گنجور

بخش ۸ - آمدن مردی برای کشتن مولای متقیان وچگونگی آن

گویداصبغ شافع روزشمار
حیدر صفدر شه دلدل سوار
داشت اندرمسجدکوفه مکان
در برش بنشسته جمعی دوستان
کز درمسجد درآمد بی خبر
مردی و او را به بر رخت سفر
آمد وشه را برابر ایستاد
گفت با او آن شه با عدل وداد
از کجا می آئی وداری چه نام
گفت وارد می شوم از شهر شام
گفت شه بهر چه مقصود آمدی
چیست مطلب کاین چنین وارد شدی
عرض کرد از بهر کاری آمدم
با دل امیدواری آمدم
شاه گفتا کار خود را بازگو
ورنه می گویم سراسر موبه مو
عرض کرد ای شه بفرما کار چیست
در بر تو حاجت اظهار نیست
شاه دین گفتا معاویه به شام
با منادی گفت بهر خاص وعام
رو ندا کن از زبان من بگو
در فلان روز از فلان مه هر که او
شد علی را قاتل وکردش فکار
بدهمش انعام ودرهم ده هزار
پس فلان ابن فلان اول قبول
کرد ودر شب شد پشیمان و ملول
روز دویم خود معاویه ندا
بر سر منبر نمود از قتل ما
پس فلان ابن فلان از جای جست
بهر قتل ما کمر را تنگ بست
گفتش ار از تو شد این کار آشکار
درهمت بخشش کنم دوده هزار
باز آن مرد دویم اول قبول
کرد و در شب شد قبول او نکول
روز سیم زد ندا باز آن فضول
می کند این امر را هر کس قبول
درهم او را سی هزار انعام هست
این چنین صهبائی اندر جام هست
هرکه می نوشد بنوشد نوش او
مست وسرخوش تو شدی زاین گفتگو
کشتن من را به دل کردی قبول
نز خدا اندیشه کردی نز رسول
در فلان روز از فلان مه پس ز شام
آمدی بیرون فلانت هست نام
چند روز است اینکه می بودی به راه
گم مکن ره را که می افتی به چاه
از برای کشتن من آمدی
کاین چنین با تیغ و جوشن آمدی
گفت آن مردای امام خاص وعام
برتو ازمن باد هر دم صد سلام
آنچه فرمودی بود صدق و یقین
راست گوئی یا امیر المؤمنین
گفت با اوحال منظورت چه هست
می کشی یا می کشی ز اینکار دست
عرض کرد ای من فدای جان تو
این تن وجانم بلا گردان تو
من نخواهم کردهرگز این عمل
تیغ من بشکست ودستم گشت شل
شرمسار آن مرد از کردار خود
شد ملامت گوبه خود از کارخود
پس به قنبر گفت شاه غیب گو
توشه ومرکب بیاور بهر او
هم ز قنبر توشه ومرکب گرفت
هم ز حیرت زیر دندان لب گرفت
پس برون آمد ز کوفه شادکام
رو به ره بنهاد سوی شهر شام
گشت حیران هر که دید اندر حضور
شد خبردار آنکه غائب بودودور
جز رسول الله بالله یا علی
کس نشد از قدرت آگه یا علی
توشه و مرکب به دشمن می دهی
خود نمی دانم چه بر من می دهی
مهر خود را بر بلند اقبال ده
کوز دنیا وز ما فیهاست به

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویداصبغ شافع روزشمار
حیدر صفدر شه دلدل سوار
هوش مصنوعی: اصبغ می‌گوید که حیدر، دارای صفات والایی است و در روزهای شمارش، او مظهر قدرت و شجاعت است. او همانی است که دل‌ها را تسخیر می‌کند و به مانند سوارانی دلیر می‌تازد.
داشت اندرمسجدکوفه مکان
در برش بنشسته جمعی دوستان
هوش مصنوعی: در درون مسجد کوفه، گروهی از دوستان گرد هم نشسته‌اند و در فضایی آرام و معنوی، وقت می‌گذرانند.
کز درمسجد درآمد بی خبر
مردی و او را به بر رخت سفر
هوش مصنوعی: مردی بی‌خبر از در مسجد خارج شد و لباس سفر بر تن داشت.
آمد وشه را برابر ایستاد
گفت با او آن شه با عدل وداد
هوش مصنوعی: شخصی به نزد پادشاه رفت و در برابر او ایستاد و به او گفت. پادشاه در اینجا با عدالت و انصاف پاسخ داد.
از کجا می آئی وداری چه نام
گفت وارد می شوم از شهر شام
هوش مصنوعی: تو از کجا می‌آیی و نامت چیست؟ می‌گویم از شهر شام وارد می‌شوم.
گفت شه بهر چه مقصود آمدی
چیست مطلب کاین چنین وارد شدی
هوش مصنوعی: پادشاه پرسید برای چه هدفی آمده‌ای و این چه موضوعی است که با این وضعیت وارد شده‌ای؟
عرض کرد از بهر کاری آمدم
با دل امیدواری آمدم
هوش مصنوعی: گفتم به خاطر کاری آمده‌ام و با دلی پر از امید اینجا هستم.
شاه گفتا کار خود را بازگو
ورنه می گویم سراسر موبه مو
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: کار خود را توضیح بده، وگرنه من همه چیز را به تفصیل برایت بیان می‌کنم.
عرض کرد ای شه بفرما کار چیست
در بر تو حاجت اظهار نیست
هوش مصنوعی: شخصی به پادشاه می‌گوید: ای پادشاه، بفرمایید چه کاری باید انجام دهم؟ در نزد شما نیازی به بیان خواسته‌ها و مشکلات نیست.
شاه دین گفتا معاویه به شام
با منادی گفت بهر خاص وعام
هوش مصنوعی: شاه دین به معاویه گفت که با منادی‌اش در شام برای همگان، از خاص و عام، ندا دهد.
رو ندا کن از زبان من بگو
در فلان روز از فلان مه هر که او
هوش مصنوعی: از زبان من بگو که در آن روز خاص از آن ماه، هر کسی که او است، رو به من ندا کن.
شد علی را قاتل وکردش فکار
بدهمش انعام ودرهم ده هزار
هوش مصنوعی: علی را کشتند و او را به انجام کار ناپسند واداشتند و در عوض به او پاداش و پول زیادی دادند.
پس فلان ابن فلان اول قبول
کرد ودر شب شد پشیمان و ملول
هوش مصنوعی: پس فلان فرزند فلان در ابتدا قبول کرد، اما در شب پشیمان و دل‌زده شد.
روز دویم خود معاویه ندا
بر سر منبر نمود از قتل ما
هوش مصنوعی: در روز دوم، معاویه بر روی منبر فریاد زد و از کشتن ما صحبت کرد.
پس فلان ابن فلان از جای جست
بهر قتل ما کمر را تنگ بست
هوش مصنوعی: فلانی به دلایل شخصی و با انگیزه‌ای خاص، از جا برخاست و برای نابود کردن ما آماده شد و تلاشی جدی انجام داد.
گفتش ار از تو شد این کار آشکار
درهمت بخشش کنم دوده هزار
هوش مصنوعی: اگر این کار به خاطر تو نمایان شده است، من در ظرفی پر از بخشش، هزاران زحمت را در هم می‌آمیزم.
باز آن مرد دویم اول قبول
کرد و در شب شد قبول او نکول
هوش مصنوعی: آن مرد دوباره ابتدا قبول کرد، اما در شب تصمیمش را تغییر داد و از قبول کردن خودداری کرد.
روز سیم زد ندا باز آن فضول
می کند این امر را هر کس قبول
هوش مصنوعی: روزی صدای ندا بلند شد و آن شخص فضول در این موضوع صحبت کرد و هر کس را به نوعی تحت تأثیر قرار داد.
درهم او را سی هزار انعام هست
این چنین صهبائی اندر جام هست
هوش مصنوعی: او دارای سی هزار نعمت و بخشش است؛ چنین نوشیدنی با ارزشی در جامش موجود است.
هرکه می نوشد بنوشد نوش او
مست وسرخوش تو شدی زاین گفتگو
هوش مصنوعی: هر کسی که می‌خواهد شراب بنوشد، به سلامت آن بنوشد. تو از این صحبت‌ها شاد و خوشحال شده‌ای.
کشتن من را به دل کردی قبول
نز خدا اندیشه کردی نز رسول
هوش مصنوعی: تو برای کشتن من در دل خود تصمیم گرفته‌ای، اما آیا به خدا فکر کرده‌ای و به پیامبر او؟
در فلان روز از فلان مه پس ز شام
آمدی بیرون فلانت هست نام
هوش مصنوعی: در روز خاصی از ماه مشخصی، بعد از غروب خورشید، تو به بیرون رفتی و نامت فلان است.
چند روز است اینکه می بودی به راه
گم مکن ره را که می افتی به چاه
هوش مصنوعی: چند روزی است که در راه هستی، اما از راه درست منحرف نشو، زیرا احتمال دارد به دردسر بزرگی بیفتی.
از برای کشتن من آمدی
کاین چنین با تیغ و جوشن آمدی
هوش مصنوعی: تو برای کشتن من آمدی، اما چرا با این شمشیر و زره به سراغ من آمده‌ای؟
گفت آن مردای امام خاص وعام
برتو ازمن باد هر دم صد سلام
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان گفت: «هر لحظه بر تو از جانب من صد سلام می‌فرستند، چه آنکه تو مورد احترام خاص و عام هستی.»
آنچه فرمودی بود صدق و یقین
راست گوئی یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: آنچه که گفتی حقیقت و راستی است، ای رئیس مؤمنان.
گفت با اوحال منظورت چه هست
می کشی یا می کشی ز اینکار دست
هوش مصنوعی: گفت: حالا منظورت چیست؟ آیا ادامه می‌دهی یا از این کار دست می‌کشی؟
عرض کرد ای من فدای جان تو
این تن وجانم بلا گردان تو
هوش مصنوعی: می‌گوید ای جان من، من حاضر هستم برای حفاظت از تو جانم و تنم را فدای تو کنم.
من نخواهم کردهرگز این عمل
تیغ من بشکست ودستم گشت شل
هوش مصنوعی: من هرگز این کار را نخواهم کرد، زیرا شمشیر من شکست و دستم بی‌حس شد.
شرمسار آن مرد از کردار خود
شد ملامت گوبه خود از کارخود
هوش مصنوعی: آن مرد از اعمالش شرمنده شد و به خاطر کارهای خودش مورد سرزنش قرار گرفت.
پس به قنبر گفت شاه غیب گو
توشه ومرکب بیاور بهر او
هوش مصنوعی: پس شاه به قنبر گفت که تو برای او، وسایل و مرکب بیاور.
هم ز قنبر توشه ومرکب گرفت
هم ز حیرت زیر دندان لب گرفت
هوش مصنوعی: او هم از قنبر (خدمتکار امام علی) راه و سواری برداشت، و هم از حیرت و شگفتی چیزی به زیر دندانش گرفت.
پس برون آمد ز کوفه شادکام
رو به ره بنهاد سوی شهر شام
هوش مصنوعی: او با حالتی خوش و شاد از کوفه خارج شد و به سمت شهر شام پیش رفت.
گشت حیران هر که دید اندر حضور
شد خبردار آنکه غائب بودودور
هوش مصنوعی: هر کس که در حضور خداوند قرار گیرد، به شک و حیرت می‌افتد و از حال غایبان و دورافتادگان آگاه می‌شود.
جز رسول الله بالله یا علی
کس نشد از قدرت آگه یا علی
هوش مصنوعی: جز پیامبر خدا، هیچ‌کس از قدرت و علم الهی باخبر نشد، ای علی.
توشه و مرکب به دشمن می دهی
خود نمی دانم چه بر من می دهی
هوش مصنوعی: تو به دشمن خود وسایل سفر می‌دهی، اما من نمی‌دانم که تو چه چیزی به من می‌دهی.
مهر خود را بر بلند اقبال ده
کوز دنیا وز ما فیهاست به
هوش مصنوعی: محبت و محبت خود را به افراد با فضیلت و خوشبخت هدیه کن، چرا که دنیا و تمام آنچه در آن است، به خاطر چنین عشق و محبتی به وجود آمده است.