهای، بر فراز منبر گلها به گوش رسید.
خیلتاشان ریاحین به چمن بنشینند
همه را دیده و دل بر گل و بر منظر گل
هوش مصنوعی: خیلی از آنها در باغ گل نشستهاند و همه را مشاهده میکنند و دلشان به گل و زیبایی آن خوش است.
آیت خلق تو بلبل به ریاحین می گفت
گرم گشت از دم او چون دم او مجمر گل
هوش مصنوعی: بلبل درباره زیبایی وجود تو بر روی گلها صحبت میکرد و وقتی که نسیم وجود تو را احساس کرد، همانند آتش درون ظرفی از گل شگفتزده و گرم شد.
ای ز خلق تو دم باد صبا غالیه بوی
وی ز بوی تو معطّر دم جان پرور گل
هوش مصنوعی: تو همچون نسیم صبحگاهی هستی که بوی خوش تو هوای دنیا را معطر کرده و جانها را شاداب میسازد.
جعد را تاب ده و تاب عمامه بگشای
بشکن رونق سنبل بستان افسر گل
هوش مصنوعی: آرایش مو را زیبا کن و عمامه را بگشای، شکوه سنبل را در باغ بشکن و جلوه گل را به نمایش بگذار.
بنشین تا ز چمن باد صبا برخیزد
بر سر و فرق تو ایثار کند زیور گل
هوش مصنوعی: بنشین و منتظر بمان تا نسیم صبحگاهی از گلزار بیاید و زینت گلها را بر سر و روی تو پراکنده کند.
به سر نیزهٔ خطّی بدران جوشن خصم
همچنان چون ورق گل بدرد نشتر گل
هوش مصنوعی: به نوک نیزه، خطی بر لباس دشمن بزن، مانند اینکه گلبرگ گل را با چاقو پاره کنی.
عمل و علم و شجاعت همه یکجا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
هوش مصنوعی: تو هم علم و هم عمل و هم شجاعت را در خود داری؛ آنچه که بهترینها به طور کلی دارند، تنها تو به تنهایی داری.
ای به گلزار تو با زینت و فر نیلوفر
آب لطف تو کند تازه و تر نیلوفر
هوش مصنوعی: ای که با زیبایی و جاذبهات در گلزار حضور داری، لطف تو باعث میشود نیلوفر آبی دوباره جوان و شاداب شود.
آفتاب سر تیغ تو اگر شعله زند
بفکند از سر خود خود و سپر نیلوفر
هوش مصنوعی: اگر نور خورشید بر لبهی شمشیر تو بتابد و شعلهور شود، آن وقت به راحتی میتواند از خود و سپر نیلوفر دور شود.
چون وشاقان سرایی ز پی خدمت تو
به غلامی تو بسته است کمر نیلوفر
هوش مصنوعی: چون نگهبانان باغ برای خدمت به تو آماده شدهاند، کمر نیلوفر به نشانه وفاداری به تو بسته شده است.
نسزد چون بسزد بر قد تو کسوت آل
عطفی جیب قبای تو مگر نیلوفر
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به خوبی بر قامت تو لباس بیفکند مگر اینکه همانند نیلوفر زیبایی و طراوت داشته باشد.
تکمهٔ درعهٔ تو سبز و عقیقی و کبود
غنچهٔ صد ورق و لاله دگر نیلوفر
هوش مصنوعی: دکمهٔ لباس تو به رنگهای سبز، عقیق و آبی است و گلهایی که در آن وجود دارند به زیبایی و رنگارنگی گلهای صد ورق و لالهها شبیه هستند و دیگر هیچ چیز به زیبایی نیلوفر نیست.
ای ریاض چمن جان ز دم مشکینت
خرّم و تازه چو از باد سحر نیلوفر
هوش مصنوعی: ای باغ زیبای چمن، جان من به عطر خوش تو خوشحال و شاداب است، همچنان که نیلوفر در باد صبحگاهی به تازگی میرقصد.
نفس باد صبا مجمره دار از دم توست
نافهٔ مشک خطا غالیه دار از دم توست
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی که میوزد، بوی عطر تو را به یاد میآورد و مشک تو همچون بخوردهای در فضا پخش میشود. این عطر و بو از نفس تو نشأت میگیرد و باعث زیبایی و خوشبویی محیط میشود.
با خط تو نکند طرّه نمایی سنبل
با دم تو نکند غالیه سایی سنبل
هوش مصنوعی: با نوشتههای تو نمیتوان به زیباییهای گلها اشاره کرد و گلبرگهای تو نمیتواند عطر افشانی کند.
با خم طرّه پرچین تو کان مشک خطاست
به کند گر نکند نافه گشایی سنبل
هوش مصنوعی: اگر موهای پرچین تو مانند مشک باشد، پس زیباییاش همچنان در دل میماند، حتی اگر سنبل (گل) درب را باز نکند.
باد بویی ز دمت برد به اطراف چمن
یافت زان دم نفس مشک خطایی سنبل
هوش مصنوعی: نسیم بویی از نفس تو را به اطراف چمن برد و از آن لحظه، با نفس تو عطر مشک و بوی خوش سنبل را حس کرد.
خواست سنبل که کند با نفست همنفسی
دم مزن گفتمش آیا تو کجایی سنبل
هوش مصنوعی: سنبل خواسته بود که با نفس من همراه شود، اما من به او گفتم، آیا تو اینجا هستی؟
سنبل از بندگی ات آب رخی می جوید
گفت لطف تو که هم بندهٔ مایی سنبل
هوش مصنوعی: سنبل به دنبال آب و زیبایی از عشق توست و میگوید: لطف تو باعث میشود که من هم مانند تو که بندهای، جستجو کنم.
با خطت سنبل تر مشکفروشی میکرد
گفتمش بس که تو در عین خطایی سنبل
هوش مصنوعی: با خط زیبایت مانند عطر خوش مشک میفروشی. به او گفتم که چقدر تو در عین خطا و اشتباه، زیبا و دلربا هستی.
از نسیم نفس مهدی قائم باشد
خرّم و تازه چو از خاک برآیی سنبل
هوش مصنوعی: از وزش نسیم وجود مهدی (عج) گلها و گیاهان شاداب و تازه میشوند، مانند سنبلی که از خاک بیرون میآید.
ای که خاک درت از سنبل تر خوشبوتر
عکس رخسار تو از شمس و قمر نیکوتر
هوش مصنوعی: تو که خاک پای تو از عطر سنبل خوشبوتر است و تصویر چهرهات از نور خورشید و ماه نیز زیباتر است.
ای ز گل های بهاری گل بی خار سمن
تازه و خرّم و خوش همچو رخ یار سمن
هوش مصنوعی: ای گل زیبا و بدون خار، شبیه به گل های بهاری، تازه و شاداب و خوشبو، همچون چهره محبوبم.
چون ستاره است برین دایرهٔ زنگاری
بر سر گلبن خضرا به شب تار سمن
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر یک ستاره در آسمان شب اشاره دارد که بر دایرهای زنگاری میدرخشد و بر فراز باغی سبز و خرم نمایان است. ستاره در این تصویر نمادی از زیبایی و روشنایی در دل تاریکی شب به شمار میرود، و به طور کلی حالت زیبایی و زندگی را در فضایی طبیعی به نمایش میگذارد.
مهدی از مهد جناب تو بیاموخت که ساخت
تکیه گه بر زبر طارم زنگار سمن
هوش مصنوعی: مهدی از محیط و تربیت تو یاد گرفت که چطور مکانی زیبا و با شکوه بر روی زمین بسازد؛ جایی که مثل طاقی از زینتهای طبیعی و عطر گلها باشد.
با خود از دست تو آموخت زرافشانی را
که بریزد به چمن درهم و دینار سمن
هوش مصنوعی: زرافشان به خود یاد گرفت که چگونه در چمن، گلهای زیبا و باارزشی را بریزد و دینار سمن را به نمایش بگذارد.
سوگ آبای تو دارد که سرافکنده به پیش
چون بنفشه بنشسته است به تیمار سمن
هوش مصنوعی: سوگ بزرگانت به حال خود گریه میکنند؛ آنها که مانند گل بنفشه به خجالت نشستهاند و منتظر توجه و مراقبت از سمن هستند.
مهد عزت بنه ای مهدی هادی در باغ
تا کند خردهٔ زر بر سرت ایثار سمن
هوش مصنوعی: ای مهدی، ای هدایتگر، در باغی که پر از نعمت است بگذار تا ذراتی از طلا بر سرت بریزد و زیبایی گلها تو را فرا گیرد.
چون گشاده ست به رخسار تو نرگس دیده
چون که شاد است به دیدار تو بر بار سمن
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات به مانند نرگس زیباست، این باعث شادابی دیدگان میشود، مثل سمن که با دیدن تو شاداب میشود.
همچو گل کر تتق غنچه برون آرد سر
وقت شد کر حجب غیب خرامی تو بدر
هوش مصنوعی: چون گل، کر تتق سر از غنچه بیرون میآورد، وقتی زمانش برسد، حجاب غیب هم کنار میرود و تو با زیبایی خود به جلوهگری میپردازی.
همه شب با دل خرم لب خندان سوسن
کند آزادی ات ای سرو خرامان سوسن
هوش مصنوعی: هر شب با دل شاد و لبخند، به یاد تو و زیباییات میاندیشم، ای سرو زیبایی که به آرامی حرکت میکنی.
پای در دامن اندیشه به مداحی توست
سر فرو برده ز فکرت به گریبان سوسن
هوش مصنوعی: پایم در دامن تفکر و اندیشهام درباره توست و سرم را از تفکرات به گریبان گل سوسن فرو بردهام.
پیچ و تاب از شکن طرِّهٔ سنبل بگشای
تا که بر باد دهد زلف پریشان سوسن
هوش مصنوعی: موهای پیچیده و زیبای سنبل را باز کن تا باد، زلفهای آشفتهی سوسن را به این سو و آن سو ببرد.
تا ثنای تو بر اوراق چمن بنویسد
قلم تیز گرفته است به دندان سوسن
هوش مصنوعی: قلم با دندان سوسن تیز شده است تا بتواند زیباییهای تو را روی برگهای چمن بنویسد.
دستهٔ گل که در اوصاف تو بست ابنحسام
تازه تر زین ندمد از گل حسّان سوسن
هوش مصنوعی: دسته گلی که ابنحسام در توصیف تو درست کرده، از گلهای خوشبو و زیبا بیشتر تازه و دلپذیر است.
دستهٔ هفت گل از باغ طبیعت بستم
کس نبسته است بدینسان ز گلستان سوسن
هوش مصنوعی: من دستهای از هفت گل را از باغ طبیعت چیدم که هیچکس به این زیبایی از گلستان سوسن دستهای گل نچیده است.
تحفهٔ این گل رنگین بپذیر از سر لطف
همچنان چون پدرت از کف سلمان سوسن
هوش مصنوعی: این گل زیبا و رنگارنگ را با مهربانی پذیر، درست مانند اینکه پدرت از دستان سلمان، گل سوسن را دریافت کرده است.
هر کسی تحفه به نوعی ز دل و جان آورد
مور بال ملخی پیش سلیمان آورد
هوش مصنوعی: هر فردی با تمام وجود و احساسات خود چیزی را به دیگران هدیه میدهد. مثلاً یک مورچه، بالهای خود را به سلیمان میآورد.
حاشیه ها
1397/08/13 22:11
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
السلام علیک یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف)
1398/08/28 19:10
آرمین عبدالحسینی
این شعر بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سروده شده است.