قال الله تعالی: «و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون»: ای لیعر فون و قال النبی صلیالله علیه سلم: «الدنیا مزرعه الاخره»
بدانک چون زمین دنیا را شایستگی آن دادند که تخمی از انواع حبوب و ثمار در وی اندازند و پرورش دهند یکی را صد تا هفتصد بردارند «کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله ماته حبه و الله یضاعف لمن یشا» حقیقت دنیا را هم مستعد آن گردانیدهاند که مزرعت آخرت باشد و تخم اعمال صالحه در وی اندازند تا فردا یکی را ده تا صد تا هفتصد بردارند که «الحسنه بعشر امثالها الی سبع مایه ضعف» و باشد که بینهایت و بی حساب بردارند که «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب».
همچنین زمین قالب انسان را استعداد آن دادهاند که چون تخم روحانیت بدهقنت «و نفخت فیه من روحی» دروی اندازند و بآفتاب عنایت و آب شریعت پرورش دهند از ان ثمرات قربت و معرفت چندان بردارند که در وهم و فهم و عقل هیچ آفریده نگنجد و بیان هیچ گوینده بکنه آن نرسد الا بدان مقدار فرمود که «اعد دت لعبادی الصالحین مالاعین رات و لا اذن سمعت ولا خطر علی قلب بشر».
و چنانک از بهر مزارعت تخم دنیاوی تا بکمال ثمرگی خود رسد چندین اسباب و آلات و ادوات مختلف بمیباید چون زمین که تخم دروی اندازند و آسمان که از ان آب و آفتاب میآید برای پرورش تخم و هوا که سبب اعتدال گردد میان سردی زمین و گرمی آفتاب و دیگر آلات و اسباب چون: شخصی که تخم اندازد و جفتی که حراثت بدان کنند و آهن و چوب و ریسمان که آلت حراثت است و دروگر و آهنگر و رسن تاب که این آلات راست کنند.
و دیگر باره این اشخاص را خلق بسیار باید که بر کار باشند تا اینها بکار خود مشغول توانند بود چون: نانوا و قصاب و بقال و مطبخی و ریسندگان و بافندگان و شویندگان و دوزندگان و اینها را نیز خلقی باید که بر کار باشند تا اینها بکار خویش مشغول توانند بود چون: آسیابان و جلاب و راعی و تجار و ستوران و ستوربانان و علی هذا هر طایفهای را صنفی دیگر خلق باید تا بمصالح او قیام نماید.
و آنگاه پادشاهی عادل سایس باید تاسویت میان خلق نگاه دارد و دفع شر و تطاول اقویا کند از ضعفا و حافظ و حامی رعایا باشد تا هرکس بامن و فراغت بکار خویش مشغول توانند بود.
و چون نیک نظر کنی هر چه هست در دنیا از افلاک و انجم و آسمان و زمین و ماه و آفتاب و عناصر مفرده و مرکبات و نباتات و حیوانات و ملک و جن و انس و صناع و محترفه و تجار و علما و امنا و ملوک و وزرا و اعوان و اجناد جمله در کار میبابند تا یک تخم دنیاوی بکارند و بپرورند و ثمره آن بردارند.
پس آنجا که مزارعت تخم روحانیت است که از انبار خاص «من روحی» بیرون آرند و بدهقنت «و نفخت فیه من روحی» در زمین قالب انسانیت می اندازند در پرورش آن تخم تا بکمال ثمرگی رسد- و آن مقام معرفت است- بنگر تا چه آلات و ادوات و اسباب بکارباید تا مقصود بحصول پیوندد.
پس چون بحقیقت نظر کنی دنیا و آخرت و هشت بهشت و هفت دوزخ و آنچ در میان اینهاست جمله در پرورش این تخم بکار میباید تاثمره معرفت بکمال رسد چنانک فرمود «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ،ای لیعرفون.
پس روح اگرچه در عالم ارواح از جوارو قربت حق ذوق مییافت و معرفتی مناسب آن عالم داشت و از مکالمه و مشاهده و مکاشفه حق با بهره بود اما کمال این مقامات و تمامی این سعادات از تعلق قالب و پرورش آن خواست یافت. زیراک این آلات و ادوات بیرونی و اندرونی که در معرفت بدان محتاج بود اینجا حاصل میشایست کرد چون نفس و دل و سر و خفی و دیگر مدرکات باطنی از قوای بشری و غیر آن و چون حواس پنجگانه ظاهری از سمع و بصر و شم و ذوق و لمس.
چه روح در عالم غیب نوری روحانی داشت که بدان مدرک کلیات آن عالم بود و از عقل مناسب آن مقام برخورداری داشت. اما دیگر مدرکات غیبی و شهادتی که ادراک کلیات و جزویات هر دو عالم کند نداشت اینجا حاصل میشد و استحقاق معرفت حقیقی بواسطه این آلات و ادوات خواست یافت.
و معرفت حقیقی معرفت ذات و صفات خداوندی است چنانک فرمود «فاحببت ان اعرف». و معرفت بر سه نوع است: معرفت عقلی و معرفت نظری و معرفت شهودی.
اما معرفت عقلی: عوام خلق راست و در آن کافر و مسلمان و جهود ترسا و گبر و ملحد و فلسفی و طبایعی و دهری را شرکت است زیراک اینها در عقل با یکدیگر شریکاند و جمله بروجود الهی اتفاق دارند و خلافی که هست در صفات الوهیت است نه در ذات. و میان اهل اسلام نیز در صفات خلاف هست و لکن بذات الوهیت جمله اتفاق دارند. چنانک در حق کفار میفرماید «ولئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله» و آنها که بت میپرستیدند هم میگفتند «وما نعبدهم الالیقربونا الی الله زلفی».
و این نوع معرفت موجب نجات نیست الا آنها را که نظر عقل ایشان موید باشد بنور ایمان تا بنبوت اقرار کنند و باو امر و نواهی شرع قیام نمایند که تربیت تخم روح در آن است تا تخم برومند شود.
و در معرفت عقلی بمدرکات حواس ظاهری و قوای باطنی و نظر عقل جاجت است تا بحواس ظاهری بعالم محسوسات در نگرد و بقوای باطنی نظر عقل استعمال کند. عقل در حال حکم کند که این مصنوع را صانعی بباید و چون بتدریج در هر نوع از موجودات نظر میکند خردهکاری قدرت و خوب کرداری صنعت باز میبیند استدلال میکند که چنین فعل باید که از قادری حیی حکیمی عالمی سمیعی بصیری متکلمی باقیی مریدی صادر شود پس هر کرا نظر راستتر و عقل صافیتر و حجب کمتر و ریاضت و فکر بیشتر استدلالات او از انواع مصنوعات بر اثبات صانع زیادتتر و دلایل و براهین او بر وحدانیت واضحتر.
اما بدانک روح را بقالب نه از برای این نوع معرفت فرستادهاند. زیراک این نوع طلب دلیل کردن است و در ادله تفاوت بسیار میافتد تا کفار و ملاحده و فلاسفه هر کس آن کفر که دارد بدلیل دارد و چون ادله متعارض شود قبول یکی واجبتر نیست از دیگری الا بترجیح و اگر نیز ترجیح در طرفی ثابت شود و حق باشد حاصل بیش از اثبات صانع نباشد بدلایل معقول. پس خود روح را پیش از تعلق بقالب در معرفت حق ورای این مقامات بود که آنچ امروز از دلیل عقلی میشنود آن روز بیواسطه از حق میشنید که «الست بربکم» و جواب «بلی» میگفت «ولیس الخبر کالمعاینه». اینجا نمیبایست آمد تا معاینه بخبر بدهد و عیان ببیان باز کند. این آن مثل است که گویند: «پایش رها کن پیش اینک!».
و اما معرفت نظری: خواص خلق راست و آن چنان باشد که چون تخم روح در زمین بشریت بر قانون شریعت پرورش طریقت یابد بر آن وجه که شرح آن در فصل تحلیه روح بیاید ان شاءالله و شجره انسانی بمقام مثمری رسد در ثمره آن خاصیت که در تخم بود باز آید اضعاف آن و چیزهای دیگر که در تخم یافته نشدی با خود بیارد.
بر مثال تخم زردآلو که بکارند از ان سبزه و درخت و شاخ و برگ و شکوفه و اخکوک و زردآلو پدید آید یک تخم کشته باشند هزار تخم از آن جنس بعینه باز آید و پوست زردآلو و برگ و شاخ و درخت و بیخ که تخم در اول نداشت با خود افزونی بیارد و در هر یک از اینها خاصیتی که دردیگری نباشد و در پوست ذوقی و خاصیتی که در مغز نبود. و اول از ان تخم دهان را حظی بود و بس اکنون از ان ثمره و شجره هم دهان را حظی است بیش از آنک بود و هم چشم را از سبزه آن حظی است که «الخضره تزیدفی البصر» هم شم را از شکوفه آن حظی است که بوی خوش دارد. و هم دست را حظی است که از شاخ آن عصا سازد و همپای راحظی است که از ان نعلین سازد. و بسیار خواص و فواید و منافع و مصالح دیگر در ان هست که در تخم نبود اگرچه در تخم تعبیه بود.
پس همچنین از تخم روح شجره تن پدید آمد و شاخهای نفس و صفات نفس پدید آمد و بر طرفی دیگر شاخهای دل و صفات دل پدید آمد و برگهای حواس ظاهری پیدا شد و بخهای قوای باطنی پدید آمد و شکوفه سر بشکفت و اخکوک خفی بیرون آمد و زردآلوی معرفت ظاهری شد.
پس روح را در مقام ثمرگی آلات و ادوات متنوع پدید آمد که نبود از مدرکات ظاهری و باطنی ظاهری چون حاسه بصر و سمع و شم و ذوق و لمس که جملگی عالم شهادت که آن را ملک میخوانیم با کثرت اعداد آن بدین پنج حاسه ادراک توان کرد.
و آنچ این پنج حاسه ادراک آن نکند ملکوت میخوانیم و آن عالم غیب است با کثرت مراتب و مدارج آن و آن را پنج مدرک باطنی ادراک کند چون: عقل و دل و سر و روح و خفی.
و چنانک حواس پنجگانه ظاهری هر یک در مدرکات دیگری تصرف نتواند کرد چون سمع در مبصرات و بصر در مسموعات حواس پنجگانه باطنی نیز هر یک در مدرکات دیگری تصرف نتواند کرد چون عقل در مرئیات دل و دل در معقولات عقل یعنی بدان خاصیت که نظر عقل راست باقی هم برین قیاس.
پس طایفهای که در معقولات بنظر عقل جولان کردند و از مرئیات دل و دیگر مراتب خبر نداشتند و بحقیقت خود دل نداشتند خواستند تا عقل با عقال را در عالم دل و سر و روح و خفی جولان فرمایند. لاجرم عقل را در عقیله فلسفه و زندقه انداختند.
اما صاحب سعادت چون از در «واتوا البیوت من ابوابها» در آید تخم روح را پرورش دهد برقانون شریعت این مدرکات اورا بکمال رسد و آنچ در ملک و ملکوت هست از سیصد و شست هزار عالم بدین مدرکات ظاهری و باطنی ادراک کند تا چنانک در عالم غیب عالم کلیات غیب بود اکنون عالم کلیات و جزویات غیب و شهادت شود و هر ذره از ذرات این عالمها که مظهر صفتی از صفات خداوندی است و آیتی از آیات حق در آن تعبیه است نقاب حجاب از چهره براندازد و جمال آیت حق بر نظر او عرضه دهد.
ففی کل شی له آیه
تدل علی انه واحد
اینجا عتبه عالم ایقان است چنانک فرمود «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض ولیکون من الموقنین» اینجا ذات پاک حق را بوحدانیت توان شناخت و صفات الوهیت را بعینالیقین مطالعه توان کرد. این آن مقام است که آن بزرگ میفرماید «ما نظرت فی شی الا و رایت الله فیه». و این مرتبه اگر چه بس بلندست و این مقام اگرچه بس شریف است و مرتبه و مقام خواص است اما روح را بدین عالم تخم وار برای این قدر نظر معرفت که هنوز شکوفه شجزه انسانیت است نفرستادند و بس بلک خواص خواص را که کمال استعداد و حسن تربیت ارزانی داشتند ایشان را برین شجره درین شکوفه بنگذاشتند بدرجه ثمرگی حقیقی رسانیدند و آن معرفت شهودی است. و سر آفرینش کاینات برای این معرفت بود چنانک فرمود «و خلقت الخلق لاعرف».
اما این مخدره غیب را پیش ازین هیچ مشاطه از انبیا و اولیا نقاب عزت از رخساره بر نینداختهاند و همواره او را در قباب غیرت و استار غبطت متواری داشتهاند تا دیده نامحرمان اغیار بر کمال جمال او نیفتد و چشم زده هر اهل و نا اهل نگردد که «العین حق». بیت
آتش در زن ز کبریا در کویش
تاره نبرد هیچ فضولی سویش
و آن روی چو ماه را بپوش از مویش
تا دیده هر خسی نبیند رویش
ماه را آن کلف که در روی پدید آمد سبب آن بود که انگشت نمای و دیده زده هر اهل و نااهل گشت. خرشید چسون این واقعه بدید دور باش نورپاش در روی او باش کشید تا اگر مردمک دیدهای خام طمعی کند سر نظرش را بتیغ اشعه بردارد لاجرم بسلامت بماند. اما مع هذا ماه را آفت از دیده دیدهوران رسید و خرشید تیغ از برای بینایان بر کشید: «که از خرشید جز گرمی مینبیند چشم نابینا».
فی الجمله تا این غایت که مشایخ برقع غیرت را بر روی ابکار غیب میبستند و تتق عزت را بدست بیان بر نمیانداختند تا جمال عرفان عیان نشود از بهر آن بود که رجولیت عبودیت در هر طایفهای مشاهده نمیکردند وار یحیت همت در بعضی باز مییافتند.
حسین منصور را خواهری بود که درین راه دعوی رجولیت میکرد و جمالی داشت. در شهر بغداد میآمدی و یک نیمه روی را بچادر گرفته و یک نیمه گشاده. بزرگی بدو رسید گفت چرا روی تمام نپوشی؟ گفت: «تو مردی بنمای تا من روی بپوشم. در همه بغداد یک نیم مرد است و آن حسین است. اگر از بهر او نبودی این نیمه روی هم نپوشیدمی!».
پس اگر امروز ماه معرفت از هاله عزت بیرون آید از چشم زخم انگشت نمایان ایمن است که آن انگشت نمایان انگشت نمای شدند و اگر خرشید وحدت بیتیغ غیرت از پس قاف اثنینیت طالع شود فارغ است که آن دیده وران چون سیمرغ در پس قاف غربت «بداالاسلام غریبا وسیعو دکمابدا غریبا» غارب گشتند و اگر مخدرات غیبی کشف القناع حقیقی بر خوانند از ملامت اغیار رستهاند چه آن اشراف که بر اطراف لاف رجولیت میزدند بجانب اعراف رخت بر بستهاند «و علی الاعراف رجال سبحانالله مضوا و انقضوا»
گویی آن قوم خادمان بودند
کآخر از نسلشان یکی بنماند
و اما معرفت شهودی معرفت خاص الخاص است که خلاصه موجودات و زبده کایناتاند کونین و خافقین نبع وجود ایشان است و بحقیقت نقطه دایره ازل و ابد بود ایشان است. چنانک این ضعف درین معنی گوید.
آن دم که نبود بود من بودم و تو
سرمایه عشق و سود من بودم و تو
امروزودی از دیری و زودی است و چون
نه دیر بد و نه زود من بودم و تو
فایده تعلق روح بقالب حقیقت این معرفت بود زیراک ارواح بشری را چون ملایکه از صفات ربوبیت برخورداریی میبود ولکن از پس تتق عزت چندین هزار حجاب نورانی واسطه بود که اگر رفع یک حجاب میکردند جملگی ارواح چون جبرئیل که روح القدس بود فریاد بر آوردندی که «لودنوت انمله لاحترقت». این هنوز از خاصیت پر تو انوار حجب است آنجا که حقیقت تجلی صفات الوهیت پدید آید که معرفت شهودی نتیجه آن شهود است وجود مجازی ارواح با حقیقت آن شهود که «جا الحق وز هق الباطل ان الباطل کان ز هوقا» بر خواند بر خورداری معرفت که را تواند بود؟
و این بدان سبب است که روح در غایت لطافت است پذیرای عکس تجلی صفات الوهیت نمیتواند شد و ملایکه همچنین. و حیوانات را مدارکات پنچگانه عقل و دل و سر و روح و خفی ندادهاند که بدان ادراک انوار تجلی صفات الوهیت کنند.
پس حکمت بینهایت و قدرت بیغایت آن اقتضا کرد که در وقت تخمیر طینت آدم بید قدرت در باطن آدم که گنجینه خانه غیب بود دلی ز جاجه صفت بسازد کثیفی در غایت صفا و آن را در مشکاه جسد کثیف کسدر نهد و در میان ز جاجه دل مصباحی سازد که «المصباح فی زجاجه» و آن را سر گویند و فتیله خفی در آن مصباح نهد.
پس روغن روح را که از شجره مبارکه «من روحی» گرفته است نه شرقی عالم ملکوت بود و نه غربی عالم ملک در زجاجه دلکرد. روغن در غایت صفا و نورانیتی بود که میخواست تا ضو مصباح دهد اگرچه هنوز نار بدو ناپیوسته بود «یکا دزیتها یضی و لو لم تمسسه نار» از غایت نورانیت روغن روح زجاجه دل بکمال نورانیت «الزجاجه کانها کو کب دری» رسید. عکس آن نورانیت از زجاجه بر هوای اندرون مشکاه افتاد منور کرد عبارت از آن نورانیت عقل آمد. هوای اندرون مشکاه را که قابل نورانیت زجاجه بود قوای بشری گفتند پرتوی که از اندرون مشکوه بروزنهای مشکوه بیرون آمد آن را حواس خمسه خوانند.و تا این آلات و اسباب مدرکات بدین و جه بکمال نرسیدف سر «کنت کنزا مخفیا» آشکارا نشد. یعنی ظهور نوالله را این مصباح بدین آلات و اسباب بمیبایست و تا این مصباح نبود اگرچه اثیر نارالهی محیط ذرات کاینات بود که «الا ا نه بکل شی محیط» اما مکنون «کنت کنزا مخفیا» بود ظهور نور آن نار را این مصباح با این آلات میبایست.
چون در عالم ارواح روغن روحانیت مجرد بود قابل نورانیت نار نبود و چون در عالم حیوانیت مشکاه و زجاجه بود اما این مصباح و روغن و فتیله نبود هم قابل نورانیت نار نبود مجموعهای ساخت ازین دو عالم که آدم عبارت از آن است جسد او را مشکاه کرد و دل او را زجاجه و سر او را مصباح و خفی او را فتیله و روح او را روغن.
پس بحقیقت نار نوراللهی در آن مشکاه بر آن مصباح تجلی کرد. چنانک خواجه علیهالسلام ازین سر خبر میدهد که «ان الله خلق آدم فتجلی فیه».
و حضرت خداوندی در بیان و شرح آن تجلی فرمود: «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح» تا آنجا که فرمود «نور علی نور یهدی الله لنوره من یشا» یعنی نور مصباح از نورالله است «علی نور» یعنی بر نور روغن روح «یهدی الله لنوره من یشاء» یعنی بنورالله منور کند مصباح آنک خواهد. اشارت است بدانچ مشکاه و مصباح هر شخصی را حاصل است اما نورالله هر مصباحی را نیست. هر مصباحی بنور روغن روح منور است و زجاجه دل هر کس از آن نورانیت ضوئی دارد که عقل گویند و عکس آن نورانیت اندرون و بیرون مشکاه را بقوای بشری و حواس پنجگانه منور کرده است.
تا طایفه محرومان سر گشته که انتما ایشان بعقل و معقولات است پنداشتند مصباح ایشان بنور حقیقی منور است ندانستند که هر نورانیت که در خود مییابند از عکس نور روغن روح است و آن نور مجازی است که «یکاد ز یتها یضی و لو لم تمسسه» و معنی یکاد آن باشد که خواست تا روشن کند و نکرد مصباح آن طایفه از نار نور الله منطفی است و ایشان را خبر نیست زیرا که این خبر کسی را باشد که وقتی مصباح او بنور حقیقی منور بوده باشد و او ذوق آن یافته تا چون منطفی شود او را خبر بود. حق تعالی از ان طایفه که مصباح ایشان بحقیقت نورالله منور است و آن طایفه که مصباح ایشان از ان نور محروم است این خبر میدهد که «او من کان میتا فا حینیاه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها».
این است شرح معرفت شهودی بدان مقدار که در حیز عبارت و ممکن اشارت گنجد «عرفها من عرفها و جهلها من جهلها».
هر که بدان نور زنده است فهم کند و دریابد و بدان متنبه شود که «لینذر من کان حیا» و هر که از ان نور مرده است اگر هزار چندین بدو فرو خوانی حرفی نتواند شنودن که «انک لا تسمع الموتی».
پس بدانک از برای این معانی بود سبب تعلق روح بقالب و اگر این تعلق نبودی روح را این مدرکات غیبی و شهادتی حاصل نشدی تا بدان قابل تجلی صفات الوهیت گردد. و در معرفت ذات و صفات خداوندی ذوق مصباحی یابد که اگر صد هزار عاقل از نورانیت و ناریت مصباح خواهند که خبر دهند هر چه گویند همه مجازی بود خبر حقیقی آن باشد که فتیله و روغن دهد که هر دو بذل وجود میکنند تا ذوق معرفت شهودی نورانیت و ناریت مییابند. بیت
ای شمع بخیره چند بر خود خندی
تو سوز دل مرا کجا مانندی؟
فرق است میان سوزکز جان خیزد
تا آنچ بر یسمانش بر خود بندی
عجب سری است این همه وسایط بکار میباید تا روغن روح بذل وجود کند فتیله هم بهانه این معنی است تا روح وجود مجازی بوجود حقیقی مبدل کند و وجود ناریت حقیقی را که مخفی و نامرئی بود ظاهر و مرئی گرداند. پس بحقیقت چنانک روغن عاشق ناراست تا وجود مجازی حقیقی کند نارهم عاشق روغن است تا گنج نهانی آشکارا کند. این است سر«یحبهم و یحبونه» و حقیقت «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف» و این فواید از تعلق روح بقالب حاصل میشد تا ذات پاک حق را بوحدانیت بشناسد و صفات الوهیت بجملگی باز داند دانشتنی دیدنی و دیدنی رسیدنی و رسیدنی چشیدنی و چشیدنی بودنی و بودنی نا بودنی و نابودنی بودنی. بیت
چون ندیدی شبی سلیمان را
تو چه دانی ز فان مرغان را
که اگر روح از تعلق قالب این مدرکات حاصل نکردی و این آلات و ادوات و اسباب و استعداد بدست نیاوردی از غیبی و شهادتی هرگز در توحید و معرفت [ ذات و صفات عالم الغیب و الشهاده بدین مقام نتوانستی رسید. چون ملایکه متخلق بدین اخلاق نگشتی و متصف بدین صفات نشدی و نیابت و خلافت حضرت جلت را نشایستی و متحمل اعبا بار امانت نبودی و استحقاق آینگی جمال و جلال حق نیافتی و کس بر سر گنج «کنت کنزا مخفیا» نرسیدی] بیت
در کوی تو ره نبود ره ما کردیم
در آینه بلانگه ما کردیم
ما را خوش بدعیش تبه ما کردیم
کس را گنهی نبد گنهما کردیم
وصلیالله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
برگردان به زبان ساده
قال الله تعالی: «و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون»: ای لیعر فون و قال النبی صلیالله علیه سلم: «الدنیا مزرعه الاخره»
هوش مصنوعی: خداوند متعال میفرماید: «جنیان و انسانها را تنها برای عبادت خود آفریدهام». همچنین پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند: «دنیا کشتزاری برای آخرت است».
بدانک چون زمین دنیا را شایستگی آن دادند که تخمی از انواع حبوب و ثمار در وی اندازند و پرورش دهند یکی را صد تا هفتصد بردارند «کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله ماته حبه و الله یضاعف لمن یشا» حقیقت دنیا را هم مستعد آن گردانیدهاند که مزرعت آخرت باشد و تخم اعمال صالحه در وی اندازند تا فردا یکی را ده تا صد تا هفتصد بردارند که «الحسنه بعشر امثالها الی سبع مایه ضعف» و باشد که بینهایت و بی حساب بردارند که «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب».
هوش مصنوعی: زمین به گونهای خلق شده که قابلیت پرورش انواع حبوبات و میوهها را دارد؛ به نحوی که از یک دانه میتوان صد تا هفتصد دانه برداشت کرد. این اصل در مورد زندگی دنیا نیز صدق میکند، بهطوریکه میتوان اعمال نیک را در آن کاشت و در آینده ثمرات آنها را برداشت کرد؛ بهصورتی که برای هر عمل نیک ممکن است ده تا صد و حتی هفتصد برابر اجر دریافت کرد. همچنین ممکن است که این پاداشها به حدی زیاد باشد که بدون حساب و کتاب باشد، مخصوصاً برای کسانی که در سختیها صبر کنند.
همچنین زمین قالب انسان را استعداد آن دادهاند که چون تخم روحانیت بدهقنت «و نفخت فیه من روحی» دروی اندازند و بآفتاب عنایت و آب شریعت پرورش دهند از ان ثمرات قربت و معرفت چندان بردارند که در وهم و فهم و عقل هیچ آفریده نگنجد و بیان هیچ گوینده بکنه آن نرسد الا بدان مقدار فرمود که «اعد دت لعبادی الصالحین مالاعین رات و لا اذن سمعت ولا خطر علی قلب بشر».
هوش مصنوعی: همچنین زمین به انسان توانایی داده است که مانند دانهای برای روحانیت جوانه بزند و با نور خورشید توجه و آب شریعت پرورش یابد. از این رشد و پرورش، انسان میتواند از میوههای قربت و معرفت بهرهبرداری کند که فراتر از تصور و درک و عقل هر موجودی است و هیچ گویندهای نمیتواند به عمق آن برسد، جز اینکه به مقداری که در قرآن اشاره شده است: «برای بندگان صالح خود چیزهایی آماده کردهام که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی آن را شنیده و به ذهن هیچ انسانی نیامده است».
و چنانک از بهر مزارعت تخم دنیاوی تا بکمال ثمرگی خود رسد چندین اسباب و آلات و ادوات مختلف بمیباید چون زمین که تخم دروی اندازند و آسمان که از ان آب و آفتاب میآید برای پرورش تخم و هوا که سبب اعتدال گردد میان سردی زمین و گرمی آفتاب و دیگر آلات و اسباب چون: شخصی که تخم اندازد و جفتی که حراثت بدان کنند و آهن و چوب و ریسمان که آلت حراثت است و دروگر و آهنگر و رسن تاب که این آلات راست کنند.
هوش مصنوعی: برای کشتن محصولات دنیوی، لازم است که موارد و ابزارهای متنوعی فراهم شود تا بذر به ثمر برسد. این موارد شامل زمین برای کاشت بذر، آسمان برای تأمین آب و نور خورشید به منظور رشد بذر، و هوایی که تعادل بین گرما و سرما را فراهم کند، میشود. همچنین ما به افراد نیاز داریم که تخم را بکارند، افرادی که به کشت و برداشت کمک کنند، و ابزارهایی مانند آهن و چوب برای آمادهسازی زمین و دیگر لوازم مورد نیاز. به طور کلی، فعالیتهایی مانند زراعت و نگهداری از محصول به همکاری و ابزارهای مناسب بستگی دارد.
و دیگر باره این اشخاص را خلق بسیار باید که بر کار باشند تا اینها بکار خود مشغول توانند بود چون: نانوا و قصاب و بقال و مطبخی و ریسندگان و بافندگان و شویندگان و دوزندگان و اینها را نیز خلقی باید که بر کار باشند تا اینها بکار خویش مشغول توانند بود چون: آسیابان و جلاب و راعی و تجار و ستوران و ستوربانان و علی هذا هر طایفهای را صنفی دیگر خلق باید تا بمصالح او قیام نماید.
هوش مصنوعی: برای این افراد که به کار مشغول هستند، نیاز به افراد زیادی داریم تا بتوانند به کار خود ادامه دهند. مانند نانوا، قصاب، بقال، آشپز، ریسنده، بافنده، شستشو دهنده و دوختزن که برای فعالیتهایشان به افرادی نیاز دارند. همچنین افرادی مانند آسیابان، جلاب، چوپان، تاجر و کسانی که با حیوانات کار میکنند نیز لازم هستند. در واقع هر شغل و حرفهای به گروهی از افراد نیاز دارد تا بتواند به هدفهای خود برسد.
و آنگاه پادشاهی عادل سایس باید تاسویت میان خلق نگاه دارد و دفع شر و تطاول اقویا کند از ضعفا و حافظ و حامی رعایا باشد تا هرکس بامن و فراغت بکار خویش مشغول توانند بود.
هوش مصنوعی: پادشاه عادل در سایس باید بین مردم عدالت برقرار کند و از آسیبها و تجاوزات قدرتمندان به ضعیفان جلوگیری کند. او باید حافظ و حامی مردم باشد تا هرکسی بتواند با خیال راحت به کار خود مشغول شود.
و چون نیک نظر کنی هر چه هست در دنیا از افلاک و انجم و آسمان و زمین و ماه و آفتاب و عناصر مفرده و مرکبات و نباتات و حیوانات و ملک و جن و انس و صناع و محترفه و تجار و علما و امنا و ملوک و وزرا و اعوان و اجناد جمله در کار میبابند تا یک تخم دنیاوی بکارند و بپرورند و ثمره آن بردارند.
هوش مصنوعی: اگر خوب دقت کنی، میبینی که همه چیز در دنیا، از ستارهها و آسمان و زمین گرفته تا ماه و خورشید و عناصر مختلف، گیاهان و حیوانات و انسانها و همچنین صنعتگران و تاجران و دانشمندان و حاکمان و دیگر مشاغل، همگی در تلاشاند تا یک دانه از زندگی دنیوی را بکارند، پرورش دهند و ثمرهاش را برداشت کنند.
پس آنجا که مزارعت تخم روحانیت است که از انبار خاص «من روحی» بیرون آرند و بدهقنت «و نفخت فیه من روحی» در زمین قالب انسانیت می اندازند در پرورش آن تخم تا بکمال ثمرگی رسد- و آن مقام معرفت است- بنگر تا چه آلات و ادوات و اسباب بکارباید تا مقصود بحصول پیوندد.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت روح معنوی در زندگی انسان اشاره شده است. این روح مانند دانهای است که در زمین وجود انسانی کاشته میشود و باید پرورش یابد تا به کمال و رشد لازم برسد. مرحله نهایی این رشد، رسیدن به مقام معرفت است. برای دستیابی به این هدف، لازم است از ابزارها و وسایل مناسب استفاده کرد تا به نتیجه مطلوب دست یافت.
پس چون بحقیقت نظر کنی دنیا و آخرت و هشت بهشت و هفت دوزخ و آنچ در میان اینهاست جمله در پرورش این تخم بکار میباید تاثمره معرفت بکمال رسد چنانک فرمود «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ،ای لیعرفون.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت نگاه کنی، دنیا و آخرت، هشت بهشت و هفت دوزخ و هر چیز دیگری که بین اینهاست، همه در پرورش این تخم وجود (انسان) مؤثرند. این تخم باید به کمال معرفت برسد، چنان که گفته شده است: «من جن و انس را فقط برای عبادت خلق کردهام»، یعنی برای اینکه مرا بشناسند.
پس روح اگرچه در عالم ارواح از جوارو قربت حق ذوق مییافت و معرفتی مناسب آن عالم داشت و از مکالمه و مشاهده و مکاشفه حق با بهره بود اما کمال این مقامات و تمامی این سعادات از تعلق قالب و پرورش آن خواست یافت. زیراک این آلات و ادوات بیرونی و اندرونی که در معرفت بدان محتاج بود اینجا حاصل میشایست کرد چون نفس و دل و سر و خفی و دیگر مدرکات باطنی از قوای بشری و غیر آن و چون حواس پنجگانه ظاهری از سمع و بصر و شم و ذوق و لمس.
هوش مصنوعی: روح انسان، هرچند در دنیای ارواح از نزدیکی و محبت خدا لذت میبرد و معرفتی متناسب با آن دنیا داشت و از گفتگو و مشاهده و الهام الهی بهرهمند بود، اما کمال این مقامات و همه این خوشبختیها از طریق ارتباط با بدن و پرورش آن به دست میآید. زیرا این ابزارها و وسایل بیرونی و درونی که در کسب معرفت به آنها نیاز است، در این دنیا فراهم شده است. این شامل نفس، دل، عقل، و دیگر شایستگیهای درونی از قوا و قدرتهای انسانی و همچنین حواس پنجگانه ظاهری مانند شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی و لمس است.
چه روح در عالم غیب نوری روحانی داشت که بدان مدرک کلیات آن عالم بود و از عقل مناسب آن مقام برخورداری داشت. اما دیگر مدرکات غیبی و شهادتی که ادراک کلیات و جزویات هر دو عالم کند نداشت اینجا حاصل میشد و استحقاق معرفت حقیقی بواسطه این آلات و ادوات خواست یافت.
هوش مصنوعی: روح در جهان غیب دارای نوری روحانی بود که به او این امکان را میداد تا کلیات آن عالم را درک کند و از عقل متناسب با آن مقام برخوردار بود. اما دیگر موارد ادراکی که بتواند کلیات و جزئیات هر دو عالم را بفهمد، اینجا به دست نمیآمد و به همین دلیل، برای رسیدن به معرفت حقیقی، از طریق این ابزارها و وسایل تلاش میشد.
و معرفت حقیقی معرفت ذات و صفات خداوندی است چنانک فرمود «فاحببت ان اعرف». و معرفت بر سه نوع است: معرفت عقلی و معرفت نظری و معرفت شهودی.
هوش مصنوعی: شناخت واقعی به فهم ذات و ویژگیهای خداوند مربوط میشود، همانطور که گفته شده است: «محبت کردم که بشناسم». شناخت به سه دسته تقسیم میشود: شناخت عقلی، شناخت نظری، و شناخت شهودی.
اما معرفت عقلی: عوام خلق راست و در آن کافر و مسلمان و جهود ترسا و گبر و ملحد و فلسفی و طبایعی و دهری را شرکت است زیراک اینها در عقل با یکدیگر شریکاند و جمله بروجود الهی اتفاق دارند و خلافی که هست در صفات الوهیت است نه در ذات. و میان اهل اسلام نیز در صفات خلاف هست و لکن بذات الوهیت جمله اتفاق دارند. چنانک در حق کفار میفرماید «ولئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله» و آنها که بت میپرستیدند هم میگفتند «وما نعبدهم الالیقربونا الی الله زلفی».
هوش مصنوعی: معرفت عقلی به این معناست که تمام انسانها، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، در درک عقلانی خود مشترک هستند. این افراد از اقوام و عقاید مختلف شامل یهودیها، مسیحیها، و همچنین کسانی که به وجود خداوند اعتقاد ندارند، در دایره عقل به هم شبیهاند و همه آنها به وجود خداوند اقرار دارند. اختلافاتی که بین این گروهها وجود دارد، بیشتر در وصف ویژگیهای الهی است نه در ذات الهی. به همین ترتیب، در میان مسلمانان نیز در وصف ویژگیهای خداوند اختلاف نظر وجود دارد، اما همه به وجود ذات الهی توافق دارند. مانند کسانی که حتی کافران نیز وقتی از آنها درباره خلق آسمانها و زمین پرسیده میشود، به خداوند اشاره میکنند و پرستندگان بُتها نیز میگویند که آنها را به خدا نزدیک میکنند.
و این نوع معرفت موجب نجات نیست الا آنها را که نظر عقل ایشان موید باشد بنور ایمان تا بنبوت اقرار کنند و باو امر و نواهی شرع قیام نمایند که تربیت تخم روح در آن است تا تخم برومند شود.
هوش مصنوعی: این نوع شناخت تنها برای افرادی مفید است که عقل و اندیشهشان با نور ایمان تأیید شده باشد، تا بتوانند به نبوت اعتراف کنند و به دستورات و نهیهای شرع عمل نمایند. این امر باعث پرورش روح و شکوفایی آن میشود.
و در معرفت عقلی بمدرکات حواس ظاهری و قوای باطنی و نظر عقل جاجت است تا بحواس ظاهری بعالم محسوسات در نگرد و بقوای باطنی نظر عقل استعمال کند. عقل در حال حکم کند که این مصنوع را صانعی بباید و چون بتدریج در هر نوع از موجودات نظر میکند خردهکاری قدرت و خوب کرداری صنعت باز میبیند استدلال میکند که چنین فعل باید که از قادری حیی حکیمی عالمی سمیعی بصیری متکلمی باقیی مریدی صادر شود پس هر کرا نظر راستتر و عقل صافیتر و حجب کمتر و ریاضت و فکر بیشتر استدلالات او از انواع مصنوعات بر اثبات صانع زیادتتر و دلایل و براهین او بر وحدانیت واضحتر.
هوش مصنوعی: در شناخت عقلانی، به ارزیابی حواس ظاهری و نیروهای درونی و استفاده از عقل نیاز است تا بتوان به دنیای محسوسات دید. عقل باید حکم کند که این اشیاء ساخت دست سازندهای هستند. با توجه به تماشای تدریجی انواع موجودات، عقل در مییابد که نشانههای قدرت و مهارت در کارها وجود دارد و نتیجهگیری میکند که این اعمال باید از فردی توانا و عاقل و دانشمند که ویژگیهایی چون شنوایی و بینایی دارد، نشأت گرفته باشند. به همین دلیل، هر چه نظر فرد دقیقتر و عقل او خالصتر و موانع کمتر باشد و فکر و تفکر بیشتری داشته باشد، استدلالات او برای اثبات وجود یک سازنده و دلایلش برای یگانگی قویتر و واضحتر خواهد بود.
اما بدانک روح را بقالب نه از برای این نوع معرفت فرستادهاند. زیراک این نوع طلب دلیل کردن است و در ادله تفاوت بسیار میافتد تا کفار و ملاحده و فلاسفه هر کس آن کفر که دارد بدلیل دارد و چون ادله متعارض شود قبول یکی واجبتر نیست از دیگری الا بترجیح و اگر نیز ترجیح در طرفی ثابت شود و حق باشد حاصل بیش از اثبات صانع نباشد بدلایل معقول. پس خود روح را پیش از تعلق بقالب در معرفت حق ورای این مقامات بود که آنچ امروز از دلیل عقلی میشنود آن روز بیواسطه از حق میشنید که «الست بربکم» و جواب «بلی» میگفت «ولیس الخبر کالمعاینه». اینجا نمیبایست آمد تا معاینه بخبر بدهد و عیان ببیان باز کند. این آن مثل است که گویند: «پایش رها کن پیش اینک!».
هوش مصنوعی: روح به قالب فرستاده نشده تا در این نوع معرفت جستجو کند، زیرا این نوع جستجو به دلیلتراشی مرتبط است و در دلایل تفاوتهای زیادی وجود دارد. نمیتوان به سادگی یکی را بر دیگری برتری داد مگر اینکه دلایل قویتری وجود داشته باشد. حتی اگر در طرفی برتری ثابت شود و حق باشد، آنچه به دست میآید بیشتر از اثبات وجود خدا نیست و این از طریق دلایل منطقی است. روح پیش از اینکه به قالب تعلق بگیرد، در شناخت حق از این مقامات عبور کرده بود. آنچه امروز از دلایل عقلانی میشنویم، آن زمان روح به طور مستقیم از حق دریافت و پاسخ میداد که «بله» و این پیلید نداشته به مانند مشاهده مانند نیست. در اینجا نیازی نبود که به دنیا بیاید تا حقیقت را از طریق خبر بشناسد. این موضوع شبیه به این است که گفته شود: «پایت را به جلو بگذار!»
و اما معرفت نظری: خواص خلق راست و آن چنان باشد که چون تخم روح در زمین بشریت بر قانون شریعت پرورش طریقت یابد بر آن وجه که شرح آن در فصل تحلیه روح بیاید ان شاءالله و شجره انسانی بمقام مثمری رسد در ثمره آن خاصیت که در تخم بود باز آید اضعاف آن و چیزهای دیگر که در تخم یافته نشدی با خود بیارد.
هوش مصنوعی: معرفت نظری به ویژگیهای خلقی مرتبط است و به این صورت است که وقتی روح انسان مانند تخم در زمین بشریت تحت تأثیر قوانین شریعت و تعلیمات طریقت رشد میکند، به نتیجهای میرسد که در بخش تحلیل روح توضیح داده خواهد شد. در این روند، درخت انسانی به مقام مثمر میرسد و میوهای به دست میآورد که به مراتب بیشتر از آنچه در تخم بوده، نمایان خواهد شد و همچنین چیزهای دیگری که در آن تخم وجود نداشته است، به همراه خود خواهد آورد.
بر مثال تخم زردآلو که بکارند از ان سبزه و درخت و شاخ و برگ و شکوفه و اخکوک و زردآلو پدید آید یک تخم کشته باشند هزار تخم از آن جنس بعینه باز آید و پوست زردآلو و برگ و شاخ و درخت و بیخ که تخم در اول نداشت با خود افزونی بیارد و در هر یک از اینها خاصیتی که دردیگری نباشد و در پوست ذوقی و خاصیتی که در مغز نبود. و اول از ان تخم دهان را حظی بود و بس اکنون از ان ثمره و شجره هم دهان را حظی است بیش از آنک بود و هم چشم را از سبزه آن حظی است که «الخضره تزیدفی البصر» هم شم را از شکوفه آن حظی است که بوی خوش دارد. و هم دست را حظی است که از شاخ آن عصا سازد و همپای راحظی است که از ان نعلین سازد. و بسیار خواص و فواید و منافع و مصالح دیگر در ان هست که در تخم نبود اگرچه در تخم تعبیه بود.
هوش مصنوعی: اگر دانه زردآلو کاشته شود، از آن سبزه، درخت، شاخه، برگ، شکوفه و خود زردآلو به دست میآید. از یک دانه، هزار دانه از همان نوع به وجود میآید و پوست زردآلو، برگ، شاخه و درخت که در ابتدا وجود نداشتند، با خود به وجود میآورند. هر یک از اینها ویژگیهایی دارند که در دیگری وجود ندارد؛ مثل اینکه در پوست زردآلو طعمی خاص وجود دارد که در مغز آن نیست. در ابتدا تنها از دانه لذتهایی برای دهان به وجود میآمد، اما اکنون از ثمره و درخت هم لذتهای بیشتری برای دهان وجود دارد. همچنین، چشم از سبز شدن لذت میبرد و شکوفه بو و عطر دلپذیری دارد. دست میتواند از شاخهها عصا بسازد و پاها از آن نعلین درست میکنند. خواص و مزایای زیادی در آن وجود دارد که در دانه نبود، هرچند که در دانه وجود داشته است.
پس همچنین از تخم روح شجره تن پدید آمد و شاخهای نفس و صفات نفس پدید آمد و بر طرفی دیگر شاخهای دل و صفات دل پدید آمد و برگهای حواس ظاهری پیدا شد و بخهای قوای باطنی پدید آمد و شکوفه سر بشکفت و اخکوک خفی بیرون آمد و زردآلوی معرفت ظاهری شد.
هوش مصنوعی: بنابراین، از روح درون انسان، جسم و وجود او ایجاد شد و ویژگیهای نفس و جان در او به وجود آمد. همچنین، جنبههای عاطفی و احساسی در دل او شکل گرفت و حسهای ظاهری نیز نمایان شدند. قدرتهای درونی او به ظهور رسید و در نهایت، درک و معرفت او شکوفا شد.
پس روح را در مقام ثمرگی آلات و ادوات متنوع پدید آمد که نبود از مدرکات ظاهری و باطنی ظاهری چون حاسه بصر و سمع و شم و ذوق و لمس که جملگی عالم شهادت که آن را ملک میخوانیم با کثرت اعداد آن بدین پنج حاسه ادراک توان کرد.
هوش مصنوعی: بنابراین، روح به عنوان منبعی از ابزارها و وسایل مختلف شکل گرفته است که از ادراکات ظاهری و باطنی ناشی نمیشود. این ادراکات شامل حواس پنجگانهای مانند بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه هستند که همه آنها به دنیای مادی تعلق دارند و به نوعی تجلیات مختلفی از عالم شهادت، یا همان دنیای محسوس، به شمار میآیند.
و آنچ این پنج حاسه ادراک آن نکند ملکوت میخوانیم و آن عالم غیب است با کثرت مراتب و مدارج آن و آن را پنج مدرک باطنی ادراک کند چون: عقل و دل و سر و روح و خفی.
هوش مصنوعی: آنچه که این پنج حس قادر به درک آن نیستند، ملکوت نامیده میشود و این عالم، دنیای غیب است که شامل مراتب و مراحل زیادی است. برای درک آن، پنج نوع آگاهی درونی وجود دارد که عبارتند از: عقل، دل، سر، روح و خفی.
و چنانک حواس پنجگانه ظاهری هر یک در مدرکات دیگری تصرف نتواند کرد چون سمع در مبصرات و بصر در مسموعات حواس پنجگانه باطنی نیز هر یک در مدرکات دیگری تصرف نتواند کرد چون عقل در مرئیات دل و دل در معقولات عقل یعنی بدان خاصیت که نظر عقل راست باقی هم برین قیاس.
هوش مصنوعی: حواس پنجگانه ظاهری هر کدام توانایی نفوذ یا تأثیر بر یکدیگر را ندارند؛ بهعنوانمثال، حس شنوایی نمیتواند بر حس بینایی تأثیر بگذارد و برعکس. همچنین، حواس باطنی مانند عقل و دل نیز نمیتوانند بر ادراکات یکدیگر تأثیر بگذارند. عقل نمیتواند بر آنچه دل میبیند نفوذ کند و دل نیز نمیتواند بر معقولاتی که عقل درک میکند تأثیر بگذارد. این نشاندهنده این است که هر کدام از این حواس و قوا ویژگیهای خاص خود را دارند و نمیتوانند در ادراکات یکدیگر تصرف کنند.
پس طایفهای که در معقولات بنظر عقل جولان کردند و از مرئیات دل و دیگر مراتب خبر نداشتند و بحقیقت خود دل نداشتند خواستند تا عقل با عقال را در عالم دل و سر و روح و خفی جولان فرمایند. لاجرم عقل را در عقیله فلسفه و زندقه انداختند.
هوش مصنوعی: گروهی که در مسائل معقول با عقل خود به بررسی و تحقیق پرداختند، اما به امور محسوس و عواطف قلبی و دیگر مراحل روحی آگاهی نداشتند و در واقع از احساسات واقعی خود بیبهره بودند، تلاش کردند که عقل را در دنیای دل، فکر و روح خود اداره کنند. در نتیجه، عقل را به راهی کشاندند که به فلسفه و انحراف از حقیقت انجامید.
اما صاحب سعادت چون از در «واتوا البیوت من ابوابها» در آید تخم روح را پرورش دهد برقانون شریعت این مدرکات اورا بکمال رسد و آنچ در ملک و ملکوت هست از سیصد و شست هزار عالم بدین مدرکات ظاهری و باطنی ادراک کند تا چنانک در عالم غیب عالم کلیات غیب بود اکنون عالم کلیات و جزویات غیب و شهادت شود و هر ذره از ذرات این عالمها که مظهر صفتی از صفات خداوندی است و آیتی از آیات حق در آن تعبیه است نقاب حجاب از چهره براندازد و جمال آیت حق بر نظر او عرضه دهد.
هوش مصنوعی: هنگامی که انسان سعادت را از طریق درستی و از در «وارد شدن به خانهها از درهایشان» جستجو کند، میتواند روح خود را با پیروی از قوانین شریعت پرورش دهد و به درک کاملتری از حقیقت دست یابد. او میتواند آنچه در جهان و در عالم ملکوت وجود دارد را از سهصد و شست هزار جهان با فهمی عمیقتر درک کند. به گونهای که آنچه در عالم غیب به عنوان کلیات وجود دارد، اکنون شامل جزئیات غیب و شهادت نیز میشود. هر ذره از این جهانی که بروزگر صفتی از صفات خداوند است و نشانهای از نشانههای حق در آن وجود دارد، حجابش را کنار میزند و زیبایی نشانه حق را به دید او میآورد.
ففی کل شی له آیه
تدل علی انه واحد
هوش مصنوعی: در هر چیزی نشانهای وجود دارد که دلالت بر یگانگی او میکند.
اینجا عتبه عالم ایقان است چنانک فرمود «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض ولیکون من الموقنین» اینجا ذات پاک حق را بوحدانیت توان شناخت و صفات الوهیت را بعینالیقین مطالعه توان کرد. این آن مقام است که آن بزرگ میفرماید «ما نظرت فی شی الا و رایت الله فیه». و این مرتبه اگر چه بس بلندست و این مقام اگرچه بس شریف است و مرتبه و مقام خواص است اما روح را بدین عالم تخم وار برای این قدر نظر معرفت که هنوز شکوفه شجزه انسانیت است نفرستادند و بس بلک خواص خواص را که کمال استعداد و حسن تربیت ارزانی داشتند ایشان را برین شجره درین شکوفه بنگذاشتند بدرجه ثمرگی حقیقی رسانیدند و آن معرفت شهودی است. و سر آفرینش کاینات برای این معرفت بود چنانک فرمود «و خلقت الخلق لاعرف».
هوش مصنوعی: در این مقطع، به مقام والای یقین و درک واقعی علم اشاره شده است. بیان میکند که انسان در این مقام میتواند ذات پاک خداوند را شناخته و به عمق صفات الهی پی ببرد. این مقام، حتی اگر عالی و ارزشمند باشد، مختص افراد خاصی است که از نظر استعداد و تربیت در سطح بالایی قرار دارند. افراد معمولی هنوز برای رسیدن به چنین درکی آماده نشدهاند، و تنها خاصان خاص هستند که میتوانند به ثمره حقیقی این شناخت دست یابند. در نهایت، هدف از آفرینش کائنات نیز برای رسیدن به این نوع شناخت ذکر شده است.
اما این مخدره غیب را پیش ازین هیچ مشاطه از انبیا و اولیا نقاب عزت از رخساره بر نینداختهاند و همواره او را در قباب غیرت و استار غبطت متواری داشتهاند تا دیده نامحرمان اغیار بر کمال جمال او نیفتد و چشم زده هر اهل و نا اهل نگردد که «العین حق». بیت
هوش مصنوعی: اما این حقیقت نهانی که در موردش صحبت میشود، هیچگاه قبل از این توسط هیچ یک از پیامبران و اولیا از پردهی عزت و رازنگهداری بیرون نیامده و همیشه در پوشش غیرت و پنهانکاری محفوظ مانده است. این احتیاط به گونهای است که نگاه نامحرمان و بیگانگان به زیباییاش نیفتد و کسی چه مختص به اهل و چه نااهل، دچار حسد و آسیب نگردد.
آتش در زن ز کبریا در کویش
تاره نبرد هیچ فضولی سویش
هوش مصنوعی: آتش در زن، نشانهای از عظمت و جلال اوست، و هیچ کس جرأت ندارد به او نزدیک شود یا در امور او دخالت کند.
و آن روی چو ماه را بپوش از مویش
تا دیده هر خسی نبیند رویش
هوش مصنوعی: چهره زیبا و چون ماه او را با موهایش بپوشان، تا هیچ فرد نادانی نتواند زیباییاش را ببیند.
ماه را آن کلف که در روی پدید آمد سبب آن بود که انگشت نمای و دیده زده هر اهل و نااهل گشت. خرشید چسون این واقعه بدید دور باش نورپاش در روی او باش کشید تا اگر مردمک دیدهای خام طمعی کند سر نظرش را بتیغ اشعه بردارد لاجرم بسلامت بماند. اما مع هذا ماه را آفت از دیده دیدهوران رسید و خرشید تیغ از برای بینایان بر کشید: «که از خرشید جز گرمی مینبیند چشم نابینا».
هوش مصنوعی: ماه به خاطر نمایان شدنش توجه همه را جلب کرد و همه، چه آگاه و چه ناآگاه، به آن معطوف شدند. خورشید که این را مشاهده کرد، نوری که به آن میتابید را عقب کشید تا اگر کسی بخواهد به آن نگاه کند، آسیبی نبیند و بتواند سالم بماند. با این حال، ماه به خاطر دیده شدن، آسیبهایی از بینندگان خورد و خورشید نیز برای تماشاگران با بینایی، تابش خود را تشدید کرد، زیرا چشم نابینا فقط گرمای خورشید را احساس میکند و نمیتواند زیبایی آن را ببیند.
فی الجمله تا این غایت که مشایخ برقع غیرت را بر روی ابکار غیب میبستند و تتق عزت را بدست بیان بر نمیانداختند تا جمال عرفان عیان نشود از بهر آن بود که رجولیت عبودیت در هر طایفهای مشاهده نمیکردند وار یحیت همت در بعضی باز مییافتند.
هوش مصنوعی: مشایخ (علمای دین) به این دلیل که میخواستند به حیثیت و ارزش عبودیت (بندگی) احترام بگذارند، بر روی دختران جوان پرده میکشیدند و در عین حال، نمیخواستند عظمت عرفان و معنویت را بهراحتی نمایان کنند. آنها در هر گروهی از مردم، حضور مردانگی و روحیهی تلاش و کوشش را میدیدند و در برخی موارد هم این همت و اراده را در میان افراد مییافتند.
حسین منصور را خواهری بود که درین راه دعوی رجولیت میکرد و جمالی داشت. در شهر بغداد میآمدی و یک نیمه روی را بچادر گرفته و یک نیمه گشاده. بزرگی بدو رسید گفت چرا روی تمام نپوشی؟ گفت: «تو مردی بنمای تا من روی بپوشم. در همه بغداد یک نیم مرد است و آن حسین است. اگر از بهر او نبودی این نیمه روی هم نپوشیدمی!».
هوش مصنوعی: حسین منصور خواهر بسیار زیبایی داشت که در مورد مَرد بودن خود ادعایی میکرد. وقتی به بغداد میرفتی، او را میدیدی که نیمهای از صورتش را با چادر پوشانده و نیمه دیگرش نمایان است. روزی یکی از بزرگان به او گفت چرا تمام صورتت را نمیپوشانی؟ او پاسخ داد: «تو مردی را نشان بده تا من چادر روی خودم بیندازم. در کل بغداد فقط یک مرد وجود دارد و آن حسین است. اگر او نبود، حتی این نیمه صورت را هم نمیپوشاندم!»
پس اگر امروز ماه معرفت از هاله عزت بیرون آید از چشم زخم انگشت نمایان ایمن است که آن انگشت نمایان انگشت نمای شدند و اگر خرشید وحدت بیتیغ غیرت از پس قاف اثنینیت طالع شود فارغ است که آن دیده وران چون سیمرغ در پس قاف غربت «بداالاسلام غریبا وسیعو دکمابدا غریبا» غارب گشتند و اگر مخدرات غیبی کشف القناع حقیقی بر خوانند از ملامت اغیار رستهاند چه آن اشراف که بر اطراف لاف رجولیت میزدند بجانب اعراف رخت بر بستهاند «و علی الاعراف رجال سبحانالله مضوا و انقضوا»
هوش مصنوعی: اگر امروز نور معرفت از لایههای افتخار بیرون بیاید، در برابر چشم بدخواهان در امان است، زیرا آن بدخواهان خودشان به نشانهای مشهود تبدیل شدهاند. اگر خورشید وحدت بدون سلاح غیرت از مرزهای دوگانگی طلوع کند، دیگر نگرانی نیست، چرا که آن بینندگان، مانند سیمرغ، در پشت مرز غربت گم شدهاند. اگر حقایق پنهان به تدریج آشکار شوند، از انتقادات دیگران رهایی یافتهاند، زیرا آن اشرافی که سابقاً درباره مردانگی خود ادعا میکردند، به سوی بالاترین درجات رفتهاند.
گویی آن قوم خادمان بودند
کآخر از نسلشان یکی بنماند
هوش مصنوعی: انگار آن مردم خدمتگزار بودند، اما در نهایت هیچ یک از نسلهایشان باقی نماند.
و اما معرفت شهودی معرفت خاص الخاص است که خلاصه موجودات و زبده کایناتاند کونین و خافقین نبع وجود ایشان است و بحقیقت نقطه دایره ازل و ابد بود ایشان است. چنانک این ضعف درین معنی گوید.
هوش مصنوعی: معرفت شهودی نوعی دانش خاص و عمیق است که به عنوان نتیجه نهایی و برتر موجودات و کائنات شناخته میشود. این معرفت منبع وجود موجودات است و میتوان آن را به عنوان نقطه مرکزی دایره وجود در طول تاریخ (ازل و ابد) در نظر گرفت. در این زمینه، شخصی احساس ضعف و نقص را بیان میکند.
آن دم که نبود بود من بودم و تو
سرمایه عشق و سود من بودم و تو
هوش مصنوعی: در آن لحظه که وجود نداشتم، من وجود داشتم و تو منبع عشق و امتیاز من بودی.
امروزودی از دیری و زودی است و چون
نه دیر بد و نه زود من بودم و تو
هوش مصنوعی: امروز و فردا هر دو در زمانی متفاوت قرار دارند و در حقیقت نه دیروز بد بود و نه فردا خوب. من و تو در این میان تنها در حال حاضر هستیم.
فایده تعلق روح بقالب حقیقت این معرفت بود زیراک ارواح بشری را چون ملایکه از صفات ربوبیت برخورداریی میبود ولکن از پس تتق عزت چندین هزار حجاب نورانی واسطه بود که اگر رفع یک حجاب میکردند جملگی ارواح چون جبرئیل که روح القدس بود فریاد بر آوردندی که «لودنوت انمله لاحترقت». این هنوز از خاصیت پر تو انوار حجب است آنجا که حقیقت تجلی صفات الوهیت پدید آید که معرفت شهودی نتیجه آن شهود است وجود مجازی ارواح با حقیقت آن شهود که «جا الحق وز هق الباطل ان الباطل کان ز هوقا» بر خواند بر خورداری معرفت که را تواند بود؟
هوش مصنوعی: فایده پیوستگی روح به واقعیت این شناخت است، زیرا ارواح انسانها مانند فرشتگان از ویژگیهای الهی برخوردارند، اما به دلیل عزت و مقام الهی، هزاران حجاب نورانی میان آنها قرار دارد. اگر یکی از این حجابها کنار زده شود، همه ارواح به مانند جبرئیل، روحالقدس، فریاد میزنند که «اگر ما نور را ببینیم، خواهیم سوخت». این به خاطر خاصیت پرتوان نورهای حجابها است، جایی که حقیقت صفات الهی نمود پیدا میکند و شناخت شهودی نتیجه این مشاهده است. وجود مجازی ارواح با حقیقت آن مشاهده در جایی که حق روشن میشود و باطل محو میگردد، چه کسی میتواند از این معرفت بهرهمند شود؟
و این بدان سبب است که روح در غایت لطافت است پذیرای عکس تجلی صفات الوهیت نمیتواند شد و ملایکه همچنین. و حیوانات را مدارکات پنچگانه عقل و دل و سر و روح و خفی ندادهاند که بدان ادراک انوار تجلی صفات الوهیت کنند.
هوش مصنوعی: روح به دلیل لطافت و ظرافتی که دارد، نمیتواند بهطور کامل تجلی صفات الهی را درک کند و همینطور برای ملائکه نیز این مسئله صدق میکند. همچنین، حیوانات از ابزارهایی مانند عقل، دل، سر، روح و خفی برخوردار نیستند که بتوانند نور تجلی صفات الهی را درک کنند.
پس حکمت بینهایت و قدرت بیغایت آن اقتضا کرد که در وقت تخمیر طینت آدم بید قدرت در باطن آدم که گنجینه خانه غیب بود دلی ز جاجه صفت بسازد کثیفی در غایت صفا و آن را در مشکاه جسد کثیف کسدر نهد و در میان ز جاجه دل مصباحی سازد که «المصباح فی زجاجه» و آن را سر گویند و فتیله خفی در آن مصباح نهد.
هوش مصنوعی: خداوند با حکمت و قدرت نامحدود خود، در زمان خلق بدن آدم، از عمق وجود او که مانند گنجینهای نهفته بود، دلی پاک و در عین حال بینظیر ساخت. این دل را در جسمی که خود به نوعی آلوده بود قرار داد و در دل این وجود، شعلهای از نور ایجاد کرد که به آن «مصباح» میگویند. در این مصباح، فیتیلهای پنهان وجود دارد که روشنی را تأمین میکند.
پس روغن روح را که از شجره مبارکه «من روحی» گرفته است نه شرقی عالم ملکوت بود و نه غربی عالم ملک در زجاجه دلکرد. روغن در غایت صفا و نورانیتی بود که میخواست تا ضو مصباح دهد اگرچه هنوز نار بدو ناپیوسته بود «یکا دزیتها یضی و لو لم تمسسه نار» از غایت نورانیت روغن روح زجاجه دل بکمال نورانیت «الزجاجه کانها کو کب دری» رسید. عکس آن نورانیت از زجاجه بر هوای اندرون مشکاه افتاد منور کرد عبارت از آن نورانیت عقل آمد. هوای اندرون مشکاه را که قابل نورانیت زجاجه بود قوای بشری گفتند پرتوی که از اندرون مشکوه بروزنهای مشکوه بیرون آمد آن را حواس خمسه خوانند.و تا این آلات و اسباب مدرکات بدین و جه بکمال نرسیدف سر «کنت کنزا مخفیا» آشکارا نشد. یعنی ظهور نوالله را این مصباح بدین آلات و اسباب بمیبایست و تا این مصباح نبود اگرچه اثیر نارالهی محیط ذرات کاینات بود که «الا ا نه بکل شی محیط» اما مکنون «کنت کنزا مخفیا» بود ظهور نور آن نار را این مصباح با این آلات میبایست.
هوش مصنوعی: پس روغن روح که از درخت مبارک «من روحی» به دست آمده، نه به شرق عالم ملکوت تعلق دارد و نه به غرب عالم ملک. این روغن در نهایت صفا و روشنی قرار داشت و میخواست که روشنایی چراغی را به ارمغان بیاورد، هرچند هنوز به آتش نچسبیده بود. از شدت نورانیت روغن روح، زجاجه دل به بالاترین مرتبه نورانیت رسید، بهگونهای که زجاجه مانند یک سیاره درخشان شده بود. نور آن روغن از زجاجه به هوای درون چراغ تابیده و آن را منور ساخت که نمایانگر عقل بود. هوای درون چراغ که قابلیت دریافت نور زجاجه را داشت، به قوا و حواس بشری نسبت داده شده است. تا زمانی که این ابزار و وسایل تجربی به کمال نرسیدند، حقیقت «کنت کنزا مخفیا» بهطور کامل آشکار نشد. به عبارت دیگر، ظهور نوالله با این چراغ و ابزارها لازم بود و تا زمانی که این چراغ وجود نداشت، با اینکه وجود الهی همه ذرات عالم را در بر میگرفت، اما حقیقت «کنت کنزا مخفیا» همچنان پنهان بود و ظهور نور آن آتش، نیازمند این چراغ و ابزارها بود.
چون در عالم ارواح روغن روحانیت مجرد بود قابل نورانیت نار نبود و چون در عالم حیوانیت مشکاه و زجاجه بود اما این مصباح و روغن و فتیله نبود هم قابل نورانیت نار نبود مجموعهای ساخت ازین دو عالم که آدم عبارت از آن است جسد او را مشکاه کرد و دل او را زجاجه و سر او را مصباح و خفی او را فتیله و روح او را روغن.
هوش مصنوعی: در عالم روح و جسم، انسان ترکیبی از دو جهان است. جسد او مانند ظرفی است که نور را در خود جای میدهد، دل او به مانند زجاجهای عمل میکند و به همین ترتیب، سر و روح او نیز نقشهای خاص خود را دارند. به عبارت دیگر، انسان به شکلی طراحی شده که بتواند نور و روحانیت را از دو عالم متفاوت دریافت کند.
پس بحقیقت نار نوراللهی در آن مشکاه بر آن مصباح تجلی کرد. چنانک خواجه علیهالسلام ازین سر خبر میدهد که «ان الله خلق آدم فتجلی فیه».
هوش مصنوعی: در واقع، نور الهی در آن چراغ درخشان تجلی پیدا کرد. به طوری که خواجه علیهالسلام به ما میگوید که "خداوند آدم را خلق کرد و در او تجلی کرد."
و حضرت خداوندی در بیان و شرح آن تجلی فرمود: «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح» تا آنجا که فرمود «نور علی نور یهدی الله لنوره من یشا» یعنی نور مصباح از نورالله است «علی نور» یعنی بر نور روغن روح «یهدی الله لنوره من یشاء» یعنی بنورالله منور کند مصباح آنک خواهد. اشارت است بدانچ مشکاه و مصباح هر شخصی را حاصل است اما نورالله هر مصباحی را نیست. هر مصباحی بنور روغن روح منور است و زجاجه دل هر کس از آن نورانیت ضوئی دارد که عقل گویند و عکس آن نورانیت اندرون و بیرون مشکاه را بقوای بشری و حواس پنجگانه منور کرده است.
هوش مصنوعی: خداوند در بیان خود فرمود: «خداوند نور آسمانها و زمین است. نور او مانند چراغی است در شکافتی» و ادامه داد: «نور بر نور» و بیان کرد که نور چراغ از نور خداوند است. این به این معناست که نور چراغ بر نور روح روغن است و خداوند هر که را بخواهد به نور خود راهنمایی میکند. به این معناست که هر فردی میتواند نور خاص خودش را داشته باشد، اما نور خداوند فقط به هر چراغی تعلق نمیگیرد. هر چراغ با نور روغن روح روشن میشود و دل هر شخص از این نور، روشنایی خاصی دارد که به عقل شناخته میشود و آن نور میتواند درون و بیرون چراغ را به وسیله قوای انسانی و حواس پنجگانه، روشن کند.
تا طایفه محرومان سر گشته که انتما ایشان بعقل و معقولات است پنداشتند مصباح ایشان بنور حقیقی منور است ندانستند که هر نورانیت که در خود مییابند از عکس نور روغن روح است و آن نور مجازی است که «یکاد ز یتها یضی و لو لم تمسسه» و معنی یکاد آن باشد که خواست تا روشن کند و نکرد مصباح آن طایفه از نار نور الله منطفی است و ایشان را خبر نیست زیرا که این خبر کسی را باشد که وقتی مصباح او بنور حقیقی منور بوده باشد و او ذوق آن یافته تا چون منطفی شود او را خبر بود. حق تعالی از ان طایفه که مصباح ایشان بحقیقت نورالله منور است و آن طایفه که مصباح ایشان از ان نور محروم است این خبر میدهد که «او من کان میتا فا حینیاه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها».
هوش مصنوعی: تا زمانی که گروهی از محرومان به این اندیشه رسیدند که عقل و معقولات آنها، روشنی آنهاست، متوجه نمیشدند که هر نوری که در خود مییابند، تنها انعکاسی از نور حقیقی است و آن نور، نوری مجازی است که به واسطه روغن روح میدرخشد. واژه «یکاد» به معنای این است که میخواستند روشن شوند، ولی نشدند. نور آن گروه از آتش الهی خاموش است و آنها از این حقیقت بیخبرند. این اطلاعات مختص کسی است که هنگام داشتن نور واقعی، از آن بهرهبرده و میداند که وقتی چراغش خاموش شود، چه بر او میگذرد. خداوند به تفاوت میان آن گروهی که چراغشان از نور واقعی الهی میدرخشد و آنانی که از این نور محروماند، اشاره میکند و میفرماید: «آیا کسی که مرده است، زندهاش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی نیست که در تاریکیهاست و نمیتواند از آن خارج شود؟»
این است شرح معرفت شهودی بدان مقدار که در حیز عبارت و ممکن اشارت گنجد «عرفها من عرفها و جهلها من جهلها».
هوش مصنوعی: این توضیحی است درباره شناخت حضوری که تا حدی که در کلمات بیان شده و ممکن است به اشاره اشاره کرد، قابل توضیح است. آن را کسی میشناسد که خود آن را درک کرده و کسی که آن را نمیشناسد در واقع از آن بیخبر است.
هر که بدان نور زنده است فهم کند و دریابد و بدان متنبه شود که «لینذر من کان حیا» و هر که از ان نور مرده است اگر هزار چندین بدو فرو خوانی حرفی نتواند شنودن که «انک لا تسمع الموتی».
هوش مصنوعی: هر کسی که به آن نور زنده است، میتواند بفهمد و درک کند و با آن آگاه شود که «تا کسانی را که زندهاند، بترساند». اما هر کسی که از آن نور مرده است، اگر هزار بار هم او را بخوانی، هیچ چیزی نخواهد شنید زیرا «تو نمیتوانی مردگان را بشنوی».
پس بدانک از برای این معانی بود سبب تعلق روح بقالب و اگر این تعلق نبودی روح را این مدرکات غیبی و شهادتی حاصل نشدی تا بدان قابل تجلی صفات الوهیت گردد. و در معرفت ذات و صفات خداوندی ذوق مصباحی یابد که اگر صد هزار عاقل از نورانیت و ناریت مصباح خواهند که خبر دهند هر چه گویند همه مجازی بود خبر حقیقی آن باشد که فتیله و روغن دهد که هر دو بذل وجود میکنند تا ذوق معرفت شهودی نورانیت و ناریت مییابند. بیت
هوش مصنوعی: بنابراین، باید دانست که این مفاهیم به دلیل وابستگی روح به جسم شکل میگیرند و اگر این وابستگی وجود نداشت، روح نمیتوانست درکهای مشاهدهپذیر و نامشهود را به دست آورد تا به این واسطه قابلیت تجلی صفات الهی را پیدا کند. در فهم ذات و ویژگیهای خداوند، روح به نوعی درک و چشندگی دست مییابد که حتی اگر هزاران عاقل بخواهند از روشنایی و تاریکی آن بگویند، هر آنچه بگویند، باز هم به نوعی تشابهی و مجازی خواهد بود. در واقع، خبر حقیقی آن، فتیله و روغن است که هر دو وجود خود را فدای نور میکنند تا در نهایت چشندگی شناخت و درک نور و تاریکی را به وجود آورند.
ای شمع بخیره چند بر خود خندی
تو سوز دل مرا کجا مانندی؟
هوش مصنوعی: ای شمع، تو چرا به خود میخندی؟ در حالی که سوز دل من را هیچگونه نمیفهمی!
فرق است میان سوزکز جان خیزد
تا آنچ بر یسمانش بر خود بندی
هوش مصنوعی: بین شعلهای که از دل جان برمیخیزد و آتشای که بر یسمان میافتد تفاوتی وجود دارد. این تفاوت در عمق و تأثیر روانی هر یک نهفته است. شعلهای که از وجود انسان برمیخیزد، نشانگر احساست و تجارب درونی اوست، در حالی که آتش به یسمان فقط بر سطح تأثیر میگذارد و وابسته به شرایط محیطی است.
عجب سری است این همه وسایط بکار میباید تا روغن روح بذل وجود کند فتیله هم بهانه این معنی است تا روح وجود مجازی بوجود حقیقی مبدل کند و وجود ناریت حقیقی را که مخفی و نامرئی بود ظاهر و مرئی گرداند. پس بحقیقت چنانک روغن عاشق ناراست تا وجود مجازی حقیقی کند نارهم عاشق روغن است تا گنج نهانی آشکارا کند. این است سر«یحبهم و یحبونه» و حقیقت «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف» و این فواید از تعلق روح بقالب حاصل میشد تا ذات پاک حق را بوحدانیت بشناسد و صفات الوهیت بجملگی باز داند دانشتنی دیدنی و دیدنی رسیدنی و رسیدنی چشیدنی و چشیدنی بودنی و بودنی نا بودنی و نابودنی بودنی. بیت
هوش مصنوعی: این همه وسایل لازم است تا روغن روح به وجود آید، و فتیله بهانهای است برای تبدیل وجود مجازی به وجود حقیقی و نمایان کردن حقیقتی که در پس پرده پنهان بود. در واقع، روغن مانند عاشق است که به وجود مجازی زندگی میبخشد و آتش هم مانند عاشق روغن است که رازهای نهان را به نمایش میگذارد. این نکته به مفهوم "دوستی" اشاره دارد و نشاندهنده این است که خداوند در گذشته چیزی پنهان بوده و اکنون به دنبال شناخت است. این فواید از وابستگی روح به جسم حاصل میشود تا ذات پاک حق را در یگانگی شناسایی کند و به تمامی صفات الهی آگاه شود. این شناختها به صورت تجربی و حسی به دست میآید و انسان به مراحل مختلفی از وجود و عدم میرسد.
چون ندیدی شبی سلیمان را
تو چه دانی ز فان مرغان را
هوش مصنوعی: وقتی تو شبی را مانند شب سلیمان تجربه نکردهای، چطور میتوانی درک کنی که پرندگان چه حال و روزی دارند؟
که اگر روح از تعلق قالب این مدرکات حاصل نکردی و این آلات و ادوات و اسباب و استعداد بدست نیاوردی از غیبی و شهادتی هرگز در توحید و معرفت [ ذات و صفات عالم الغیب و الشهاده بدین مقام نتوانستی رسید. چون ملایکه متخلق بدین اخلاق نگشتی و متصف بدین صفات نشدی و نیابت و خلافت حضرت جلت را نشایستی و متحمل اعبا بار امانت نبودی و استحقاق آینگی جمال و جلال حق نیافتی و کس بر سر گنج «کنت کنزا مخفیا» نرسیدی] بیت
هوش مصنوعی: اگر روح نتواند از تعلق به خار و خاشاک این دنیا رهایی پیدا کند و ابزار و وسایل لازم را از عالم غیب و شهادت به دست نیاورد، هرگز در شناخت توحید و خصوصیات عالم غیب و شهادت به این مقام نخواهد رسید. زیرا چون به صفات ملائکه متصف نشدی و اخلاق آنها را کسب نکردی، صلاحیت نیابت و خلافت الهی را نخواهی داشت و نمیتوانی بار امانت را به دوش بگیری. همچنین، شایسته دیدن جمال و جلال حق نخواهی بود و هرگز به گنج نهفته «کنت کنزا مخفیا» نخواهی رسید.
در کوی تو ره نبود ره ما کردیم
در آینه بلانگه ما کردیم
هوش مصنوعی: در کوی تو راهی نیافتیم، بنابراین راه خود را به دست خود ایجاد کردیم و در آینه زیبایی تو را نشان دادیم.
ما را خوش بدعیش تبه ما کردیم
کس را گنهی نبد گنهما کردیم
هوش مصنوعی: ما از زندگی ناخوشایند خودمان را گرفتار کردهایم و هیچ کس دیگری خطایی نکرده، بلکه گناه ما خود ماست.
وصلیالله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
هوش مصنوعی: درود و سلام بر سید ما محمد و تمامی خاندان ایشان.