گنجور

فصل پانزدهم

قال الله تعالی «و اذوا اعدنا موسی اربعین لیله».

قال النبی صلی‌الله علیه و سلم «من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه».

بدانک بنای سلوک راه دین و وصول بمقامات یقین بر خلوت و عزلت است و انقطاع از خلق و جملگی انبیا و اولیا در بدایت حال داد خلوت داده‌اند تا به مقصود رسیده‌اند. چنانک عایشه رضی الله عنها روایت میکند در حق خواجه علیه السلام «کان حبب الیه الخلا» اول خلوت و عزلت بر دل خواجه شیرین گردانیدند. و در روایت میآید «کان یتحبب الی حرا اسبوعا و اسبوعین» یعنی در کوه حرا بخلوت و طاعت مشغول گشتی پیش از وحی یک هفته و دو هفته و نیز یک ماه در روایت آمده است. و این ضعیف خلوتخانه خواجه را علیه السلام.

بر کوه حرا بمکه زیارت کرده است غاری است بران کوه سخت باروح.

و چون موسی را علیه السلام استحقاق استماع کلام بی‌واسطه کرامت میکردند بخلوت اربعین فرمودند که «و اذ واعدنا اربعین لیله».

و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست.

چنانک در حدیث صحیح آمده است «ان خلق احد کم یجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک». الحدیث بتمامه. و خواجه علیه السلام. ظهور چشمه‌های حکمت از دل بر زبان باختصاص اخلاص «اربعین صباحا» فرموده است و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به «اربعین صباحا» کرد و ازین نوع بسیارست.

و نشستن اربعینات را شرایط و آداب بسی است اما آنچ مهم‌ترست هشت شرط است که اگر یک شرط ازین شرایط بخلل باشد مقصود کلی بحصول دشوار پیوندد.

اول تنها در خانه خالی نشستن است روی بقبله آورده مربع دستها بر روی ران نهاده غسل کرده بنیت غسل مرده و خلوت خانه را لحد خویش شمرده و از انجا جز بوضو و حاجت و نماز بیرون نیاید. و خانه باید که تاریک بود و کوچک و پرده برروی در فرو کرده تا هیچ روشنی و آواز در نیاید تا حواس از کار فروافتد از دیدن و شنودن و گفتن و رفتن تا روح چون مشغول حواس و محسوسات نباشد با عالم غیب پردازد و نیز حجبی و آفاتی که روح را از دریچه‌های حواس پنجگانه در آمده است چون حواس از کار فروافتد. بتصرف ذکر و نفی خواطر محو گردد و آن نوع حجاب نیز بنشیند و روح را با غیب انس پدید آید و انس او از خلق منتفی شود.

دوم پیوسته بروضو بودن است تا مسلح باشد و شیطان برو ظفر نیابد که «الوضو سلاح المومن».

سیم مداومت نمودن بر کلمه «لااله‌الاالله» است چنانک فرمود «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم» اشارت بدوام ذکرست.

چهارم مداومت بر نفی خاطرست باید که هر خاطر که آید از نیک و بد جمله به «لااله» نفی میکند بدان معنی که گوید هیچ چیز نمیخواهم الاخدای اشارت «وان تبد وامافی انفسکم او نخفوه یحاسبکم به الله» بنفی خاطرست. و بحقیقت هر خاطر که در آید نقشی ازان بس صحیفه دل پدید آید یا نیک یا بد آن جمله شاغل دل باشد از قبول نقوش غیب تا آینه دل از جمله نقوش پاک و صافی نگردد پذیرای نقوش غیبی وعلوم لدنی نشود و قابل انوار مشاهدات و مکاشفات روحانی نیاید.

پنجم دوام صوم است باید که پیوسته روزه دارد که روزه را در قطع تعلقات بشری و خمود صفات حیوانی و بهیمی خاصیتی عظیم است که «الصوم لی و انا اجزی به».

ششم دوام سکوت است باید که با هیچ کس سخن نگوید مگر باشیخ که واقعه بر رای او عرضه دارد بقدر ضرورت باقی «من صمت نجا» بر خواند و بغیر ذکر ز فان نجنباند.

هفتم مراقبت دل شیخ کردن است باید که پیوسته دل با دل شیخ دارد و از دل شیخ مدد میطلبد که فتوحات غیبی و نسیم نفحات الطاف ربانی ابتدا از دریچه دل شیخ بدل مرید رسد. زیراک مرید اول حجب بسیار دارد و توجه بحضرت عزت بشرط نتواند کرد که او خو کرده عالم شهادت است چون پیوند ارادت محکم بود توجه او بدل شیخ آسان دست دهد. و دل شیخ متوجه حضرت است و پرورده عالم غیب هر لحظه از غیب بدل شیخ فیضان فضل ربانی میرسد و از دل شیخ بحسب توجه دل مرید بدل شیخ مددهای غیبی بدل مرید میرسد تا دل مرید اول بواسطه از غیب مدد گرفتن خوی کند و پرورش یابد آنگه بتدریج بدل رسد که قابل فیض بی‌واسطه شود که «وسقیهم ربهم شراباً طهورا ابتدا اگرچه همین شراب باشد و لیکن در جام ولایت شیخ بدو دهند که «یسقون فیها کاسا کان مزاجها زنجیلا» پس در جام نبوت محمد علیه الصلوه ساقی حق شراب طهور شهود بی‌واسطه در دهد که «وسقیهم ربهم شراباً طهوراًً».بیت

زان می‌خوردم که روح پیمانه اوست
زان مست شدم که عقل دیوانه اوست
دودی بمن آمد آتشی در من زد
زان شمع که آفتاب پروانه اوست

پیوسته همت شیخ را در راه دلیل و بدقه خویش شناسد و چون آفتی یا خوفی پدید آید یا خیالی هایل در نظر آید در حال پناه با ولایت شیخ دهد و از راه اندرون از دل شیخ مدد طلبد تا مدد همت و نظر ولایت شیخ دفع هر آفت اگرشیطانی است و اگر نفسانی میکند.

هشتم ترک اعتراض است هم بر خدای هم بر شیخ ترک اعتراض بر خدای چنانک بهر چ از غیب بدو فرستد از قبض و بسط و رنج و راحت و صحت و سقم و گشایش و فروبستگی راضی باشد و تسلیم کند و روی از حق نگرداند و ثابت باشد. بیت

در دل چو شراب وصل ما میریزی
باید چو خمار گیردت نگریزی
با وصل منت اگر نشستی باید
با هر چ نشسته‌ای ازان برخیزی

و بر شیخ بهر چ از قول و فعل و حال و صفت او بیند اعتراض نکند و تسلیم تصرفات ظاهر و باطن او باشد و در معاملات و احوال شیخ بنظر ارادت نگرد بنظر عقل کوته بین تصرف نکند که شرط بزرگترین تسلیم ولایت شیخ بودن است چنانک در صورت بیضه و مرغ نموده آمده است.

اگر بیضه قدری از تصرف مرغ و تسلیم او بیرون آید و مدد از و منقطع شود در حال خاصیت مرغی که در بیضه تعبیه بود باطل گردد و نه بیضه باشد و نه مرغ و هر بیضه که در تصرف مرغی فاسد شد اگر جمله مرغان جهان جمع شوند آن بیضه را بصلاح باز نتوانند آورد.

ازینجاست اگر مریدی مردود ولایت شیخی شود هیچ کس از مشایخ او را بکمال نتوانند رسانید و مردود جمله ولایات مشایخ گردد مگر مریدی که از خدمت شیخ بعذری بازماند بی آنک رد ولایت بدو رسد و متعذر بود او را بخدمت شیخ رسیدن و ازو استفادت کردن اما بواسطه وفات شیخ یا سفری دور که نتواند مرید آید آنجا رسیدن چون بدین عذرها بخدمت شیخی دیگر پیوندد معذور بود تصرف همت آن شیخ ممکن است که او را بمقام مرغی رساند زیرا که بیضه وجود مرید استعداد مرغی فاسد نکرده است. دیگر آداب خلوت بسیارست اما شرایط این هشت بود که نموده آمد.

و ازآداب خلوت یکی تقلیل طعام است نه چندانک ضعیف و بی قوت شود آن مقدار باید که قوت مواظبت بر ذکر سخت و مدام گفتن باقی باشد مثلا بمقدار صد درم یا صد و پنجاه درم یا دویست درم طعام خورد هر کس بقدر قوت مزاج واشتها میافزاید و میکاهد. فی‌الجمله باید که در شب سبک باشد تا خواب غلبه نکند و از ذکر بازنماند از قلت طعام یا کثرت. و آن مقدار طعام که خورد با ذکر و حضور دل خورد و لقمه کوچک بر دارد و بشره نخورد و خرد بخاید با ذکر که در دل میگوید تا بنور ذکر ظلمت شهوت طعام مندفع میشود. و چون نیم سیر شد دست بدارد تا اسراف نبود. و در طعام تکلف نکند تا لذیذ باشد و از گوشت بسیار احتراز کند در هفته‌ای اگر یک بار دوبار خورد هر بار پنجاه درم روا باشد.

دیگر در قلت خواب کوشد تا بتواند باختیار پهلو بر زمین ننهد مگر از غلبات خواب بیخود بیفتد یا خوابش ببرد چون با خویش آمد برخیزد و وضو تازه کند و بذکر مشغول شود. و اگر نیک مانده گردد و نتواند نشست یک ساعت پهلو بر زمین نهد یا سر برزانو نهد و خوابش ببرد تا ملالت از طبع و کلالت از حواس برود هم روا باشد.

و هر وقت که از ملازمت ذکر زبان باز ماند یک ساعت دل را بذکر مشغول کند و مراقب دل شود و منتظر باشد تا چه در نظر او آید. و از هر خیال مخوف و آوازهایل که بیند یا شنود نترسد و دل بقوت دارد و در حال پناه باولایت شیخ دهد و نام شیخ بر زبان براند و از همت او مدد طلبد تا حق تعالی بلطف خویش مندفع گرداند.

و هر وقت که بوضو یا نماز جماعت یا نماز جمعه بیرون آید باید که چشم در پیش دارد و بجوانب ننگرد و دل را و زبان را بذکر مشغول گرداند تا متفرق نشود. و صلی‌الله علی محمد و آله.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.