بخش ۲۱ - تمامی سخن
ای فکر محالت از کجا خاست
فکری نکنی که این چه سوداست
آن دم که صبا به فال فرخ
آمد ز بر تو ای پریرخ
جان را ز فرح به باد دادم
بر دل در خرمی گشادم
گفتم مگر ای بت خطایی
بر من نکشی خط جدایی
چون نامۀ شوق من بخوانی
بر من قلم جفا نرانی
در خط مشوی و رخ نمایی
وز بند غمم دهی رهایی
چون نامه پر از وفا نپیچی
در سرکشی و جفا نپیچی
آگه شوی از درون ریشم
دل شاد کنی به وصل خویشم
لیکن چو پیام تو شنیدم
و آن سرکشی و عتاب دیدم
دیدم که سر وفا نداری
میلی به من گدا نداری
چون خامه برآمد از سرم دود
خوناب دلم ز دیده بگشود
کردم چو خط تو ای ستمگر
از دست غم تو خاک بر سر
تا چند به سر دوم چو خامه
یک روز بخوان مرا چو نامه
بگشای دلم چو خامه از بند
با وصل دهم چو نامه پیوند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای فکر محالت از کجا خاست
فکری نکنی که این چه سوداست
هوش مصنوعی: ای فکر بیهوده، از کجا به ذهنت آمد؟ آیا فکر نمیکنی که این چه فایدهای دارد؟
آن دم که صبا به فال فرخ
آمد ز بر تو ای پریرخ
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که نسیم خوشبو به سمت تو آمد، ای زیباچهره، نشانهای خوشایند و خوشخبر به همراه داشت.
جان را ز فرح به باد دادم
بر دل در خرمی گشادم
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی و خوشحالی، جانم را فدای عشق کردهام و قلبم را در سرور و خوشی باز کردهام.
گفتم مگر ای بت خطایی
بر من نکشی خط جدایی
هوش مصنوعی: به او گفتم که آیا ممکن است که تو اشتباهی کنی و باعث جدایی ما شوی؟
چون نامۀ شوق من بخوانی
بر من قلم جفا نرانی
هوش مصنوعی: زمانی که نامهام را پر از احساسات و عشق میخوانی، بر من ظلم و بیرحمی نکن.
در خط مشوی و رخ نمایی
وز بند غمم دهی رهایی
هوش مصنوعی: به زیبایی و ظرافت بر روی خط مشی و چهرهات توجه نکن، و با نمایاندن خود، من را از غم و اندوهم آزاد کن.
چون نامه پر از وفا نپیچی
در سرکشی و جفا نپیچی
هوش مصنوعی: وقتی که نامهای پر از وفا و محبت داری، نباید با خودخواهی و بی وفایی آن را تغییر دهی.
آگه شوی از درون ریشم
دل شاد کنی به وصل خویشم
هوش مصنوعی: اگر از حال درونی من باخبر شوی، با وصال و نزدیکی خود، دل مرا شاد خواهی کرد.
لیکن چو پیام تو شنیدم
و آن سرکشی و عتاب دیدم
هوش مصنوعی: اما زمانی که پیام تو را شنیدم و بیادبی و تندی تو را دیدم،
دیدم که سر وفا نداری
میلی به من گدا نداری
هوش مصنوعی: من دیدم که تو به من وفایی نداری و هیچ تمایلی به من که انسان گدایی هستم، نداری.
چون خامه برآمد از سرم دود
خوناب دلم ز دیده بگشود
هوش مصنوعی: چون قلم از دستم خارج شد، اشک دل به خاطر غم و اندوهی که دارم، از چشمانم سرازیر شد.
کردم چو خط تو ای ستمگر
از دست غم تو خاک بر سر
هوش مصنوعی: زمانی که دیدم خطی که تو از احساسات و غمهای خود مینویسی، نتوانستم طاقت بیاورم و به خاطر درد و غمت، سرم را خاک کردم.
تا چند به سر دوم چو خامه
یک روز بخوان مرا چو نامه
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که مانند کاغذی بیجان منتظر نمان، روزی من را بخوان و به من توجه کن.
بگشای دلم چو خامه از بند
با وصل دهم چو نامه پیوند
هوش مصنوعی: دل من را به گشایش و آزادی برسان، همچنان که قلم از قید رهایی مییابد. من با وصل و ارتباط، پیوندی را مانند نامه برقرار میکنم.