گنجور

بخش ۳۱ - تمامی سخن

دردا که دل از غمت بفرسود
وز وصل تو یک نفس نیاسود
مجنون که ز عشق روی لیلی
با جان و جهان نداشت میلی
پیوسته چو باد بر در و دشت
آشفته و بی‌قرار می‌گشت
همواره چو ابر نوبهاری
می‌کرد ز دیده اشک‌باری
او نیز غمش به قدر می‌خورد
گه‌گه نظرش به حال می‌کرد
حال من بی‌قرار محزون
بگذشته ز حال زار مجنون
آخر نظری فکن به حالم
کز دست فراق پای‌مالم
بسیار جفا کشیدم از تو
یک روز وفا ندیدم از تو
از من همه روز جان‌سپاری
وز تو همه دم جفا و خواری
هجران تو ای نگار دلبند
شاخ طربم ز بیخ برکند
رفت از غم عشق تو به یک بار
دست طرب و نشاطم از کار
دل بی تو غریق بحر خون شد
وز پردۀ عافیت برون شد
زنهار که از من پریشان
چون طرۀ خویش سر مپیچان
چون نیست مرا به هیچ رویی
جز دیدن رویت آرزویی
برقع ز رخ چو مه برافکن
بنمای رخم به فال ایمن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردا که دل از غمت بفرسود
وز وصل تو یک نفس نیاسود
هوش مصنوعی: آه، چه دردناک است که دل من از غم تو پژمرده و از وصال تو حتی یک لحظه آرامش نیافته است.
مجنون که ز عشق روی لیلی
با جان و جهان نداشت میلی
هوش مصنوعی: مجنون که به خاطر عشق لیلی هیچ علاقه‌ای به جان و جهانی که داشت، نداشت.
پیوسته چو باد بر در و دشت
آشفته و بی‌قرار می‌گشت
هوش مصنوعی: همواره مانند بادی، در در و دشت در حال حرکت و بی‌قرار بود و آشفتگی به وجود می‌آورد.
همواره چو ابر نوبهاری
می‌کرد ز دیده اشک‌باری
هوش مصنوعی: همیشه مانند ابری در بهار، از چشمانش اشک می‌ریخت.
او نیز غمش به قدر می‌خورد
گه‌گه نظرش به حال می‌کرد
هوش مصنوعی: او نیز از غم خود به اندازه‌ای می‌نوشد و گاهی به حال خود توجه می‌کند.
حال من بی‌قرار محزون
بگذشته ز حال زار مجنون
هوش مصنوعی: حال من به شدت ناآرام و غمگین است، گذشته‌ام را که مانند حال و اوضاع دردناک مجنون بود، فراموش کرده‌ام.
آخر نظری فکن به حالم
کز دست فراق پای‌مالم
هوش مصنوعی: لطفاً یک نگاهی به حال و روز من بینداز، که عشق دوری مرا به زحمت انداخته است.
بسیار جفا کشیدم از تو
یک روز وفا ندیدم از تو
هوش مصنوعی: من مدت زیادی را به خاطر تو زحمات زیادی کشیدم، اما هرگز یک روز هم وفاداری و نیکی از تو ندیدم.
از من همه روز جان‌سپاری
وز تو همه دم جفا و خواری
هوش مصنوعی: من هر روز برای تو جان می‌سپارم و تو هر لحظه به من بی‌مهری و توهین می‌کنی.
هجران تو ای نگار دلبند
شاخ طربم ز بیخ برکند
هوش مصنوعی: دوریت ای دلبر عزیزم، آرامش و شادیم را از ریشه نابود کرده است.
رفت از غم عشق تو به یک بار
دست طرب و نشاطم از کار
هوش مصنوعی: از شدت غم عشق تو، ناگهان حال شاد و خوشی به من دست داد و روحیه‌ام عوض شد.
دل بی تو غریق بحر خون شد
وز پردۀ عافیت برون شد
هوش مصنوعی: دل من بدون تو در دریایی از خون غوطه‌ور شد و از حالت آرامش و امنیت خارج گردید.
زنهار که از من پریشان
چون طرۀ خویش سر مپیچان
هوش مصنوعی: به خودت بیا و از من دور نشو، مانند موهای خودت که نمی‌چرخانی، آرام و ثابت باش.
چون نیست مرا به هیچ رویی
جز دیدن رویت آرزویی
هوش مصنوعی: من هیچ آرزویی جز دیدن تو ندارم و برایم هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
برقع ز رخ چو مه برافکن
بنمای رخم به فال ایمن
هوش مصنوعی: حجاب خود را کنار بزن و چهره‌ات را نشان بده تا ببینم و به این چشم‌برهم زدن من، امیدوار و مطمئن باشم.