گنجور

شمارهٔ ۳

بار الها صاحب دیوان کند تا کی ستم
تا به کی از ظلم اوباشیم در رنج و سقم
حلم خود را رفع کن زو ای خداوند حلیم
رحم خود را قطع کن زو ای رحیم پرکرم
علتی افکن به جسمش تا بنالد صبح وشام
آتشی در زن به جانش تا بسوزد دمبدم
یا بده رحمی به او تاظلم ننماید چنین
یا بده مرگی به ما کاسوده گردیم از ستم
خود توفرمودی که من راضی نمی باشم بظلم
ظالمان را پس چرا داری عزیز ومحترم
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
صاحب دیوان به ملک فارس تا شدحکمران
نه دگر کس صاحب نان است و نه دارای جان
الحذر از جور آن غدار پر کین الحذر
الامان از ظلم آن بی رحم مکار الامان
این چنین بد اصل بد ذاتی مجو در روی دهر
باور ار از من نداری خود بروکن امتحان
گر جوابی می دهد نبود مطابق با سؤال
ز آسمان عارض سخن می گوید او از ریسمان
ای خدا او را بده مرگی وخلقی را زغم
ده نجات وز این بلای ناگهانی وارهان
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
صاحب دیوان به کس نگذاشت دیگر ملک ومال
بی نصیبش زاین وآن کن ای کریم ذوالجلال
هر حلالی بود اندرعهد اوآمد حرام
هر حرامی بود اندر عصر او آمدحلال
کوکب جاهش همی خواهم که آید درحضیض
اختر بختش همی خواهم که افتد در وبال
پایمال از دست ظلمش گشته خلقی کاشکی
پنجه های مرگ می دادی مر او را گوشمال
پیش او حسن جمال آمد گران قیمت ولی
بی بها شد آبروی مردم صاحب کمال
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
بار الها رحم کن برما که کار از دست رفت
باز ناید تیر رفته تیر ما از شست رفت
روزگار ما سیه گردید وموی ما سفید
عمر رفت وروز رفت وروزگار از دست رفت
هرکه را دیدم به عمر خویش بختش شدبلند
غیر بخت من که دایم خواب بود وپست رفت
در خیال صیدماهی شست افکندیم ما
بخت ما را بین که ماهی رفت وبا او شست رفت
صاحب دیوان ازین ظلمی که برما می کند
هر چه ما را بود اندردست واکنون هسترفت
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
بار الها بس ذلیل صاحب دیوان شدیم
از جفای بی حساب او بری از جان شدیم
ما نمی بودیم اندر فارس ویران اینچنین
در زمان او چنین از بیخ وبن ویران شدیم
فارس نه کنعان ونه مصر است و نه ما یوسفیم
کز ستم گاهی به چاه وگاه درزندان شدیم
داده ای یا رب تو دندان وتو بدهی نیز نان
نیست غم اندر زمان او اگر بی نان شدیم
احمقی را بین که اندر فارس خوش کردیم جای
تا چنین عبد وذلیل وبنده فرمان شدیم
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
صاحب دیوان مرا آتش به خرمن می زند
خرمنم را سوخت یارب باز دامن می زند
خویش را در تیره شب دزد ار زند بر کاروان
او نمی ترسد ز کس در روز روشن می زند
گر برهمن آدمی را می زند ره نی عجب
صاحب دیوان نگر راه برهمن می زند
نان مردم را همی برد بتر کرد از کسی
کواسیری را به تیغ کینه گردن می زند
تیغی اندر دست دارد از ستم بر اهل فارس
برهمه تن ها زندتنها نه برمن می زند
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
ای خدای لایزال ای رازق هر شیخ وشاب
صاحب دیوان ما گویا نمی داند حساب
من خراب از جور گردون بودم اما جور او
کردم ناگاهم خراب اندر خراب اندر خراب
خلق گوینم بروکن عرض حال اندر برش
عرض ها کردم به پیشش هیچ نشنیدم جواب
چشم من درعهد او از خون دل چون لاله شد
وین عجب تر اینکه من از لاله می گیرم گلاب
درد دل با هر که می گویم نباشد چاره گر
رو به هر سوئی که می آرم نبینم فتح باب
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
مردمان فارس از بس زار ومضطر گشته اند
همچودرچنگال شاهینی کبوتر گشته اند
در زمان صاحب دیوان خوانین زادگان
صاحب اصطبل واسب واستر وخر گشته اند
موسیی یا رب رسان کاین گمرهان ناکسان
کوس فرعونی زنندوجمله کافر گشته اند
خاصه خواهر زادگان صاحب دیوان که او
داده منصبشان وایشان میر لشکر گشته اند
العجب ثم العجب ثم العجب ثم العجب
حاکم استخر و مستوفی دفتر گشته اند
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار الها صاحب دیوان کند تا کی ستم
تا به کی از ظلم اوباشیم در رنج و سقم
هوش مصنوعی: خدایا، تا کی باید به خاطر ظلم و ستم دیگران در رنج و سختی زندگی کنیم؟ لطفا این وضع را تغییر بده و بر این ستمگرانی که ما را آزار می‌دهند، نظارتی اعمال کن.
حلم خود را رفع کن زو ای خداوند حلیم
رحم خود را قطع کن زو ای رحیم پرکرم
هوش مصنوعی: ای خداوند حلیم، صبر خود را از او بگیر و ای رحم کننده، مهربانی‌ات را از او قطع کن. ای بخشنده‌ی بزرگ!
علتی افکن به جسمش تا بنالد صبح وشام
آتشی در زن به جانش تا بسوزد دمبدم
هوش مصنوعی: به او دلیلی بده تا همیشه نسبت به خود نالان باشد، آتشی در وجودش برافروز که مدام او را بسوزاند.
یا بده رحمی به او تاظلم ننماید چنین
یا بده مرگی به ما کاسوده گردیم از ستم
هوش مصنوعی: یا به او رحم کن تا دیگر ظلم نکند، یا ما را به مرگ برسان تا از ستمش رهایی یابیم.
خود توفرمودی که من راضی نمی باشم بظلم
ظالمان را پس چرا داری عزیز ومحترم
هوش مصنوعی: خود تو گفته‌ای که از ظلم ظالم‌ها راضی نیستی، پس چرا اکنون مورد احترام و عزیز قرار گرفته‌ای؟
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا چه زمانی از وضعیت مردم فارس بی‌خبر خواهد بود؟ به نظر می‌رسد که او تمایلی به خراب شدن کشور فارس ندارد.
صاحب دیوان به ملک فارس تا شدحکمران
نه دگر کس صاحب نان است و نه دارای جان
هوش مصنوعی: حاکم دیوان در سرزمین فارس برگزیده شد و دیگر هیچ‌کس نه صاحب زندگی و نه دارای قدرت نیست.
الحذر از جور آن غدار پر کین الحذر
الامان از ظلم آن بی رحم مکار الامان
هوش مصنوعی: مواظب باش از ظلم آن فرد خیانتکار و کینه‌توز. باید از ستم آن شخص بی‌رحم و حقه‌باز نیز در امان باشی.
این چنین بد اصل بد ذاتی مجو در روی دهر
باور ار از من نداری خود بروکن امتحان
هوش مصنوعی: اگر به ذات بدی دقت کنی، در زندگی به زشتی‌هایش پی خواهی برد. اگر به من اعتماد نداری، خودت را آزمایش کن و نسبت به آنچه می‌بینی قضاوت کن.
گر جوابی می دهد نبود مطابق با سؤال
ز آسمان عارض سخن می گوید او از ریسمان
هوش مصنوعی: اگر تو سوالی بپرسی و جواب آن با سوال تو همخوانی نداشته باشد، بدان که آن پاسخ از عالم بالا به تو رسیده و مانند رشته‌ای است که به هم متصل شده‌اند.
ای خدا او را بده مرگی وخلقی را زغم
ده نجات وز این بلای ناگهانی وارهان
هوش مصنوعی: ای خدا، به او مرگی بده و برپایه آن، دیگران را از اندوه نجات ده و از این بلا و مصیبت ناگهانی رهایی بخشان.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا کی از وضعیت مردم فارس بی‌خبر خواهد بود؟ به نظر می‌رسد که او تمایلی به خراب شدن و ویرانی سرزمین فارس دارد.
صاحب دیوان به کس نگذاشت دیگر ملک ومال
بی نصیبش زاین وآن کن ای کریم ذوالجلال
هوش مصنوعی: صاحب دیوان به هیچ‌کس اجازه نداده که از ملک و دارایی‌اش بهره‌ای ببرد. ای بزرگوار و صاحب عظمت، این وضعیت را تغییر بده.
هر حلالی بود اندرعهد اوآمد حرام
هر حرامی بود اندر عصر او آمدحلال
هوش مصنوعی: در زمان او، هر چیزی که حلال بود، به آن حرام تبدیل می‌شد و هر چیزی که حرام بود، به آن حلال می‌شد.
کوکب جاهش همی خواهم که آید درحضیض
اختر بختش همی خواهم که افتد در وبال
هوش مصنوعی: من می‌خواهم ستاره‌اش در جایگاه پایین‌تری قرار گیرد و بختش به زمین بیفتد.
پایمال از دست ظلمش گشته خلقی کاشکی
پنجه های مرگ می دادی مر او را گوشمال
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر ظلمی که دیده‌اند، به شدت ناراحت و رنجور شده‌اند. کاش می‌شد که سرنوشت او به گونه‌ای رقم می‌خورد که مرگش را سریعاً فرامي‌خواند.
پیش او حسن جمال آمد گران قیمت ولی
بی بها شد آبروی مردم صاحب کمال
هوش مصنوعی: در حضور او زیبایی و جذابیت با ارزش و گرانبها به نظر می‌رسد، اما به خاطر او آبروی انسان‌های با کمال و برجسته از دست می‌رود و بی‌ارزش می‌شود.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا چه زمانی از وضعیت مردم فارس بی‌خبر است؟ به نظر می‌رسد که او اصلاً به خرابی و نابودی کشور فارس علاقه‌ای ندارد.
بار الها رحم کن برما که کار از دست رفت
باز ناید تیر رفته تیر ما از شست رفت
هوش مصنوعی: ای پروردگار، بر ما رحم کن؛ زیرا کار از اختیار ما خارج شده و به گذشته بازنمی‌گردد. همان‌طور که تیر رفته از کمان بازنمی‌گردد.
روزگار ما سیه گردید وموی ما سفید
عمر رفت وروز رفت وروزگار از دست رفت
هوش مصنوعی: زمانه بر ما سخت و تاریک شد و موهای ما سپید گشت. عمر ما به پایان رسید و روزها از دست رفتند و فرصت‌ها از بین رفتند.
هرکه را دیدم به عمر خویش بختش شدبلند
غیر بخت من که دایم خواب بود وپست رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در طول زندگی‌ام دیدم، خوشبخت و موفق بود، اما بخت من همیشه خواب‌آلود و پایین بود و هیچگاه بالا نرفت.
در خیال صیدماهی شست افکندیم ما
بخت ما را بین که ماهی رفت وبا او شست رفت
هوش مصنوعی: در خیال شکار ماهی، دستان خود را در آب فرو بردیم، اما بخت ما را ببین که ماهی فرار کرد و با خود دستان ما را هم برد.
صاحب دیوان ازین ظلمی که برما می کند
هر چه ما را بود اندردست واکنون هسترفت
هوش مصنوعی: شخصی که در موقعیت قدرت است، به ظلم و ستمی که بر ما روا می‌دارد، هر چه ما در دلمان احساس می‌کنیم و می‌کشیم، به دلیل همین وضعیت، ما اکنون در حال حرکت به سوی آزادی و رهایی هستیم.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا کی می‌خواهد از وضع مردم فارس بی‌خبر باشد؟ به نظر می‌رسد که او تمایلی به خراب شدن سرزمین فارس دارد.
بار الها بس ذلیل صاحب دیوان شدیم
از جفای بی حساب او بری از جان شدیم
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ما به شدت دچار ذلت و خواری شده‌ایم و از ظلم و بی‌رحمی او به تنگ آمده‌ایم، به گونه‌ای که جان‌مان نیز از این وضعیت رنج می‌برد.
ما نمی بودیم اندر فارس ویران اینچنین
در زمان او چنین از بیخ وبن ویران شدیم
هوش مصنوعی: ما در فارس ویران نبودیم و در زمان او این مکان به این شکل ویران شد. ما از ریشه و اساس خود به طور کامل نابود شدیم.
فارس نه کنعان ونه مصر است و نه ما یوسفیم
کز ستم گاهی به چاه وگاه درزندان شدیم
هوش مصنوعی: این سرزمین نه مانند کنعان و نه مانند مصر است، و ما نیز مانند یوسف نیستیم که به خاطر ستم، گاهی به چاه و گاهی به زندان افتاده باشیم.
داده ای یا رب تو دندان وتو بدهی نیز نان
نیست غم اندر زمان او اگر بی نان شدیم
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو دندانی به ما داده‌ای اما اگر در زمانه‌ای، نانی به ما نباشد، غمش را احساس نمی‌کنیم.
احمقی را بین که اندر فارس خوش کردیم جای
تا چنین عبد وذلیل وبنده فرمان شدیم
هوش مصنوعی: در جایی از فارس، شخصی احمق را دیدیم که به طرز عجیبی ما را زیر سلطه و بندگی خود قرار داده است.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا چه زمانی از وضعیت مردم فارس بی‌خبر است؟ به نظر می‌رسد او به خراب شدن سرزمین فارس توجهی ندارد.
صاحب دیوان مرا آتش به خرمن می زند
خرمنم را سوخت یارب باز دامن می زند
هوش مصنوعی: شخصی که صاحب قدرت و نفوذ است، به طور خطرناکی به من آسیب می‌زند و من را به شدت عذاب می‌دهد. خداوندا، دوباره با رفتارهایش به من آسیب می‌زند و زندگی‌ام را به آتش می‌کشد.
خویش را در تیره شب دزد ار زند بر کاروان
او نمی ترسد ز کس در روز روشن می زند
هوش مصنوعی: اگر دزد در دل شب به کاروانی حمله کند، نمی‌ترسد، اما اگر در روز روشن کسی بخواهد به او آسیب بزند، ترس در دلش وجود دارد.
گر برهمن آدمی را می زند ره نی عجب
صاحب دیوان نگر راه برهمن می زند
هوش مصنوعی: اگر انسانی با نی به عنوان ابزار نوازندگی، به دقت بر روی رفتار و احساساتش تمرکز کند، شگفت‌آور است که چگونه این ابزار می‌تواند به او کمک کند. به اوضاع و احوال دیوانگانی که با این راه و روش مواجه شده‌اند، توجه کن.
نان مردم را همی برد بتر کرد از کسی
کواسیری را به تیغ کینه گردن می زند
هوش مصنوعی: به خاطر کینه و دشمنی، کسی نان مردم را می‌برد و بدتر از آن این است که با این کینه، زندگی دیگران را به خطر می‌اندازد.
تیغی اندر دست دارد از ستم بر اهل فارس
برهمه تن ها زندتنها نه برمن می زند
هوش مصنوعی: او شمشیری در دست دارد و از ظلم بر مردم فارس ضربه می‌زند؛ این ظلم تنها به من تعلق ندارد بلکه به همه آسیب می‌زند.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه از وضعیت مردم فارس چقدر بی‌خبر است و به نظر می‌رسد که به ویرانی کشور فارس نیز اهمیتی نمی‌دهد.
ای خدای لایزال ای رازق هر شیخ وشاب
صاحب دیوان ما گویا نمی داند حساب
هوش مصنوعی: ای خدای بی‌پایان، ای روزی‌دهنده هر پیر و جوان، به نظر می‌رسد صاحب دیوان ما از محاسبه و حساب امور بی‌خبر است.
من خراب از جور گردون بودم اما جور او
کردم ناگاهم خراب اندر خراب اندر خراب
هوش مصنوعی: من به خاطر سختی‌های زندگی تا حدی گرفتار شده بودم، ولی ناخواسته به دلیل دشواری‌هایی که او برایم ایجاد کرد، دوباره بیشتر و بیشتر در مشکلات فرو رفتم.
خلق گوینم بروکن عرض حال اندر برش
عرض ها کردم به پیشش هیچ نشنیدم جواب
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند که من جلو او دربارهٔ حال و روزم حرف زدم، اما هیچ پاسخی از او دریافت نکردم.
چشم من درعهد او از خون دل چون لاله شد
وین عجب تر اینکه من از لاله می گیرم گلاب
هوش مصنوعی: چشم من در زمان عشق او از دلbroken مثل گل لاله سرخ شده و جالب اینجاست که من از گل لاله، گلاب می‌گیرم.
درد دل با هر که می گویم نباشد چاره گر
رو به هر سوئی که می آرم نبینم فتح باب
هوش مصنوعی: هر زمان که با کسی از مشکلات و دلمشغولی‌هایم صحبت می‌کنم، هیچ راه حلی پیدا نمی‌کنم و هر جا که نگاه می‌کنم، درها به روی من بسته است.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه چقدر از وضعیت مردم فارس بی‌خبر است، به نظر می‌رسد که او اصلاً به تخریب و وضعیت بد سرزمین فارس اهمیت نمی‌دهد.
مردمان فارس از بس زار ومضطر گشته اند
همچودرچنگال شاهینی کبوتر گشته اند
هوش مصنوعی: مردم فارس به اندازه‌ای در ناراحتی و اضطراب هستند که به مانند کبوتران در چنگال یک شاهین تبدیل شده‌اند.
در زمان صاحب دیوان خوانین زادگان
صاحب اصطبل واسب واستر وخر گشته اند
هوش مصنوعی: در دوره‌ای که حکومت در دست افراد خاصی بوده، فرزندان اشراف و قدرتمندان دیگر، به داشتن اسب و الاغ و سایر حیوانات بارکش و سواری، مباهات می‌کنند و به این ویژگی‌ها اهمیت می‌دهند.
موسیی یا رب رسان کاین گمرهان ناکسان
کوس فرعونی زنندوجمله کافر گشته اند
هوش مصنوعی: ای خدا، موسی را بفرست تا به این گمراهان و نادانان برسد، کسانی که مانند فرعونیان صدا بلند کرده و همه به کفر گراییده‌اند.
خاصه خواهر زادگان صاحب دیوان که او
داده منصبشان وایشان میر لشکر گشته اند
هوش مصنوعی: خصوصاً کسانی که خواهرزاده صاحب دیوان هستند و او به آنها مقام داده است، آنها به عنوان فرماندهان ارتش معرفی شده‌اند.
العجب ثم العجب ثم العجب ثم العجب
حاکم استخر و مستوفی دفتر گشته اند
هوش مصنوعی: عجبا که در این زمان، حاکم و مسئولان دفتر به چه حالتی دچار شده‌اند.
پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است
نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است
هوش مصنوعی: پادشاه تا کی از وضعیت مردم فارس بی‌خبر خواهد بود؟ به نظر می‌رسد که او به ویرانی سرزمین فارس علاقه‌مند است.