گنجور

بخش ۵۰ - علامت مردخدا

هر کس که نهاده داغ بر دل
آسان کند او زخلق مشکل
او مردخداست فیض از اوخواه
زوپرس خبر که هست آگاه
تعظیم بدونما که میر اوست
زوجوی مددکه دستگیر اوست
هرکس نشناسدش که ناچار
از خانه گهی رود به بازار
گویم به نشانه تا چو بینی
چون سایه روی برش نشینی
جان ودل خود کنی فدایش
هی بوسه زنی به دست وپایش
آشفته چو طره نگار است
مخمور چوچشم مست یار است
روی دل اوبه سوی کس نیست
اندر دل پاک او هوس نیست
نهمیل چمن نه باغ دارد
از سیر جهان فراغ دارد
کوتاه نموده گفتگورا
عالم به نظر نیاید اورا
با خلق ندارداتصالی
نه جاه طلب کند نه مالی
از نیک وبد زمانه رسته
قیدهمه چیز را شکسته
خنده به لبش نجسته راهی
از دل کشد آه گاه گاهی
بر حال کسی نمی بردرشک
دایم مژه اش تر است از اشک
از مردم شهر در فرار است
چون طره یار بی قرار است
او را به زمانه نیست قیدی
منت نکشد زعمر و زیدی
از بس که غنی است در بر آن
سیم وزر وخاک گشته یکسان
کاریش به خیر وشر نباشد
درکار کسش نظر نباشد
دنیا شود ار خراب چون من
گردی ننشیندش به دامن
کارش مه وسال آه زاری است
خون بر رخ او ز دیده جاری است
شب تا به سحر به چشم گریان
اختر شمر است واختر افشان
از سوز جگر لبانش خشک است
بوی نفسش چوبیدمشک است
واین حال به هر که گشت مقرون
گویندکه عاشق است ومجنون
درچاره گری دهند پندش
گرچاره نشد نهند بندش
ناگه ز قضا وحکم تقدیر
بر گردن اونهند زنجیر
زوجوی به درد خوددوائی
خاک ره اوست کیمیائی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کس که نهاده داغ بر دل
آسان کند او زخلق مشکل
هوش مصنوعی: هر کسی که به راحتی به دل دیگران آسیب می‌زند، در واقع برای خود مشکلاتی به وجود می‌آورد.
او مردخداست فیض از اوخواه
زوپرس خبر که هست آگاه
هوش مصنوعی: او مرد خدا است و نعمت‌ها از اوست. از او بخواه که تو را به رازها و اخبار پنهانی آگاه کند.
تعظیم بدونما که میر اوست
زوجوی مددکه دستگیر اوست
هوش مصنوعی: به بزرگداشت تو می‌پردازم، ای کسی که رهبری‌ات بر دوش اوست و یاری‌گر او نیز هست.
هرکس نشناسدش که ناچار
از خانه گهی رود به بازار
هوش مصنوعی: هر کسی که او را نشناسد، ناچار باید از خانه‌اش بیرون برود و به بازار برود.
گویم به نشانه تا چو بینی
چون سایه روی برش نشینی
هوش مصنوعی: می‌گویم که وقتی به نشانه‌ام نگاه کردی، مانند سایه بر او فرود آیی.
جان ودل خود کنی فدایش
هی بوسه زنی به دست وپایش
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودت را فدای او کنی، هر بار که او را بوسه می‌زنی به دست و پایش، نشان‌دهنده‌ی عشق و ارادت عمیق تو به اوست.
آشفته چو طره نگار است
مخمور چوچشم مست یار است
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبای چهره می‌پردازیم که هم‌چون موی آشفته و پریشان است. حالتی که حالتی از سرگیجه و شیدایی به نظر می‌رسد، مشابه چشم‌های کسی که تحت تأثیر عشق و مستی قرار دارد.
روی دل اوبه سوی کس نیست
اندر دل پاک او هوس نیست
هوش مصنوعی: دل او فقط به یک نفر توجه دارد و در قلب پاکش هیچ تمایلی به چیزهای دیگر نیست.
نهمیل چمن نه باغ دارد
از سیر جهان فراغ دارد
هوش مصنوعی: نه بستر چمن، باغی دارد و نه از دنیای پرمشغله آزاد است.
کوتاه نموده گفتگورا
عالم به نظر نیاید اورا
هوش مصنوعی: آنچه در گفتگو بیان می‌شود، گاهی به قدری مختصر و خلاصه است که حتی عالمان نیز نمی‌توانند آن را به درستی درک کنند.
با خلق ندارداتصالی
نه جاه طلب کند نه مالی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌هایی که از روح و اخلاق خوبی برخوردارند، به دنبال جاه‌طلبی یا ثروت نیستند و ارتباطی با رفتارهای ناپسند ندارند. آنها به دنبال کمال درونی هستند و توجهی به امور دنیوی ندارند.
از نیک وبد زمانه رسته
قیدهمه چیز را شکسته
هوش مصنوعی: از خوبی و بدی‌های زندگی آزاد شده و تمام بندهای خود را گسسته است.
خنده به لبش نجسته راهی
از دل کشد آه گاه گاهی
هوش مصنوعی: لبخندی بر چهره‌اش نیامده و گاه‌گاهی از دلش آهی بلند می‌شود.
بر حال کسی نمی بردرشک
دایم مژه اش تر است از اشک
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به حال کسی دیگر اهمیت نمی‌دهد و کسی که همیشه در حال اشک ریختن است، مژه‌هایش همیشه تر از اشک‌هاست.
از مردم شهر در فرار است
چون طره یار بی قرار است
هوش مصنوعی: مردم شهر به دنبال کسی هستند که از آنها دور شود، همان‌طور که یک موی زیبا در حال حرکت و بی‌قراری است.
او را به زمانه نیست قیدی
منت نکشد زعمر و زیدی
هوش مصنوعی: او تحت تأثیر زمانه نیست و منت هیچ کس را بر گردن ندارد، نه به خاطر گذر عمر و نه به خاطر شیخ زید.
از بس که غنی است در بر آن
سیم وزر وخاک گشته یکسان
هوش مصنوعی: به خاطر ثروت و دارایی فراوان او، طلا و نقره و خاک به یک اندازه نشان‌دهنده‌ی مقام و ارزش او شده‌اند.
کاریش به خیر وشر نباشد
درکار کسش نظر نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی در کار دیگران دخالت نکند، نه خیر به آن کار می‌رساند و نه شر.
دنیا شود ار خراب چون من
گردی ننشیندش به دامن
هوش مصنوعی: اگر دنیا هم به ویرانی بیفتد، چون من به زمین نیفتم و به دامان کسی نچسبم.
کارش مه وسال آه زاری است
خون بر رخ او ز دیده جاری است
هوش مصنوعی: او در حال انجام کاری است که سبب ایجاد درد و افسردگی برایش شده و اشک‌ها از چشمانش بر چهره‌اش می‌ریزند.
شب تا به سحر به چشم گریان
اختر شمر است واختر افشان
هوش مصنوعی: در طول شب تا سپیده‌دم، ستاره‌ای که اشک می‌ریزد، به تماشای آسمان می‌نشیند و می‌درخشد.
از سوز جگر لبانش خشک است
بوی نفسش چوبیدمشک است
هوش مصنوعی: از درد دلش لبانش خشک شده و بوی نفسی که می‌دهد، مانند عطر مشک است.
واین حال به هر که گشت مقرون
گویندکه عاشق است ومجنون
هوش مصنوعی: هرکس که به این حالت دچار شود، می‌گویند عاشق و دیوانه است.
درچاره گری دهند پندش
گرچاره نشد نهند بندش
هوش مصنوعی: اگر در پیدا کردن راه حل به او نصیحت کنند و او نتواند مشکلی را حل کند، به ناچار باید گرفتار بند و زنجیر شود.
ناگه ز قضا وحکم تقدیر
بر گردن اونهند زنجیر
هوش مصنوعی: به ناگاه، بر اثر قضا و تقدیر، زنجیری بر گردن او افتاد.
زوجوی به درد خوددوائی
خاک ره اوست کیمیائی
هوش مصنوعی: همسر او درمان دردهایش است و خاک راه او همانند طلاست.