بخش ۲۳ - حکایت
شنیدم که شیخی به بغداد بود
زمستان به راهی گذر مینمود
به کنجی یکی بچه گربه دید
که لرزد ز سرما چواز باد بید
دل شیخ بر حال اوسخت سوخت
ز رحمت به بالای اورخت دوخت
بشد خم گرفت از زمین گربه را
نهان کرد در پوستین گربه را
پس او را چومهمان سویخانه برد
غذائی که خود خوردداداش بخورد
همش سیر فرمود وهم کردگرم
هم او را مکان داد درجای نرم
شنیدم که چون شیخ رفت از جهان
به خوابش یکی دید بس شادمان
بپرسید از اوضاع واحوال او
بگفتا مرا هست حالی نکو
نشد هیچ طاعت چوازمن قبول
ز مأیوسی خویش گشتم ملول
که ناگه بگفتند دل دار شاد
مگر بچه گربه رفتت ز یاد
چو لله کردی به اوالتفات
خدا داد ازاین گیر ودارت نجات
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم که شیخی به بغداد بود
زمستان به راهی گذر مینمود
هوش مصنوعی: داستانی درباره یک شیخ در بغداد وجود دارد که در زمستان در جادهای در حال عبور بود.
به کنجی یکی بچه گربه دید
که لرزد ز سرما چواز باد بید
هوش مصنوعی: در گوشهای یک بچه گربهای را دید که از سرما میلرزد و به خاطر وزش باد هم ناراحت است.
دل شیخ بر حال اوسخت سوخت
ز رحمت به بالای اورخت دوخت
هوش مصنوعی: دل شیخ به خاطر حال سخت او به شدت ناراحت شد و از روی رحمت به او توجه و محبت نشان داد.
بشد خم گرفت از زمین گربه را
نهان کرد در پوستین گربه را
هوش مصنوعی: بر اثر خم شدن زمین، گربهای درون پوستینش پنهان شد.
پس او را چومهمان سویخانه برد
غذائی که خود خوردداداش بخورد
هوش مصنوعی: پس او را چون مهمان به خانه برد و غذایی که خودش خورده بود، به برادرش هم داد تا بخورد.
همش سیر فرمود وهم کردگرم
هم او را مکان داد درجای نرم
هوش مصنوعی: او روح و جان را تجلیل کرد و به او آرامش و مکانی مناسب عطا کرده است.
شنیدم که چون شیخ رفت از جهان
به خوابش یکی دید بس شادمان
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که وقتی شیخ از دنیا رفت، در خواب کسی او را دید که بسیار شاد و خوشحال است.
بپرسید از اوضاع واحوال او
بگفتا مرا هست حالی نکو
هوش مصنوعی: از اوضاع و احوال او پرسیدند، و او گفت که حالش خوب است.
نشد هیچ طاعت چوازمن قبول
ز مأیوسی خویش گشتم ملول
هوش مصنوعی: در نتیجه ناامیدی خود، هیچ عبادتی از من پذیرفته نشد و به همین خاطر احساس بی حوصلگی و خستگی میکنم.
که ناگه بگفتند دل دار شاد
مگر بچه گربه رفتت ز یاد
هوش مصنوعی: ناگهان گفتند که دلشاد باش، مگر اینکه یاد بچهگربهای که داشتی از ذهنت رفته باشد.
چو لله کردی به اوالتفات
خدا داد ازاین گیر ودارت نجات
هوش مصنوعی: وقتی به خدا روی آوری و توجه کنی، او تو را از این مشکلات و دشواریها نجات خواهد داد.