گنجور

بخش ۱۱ - تمامی سخن

عشق تو گشود آبم از چشم
عشق تو ربود خوابم از چشم
گفتم که درون پردۀ جان
راز تو کنم ز غیر پنهان
شد فاش میان مردم این راز
از چهرۀ زرد و اشک غماز
اکنون چه کنم چه چاره سازم
کز پرده برون فتاد رازم
از عشق تو بی‌قرارم ای دوست
فریادرسی ندارم ای دوست
رحم آر که بی‌دل و اسیرم
جز لطف تو نیست دستگیرم
تا طاقت صبر کردنم بود
تاب غم و غصه خوردنم بود
خوردم غم عشق و صبر کردم
و آگاه نشد کسی ز دردم
صبرم چو نماند در فراقت
وز حد بگذشت اشتیاقت
نزدیک تو ای مه دل‌افروز
این نامه نوشتم از سر سوز
شرح غم خویش با تو گفتم
حال دل ریش با تو گفتم
باشد که چو حال من بدانی
از روی وفا و مهربانی
سر با من خسته‌دل درآری
کامم ز وصال خود برآری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو گشود آبم از چشم
عشق تو ربود خوابم از چشم
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که چشمم به خاطر اشک‌هایم باز شود و این عشق همچنین خواب را از چشمانم گرفت.
گفتم که درون پردۀ جان
راز تو کنم ز غیر پنهان
هوش مصنوعی: به او گفتم که در دل خود راز تو را از دیگران پنهان نگه دارم.
شد فاش میان مردم این راز
از چهرۀ زرد و اشک غماز
هوش مصنوعی: این راز میان مردم فاش شد، به خاطر چهره‌ی زرد و اشک‌هایی که نشان‌دهنده‌ی غم است.
اکنون چه کنم چه چاره سازم
کز پرده برون فتاد رازم
هوش مصنوعی: حالا چه کار کنم و چه راه حلی پیدا کنم که رازی که در دل داشتم، اکنون از پرده بیرون آمده و به همه نمایان شده است؟
از عشق تو بی‌قرارم ای دوست
فریادرسی ندارم ای دوست
هوش مصنوعی: از عشق تو به شدت نگران و بی‌تابم، ای دوست، به کسی جز تو برای کمک و دل‌جویی دسترسی ندارم، ای دوست.
رحم آر که بی‌دل و اسیرم
جز لطف تو نیست دستگیرم
هوش مصنوعی: مرا دریاب که بدون دل و گرفتار هستم، و جز محبت تو هیچ‌کس به کمک من نمی‌آید.
تا طاقت صبر کردنم بود
تاب غم و غصه خوردنم بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی صبر کردن داشتم، می‌توانستم با غم و ناراحتی خود کنار بیایم.
خوردم غم عشق و صبر کردم
و آگاه نشد کسی ز دردم
هوش مصنوعی: عشق را با تمام سختی‌هایش تحمل کردم و کسی از دردهای من خبر نداشت.
صبرم چو نماند در فراقت
وز حد بگذشت اشتیاقت
هوش مصنوعی: وقتی صبر من در دوری تو به پایان رسید و شدت اشتیاقم از حد عبور کرد، دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.
نزدیک تو ای مه دل‌افروز
این نامه نوشتم از سر سوز
هوش مصنوعی: ای ماه دل‌فروز، به تو نزدیکم، این نامه را با احساس عمیق و دل‌سوزی نوشتم.
شرح غم خویش با تو گفتم
حال دل ریش با تو گفتم
هوش مصنوعی: غم و اندوه خود را با تو در میان گذاشتم و از حال دلم که زخم خورده است، با تو حرف زدم.
باشد که چو حال من بدانی
از روی وفا و مهربانی
هوش مصنوعی: امید دارم که حال مرا بشناسی و به خاطر محبت و وفاداری‌ات به من توجه کنی.
سر با من خسته‌دل درآری
کامم ز وصال خود برآری
هوش مصنوعی: اگر با من دردی کشیده و قلبی آزرده داری، به من امیدواری بده و من را از عشق و وصالی که در انتظارش هستم پر کن.