گنجور

بخش ۶ - فصل

بحقیقت بدان که هر چیزی را یکبار زادنست الاّ آدمی و مرغ را و آنچه ذوات بیضه اند که اینها را دو بارزادنست تا بکمال خود می رسند هم چنانکه مرغ بیضه می زاید و بیضه مرغ می زاید اول بیضه است در پوست خویش بند است در فضای هوا طیران نتواند کرد تا در زیر پر و بال مرغی کامل پرورش نمی یابد و از خود بنمی زاید بمقام مرغی نمی رسد. همچنین وجود آدم بیضه صفت "انی جاعل فی الارض خلیفهٔ » بود، چه بیضه بحقیقت خلیفهٔ مرغ باشد. بنگر که چه شریف مرغی بود که پوست فرمود : «خمّرت طینه ادم بیدی اربعین صباحاً» وزردهٔ وی را گفت: «و نفخت فیه من روحی.»

و هنوز این مرغ در بیضه بود که بجملگی ملائکهٔ مقرب خطاب رسید که اگر چه شما طاوسان حظایرقدسید و بر شاخسار سدرّه بلبلان خوش نوای «و نحن نسّبح بحمدک و نقدّس لک».

اما آدم بیضهٔ سیمرغ قاف عزّتست و آن سیمرغ خلیفهٔ من و سلطان شماست پیش بیضهٔ گل مهرهٔ او سجده کنید که: «اسجدوا لآدم.» درین بیضه بچشم حقارت منگرید که درو مرغ «انی اعلم مالا تعلمون» تعبیه است تا هنوز در بیضه است سجدهٔ او غنیمت شمرید که چون از بیضه پرواز کند طیران او در عالم «لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب » باشد بدست شما جز تحسّر و تحیّر «لودنوت انملهٔ ً لا حترقت» بنماند و ورد وقت شما این بود.

شعر
نظم
بیت
نظم
شعر
بیت
بیت
رباعی
بیت
شعر
شعر
بیت
آن مرغک من که بود زرین بالش
آیا که کجا پرید و چون شد حالش
از دست زمانه خاک بر سر باشم
تا خاک چرا نکرد بردنبالش

ای ملائکه تا این مرغ خاک بر دنبال دارد شما ازو بهره مند شوید تا خاک بشریت بر دنبال اوست شما با او هم نشینی «الاّ لدیه رقیب عتید» می توانید کرد چون این خاک باز افشاند مقام او «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» باشد شما را پر و بال پرواز آن حضرت نباشد.

آدم تا در بیضهٔ بشریت بند بود ثقل وجود طینت بشریت قصد سفلی می کرد اگر چه او را بتکلیف «یا آدم اسکن انت و زوجک الجنهٔ » در علّو در جات بهشت جای می دادند او از خاصیت بشریت میل بدانهٔ گندم هوا می کرد و از خصوصیت بیضگی تلّون «و عصی آدم ربه فغوی» می نمود مستحق خطاب «اهبطوا منها» می بود. چون بیضه وجود او را در تصرّف پر و بال عنایت «فتلقی آدم من ربّه کلمات» گرفتند و آدم بانابت «ربّنا ظلمنا انفسنا» تسلیم آمد مرغ «اصطفی آدم» از بیضهٔ «و عصی آدم» بیرون آمد و بدو شهپر «ثمّ اجتبیه ربّه فتاب علیه» بعالم«و هدی» طیران کرد.

پس حقیقت آنست که هر چیز که آدمی از خود مشاهده می کند از حیوانی و روحانی آن همه نقوش بیضهٔ سیمرغ انسانی است سپیده و روحانیت و عقل او بمثابت زرده و چنانکه از بیضه مرغ بخودی خود بیرون نمی تواند آمد سیمرغ انسانی از بیضهٔ بشریت بی مربی انبیاء و اولیاء بیرون نتواند آمد و این سری بزرگست. نظر هر بیضه صفت که هنوز از قشر هستی خود خلاص نیافته است بدین حقیقت نتواند افتاد و چون بنظر بیضگی نگرد مرغان آشیانهٔ هویّت را هرگز نتواند دید که: «اولیایی تحت قبائی لایعرفهم غیری» از ایشان جز پیوست بیضه نه بیند.

از ما تو هر آنچه دیده ای سایهٔ ماست
بیرون زدو کون ای پسر پایهٔ ماست
بی مائی ما از کارها مایهٔ ماست
ما دایه دیگران و او دایهٔ ماست

از مرغ بیضه بسیار زاید اما از صد هزار بیضه یکی را قبول و تسلیم دهند تا ازو مرغی زاید لاجرم از صد هزار آدمی یکی را از مقام بیضگی نظر عقلی بکمند جذبهٔ عشق توفیق تصرّفات مرغان انبیاء و اولیاء کرامت می کند.

وای بسا بیضه که در مقام تسلیم بادنی حرکتی از زیر پر و بال قبول ولایت بمی افتد استعداد بیضگی باطل کرده و بمرتبهٔ مرغی نارسیده تا بدان بیضه چه رسد که دولت تسلیم نیافته است و در مقام تسلیم تا بصبر و سکون در تصرّف پر و بال اوامر و نواهی شریعت و طریقت قدم نیفشارده تا بمدت معین در زردهٔ روحانیت مرغ ولایت پیدا آید از دوزخ ظلمانی هستی مرغی نرسد که: «و جزا هم بما صبروا جنهٔ ً و حریراً».

و تا در آن مقام هستی مصابرت ننماید در تسلیم تصرفات احکام ازلی اصبروا و صابروا وجود مرغی کمالیّت آن نیابد که بمنقار همت پوست وجود آفرینش براندازد و از خود بزاید تا در عالم ملکوت طیران کند که: «لم یلج ملکوت السّموات و الارض من لم یولد مرتّین.» تا از خود بنزاید و صبر در تسلیم احکام ازلی پر و بال بیخودی طیران ننماید رهبران عالم حقیقت نیامدند که: «و جعلناهم ائّمهٔ ً یهدون بامرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون.»

اهل عقل دیگرند و اهل ایمان دیگرند و اهل ایقان دیگرند و اهل عیان عین الیقین دیگرند و اهل عین حق الیقین دیگرند.

مرغان آن بیضه را در مقام پرورش بقدر نیستی بیضگی هستی مرغی پیدا می شود اوّل که سر از قشر بیضهٔ آفرینش بیرون کند هنوز تنهٔ وی در بیضهٔ انانیّت مانده این بانگ کند که «انا الحق».

و چون تنه از بیضهٔ وجود برآورد پای وی در بیضه مانده این نوازند که «سبحانی ما اعظم شأنی.»

و چون از بیضهٔ هستی خود بکلّی خلاص یابد این نغمت سراید که: «انسلخت من جلدی کما تنسلخ الحیّهٔ من جلدها فاذا انا هو.» و چون در فضای هوای هویّت پرواز کردن گیرد این ترنم کند که: «ما فی الوجود سوی الله» و چون در نشیمن وحدت مقر سازد این ورد پردازد که: «فاعلم أنه لا اله الا الله.»

ای بیضهٔ مرغ لامکانی که توی
پروانهٔ شمع کن فکانی که توی
چون بیضه اگر بمرغ تسلیم شوی
آن مرغ شوی که مرغ دانی که توی

بازماندگان بیضهٔ وجود را از شاهبازان عالم نیستی چه خبر که در فضای نیستی کدام صید در چنگال همّت می آرند.

فراز کنگرهٔ کبریاش بازانند
فرشته صید و پیمبر شکار وسبحان گیر

اگر وقتی سر از بیضهٔ وجود برآوری و به پر و بال بی خودی پرواز کنی در زیر قباب غیرت مرغان او را مشاهده کنی بازدانی که:

مرغان او هر آنچه از آن آشیان پرند
بس بی خودند جمله و بی بال و بی پرند
شهباز حضرتند دو دیده بدوخته
تا جز بر وی شاه بکونین ننگرند
بر دست شاه پرورش و زقّه یافته
تا وقت صید نیز بجز شاه نشکرند
از تنگنای هفت و شش و پنج و چار و سه
پرواز چون کنند زدوکون بگذرند
زان میل هشت دانهٔ جنّت نمی کنند
کز مرغزار عالم وحدت همی چرند
چون گلشن بهشت نیاید بچشمشان
کی سر بزیر گلخن دنیا درآوردند
اندر قمار خانهٔ وحدت بیک سه شش
نقد چهار هر دو جهان باز می برند
ساقی شراب صاف تجلّی چو در دهد
خمخانهٔ وجود بیکدم فرو خورند
زان سوی دامن حدثان سر بر آورند
وقتی که سر بجیب تحیّر فرو برند
جز مکمن جلال نسازند آشیان
چون زین نشیمن بشریّت برون پرند
نجما چو خاک پای سگ کویشان شدی
امّیدوار باش کز ایشانت بشمرند

هیچ بیضهٔ وجود انسانی نباشد الاّ که به تربیت مرغی محتاج باشد تا مرغ حقیقی اور ا از بیضهٔ وجود مجازی بیرون آورد که سیّد اوّلین و آخرین را صلی الله علیه در بدایت حالت بمرغ جبرئیل حاجت آمد تا اور ا از بیضهٔ وجود بقاب قوسین بیرون آورد.

اما عجب سرّیست اگر چه بیضهٔ وجودش بمرغ جبرئیل محتاج بود امّا بیضهٔ او نه بیضهٔ مرغ جبرئیل بود چنانکه وقت باشد که بیضهٔ بط در زیر مرغ خانگی نهند تا بط بچه بیرون آورد ولکن بط بچه از پس مرغ می دود تا بکنار دریا رسد مرغ خانگی بر کنار دریا بازایستد زهره ندارد که قدم در دریا نهد، بط بچه مرغ بر کنار دریا بگذارد و بی تحاشی در دریا رود و هیچ نیندیشد.

بچهٔ بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا بسینه بود

مرغ تا این ساعت می پنداشت که بچه بدون محتاجست چون دریا پیش آمد بدانست که او خود از جنس او نیست.

بیضهٔ مرغ وجود روح محمّد صلی الله علیه در دریای هستی تا بسدرهٔ المنتهی رسید جبرئیل مرغ ار محمّد را صلی الله علیه می برد چون بدریای قاب قوسین رسید جبرئیل گفت: «لودنوت انملهٔ ً لا حترقت.»

محمد صلی الله علیه بط بچهٔ آن دریا بود بی توقف در دریای «او ادنی» آمد و بی واسطه بزّقهٔ «فأوحی الی عبده ما اوحی» مشرّف گشت.

هر بیضه ای که بی تربیت خواهد که طیران کند چون فلاسفه خود را در اسفل سافلین شبهات اندازد و بخیالات فاسد خود را هلاک کند و هرگز بمرغی نرسد و از مشارب مرغان محروم ماند بل که استعداد بیضگی چنان باطل شود که شایستگی استخراج مرغی از بیضهٔ وجود او برخیزد تا اگر هزار پیغمبر خواهد که در وی تصرّف کند و بتصرف دعوت بیضهٔ وجود او را در زیر پر و بال نبوت آورد این خطاب یابد که: «سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون» چه بیضه را استعداد استخراج مرغی بدو نوع باطل شود یکی آنکه با صحّت بیضه خللی در اندرون بیضه بزرده برسد بنوعی از انواع که زرده بفساد آید و استعداد استخراج مرغی باطل شود.

و بیضهٔ وجود انسانی را چون اعتقادی فاسد در دل پدید آید و آن مؤکّد شود بادّلهٔ شبهات چنانکه در دل بیخ آن چنان راسخ شود که او پندارد که برهان قاطع است و بهیچ وجه قابل دیگر نباشد و هر چه جز معتقد اوست باطل و تمویه شناسد اینجا زردهٔ دل فساد پذیرفت و قابلیّت تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء ازو برخاست و استعداد مرغی حقیقی بکلّی باطل شد ازو این عبارت کنند که: «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوهٔ و لهم عذاب عظیم.»

و در موضعی دیگر از احوال آن مغروران سرگشته این خبر می دهد «قل هل ننبئّکم بالاخسرین أعمالاً، الذّین ضلّ سعیهم فی الحیوهٔ الدنیا و هم یحسبون أنهّم یحسنون صنعاً.»

نوع دوم آنکه چون بیضه شکسته استعداد بکلّی باطل گردد هم چنین بیضهٔ وجود انسانی چون بمرگ شکسته شود استعداد کمال یافتن باطل شود که: «یموت المرئ علی ما عاش فیه وی حشر علی مامات علیه.»

پس صورت بیضگی طلسمی است که بر روی گنج مرغی بسته اند هم بدستکاری مرغ آن طلسم بتوان گشود بیضه هر چند خواهد تا بی تصرّف مرغ بسرّ گنج مرغی خود رسد و بنداین طلسم بگشاید میسّر نشود جز بستلیم مرغ تا مرغ بتصرف ولایت مرغی در نهاد بیضه بند طلسم بیضگی بگشاید و گنج مرغی را در فنای بیضگی به بیضه نماید تا آنکه گوید:

از گنج و طلسم قصّه ای بشنودم
در جستن گنج جان و تن فرسوم
چون بند طلسم گنج را بگشودم
خود گنج و طلسم گنج هم من بودم

و همچنین بند طلسم بیضهٔ انسانیّت بی تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء کس بعقل نتواند گشود و بسرّ گنج مرغی ولایت نتواند رسید تا تسلیم تصرفات مرغان کامل این راه نشود پیش از آنکه اعتقادی فاصد استعداد زردهٔ دل بفساد آورد تا بضربهٔ ملک الموت پوست بیضهٔ انسانی شکسته شود که مرگ عبارت از آنست تا دست عنایت «یحبّهم» تاج کرامت «یحبّونه» بر سر کدام صاحب سعادت نهد و دولت سر بگریبان جان کدام مقبل برکند.

گفتا هر دل بعشق ما بینا نیست
هر جان صدف گوهر عشق ما نیست
سودای وصال ما ترا تنها نیست
لکن قد این قبا بهر بالا نیست

تسلیم شدن تصرف ولایت این مرغان را عشقی کامل باید این کار بمجرد تمنّی بر نمی آید که: «لیس الدّین بالتّمنّی» مدعیان طلب این حدیث بسیار برنگ و بوی صادقان پیدا می شوند و می خواهند که بتکلّف این حدیث بر خود بندند نمی دانند که هر که بر خود بندد بر خود خندد لاجرم ازین جستجوی جز برنگ و بوی نمی رسند و ازین تک و پوی بگفت و گوی قانع می شوند نمی دانند که:

دعوّی عشق جانان در هر دهان نگنجد
وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
نور کمال حسنش در هر نظر نیاید
شرح صفات ذاتش درهر بیان نگنجد
عزّجلال وصلش جبریل درنیابد
منجوق کبریایش در لامکان نگنجد
عکسی زتاب نورش آفاق بر ندارد
فیضی زفضل جودش در بحر و کان نگنجد
سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون برآید
مرغیست کاشیانش در جسم و جان نگنجد
یک ذرّه بار حکمش کونین بر نتابد
یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد
یک شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد
یک لمعه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
خوناب عاشقانش روی زمین بگیرد
وافغان بی دلانش در آسمان نگنجد
آن را که بار یابد در بارگاه وصلش
در هر مکانی نیابی، در هر زمان نگنجد
شکرانه چون گذارم کامروز یار با من
زان سان شده که مویی اندر میان نگنجد
گویند راز وصلش پنهان چرا نداری
پنهان چونه دارم کاندر نهان نگنجد
گفتی زوصل رویش با ما بده نشانی
این خود محال باشد کاندر نشان نگنجد
نجما حدیث وصلش زنهار تا نگویی
کان عقل رنیابد و اندر دهان نگنجد
از گفت و گو نیابد وصلش کسی محالست
بحر محیط هرگز در ناودان نگنجد

آنها که در جست و جوی این حدیث بگفت و گوی قانع شده اند بر ساحل این بحرشان چون دریا خشک لب می باید بود.

بدبخت اگر بر لب دریا باشد
جز با لب خشک همچو دریا نبود

در قعر بحر محیط معرفت بسرّ گوهر «کنت کنزاً مخفیاً» جز غوّاصان جان باز عاشق پیشه نمی رسند تردامنان عقل پر اندیشه را درین بیشه راه نیست عاقلان از جمال شمع این حدیث بنظاره نوری از دور قانع شده اند عاشقان پروانه صفت بدیوانگی پروانگی دست ردّ بر روی عقل بهانه جوی خودپرست باز نهاده اند و همگی هستی خود را بر اشعّهٔ جمال شمع ایثار کرده اند لاجرم دست مراد در گردن وصال آوردند.

ای آنکه نشسته اید پیرامن شمع
قانع گشته بخوشه ا زخرمن شمع
پروانه صفت نهید جان بر کف دست
تابو که کنید دست در گردن شمع

اگر پروانه بدانستی که چون وجود ممجازی خود بر جمال شمع بازد شمع او را بوجود حقیقی خود بنوازد هرگز بذل هستی نتوانستی کرد.

با سوز غم تو دل از آنسازد
تا بو که دمی وصل توش بنوازد
پروانه از آن وجود بازد بر شمع
کو نیز برو وجود خود می بازد

بیش ازین بزبان قلم دو زبان در روی کاغذ دو روی سخن عقل دو الک باز و عشق غمّاز نمی توان گفت.

تا قیامت شرح عشقش دادمی
گر کسی بودی که باور داشتی

خوانندگان این قصّه پر غصّه را از اریحیّت همّت بر هفوات قلم رقم عفو باید کشید و بعین الرّضا بدین نوباوهٔ غیب بی ریب باید نگرید و سرّ این درج گهر بدست نیاز باید گشود و قدم درین بادیهٔ بی پایان از سر اعتقاد باید نهاد تا بو که بمقصد و مقصودی توان رسید «وفقّنا الله و ایّاکم سلوک سبیل الرّشاد و رزقنا الاستقامهٔ علی قدم السّداد فی متابعهٔ سیّدالانبیاء و المرسلین محمّد المصطفی صلّی الله علیه و علی آله الطّیبیّن الطاهرین اجمعین استتبّت کتابهٔ هذا الرّساله المشحونهٔ بحقائق الاسرار و دقائق الابرار فی المدرسهٔ العلائیّهٔ المبنیّهٔ بسبزوار لازالت سدّتها مزار الاخیار و مدار الاحرار خدمهٔ ً لخزانه کتب صاحبها الّذی هو منزل الطاف الرّبانیّهٔ و محمل اعطاف السّبحانیّهٔ صاحب المکاشفات العالم باسار الکائنات شیخ المشایخ و الوزراء قطب الاولیاء و الاصفیاء کهف الخلایق کاشف الحقائق علاء الحق و الدّنیا و الدّین وجیه الاسلام و المسلمین مربی العلماء و الفضلاء مقوی الضعفاء و الفقرأ متّع الله اهل الاسلام بدوام بقائه و اعلی العالم الدّین بیمن روانه علی مجری قلم الفقیر الحقیر المسکین خادم الفقراء محبّ العلماء ابی الفتح جلالی الجّمالی المّاد لاهل المعالی فی العاشر من شهر المّعظم رمضان بتوفیق الواهب المنّان لسنهٔ اربع و سبعمائه حامداً و مصلیاً».

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحقیقت بدان که هر چیزی را یکبار زادنست الاّ آدمی و مرغ را و آنچه ذوات بیضه اند که اینها را دو بارزادنست تا بکمال خود می رسند هم چنانکه مرغ بیضه می زاید و بیضه مرغ می زاید اول بیضه است در پوست خویش بند است در فضای هوا طیران نتواند کرد تا در زیر پر و بال مرغی کامل پرورش نمی یابد و از خود بنمی زاید بمقام مرغی نمی رسد. همچنین وجود آدم بیضه صفت "انی جاعل فی الارض خلیفهٔ » بود، چه بیضه بحقیقت خلیفهٔ مرغ باشد. بنگر که چه شریف مرغی بود که پوست فرمود : «خمّرت طینه ادم بیدی اربعین صباحاً» وزردهٔ وی را گفت: «و نفخت فیه من روحی.»
هوش مصنوعی: در واقع باید بدانید که تنها دو موجود هستند که یک بار به دنیا می‌آیند: انسان و مرغ. تمام موجوداتی که تخم‌گذار هستند، دو بار به دنیا می‌آیند تا به تکامل برسند. به عنوان مثال، مرغ ابتدا تخم می‌گذارد و این تخم به تنهایی نمی‌تواند پرواز کند و رشد کند تا زمانی که زیر پر و بال مرغی کامل رشد یابد و سپس به موجودی مستقل تبدیل شود. همچنین وجود انسان نیز به همین شکل است که خداوند فرموده است: "من در زمین جانشینی قرار می‌دهم"، و تخم مرغ به نوعی جانشین مرغ است. توجه کنید که چه مرغ با ارزشی است که خداوند درباره‌اش فرموده است: "من تا چهل روز از گل آدم را شکل دادم" و سپس گفته است: "و از روح خود در آن دمیدم."
و هنوز این مرغ در بیضه بود که بجملگی ملائکهٔ مقرب خطاب رسید که اگر چه شما طاوسان حظایرقدسید و بر شاخسار سدرّه بلبلان خوش نوای «و نحن نسّبح بحمدک و نقدّس لک».
هوش مصنوعی: در زمانی که هنوز این پرنده در تخم بود، همه ملائکه مقرب مورد خطاب قرار گرفتند و گفته شد که اگرچه شما طاوسان در باغ قدس هستید و بر شاخه درختان سدر، بلبلان خوش‌خوان را مشاهده می‌کنید که می‌گویند: "ما تو را ستایش می‌کنیم و قدس می‌نامیم."
اما آدم بیضهٔ سیمرغ قاف عزّتست و آن سیمرغ خلیفهٔ من و سلطان شماست پیش بیضهٔ گل مهرهٔ او سجده کنید که: «اسجدوا لآدم.» درین بیضه بچشم حقارت منگرید که درو مرغ «انی اعلم مالا تعلمون» تعبیه است تا هنوز در بیضه است سجدهٔ او غنیمت شمرید که چون از بیضه پرواز کند طیران او در عالم «لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب » باشد بدست شما جز تحسّر و تحیّر «لودنوت انملهٔ ً لا حترقت» بنماند و ورد وقت شما این بود.
هوش مصنوعی: انسان مانند تخم سیمرغ قاف عزت است و آن سیمرغ نماینده من و فرمانروای شماست. در برابر تخم گل، که مهره اوست، سجده کنید، زیرا خداوند به فرشتگان فرمان داده که به آدم سجده کنند. نباید به این تخم با نگاهی حقیر نگریست، زیرا در آن دانش و آگاهی‌ای نهفته است که شما از آن بی‌خبر هستید. تا زمانی که هنوز در این تخم است، سجده بر او را غنیمت بشمارید، چرا که وقتی از تخم بیرون بیاید، پرواز او در آسمان به گونه‌ای خواهد بود که نهایتاً فقط تحسّر و حیرت برای شما باقی خواهد ماند. در آن زمان، شما هیچ بهره‌ای جز حسرت نخواهید داشت.
آن مرغک من که بود زرین بالش
آیا که کجا پرید و چون شد حالش
هوش مصنوعی: آن پرنده کوچک و طلایی من کجا رفت و حالا چه وضعی دارد؟
از دست زمانه خاک بر سر باشم
تا خاک چرا نکرد بردنبالش
هوش مصنوعی: من به خاطر مشکلاتی که زمانه برایم به وجود آورده، احساس ناامیدی و بی‌چارگی می‌کنم، اما با این حال تعجب می‌کنم که چرا خاک خود را به دنبالم نمی‌کشد و مرا رها نمی‌کند.
ای ملائکه تا این مرغ خاک بر دنبال دارد شما ازو بهره مند شوید تا خاک بشریت بر دنبال اوست شما با او هم نشینی «الاّ لدیه رقیب عتید» می توانید کرد چون این خاک باز افشاند مقام او «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» باشد شما را پر و بال پرواز آن حضرت نباشد.
هوش مصنوعی: ای فرشتگان، تا زمانی که این موجود خاکی وجود دارد، شما می‌توانید از او بهره‌مند شوید. زیرا خاک انسانیت از دنبالش حرکت می‌کند و شما می‌توانید با او همراه باشید. تنها در صورتی می‌توانید او را همراهی کنید که به یاد داشته باشید که او روزی در مقام بلند و با عزتی قرار می‌گیرد. اما تا آن زمان، شما به اندازه‌ای که باید، نمی‌توانید به او نزدیک شوید و در آغوش او قرار گیرید.
آدم تا در بیضهٔ بشریت بند بود ثقل وجود طینت بشریت قصد سفلی می کرد اگر چه او را بتکلیف «یا آدم اسکن انت و زوجک الجنهٔ » در علّو در جات بهشت جای می دادند او از خاصیت بشریت میل بدانهٔ گندم هوا می کرد و از خصوصیت بیضگی تلّون «و عصی آدم ربه فغوی» می نمود مستحق خطاب «اهبطوا منها» می بود. چون بیضه وجود او را در تصرّف پر و بال عنایت «فتلقی آدم من ربّه کلمات» گرفتند و آدم بانابت «ربّنا ظلمنا انفسنا» تسلیم آمد مرغ «اصطفی آدم» از بیضهٔ «و عصی آدم» بیرون آمد و بدو شهپر «ثمّ اجتبیه ربّه فتاب علیه» بعالم«و هدی» طیران کرد.
هوش مصنوعی: انسان تا زمانی که به طبیعت بشری خود وابسته بود، به دنیا و مادیات گرایش داشت. حتی اگر او را به مقام بلند بهشتی دعوت می‌کردند، باز هم نمی‌توانست از تمایلات زمینی خود فاصله بگیرد و به خطاهایی دچار می‌شد. اما پس از اینکه خداوند او را به دریافت الهامات الهی هدایت کرد و از او خواست تا از اشتباهاتش آگاه شود، آدم با توبه و طلب بخشش به سوی خدا برگشت. در این مسیر، در نهایت از جمله موجودات برگزیده قرار گرفت و به او هدایت هایی اعطا شد که او را به سمت کمال راهنمایی کرد.
پس حقیقت آنست که هر چیز که آدمی از خود مشاهده می کند از حیوانی و روحانی آن همه نقوش بیضهٔ سیمرغ انسانی است سپیده و روحانیت و عقل او بمثابت زرده و چنانکه از بیضه مرغ بخودی خود بیرون نمی تواند آمد سیمرغ انسانی از بیضهٔ بشریت بی مربی انبیاء و اولیاء بیرون نتواند آمد و این سری بزرگست. نظر هر بیضه صفت که هنوز از قشر هستی خود خلاص نیافته است بدین حقیقت نتواند افتاد و چون بنظر بیضگی نگرد مرغان آشیانهٔ هویّت را هرگز نتواند دید که: «اولیایی تحت قبائی لایعرفهم غیری» از ایشان جز پیوست بیضه نه بیند.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که هر چیزی که انسان می‌بیند، چه دنیوی و چه معنوی، همگی نشانه‌های انسانی بیضه سیمرغ هستند. سپیدی و روحانیت و عقل او به مانند زرده تخم‌مرغ است. همان‌طور که تخم‌مرغ خود به خود نمی‌تواند از قشرش خارج شود، سیمرغ انسانی هم بدون راهنمایی انبیاء و اولیاء نمی‌تواند از بیضه بشریت به درآید. این مسئله یک راز بزرگ است. هر فردی که هنوز از قشر وجودش رهایی نیافته، نمی‌تواند به این حقیقت پی ببرد. وقتی کسی به ظاهر خود نگاه کند، هرگز نمی‌تواند آشیانه هویت را ببیند و تنها به پیوستگی به بیضه توجه خواهد کرد.
از ما تو هر آنچه دیده ای سایهٔ ماست
بیرون زدو کون ای پسر پایهٔ ماست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ما مشاهده کرده‌ای، تنها انعکاسی از وجود ماست. از این محدودیت‌ها فراتر برو، ای پسر، زیرا تو پایه و اساس وجود ما هستی.
بی مائی ما از کارها مایهٔ ماست
ما دایه دیگران و او دایهٔ ماست
هوش مصنوعی: ما بدون تو نمی‌توانیم کارهایمان را پیش ببریم و آنگونه که ما به دیگران کمک می‌کنیم، تو نیز سرپرست و مراقب ما هستی.
از مرغ بیضه بسیار زاید اما از صد هزار بیضه یکی را قبول و تسلیم دهند تا ازو مرغی زاید لاجرم از صد هزار آدمی یکی را از مقام بیضگی نظر عقلی بکمند جذبهٔ عشق توفیق تصرّفات مرغان انبیاء و اولیاء کرامت می کند.
هوش مصنوعی: از یک مرغ، تعداد زیادی تخم تولید می‌شود، اما از بین صد هزار تخم، تنها یکی از آن‌ها به جوجه تبدیل می‌شود. به همین ترتیب، از بین صد هزار نفر، تنها یکی با عقل و درک صحیح به مقام خاصی می‌رسد؛ این مقام به‌واسطه عشق و تاثیرات الهی از سوی پیامبران و اولیا به او عطا می‌شود.
وای بسا بیضه که در مقام تسلیم بادنی حرکتی از زیر پر و بال قبول ولایت بمی افتد استعداد بیضگی باطل کرده و بمرتبهٔ مرغی نارسیده تا بدان بیضه چه رسد که دولت تسلیم نیافته است و در مقام تسلیم تا بصبر و سکون در تصرّف پر و بال اوامر و نواهی شریعت و طریقت قدم نیفشارده تا بمدت معین در زردهٔ روحانیت مرغ ولایت پیدا آید از دوزخ ظلمانی هستی مرغی نرسد که: «و جزا هم بما صبروا جنهٔ ً و حریراً».
هوش مصنوعی: بسیاری از تخم‌مرغ‌ها در موقع تسلیم در برابر باد، از زیر پر و بال پذیرش مقام ولایت سقوط می‌کنند و استعداد تخمی بودن خود را باطل می‌سازند و به مرتبه‌ی یک مرغ نارسیده بدل می‌شوند. تا آن زمان که فرد خود را تسلیم نکند و با صبر و آرامش تحت تصرف اوامر و نواهی شریعت و طریقت قرار نگیرد، در مدت معین نمی‌تواند از زرده‌ی روحانی مرغ ولایت بهره‌مند شود و از ظلمت وجودی به دنیای روشن و بهشت صبر نرسد.
و تا در آن مقام هستی مصابرت ننماید در تسلیم تصرفات احکام ازلی اصبروا و صابروا وجود مرغی کمالیّت آن نیابد که بمنقار همت پوست وجود آفرینش براندازد و از خود بزاید تا در عالم ملکوت طیران کند که: «لم یلج ملکوت السّموات و الارض من لم یولد مرتّین.» تا از خود بنزاید و صبر در تسلیم احکام ازلی پر و بال بیخودی طیران ننماید رهبران عالم حقیقت نیامدند که: «و جعلناهم ائّمهٔ ً یهدون بامرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون.»
هوش مصنوعی: تا زمانی که در همان جایگاه هستی، نتوانی در تسلیم شدن به قوانین ازلی صبر کنی و تاب آوری داشته باشی، وجود یک پرنده کمال خود را به دست نمی‌آورد. این پرنده باید با تلاش و اراده، پوست وجود آفرینش را شکافد و از خود درآید تا در عالم ملکوت پرواز کند. تا زمانی که از خود نزیند و در تسلیم به قوانین ازلی صبوری نکند، نمی‌تواند بال و پر آزادی پیدا کند. رهبران حقیقت نیامدند مگر اینکه پس از صبر و ایمان به آیات الهی، به مقام رهبری رسیدند.
اهل عقل دیگرند و اهل ایمان دیگرند و اهل ایقان دیگرند و اهل عیان عین الیقین دیگرند و اهل عین حق الیقین دیگرند.
هوش مصنوعی: مردم دارای عقل با افراد مؤمن متفاوت هستند، و کسانی که ایمان دارند با افرادی که یقین دارند فرق دارند. همچنین، کسانی که با چشمان خود حقیقت را مشاهده می‌کنند نیز از افرادی که به حقایق از روی یقین نگاه می‌کنند تمایز دارند.
مرغان آن بیضه را در مقام پرورش بقدر نیستی بیضگی هستی مرغی پیدا می شود اوّل که سر از قشر بیضهٔ آفرینش بیرون کند هنوز تنهٔ وی در بیضهٔ انانیّت مانده این بانگ کند که «انا الحق».
هوش مصنوعی: پرندگان بر روی تخم های خود به اندازه‌ای که به پرورش آنها نیاز است، توجه می‌کنند. در مراحل ابتدایی، وقتی که جوجه‌ای از تخم خارج می‌شود، هنوز بخش‌هایی از بدنش در داخل تخم وجود دارد و این جوجه خود را اعلام می‌کند که «من وجود دارم».
و چون تنه از بیضهٔ وجود برآورد پای وی در بیضه مانده این نوازند که «سبحانی ما اعظم شأنی.»
هوش مصنوعی: زمانی که وجود از بیضهٔ خود سر برآورد، پای او در بیضه مانده و نوازندگانی می‌گویند: «سبحانی، چه اندازه عظمت دارم!»
و چون از بیضهٔ هستی خود بکلّی خلاص یابد این نغمت سراید که: «انسلخت من جلدی کما تنسلخ الحیّهٔ من جلدها فاذا انا هو.» و چون در فضای هوای هویّت پرواز کردن گیرد این ترنم کند که: «ما فی الوجود سوی الله» و چون در نشیمن وحدت مقر سازد این ورد پردازد که: «فاعلم أنه لا اله الا الله.»
هوش مصنوعی: زمانی که فرد از قید و بند وجود خود رها شود، به آواز درمی‌آید و می‌گوید: «چنان‌که مار پوست خود را می‌ریزد، من نیز از جلد خود جدا شدم و اکنون تنها خودم هستم.» وقتی در فضای وجود حقیقی پرواز کند، آهنگ می‌سازد که: «در عالم غیر از خدا وجود ندارد.» و هنگامی که در مقام وحدت سکونت کند، به ذکر خدا مشغول می‌شود و می‌گوید: «بدان که معبودی جز خدا نیست.»
ای بیضهٔ مرغ لامکانی که توی
پروانهٔ شمع کن فکانی که توی
هوش مصنوعی: ای زینت و زیبایی در جایی که خود را نمی‌تواری، همچون پروانه‌ای که دور شمع می‌چرخد و جان می‌دهد.
چون بیضه اگر بمرغ تسلیم شوی
آن مرغ شوی که مرغ دانی که توی
هوش مصنوعی: اگر مانند تخم مرغ تسلیم شوی، به آن مرغ تبدیل خواهی شد که خودت می‌دانی چه‌گونه است.
بازماندگان بیضهٔ وجود را از شاهبازان عالم نیستی چه خبر که در فضای نیستی کدام صید در چنگال همّت می آرند.
هوش مصنوعی: کسانی که از حال و هوای وجود فاصله گرفته‌اند، چه خبر از پرندگان خداوند در عالم نیستی دارند؟ در این فضای خالی، چه طعمه‌ای می‌توانند به دام تلاش و کوشش خود بیاورند؟
فراز کنگرهٔ کبریاش بازانند
فرشته صید و پیمبر شکار وسبحان گیر
هوش مصنوعی: ذوالجلال او در اوج عظمت و بزرگی‌اش قرار دارد و فرشتگان در جست‌وجوی او هستند، در حالی که پیامبران نیز در پی او هستند و ستایش و تقدیسش می‌کنند.
اگر وقتی سر از بیضهٔ وجود برآوری و به پر و بال بی خودی پرواز کنی در زیر قباب غیرت مرغان او را مشاهده کنی بازدانی که:
هوش مصنوعی: اگر زمانی از حالت عادی خود خارج شوی و بی‌خیال و آزادانه پرواز کنی و زیر سرپوش غیرت دیگران او را ببینی، می‌فهمی که:
مرغان او هر آنچه از آن آشیان پرند
بس بی خودند جمله و بی بال و بی پرند
هوش مصنوعی: پرندگان او، هرچه در این آشیان پرواز می‌کنند، همه بی‌خود و بی‌بال و بی‌پرند.
شهباز حضرتند دو دیده بدوخته
تا جز بر وی شاه بکونین ننگرند
هوش مصنوعی: دو چشم من به سوی او دوخته شده‌اند، تا جز او هیچ شاهی را نبینند و بر او تمرکز کنند.
بر دست شاه پرورش و زقّه یافته
تا وقت صید نیز بجز شاه نشکرند
هوش مصنوعی: در دامن پادشاه رشد کرده و تربیت شده‌ایم، تا زمانی که به شکار برویم، جز به فرمان پادشاه عمل نمی‌کنیم.
از تنگنای هفت و شش و پنج و چار و سه
پرواز چون کنند زدوکون بگذرند
هوش مصنوعی: پرواز از محدودیت‌ها و مشکلاتی که زندگی پیش روی انسان می‌گذارد، نیازمند توانایی و اراده‌ای قوی است تا بتوان از آنها عبور کرد و به دنیای بهتر دست یافت.
زان میل هشت دانهٔ جنّت نمی کنند
کز مرغزار عالم وحدت همی چرند
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و جذابیت هشت دانه جنت (بهشت) آن‌ها از دشت و چمنزار جهان وحدت، خودداری نمی‌کنند و پیوسته در حال چرخش و گردش هستند.
چون گلشن بهشت نیاید بچشمشان
کی سر بزیر گلخن دنیا درآوردند
هوش مصنوعی: وقتی که بهشت مانند یک باغ گل به نظر نمی‌رسد، چگونه می‌توانند به زیبایی‌های آن فکر کنند؛ در حالی که مشغول لذت‌های دنیوی و مادی هستند.
اندر قمار خانهٔ وحدت بیک سه شش
نقد چهار هر دو جهان باز می برند
هوش مصنوعی: در بازی قمار وجود و حقیقت، هر دو جهان را باخته و به یک عدد خاص رسیده‌اند که نشان‌دهندهٔ تمام دارایی و ثروت آنهاست.
ساقی شراب صاف تجلّی چو در دهد
خمخانهٔ وجود بیکدم فرو خورند
هوش مصنوعی: ای ساقی، هنگامی که از شراب خالص و زلال می‌ریزی، به یکباره همه کس در این خمخانه‌ی وجود غرق می‌شوند.
زان سوی دامن حدثان سر بر آورند
وقتی که سر بجیب تحیّر فرو برند
هوش مصنوعی: از آن طرف، جوانان وقتی سر خود را بالا می‌زنند که در جستجوی پاسخ‌های گیج‌کننده‌ای هستند.
جز مکمن جلال نسازند آشیان
چون زین نشیمن بشریّت برون پرند
هوش مصنوعی: تنها در مکان‌های پرشکوه نمی‌توان خانه‌ای ساخت، چون وجود انسان فراتر از این مکان‌هاست و او در جستجوی آسمان‌هاست.
نجما چو خاک پای سگ کویشان شدی
امّیدوار باش کز ایشانت بشمرند
هوش مصنوعی: شما به مانند غبار در کنار پای سگ‌های آن‌ها شده‌اید، اما امیدوار باشید که به شمارش شما خواهند پرداخت.
هیچ بیضهٔ وجود انسانی نباشد الاّ که به تربیت مرغی محتاج باشد تا مرغ حقیقی اور ا از بیضهٔ وجود مجازی بیرون آورد که سیّد اوّلین و آخرین را صلی الله علیه در بدایت حالت بمرغ جبرئیل حاجت آمد تا اور ا از بیضهٔ وجود بقاب قوسین بیرون آورد.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی وجود ندارد که نیاز به پرورش نداشته باشد تا از وجود مجازی خود، به وجود واقعی و حقیقی دست یابد. حتی پیامبر اول و آخر نیز در آغاز کار به تربیت جبرئیل نیاز داشت تا او را از حالت ابتدایی خارج کند و به مرحله‌ای بالاتر برساند.
اما عجب سرّیست اگر چه بیضهٔ وجودش بمرغ جبرئیل محتاج بود امّا بیضهٔ او نه بیضهٔ مرغ جبرئیل بود چنانکه وقت باشد که بیضهٔ بط در زیر مرغ خانگی نهند تا بط بچه بیرون آورد ولکن بط بچه از پس مرغ می دود تا بکنار دریا رسد مرغ خانگی بر کنار دریا بازایستد زهره ندارد که قدم در دریا نهد، بط بچه مرغ بر کنار دریا بگذارد و بی تحاشی در دریا رود و هیچ نیندیشد.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف واقعیتی عمیق و اسرارآمیز می‌پردازد. آن اشاره دارد به این که وجود انسان، هرچند که به حمایت و هدایتِ نیروهای الهی نیازمند است، اما ذات و ماهیتش مستقل و متفاوت است. به طور مثال، تخم بوقلمون (بیضه) که در زیر مرغ خانگی گذاشته می‌شود، هرچند که از مرغ می‌آید، اما سرنوشتش جداست. جوجه‌ی بوقلمون وقتی بزرگ می‌شود به سمت دریا می‌رود و مرغ خانگی از ورود به آب می‌ترسد. در واقع، جوجه‌ی بوقلمون بی‌پروا و بدون تفکر خود را به چالش می‌کشد و در زندگی به سمت مقصد خودش حرکت می‌کند. این قیاس به تمایز بین سرنوشت و ماهیت متفاوت موجودات اشاره دارد و نشان‌دهنده‌ی قدرت آزادی و انتخاب در زندگی است.
بچهٔ بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا بسینه بود
هوش مصنوعی: بچهٔ بط اگرچه به دریا تعلق دارد، اما وقتی هنوز در آب تنها به عمق سینه‌اش محدود است، نمی‌تواند از ظرفیت واقعی خود بهره ببرد.
مرغ تا این ساعت می پنداشت که بچه بدون محتاجست چون دریا پیش آمد بدانست که او خود از جنس او نیست.
هوش مصنوعی: مرغ تا به حال فکر می‌کرد که جوجه به هیچ چیز احتیاج ندارد، اما وقتی دریا به او نزدیک شد، متوجه شد که او خود از نوع مرغ‌ها نیست.
بیضهٔ مرغ وجود روح محمّد صلی الله علیه در دریای هستی تا بسدرهٔ المنتهی رسید جبرئیل مرغ ار محمّد را صلی الله علیه می برد چون بدریای قاب قوسین رسید جبرئیل گفت: «لودنوت انملهٔ ً لا حترقت.»
هوش مصنوعی: وجود روح پیامبر محمد (ص) مانند بیضه‌ای است که به دریای هستی سفر می‌کند تا به آخرین نقطه، یعنی سدرةالمنتهی، برسد. جبرئیل مانند مرغی او را همراهی می‌کند و زمانی که به نزدیکی حد فاصل دو قوس می‌رسند، جبرئیل می‌گوید: «اگر ما به این نزدیکی دست یابیم، به شدت سوخته خواهیم شد.»
محمد صلی الله علیه بط بچهٔ آن دریا بود بی توقف در دریای «او ادنی» آمد و بی واسطه بزّقهٔ «فأوحی الی عبده ما اوحی» مشرّف گشت.
هوش مصنوعی: محمد صلی‌الله علیه و آله به مانند بچه‌ای در دریا بود که بدون توقف وارد دریای «او ادنی» شد و بدون واسطه به «فأوحی الی عبده ما اوحی» مشرف گردید.
هر بیضه ای که بی تربیت خواهد که طیران کند چون فلاسفه خود را در اسفل سافلین شبهات اندازد و بخیالات فاسد خود را هلاک کند و هرگز بمرغی نرسد و از مشارب مرغان محروم ماند بل که استعداد بیضگی چنان باطل شود که شایستگی استخراج مرغی از بیضهٔ وجود او برخیزد تا اگر هزار پیغمبر خواهد که در وی تصرّف کند و بتصرف دعوت بیضهٔ وجود او را در زیر پر و بال نبوت آورد این خطاب یابد که: «سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون» چه بیضه را استعداد استخراج مرغی بدو نوع باطل شود یکی آنکه با صحّت بیضه خللی در اندرون بیضه بزرده برسد بنوعی از انواع که زرده بفساد آید و استعداد استخراج مرغی باطل شود.
هوش مصنوعی: هر بیضه‌ای که بخواهد به پرواز درآید و مانند فلاسفه در امور پست و بی‌اساس بیفتد، خود را به خیال‌های خطرناک و فاسد می‌اندازد و هیچ‌گاه به مرغی نخواهد رسید و از نوشیدن از چشمه‌های پرندگان محروم خواهد ماند. به طوری که قابلیت‌های بیضگی او به طور کامل از بین می‌رود و شایستگی تولید مرغی از وجود او از میان می‌رود. حتی اگر هزار پیامبر هم بخواهند در او نفوذ کنند و او را در زیر پر و بال نبوت خود بپرورانند، این خطاب به او خواهد رسید که: «برای آن‌ها فرقی نمی‌کند که هشدار دهی یا ندهی، ایمان نخواهند آورد.» چرا که استعداد تولید مرغی در بیضه به دو شکل از بین می‌رود: یکی اینکه در خود بیضه ایرادی به وجود بیاید که باعث فساد زرده شود و به این ترتیب، امکان تولید مرغی از آن بیضه بی‌ثمر شود.
و بیضهٔ وجود انسانی را چون اعتقادی فاسد در دل پدید آید و آن مؤکّد شود بادّلهٔ شبهات چنانکه در دل بیخ آن چنان راسخ شود که او پندارد که برهان قاطع است و بهیچ وجه قابل دیگر نباشد و هر چه جز معتقد اوست باطل و تمویه شناسد اینجا زردهٔ دل فساد پذیرفت و قابلیّت تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء ازو برخاست و استعداد مرغی حقیقی بکلّی باطل شد ازو این عبارت کنند که: «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوهٔ و لهم عذاب عظیم.»
هوش مصنوعی: زمانی که یک اعتقاد نادرست در دل انسان شکل می‌گیرد و به واسطه شبهات قوی‌تر می‌شود، آنچنان در دل او ریشه می‌زند که او آن را به عنوان یک دلیل قاطع می‌پندارد و هیچ چیزی جز آن را نمی‌تواند درست ببیند. او همه‌ی آنچه را که با اعتقادش مخالف است، باطل و سفسطه می‌داند. در این حالت، قلب او آلوده می‌شود و توانایی پذیرش الهام‌های انبیاء و اولیاء را از دست می‌دهد. استعداد دریافت حقایق به طور کامل از بین می‌رود و در این ارتباط می‌توان گفت: "خدا بر دل‌هایشان مهر زده و بر گوش‌ها و چشمانشان پوششی قرار داده و برای آنان عذابی بزرگ خواهد بود."
و در موضعی دیگر از احوال آن مغروران سرگشته این خبر می دهد «قل هل ننبئّکم بالاخسرین أعمالاً، الذّین ضلّ سعیهم فی الحیوهٔ الدنیا و هم یحسبون أنهّم یحسنون صنعاً.»
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، به حال کسانی که مغرور و سردرگم هستند اشاره می‌شود که گفت: «آیا به شما بگوییم که بدترین اعمال‌کنندگان چه کسانی هستند؟ آن‌ها کسانی هستند که در زندگی دنیا تلاششان بی‌ثمر بوده و تصور می‌کنند که کار نیک انجام می‌دهند.»
نوع دوم آنکه چون بیضه شکسته استعداد بکلّی باطل گردد هم چنین بیضهٔ وجود انسانی چون بمرگ شکسته شود استعداد کمال یافتن باطل شود که: «یموت المرئ علی ما عاش فیه وی حشر علی مامات علیه.»
هوش مصنوعی: نوع دوم این است که وقتی بیضه (تخم نطفه) آسیب ببیند، تمام استعدادها و قابلیت‌هایش از بین می‌رود. همچنین اگر وجود انسان با مرگ نابود شود، قابلیت‌ و استعداد رسیدن به کمال نیز از دست می‌رود. به عبارت دیگر، انسان به همان حالتی که زندگی کرده از دنیا می‌رود و در روز قیامت نیز مطابق با آنچه که در زندگی به آن عادت کرده، محشور می‌شود.
پس صورت بیضگی طلسمی است که بر روی گنج مرغی بسته اند هم بدستکاری مرغ آن طلسم بتوان گشود بیضه هر چند خواهد تا بی تصرّف مرغ بسرّ گنج مرغی خود رسد و بنداین طلسم بگشاید میسّر نشود جز بستلیم مرغ تا مرغ بتصرف ولایت مرغی در نهاد بیضه بند طلسم بیضگی بگشاید و گنج مرغی را در فنای بیضگی به بیضه نماید تا آنکه گوید:
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شکل بیضی، نشان‌دهنده‌ی طلسمی است که بر روی گنجی که متعلق به یک مرغ است، ایجاد شده است. تنها با دخالت خود مرغ، این طلسم می‌تواند باز شود. تا زمانی که مرغ نتواند به گنج خود دسترسی پیدا کند، این طلسم باز نخواهد شد. برای اینکه مرغ بتواند بر روی گنج خود سلطه پیدا کند و طلسم بیضی را باز کند، باید به مرحله‌ای برسد که بتواند بر این طلسم غلبه کند و گنج را به نمایش بگذارد.
از گنج و طلسم قصّه ای بشنودم
در جستن گنج جان و تن فرسوم
هوش مصنوعی: من داستانی را درباره گنج و طلسم شنیده‌ام؛ در جستجوی گنجی که روح و تنم را به طرز شگفت‌انگیزی فرسوده می‌کند.
چون بند طلسم گنج را بگشودم
خود گنج و طلسم گنج هم من بودم
هوش مصنوعی: وقتی که قفل معمای گنج را باز کردم، متوجه شدم که خود گنج و خود معما همگی بخشی از وجود خودم هستند.
و همچنین بند طلسم بیضهٔ انسانیّت بی تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء کس بعقل نتواند گشود و بسرّ گنج مرغی ولایت نتواند رسید تا تسلیم تصرفات مرغان کامل این راه نشود پیش از آنکه اعتقادی فاصد استعداد زردهٔ دل بفساد آورد تا بضربهٔ ملک الموت پوست بیضهٔ انسانی شکسته شود که مرگ عبارت از آنست تا دست عنایت «یحبّهم» تاج کرامت «یحبّونه» بر سر کدام صاحب سعادت نهد و دولت سر بگریبان جان کدام مقبل برکند.
هوش مصنوعی: این متن به نوعی به پیچیدگی‌ها و رازهای زندگی انسان‌ها اشاره دارد. بیان می‌کند که انسان نمی‌تواند به درک کامل حقیقت و جایگاه خود در جهان برسد، مگر اینکه تحت تاثیر و هدایت نیروهای بالاتر و معنوی قرار گیرد. این نیروها، همانند پرندگان آسمانی، می‌توانند انسان‌ها را به سوی کمال و سرفراز شدن هدایت کنند. تا زمانی که اعتقادی که مانع از رشد و توسعه روحی و ذهنی‌شود، از بین نرود، انسان نمی‌تواند به مقام واقعی خود دست یابد. در نهایت، مرگ یک مرحله ضروری است که به انسان کمک می‌کند تا به درک عمیق‌تری از وجود و ارتباطش با خداوند و عالم برسد.
گفتا هر دل بعشق ما بینا نیست
هر جان صدف گوهر عشق ما نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق ما آگاه نیست، دلش روشنایی ندارد و هر انسانی که گوهر عشق ما را درک نکند، مانند صدفی بی‌ارزش است.
سودای وصال ما ترا تنها نیست
لکن قد این قبا بهر بالا نیست
هوش مصنوعی: تمایل و اشتیاق ما به وصال و نزدیکی به تو تنها به خاطر تو نیست، بلکه به خاطر آن است که خودت به اندازه قد این قبا، برای رسیدن به این هدف، به جلو نمی‌روی.
تسلیم شدن تصرف ولایت این مرغان را عشقی کامل باید این کار بمجرد تمنّی بر نمی آید که: «لیس الدّین بالتّمنّی» مدعیان طلب این حدیث بسیار برنگ و بوی صادقان پیدا می شوند و می خواهند که بتکلّف این حدیث بر خود بندند نمی دانند که هر که بر خود بندد بر خود خندد لاجرم ازین جستجوی جز برنگ و بوی نمی رسند و ازین تک و پوی بگفت و گوی قانع می شوند نمی دانند که:
هوش مصنوعی: برای تسلیم شدن به عشق و ولایت این پرندگان، تنها آرزو و تمنّا کافی نیست. این کار نیازمند عشق و تعهد کامل است. افرادی که به دنبال این موضوع هستند، گاهی با ظاهری صادقانه و به زبانی شیرین خود را معرفی می‌کنند، اما نمی‌دانند که اگر تنها به خود فشار بیاورند و به ظواهر بپردازند، در واقع تنها خود را فریب می‌دهند. آن‌ها از این جستجو فقط به ظواهر و طعم‌های کاذب دست می‌یابند و با گفتار و رفتارهایشان فقط خود را مشغول می‌کنند، بی‌آنکه به عمق حقیقت پی ببرند.
دعوّی عشق جانان در هر دهان نگنجد
وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
هوش مصنوعی: عشق محبوب را نمی‌توان در هر زبانی توصیف کرد و زیبایی چهره‌اش را نمی‌توان در هر سخنی بیان کرد.
نور کمال حسنش در هر نظر نیاید
شرح صفات ذاتش درهر بیان نگنجد
هوش مصنوعی: زیبایی کامل او به قدری درخشان است که در هر نگاه نمی‌توان آن را توصیف کرد و صفات وجودی‌اش به اندازه‌ای وسیع است که در هیچ بیانی نمی‌گنجد.
عزّجلال وصلش جبریل درنیابد
منجوق کبریایش در لامکان نگنجد
هوش مصنوعی: عظمت و جلال وصل او چنان است که جبرئیل هم نمی‌تواند به آن دست یابد و زیبایی‌هایش در هیچ مکانی نمی‌گنجد.
عکسی زتاب نورش آفاق بر ندارد
فیضی زفضل جودش در بحر و کان نگنجد
هوش مصنوعی: درخششی که از نور او به سرتاسر جهان می‌تابد، چیزی نمی‌تواند برابر با آن باشد و بزرگی و کرم او به قدری است که در وسعت دریا نیز نمی‌گنجد.
سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون برآید
مرغیست کاشیانش در جسم و جان نگنجد
هوش مصنوعی: سیمرغ عشق از تخم خود خارج می‌شود و به شکل پرنده‌ای زیبا درمی‌آید، اما وجود آن چنان بزرگ و عظمتش به گونه‌ای است که در جسم و جان هیچ موجودی نمی‌گنجد.
یک ذرّه بار حکمش کونین بر نتابد
یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد
هوش مصنوعی: یک ذره از فرمان و اثر او بر جهان تاب نمی‌آورد و یک نکته از راز عشق او در تمام این دو جهان جا نمی‌شود.
یک شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد
یک لمعه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
هوش مصنوعی: شعله‌ای از خشم او در دوزخ هفت می‌سوزاند و یک پرتو از رحمتش در بهشت هشتم نمی‌گنجد.
خوناب عاشقانش روی زمین بگیرد
وافغان بی دلانش در آسمان نگنجد
هوش مصنوعی: عاشقان در زناشویی و عشق، دلی پر از احساس دارند که بر زمین نمایان می‌شود، در حالی که دل‌های بی‌عشق و بی‌فهمی، نمی‌توانند حتی در آسمان جا بگیرند.
آن را که بار یابد در بارگاه وصلش
در هر مکانی نیابی، در هر زمان نگنجد
هوش مصنوعی: کسی که در حضور محبوب خود قرار گیرد، در هر مکانی که باشد، نمی‌توان او را در زمان و مکان خاصی محدود کرد.
شکرانه چون گذارم کامروز یار با من
زان سان شده که مویی اندر میان نگنجد
هوش مصنوعی: وقتی که یارم امروز با من است، احساس خوشحالی و شکرگزاری می‌کنم، آن‌چنان که حتی یک مو هم نمی‌تواند بین ما فاصله بیندازد.
گویند راز وصلش پنهان چرا نداری
پنهان چونه دارم کاندر نهان نگنجد
هوش مصنوعی: می‌گویند چرا راز وصل او را پنهان نمی‌کنی؟ اما من چه می‌توانم بکنم وقتی که این راز در دل من جای نمی‌گیرد.
گفتی زوصل رویش با ما بده نشانی
این خود محال باشد کاندر نشان نگنجد
هوش مصنوعی: تو گفتی نشانی از چهره‌اش به ما بده، اما این ممکن نیست چون نشانی نمی‌تواند او را به درستی توصیف کند.
نجما حدیث وصلش زنهار تا نگویی
کان عقل رنیابد و اندر دهان نگنجد
هوش مصنوعی: با احتیاط از صحبت درباره وصال او بگوب، زیرا ممکن است بگویی که عقل دیگر نمی‌تواند آن را درک کند و در کلام تو جا نگیرد.
از گفت و گو نیابد وصلش کسی محالست
بحر محیط هرگز در ناودان نگنجد
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به وصال او برسد، زیرا این کار غیرممکن است. مثل این است که دریا در یک ناودان جا بگیرد؛ چنین چیزی هرگز ممکن نیست.
آنها که در جست و جوی این حدیث بگفت و گوی قانع شده اند بر ساحل این بحرشان چون دریا خشک لب می باید بود.
هوش مصنوعی: افرادی که به این سخن و گفتگو اکتفا کرده‌اند، مانند کسانی هستند که در کنار این دریا ایستاده‌اند در حالی که دریا کاملاً خشک شده است.
بدبخت اگر بر لب دریا باشد
جز با لب خشک همچو دریا نبود
هوش مصنوعی: اگر شخصی بدشانس باشد، حتی اگر در کنار دریا باشد، باز هم مثل دریا، خشک و بی‌حالی خواهد بود.
در قعر بحر محیط معرفت بسرّ گوهر «کنت کنزاً مخفیاً» جز غوّاصان جان باز عاشق پیشه نمی رسند تردامنان عقل پر اندیشه را درین بیشه راه نیست عاقلان از جمال شمع این حدیث بنظاره نوری از دور قانع شده اند عاشقان پروانه صفت بدیوانگی پروانگی دست ردّ بر روی عقل بهانه جوی خودپرست باز نهاده اند و همگی هستی خود را بر اشعّهٔ جمال شمع ایثار کرده اند لاجرم دست مراد در گردن وصال آوردند.
هوش مصنوعی: در عمق دریاهای معرفت، تنها غواصان عاشق و جان‌فشان به گنج نهان دسترسی پیدا می‌کنند. افراد متفکر و اهل تردید در این جنگل جایگاهی ندارند. عاقلان از زیبایی شمع، فقط نوری دور را مشاهده کرده و به آن قانع شده‌اند. اما عاشقان که مانند پروانه‌ها هستند، به دیوانگی روی آوردند و به راحتی از عقل خود فاصله گرفته و تمامی وجودشان را در راه زیبایی شمع فدای می‌کنند. بنابراین، آنان توانسته‌اند به آرزوی وصال دست یابند.
ای آنکه نشسته اید پیرامن شمع
قانع گشته بخوشه ا زخرمن شمع
هوش مصنوعی: ای کسانی که دور شمع نشسته‌اید، از نور آن راضی بوده و به خوشه‌های نور آن دل خوشید.
پروانه صفت نهید جان بر کف دست
تابو که کنید دست در گردن شمع
هوش مصنوعی: شما باید با شجاعت و دلیری به سمت خواسته‌ها و آرزوهایتان بروید، حتی اگر ممکن است خطرناک باشد. در این راه، باید مانند پروانه‌ای باشید که به شمع نزدیک می‌شود، چون در این نزدیکی، زندگی و عشق وجود دارد.
اگر پروانه بدانستی که چون وجود ممجازی خود بر جمال شمع بازد شمع او را بوجود حقیقی خود بنوازد هرگز بذل هستی نتوانستی کرد.
هوش مصنوعی: اگر پروانه می‌دانست که وقتی وجود مجازی‌اش بر زیبایی شمع می‌تابد، شمع او را با وجود واقعی‌اش نوازش می‌کند، هرگز نمی‌توانست خود را فدای شمع کند.
با سوز غم تو دل از آنسازد
تا بو که دمی وصل توش بنوازد
هوش مصنوعی: دل به شدت به خاطر غم تو در حال سوختن است، تا شاید لحظه‌ای از وصالت را تجربه کند و از آن لذت ببرد.
پروانه از آن وجود بازد بر شمع
کو نیز برو وجود خود می بازد
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر وجود شمع به سوی آن می‌رود و در این مسیر، جان خود را از دست می‌دهد. پس باید به او گفت که مانند او، خود را فدای چنین وجودی نکند.
بیش ازین بزبان قلم دو زبان در روی کاغذ دو روی سخن عقل دو الک باز و عشق غمّاز نمی توان گفت.
هوش مصنوعی: بیش از این نمی‌توان دو زبان را بر روی کاغذ به تصویر کشید، دو رویکرد عقل و دو حالت عشق و اندوه را نمی‌توان بیان کرد.
تا قیامت شرح عشقش دادمی
گر کسی بودی که باور داشتی
هوش مصنوعی: اگر کسی بود که عشق او را می‌فهمید، من تا پایان عمرم می‌توانستم دربارهٔ آن عشق توضیح دهم.
خوانندگان این قصّه پر غصّه را از اریحیّت همّت بر هفوات قلم رقم عفو باید کشید و بعین الرّضا بدین نوباوهٔ غیب بی ریب باید نگرید و سرّ این درج گهر بدست نیاز باید گشود و قدم درین بادیهٔ بی پایان از سر اعتقاد باید نهاد تا بو که بمقصد و مقصودی توان رسید «وفقّنا الله و ایّاکم سلوک سبیل الرّشاد و رزقنا الاستقامهٔ علی قدم السّداد فی متابعهٔ سیّدالانبیاء و المرسلین محمّد المصطفی صلّی الله علیه و علی آله الطّیبیّن الطاهرین اجمعین استتبّت کتابهٔ هذا الرّساله المشحونهٔ بحقائق الاسرار و دقائق الابرار فی المدرسهٔ العلائیّهٔ المبنیّهٔ بسبزوار لازالت سدّتها مزار الاخیار و مدار الاحرار خدمهٔ ً لخزانه کتب صاحبها الّذی هو منزل الطاف الرّبانیّهٔ و محمل اعطاف السّبحانیّهٔ صاحب المکاشفات العالم باسار الکائنات شیخ المشایخ و الوزراء قطب الاولیاء و الاصفیاء کهف الخلایق کاشف الحقائق علاء الحق و الدّنیا و الدّین وجیه الاسلام و المسلمین مربی العلماء و الفضلاء مقوی الضعفاء و الفقرأ متّع الله اهل الاسلام بدوام بقائه و اعلی العالم الدّین بیمن روانه علی مجری قلم الفقیر الحقیر المسکین خادم الفقراء محبّ العلماء ابی الفتح جلالی الجّمالی المّاد لاهل المعالی فی العاشر من شهر المّعظم رمضان بتوفیق الواهب المنّان لسنهٔ اربع و سبعمائه حامداً و مصلیاً».
هوش مصنوعی: خوانندگان این داستان پرفراز و نشیب باید با دلسوزی و بردباری به نواقص آن نگاه کنند و با چشمانی پر از محبت به این نوشتار توجه کنند. برای درک عمیق‌تر این متن ارزشمند، باید با ایمان و انگیزه به آن وارد شد و در این مسیر بی‌پایان با اعتقاد قدم برداریم تا به هدف و مقصود دست یابیم. امیدوارم که خداوند ما و شما را در مسیر راست و راهنمایی از سوی پیامبر اسلام، محمد مصطفی (ص)، یاری کند. این متن در مدرسه‌ای در سبزوار نوشته شده که هنوز به‌عنوان محلی مقدس برای اهل علم و خرد محسوب می‌شود و منبع الهام و دانش برای همه است. این اثر به دست یکی از بزرگترین عالمان و زاهدان به نگارش درآمده که در تلاش است تا دنیای علم و دین را روشن کند و مددکار نیازمندان باشد. امیدوارم خداوند بر اهل ایمان رحمت کند و وجود ایشان را پایدار نگه دارد. این نوشته در دهم رمضان و در سال ۷۰۰ هجری قمری با همکاری و لطف خداوند به رشته تحریر درآمده است.